eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.4هزار عکس
35.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
16 - شرافت علما و نيز نقل فرمود كه جد من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانى شاگرد شيخ اعظم يعنى شيخ مرتضى انصارى - اعلى اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به قرض زيادى مبتلا مى شود تا اينكه مبلغ پانصد تومان (البته در يكصد سال قبل خيلى زياد بود) مقروض مى گردد و عادتا اداى اين مبلغ محال مى نمود، پس ‍ خدمت شيخ استاد حال خود را خبر مى دهد،شيخ پس از لحظه اى فكر، مى فرمايد سفرى به تبريز برو ان شاء اللّه فرج مى شود ايشان حركت مى كند و وارد تبريزمى شود و در منزل مرحوم امام جمعه - كه در آن زمان اشهر علماى تبريز بود - مى رود. مرحوم امام چندان اعتنايى به ايشان نمى كند و شب را در قسمت بيرونى منزل امام مى ماند. پس از اذان صبح درب خانه را مى كوبند، خادم در را باز كرده مى بيند رئيس التجار تبريز است و مى گويد به آقاى امام كارى دارم ، خادم امام را خبر مى دهد،ايشان مى آيند و مى گويند سبب آمدن شما در اين هنگام چيست ؟ مى گويد آيا شب گذشته كسى از اهل علم بر شما وارد شده ؟ امام مى گويد بلى يك نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نكرده ام بدانم كيست و براى چه آمده است . رئيس التجار مى گويد از شما خواهش مى كنم ميهمان خود را به من واگذار كنيد. امام مى گويد مانعى ندارد، آن شيخ در اين حجره است پس رئيس التجار مى آيد و با كمال احترام جناب شيخ را به منزل مى برد و در آن روز قريب پنجاه نفر از تجار را براى صرف نهار دعوت مى كند و پس از صرف نهار مى گويد آقايان ! شب گذشته كه در خانه خوابيده بودم در خواب ديدم بيرون شهر هستم ، ناگاه جمال مبارك حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را ديدم كه سوار هستند و رو به شهر مى آيند، دويدم و ركاب مبارك را بوسيدم و عرض كردم يا مولاى ! چه شده كه تبريز ما را به قدوم مبارك مزين فرموده ايد؟ حضرت فرمودند قرض زيادى داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود. از خواب بيدار شدم در فكر فرو رفتم پس خوابم را چنين تعبير كردم كه لابد يك نفر كه مقرب درگاه آن حضرت است قرض زيادى دارد و به شهر ما آمده بعد فكر كردم و دانستم كه مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند،بعد فكر كردم كجا بروم و او را پيدا كنم ، گفتم اگراهل علم است ناچار نزد آقايان علما وارد مى شود پس ‍ از اداى فريضه صبح ، از خانه بيرون آمدم به قصد اينكه خانه هاى علما را تحقيق كنم و بعد مسافر خانه ها و كاروانسراها را و از حسن اتفاق ، اول به منزل آقاى امام جمعه رفتم و اين جناب شيخ را آنجا يافتم و معلوم شد كه ايشان از علماى نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ايشان ادا شود و بيش از پانصدتومان بدهكارند و من خودم يكصد تومان مى دهم ، پس ساير تجار هم هريك مبلغى پرداختند و تمام دين ايشان ادا گرديد و با بقيه وجه ، خانه اى در نجف اشرف مى خرد. مرحوم صدر مى فرمود: آن منزل فعلا موجود و به ارث به من منتقل شده است . .......: .......: 📚داستان‌های شگفت،  آیت الله شهید دستغیب ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/zandahlm1357
