هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه امر به معروف و نهی از منکر
.......:
@zandahlm1357
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حذف تصویر #قرآن از کتاب فارسی اول دبستان!!!
🔻 اجرای خزنده #سند ۲۰۳۰ در آموزش و پرورش!
#نفوذ_فرهنگی
#مطالبه_عمومی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#فرهنگ_سازی
👌نصب پوستر #عفاف و #حجاب ، ورودی مغازه ها
✅ فضای جامعه را، فضای #معروف کنیم
#ما_اثر_گذاریم
#همه_آمر_باشیم
https://eitaa.com/zandahlm1357
❌ #عواقب_ترک امر به معروف و نهی از منکر
6⃣1⃣ #سکوت در برابر گناه؛ یعنی جنگِ با خدا!
✅ رسول خدا فرمودند:
یا امر به معروف و نهی از منکر رو انجام بدید ( #تذکر بدید به همدیگه)
یا خودتون رو برای جنگ با خدا آماده کنید!
پناه بر خدا...!
✍ برگرفته از سلسله مباحث استاد علی تقوی با موضوع انسان مصلح
#احیای_واجب_فراموش_شده
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🍀
🌺🍀https://eitaa.com/zandahlm1357
💠💠💠💠
#ارث
🔺ورثه تحت هیچ شرایطی مسئول پرداخت بدهی های متوفی نیستند بلکه بدهی های او از ترکه اش پرداخت میشود و اگر ترکه کفاف ندهد همان مقدار موجود به نسبت میان طلبکاران تقسیم میشود.
🔸اگر دارایی متوفی برای پرداخت بدهی هایش کافی نباشد ورثه مجبور نیستند ثابت کنند که دارایی متوفی کفایت پرداخت بدهی های او را نکرده است. بدهی های متوفی باید به ترتیب پرداخت شود.
🔸این بدهی ها شامل هزینه کفن و دفن ، دیون وابسته به اعیان ترکه مانند دین دارای حق وثیقه و دیگر دیون است. اینها نیز باید به ترتیب ماده ۲۲۶ قانون امور حسبی پرداخت شود..
#موانع_ارث
🔺یعنی موانعی که باعث می شود ورثه از ماترک محروم بماند که طبق قانون عبارتند از :
🔸قتل: کسی که مورث (ارث دهنده) خود را عمداً بکشد از ارث او ممنوع است.
🔸لعان: بعد از لعان، زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند و همچنین فرزندی که به سبب انکار او لعان واقع شده از پدر و پدر از او ارث نمی برد.( لعان یعنی زوج، زوجه دائـمی خود را که با او نزدیکی نموده است به زنا نسـبت دهد و دعوای مشاهده آن را کند.
🔸کفر: وارث کافر از مورث خود ارث نمی برد و بالعکس وارث مسلمان از مورث کافر خود ارث می برد .
ولادت از زنا: نـسب از موجبات ارث است ولی زمـانی که ناشی از زنا نباشد. ولی اگر حرمـت رابطه ای که طفـل ثمـره آن است نسـبت به یکی از ابوین ثابت و نسبت به دیگری بواسطه اکراه یا شبهه زنا نباشد طفل فقط از این طرف و اقوام او ارث می برد و بالعکس.
https://eitaa.com/zandahlm1357
آیا میدانید ⁉️
مستند به ماده 669قانون مجازات اسلامی نصب تابلوی (( پارک =پنچری )) تهدید و جرم بوده و مجازات آن 74ضربه شلاق و یا دوماه تا دو سال زندان میباشد!
https://eitaa.com/zandahlm1357
Vakiil
✅نظر قانون درباره ایست بازرسی
🔷طبق قانون تنها زمانی که میتوان کسی را مورد تفتیش قرار داد که یا جرم مشهودی واقع شده یا در جرائم غیر مشهود دستور دادستان مبنی بر ادامه تحقیقات موجود باشد .حتی اگر دادستان در جرائم غیر مشهود اذن ادامه بررسی را دهد این اذن باید به صورت موردی و مصداقی باشد و نمیتوان عموم مردم را برای کشف جرم تفتیش کرد .
