eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
💠☀️💠☀️💠☀️💠 ☀️اخلاق مهدوی☀️ ◀️قسمت صد و هشتاد و چهارم ⁉️..چه افرادی دعاهایشان مستجاب است؟ این افرادی که دعایشان مستجاب است چطور افرادی می توانند باشند؟ 📚ما اگر در منابع نگاه بکنیم افراد زیادی نام برده شده که دعایشان مستجاب است تحت عناوین مختلف. آقای مجتبی تهرانی می گویند می خواهیم چندتا را جمع بندی کنیم و راجع به آنها یک مقدار توضیح بدهیم:👇 🔹مثلا ما روایت داریم مجاهد فی سبیل الله دعایش مستجاب است. کسی که در راه خدا کار می کند، تلاش می کند، زحمت می‌کشد و جهاد می کند. هر نوع جهادی.. بحث جنگ، همین الان عزیزان پزشک ما دارند💉 در راه ریشه کن کردن این بیماری زحمت می کشند نوعی جهاد است. 🔰یا روایت داریم؛ 🔹«لِلمُؤمِنِ فی كُلِّ يَومٍ دَعوَةٌ مُستَجابَةٌ» هر مؤمنی در هر روزی یک دعای مستجاب دارد. روایت در ″نهج الدعاء، ج1، ص 584″. شما مؤمن هستید خدا این لطف را به تو داده🌹 می گوید امروز من به شما یک دعای مستجاب می دهم. ⚜امام صادق (ع) می فرمایند؛ این دعا فقط مربوط به خودش نیست، بلکه اگر برای دیگران هم دعا🤲 بکند مستجاب می‌شود. تا جایی که حضرت می فرمایند تا می توانید با برادران ایمانی یتان بیشتر ارتباط برقرار بکنید. «فَإِنَّ لِكُلِّ مُؤمِنٍ دَعوَةً مُستَجابَةً» برای اینکه دعای مستجاب دارید، برای همدیگر دعا بکنید. انسان برای دیگران 👥 دعا بکند، برای خودش هم دعا بکند. 🔹عنوان دیگر از کسانی که مستجاب الدعا هستند برای شیعیان است. آقا رسول الله (ص) می فرمایند: همیشه در امت من گروهی هستند که هرگاه شیعیان بخواهند دعا بکنند و از خدا✨ موضوعی را بخواهند خدا دعایشان را به اجابت می‌رساند. حضرت 📑در ادامه روایت می‌فرماید به واسطه ی آنها بیایید و ‌یاری بطلبید. به واسطه ی آنها خدا لطف می کند و باران نازل می کند. ✅ببینید چقدر مقام یک انسان مؤمن بالاست، توجه کنید. چقدر مقام شیعه واقعی بالاست که پیغمبر می فرمایند خدا به واسطه اینهاست که باران را می آورد. 🔹ادامه دارد .... 💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق مهدوی" فایل شماره (45) 🎤استاد احسان عبادی 184 💠☀️💠☀️💠☀️💠 _______________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
ابومهدی: *ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید‌_محسن‌حججی* *بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. ■ *بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. *به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"* ● می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش. ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. ■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!" ● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: *پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟! حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"* داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."* ■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: *بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.* ■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله. از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" ■ **نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم* بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ *گفتم: "حاج‌آقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."* *گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو."* التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام." ● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان." هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"* *راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم* ** https://eitaa.com/zandahlm1357 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
4_6041890736218047306.mp3
12.73M
🔊 تبار سلمان 🌹 هدیه به شهید محسن حججی ♦️کاری از گروه سرود عرشیان https://eitaa.com/zandahlm1357
راضی به رضای تو_20.mp3
6.73M
۲۰ خواسته ی خدا برایِ تو به خواسته ی خودت، ارجحیت داره؛ چون...👇 ▫️خدا، تو رو بیشتر از خودت دوست داره عمیق تر و به بلندای بیشتر! ▫️ خدا، تو رو بیشتر از خودت میشناسه! ▫️ خدا، مصلحت تو رو بهتر از خودت میدونه! https://eitaa.com/zandahlm1357