17 - كرامت علما جناب آقاى حاج آقا معين شيرازى ساكن تهران نقل فرمودند كه روزى به اتفاق يكى از بنى اعمام در خيابان تهران ايستاده منتظر تاكسى بوديم تا سوار شويم و به محل موعودى كه فاصله زيادى داشت برويم . قريب نيم ساعت ايستاديم هرچه تاكسى مى آمد يا پر از مسافر بود يا نگه نمى داشت و خسته شديم ، ناگاه يك تاكسى آمد و خودش توقف كرد و به ما گفت : آقايان بفرماييد سوار شويد و هرجا مى خواهيد بفرماييد تا شما را برسانم ، ما سوار شديم و مقصدمان را گفتيم ، در اثناى راه من به ابن عمم گفتم شكر خداى را كه در تهران يك راننده مسلمانى پيدا شد كه به حال ما رقت كرد و ما را سوار نمود! راننده شنيد و گفت : آقايان ! تصادفا من مسلمان نيستم و ارمنى هستم ، گفتيم پس چطور ملاحظه ما را نمودى ؟ گفت اگر چه مسلمان نيستم اما به كسانى كه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقيده مندم و احترامشان را لازم مى دانم به واسطه امرى كه ديدم . پرسيدم چه ديدى ؟ گفت : سالى كه مرحوم آقاى حاج ميرزا صادق مجتهد تبريزى را به عنوان تبعيد از تبريز به كردستان (سنندج ) حركت دادند من راننده اتومبيل ايشان بودم ، در اثناى راه نزديك به درخت و چشمه آبى شديم ، آقاى تبريزى فرمودند اينجا نگه دار تا نماز ظهر و عصر را بخوانم ، سرهنگى كه ماءمور ايشان بود به من گفت اعتنا نكن و برو! من هم اعتنايى نكرده رفتم تا محاذى آب رسيديم ، ناگهان ماشين خاموش شد هرچه كردم روشن نگرديد، پياده شدم تا سبب خرابى آن را بدانم ، هيچ نفهميدم . مرحوم آقا فرمود حالا كه ماشين متوقف است بگذاريد نماز بخوانم ، سرهنگ ساكت شد. آقا مشغول نماز گرديد من هم سرگرم باز كردن آلات ماشين شدم بالاخره هنگامى كه آقا از نماز فارغ شد و حركت كرد، فورا ماشين روشن گرديد. از آن روزمن دانستم كه اهل اين لباس ، نزد خداى عالم ، محترم وآبرومندند. در موضوع و شرافت علماء و لزوم اكرام و احترام آنها روايات و داستانهايى است كه ذكر آنها از وضع اين رساله بيرون است ، به كتاب كلمه طيبه مرحوم نورى مراجعه شود. .......: .......: 📚داستان‌های شگفت،  آیت الله شهید دستغیب ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_رمان_نسل_سوخته: جاده کربلا کابووس های من شروع شده بود ... یکی دو ساعت بعد از اینکه خوابم می برد ... با وحشت از خواب می پریدم ... پیشانی و سر و صورتم، خیس از عرق ... بارها سعید با وحشت از خواب بیدارم کرد ... - مهران پاشو ... چرا توی خواب، ناله می کنی؟ ... با چشم های خیسم، چند لحظه بهش نگاه می کردم ... - چیزی نیست داداش ... شما بخواب ... و دوباره چشم هام رو می بستم ... اما این کابووس ها تمومی نداشت ... شب دیگه ... و کابووس دیگه ... و من، هر شب جا می موندم ... هر بار که چشمم رو می بستم ... هر دفعه، متفاوت از قبل ... هر بار خبر ظهور می پیچید ... شهدا برمی گشتند ... کاروان ها جمع می شدند ... جوان ها از هم سبقت می گرفتند ... و من ... هر بار جا می موندم ... هر بار اتوبوس ها مقابل چشمان من حرکت می کردن ... و فریادهای من به گوش کسی نمی رسید ... با تمام وجود فریاد می زدم ... دنبال اتوبوس ها می دویدم و بین راه گم می شدم ... من یک بار در بیداری جا مونده بودم ... تقصیر خودم بود ... اشتباه خودم بودم ... و حالا این خواب ها ... کابووس های من بود؟ ... یا زنگ خطر؟ ... هر چه بود ... نرسیدن ... تنها وحشت تمام زندگی من شد... وحشتی که با تمام سلول های وجودم گره خورد ... و هرگز رهام نکرد ... حتی امروز ... علی ی الخصوص اون روزها که اصلا حال و روز خوشی هم نداشتم ... مسجد، با بچه ها مشغول بودیم که گوشیم زنگ زد ... ابالفضل بود ... مهران می خوایم اردوی راهیان ... کاروان ببریم غرب ... پایه ای بیای؟ ... بعد از مدت ها ... این بهترین پیشنهاد و اتفاق بود ... منم از خدا خواسته ... - چرا که نه ... با سر میام ... هزینه اش چقدر میشه؟ ... - ای بابا ... هزینه رو مهمون ما باش ... - جان ما اذیت نکن ... من بار اولمه میرم غرب ... بزار توی حال و هوای خودم باشم ... خندید ... - از خدات هم باشه اسمت رو واسه نوکری شهدا نوشتیم ... ناخودآگاه خندیدم ... حرف حق، جواب نداشت ... شدم مسئول فرهنگی و هماهنگی اتوبوس ها ... و چند روز بعد، کاروان حرکت کرد ... تمام راه مشغول و درگیر ... نهار ... شام ... هماهنگ رفتن اتوبوس ها ... به موقع رسیدن به نقاط توقف و نماز ... اتوبوس شماره فلان عقب افتاد ... اینجا یه مورد پیش اومده ... توی اتوبوس شماره 2 ... حال یکی بهم خورده ... و ... مشهد تا ایلام ... هیچی از مسیر نفهمیدم ... بقیه پای صحبت راوی ... توی حال خودشون یا ... من تا فرصت استراحت پیدا می کردم ... یا گوشیم زنگ می زد ... یا یکی دیگه صدام می کرد ... اونقدر که هر دفعه می خواستم بخوابم ... علی خنده اش می گرفت ... جون ما نخواب ... الان دوباره یه اتفاقی می افته ... حرکت سمت مهران بود و راوی مشغول صحبت ... و من بالاخره در آرامش ... غرق خواب ... که اتوبوس ایستاد ... کمی هشیار شدم ... اما دلم نمی خواست چشمم رو باز کنم ... که یهو علی تکانم داد ... - مهران پاشو ... جاده کربلاست ... پ.ن: علت انتخاب نام مستعار مهران، برای شخصیت اول داستان ... براساس حضور در منطقه عملیاتی مهران ... و وقایع پس از آن است ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با ما همراه باشید☝️☝️☝️👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani - مولا علی-استاد گلپایگانی.mp3
1.09M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 همه در‌ها اگر بسته، در قصر خدا بازه بگو هو یا علی مولا علی مولا سبب سازه آهای‌ای مردم خسته!، آهای دلهای بشکسته کبوترهای پر بسته، گلهای در خزان رسته همه در‌ها اگر بسته، در قصر خدا بازه بگو هو یا علی مولا علی مولا سبب سازه اگر چون مرغ بیماری، ز دست غم گرفتاری نداری یار و غم خواری، پر و بال تو بشکسته همه در‌ها اگر بسته، در قصر خدا بازه بگو هو یا علی مولا علی مولا سبب سازه دلت‌ای مرد اگر تنگه، بدون دنیا هزار رنگه یه رنگش با تو در جنگه، مشو نومید و دل خسته همه در‌ها اگر بسته در قصر خدا بازه بگو هو یا علی مولا علی مولا سبب سازه 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕برنامه هفتگی کانال مجله تازنده ایم رزمنده ایم📰👓 📖آیه گرافی📚نهج البلاغه🌳گل وگیاه🌍 صفحه سبک زندگی 👨👩👧👦اتاق مشاور📂داستان 📖آیه گرافی📝احکام 🇮🇷 شاعران 📡امر به معروف 👨👩👧👦اتاق مشاور📂داستان 📖آیه گرافی👼فرزند سالم 🔬پزشکی📜اولیاء الله📺طبیعت ....📂داستان شنبه📖آیه گرافی 💑همسرداری🏘نکته و تجربه🎓موضوع بصیرتی🖋کلاس مربی📂داستان 📖آیه گرافی⏱نماز 💅حجاب🔍پرسش و پاسخ🌍حکایت 📂داستان شنبه📖 آیه گرافی🌍تدبر در قرآن⚰معاد شناسی تست هوش💠آیه درمانی📂داستان 📖آیه گرافی☀️مهدویت 👂روایت تاریخ 💻آیا می دانید😂لبخند📂داستان با ما همراه باشید👇👆 @zandahlm1357
🌹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (آیه 105 سوره مبارکه مائده) . . 🍃ای اهل ایمان! مراقبِ [ایمان و ارزش های معنویِ] خود باشید؛ اگر شما هدایت یافتید، گمراهی کسی که گمراه شده به شما زیانی نمی رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ پس شما را از آنچه انجام می دادید، آگاه خواهد کرد. # ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
- ناشناس.mp3
620.4K
وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ- زمر 73 با صدای زیبای استاد محمود طبلاوی 🟢🔰🔰🔰🔰🔰🟢 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📝💠📝💠📝💠📝 📝شرح و تفسیر دعای عصر غیبت 5⃣7⃣قسمت هفتاد و پنجم 👌بارها گفتیم روی معرفت به امام زمان (عج
📝💠📝💠📝💠📝 📝شرح و تفسیر دعای عصر غیبت 6⃣7⃣قسمت هفتاد و ششم ⬅️ادامه شاخص ها و ویژگیهای امام عصر(عج)👇 3⃣- «وَ ارْتَضَیْتَهُ..» یعنی امام زمان (عج) مورد رضای خداست. 👌نکته: کسی که می خواهد خودش را به امام زمان نزدیک کند، باید خودش را به این صفات نزدیک کند. من که می خواهم سرباز امام زمان👥 بشوم باید خودم را به صفات امام زمان (عج) نزدیک کنم، به همین راحتی،، باید کاری کنم که مورد رضای خدا قرار بگیرم.🌼 📣واژه ای در دعای ندبه هست که خیلی ها می خوانند و معنی اش را نمی‌دانند⁉️ «مَتَیٰ تَرانا وَ نَراکَ» کی می‌شود امام زمان تو ما را ببینی☀️ و ما هم تو را ببینیم! ✅ما تو را ببینیم←مشخص است ظهور کند و ببینیمش. ولی کی می شود امام زمان (عج) تو ما را ببینی یعنی چه⁉️ آقا همین حالا که دارد ما را می بیند؟ این واژه یعنی←کی می شود ما کاری کنیم به چشم تو بیاییم!😔 یعنی خاص تر باشیم، یعنی انگشت نمای تو بشویم! و تو به ما دست بگذاری و نگاه ویژه بکنی.💕 👌این مورد رضای خدا یعنی همین، امام زمان مورد رضای خداست، پس من و شما هم که می خواهیم سرباز حضرت قرار بگیریم، باید کاری کنیم که مورد رضای ایشان قرار بگیریم.⚠️ 📩حضرت در نامه به شیخ مفید گفت؛ چیزی ما را از شیعیان دور نمی کند، مگر آن اعمال ناشایستی❌ که از آنها به دست ما می‌رسد. 4⃣- چهارمین ویژگی «لِنَصْرِ دینِكَ..» یاری گر نبی خداست. امام زمان یاری کننده ی پیغمبر (ص) است. پیغمبر آمد دین اسلام را کامل کند مردم نگذاشتند این کار را انجام دهد و امام زمان این کار را می‌کند. 🔹ادامه دارد ... 💽برگرفته از فایل شماره (۷) شرح و تفسیر دعای عصر غیبت 🎤استاد احسان عبادی ۷۶ 📝💠📝💠📝💠📝 ================
هر روز با امام رضا .......: @zandahlm1357 https://eitaa.com/joinchat/2995716153C611ceb987e آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش به‌حال تمام کفترها خوش به‌حال تمام آهوها... آقاجان درسته که سهم دلِ تنگ ما این روزها فقط یک سلام است، ولی شما در حق ما بزرگی کنید مثل همیشه😔 https://eitaa.com/zandahlm1357
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
راضی به رضای تو_۳.mp3
7.88M
۳ نمیشه گله مند نشد ، نمیشه غُر نزد ، نمیشه همیشه راضی بود ... مگر اینکه،👇 اونقدر بهش اعتماد داشته باشی؛ که مطمئن باشی، هیچ فِعلش، جز از دریچه ی ربوبیّت و مهربانی اش نبوده و نیست. https://eitaa.com/zandahlm1357