🔹🔹بازرسی اشیاء از جمله اتومبیل در جرایمی که مشهود نیست ،فقط باید با اجازه موردی قاضی صورت بگیرد .در همین راستا دیوان عدالت اداری،بخشنامه شماره 402/01/179/1مورخ 79/4/11ناجا که تفتیش و بازرسی خودرو ها را علی الاطلاق در جرائم غیر مشهود بدون کسب مجوز از مقام قضایی مجاز دانسته را ابطال نموده است .
✳️در نتیجه تا زمانی که جرم مشهودی رخ ندهد بسیج یا نیروی انتظامی حق بازرسی داخل اتومبیل را ندارد .
https://eitaa.com/zandahlm1357
Vakii
#شهید_میشم...:
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_سی_و_پنجم
گفتم فرار کنم یه کم تند رفتم ولی پام خیلی درد داشت ترسم بیشتر شد چاقو رو در آوردم و چوبم رو گرفتم ولی برای کی؟ میگفتم بسم الله باز میترسیدم انگار دره ی جنها بود خیلی ترسیده بودم...
آدرنالین بدنم آنقدر بالا رفته بود که به نفس نفس افتاده بودم دوست داشتم فریاد بزنم داد بزنم ترس از هر طرفی میومد داشتم دیوونه میشدم از ترس ولی خدایا از چی نمیدونستم.
زانو زدم رفتم تو سجده گفتم خدایا مثل بچه ای که میترسه میره تو آغوش مادرش از این ترس به تو پناه آوردم خدایا دارم دیوانه میشم پناهم بده پناهم باش تو سجده آیت الکرسی خوندم بلند شدم انگار تو یه پادگان که یه گردان دارن ازم محافظت میکنن ترسی نمونده
به راهم ادامه دادم تو راه یاد روزی افتادم که به مادرم گفتم مادر من نمیتونم پیشونیم رو به زمین بزن غرور خودم رو بشکنم ولی حالا با یک سجده خدا منو از دیوانگی محض نجات داد حمد و سپاس خدا رو کردم
به گریه افتادم فقط شکر خدا رو میکردم که بهم فرصت توبه کردن داد...
خسته شده بودم گفتم یه کم استراحت میکنم بعد میرم گشنگی و خستگی بهم فشار آورده بود که چشمم به یه چیزی خورد که داره تکون میخوره...
دقت که کردم یه خرگوش بود گفتم خدایا تو این برف روزی اینو میدی به فکر این موجود هم هستی به بزرگی خدا فکر میکردم ، چشمم به خرگوش بود که دیدم یه روباه بهش نزدیک میشه خواستم به طرفش برف بندازم که خرگوشه فرار کنه ولی گفتم شاید این روزیه روباه باشه خدا به همه چیز آگاه هست بهش نزدیک و نزدیکتر شد که بهش حمله کرد خرگوش فرار کرد صحنه جالبی بود...
رفت توی یه سوراخ که روباه شروع کرد به کندن زمین تا گرفتش جلو چشمام تیکه تیکهش کرد بلند شدم که برم تا منو دید فرار کرد؛ راه افتادم تو فکر بود گفتم یه روزی تو هم مثل این خرگوش میمیری حالا با خودت چی داری...
خاک بر سرت احسان که هیچ کاری نکردی صدای شلیک تیر شنیدم گفتم خدایا مامورا هستن حالا چیکار کنم؟
نمیتونستم فرار کنم چون پاهام خیلی درد میکرد به دوروبرم نگاه کردم چیزی نمیدیدم از یه تپه بالا رفتم که به چهار نفر رسیدم دلم خوش شد سگ شکاری داشتن با تفنگ گفتم ازشون راه رو میپرسم تا بهشون نزدیکتر میشدم بیشتر احساس دل خوشی میکردم بهشون رسیدم سلام کردم یکیشون جواب سلامم را داد پرسیدم
برای جای کولبرا زیاد مونده؟ یکیشون گفت ما نمیدونیم برو پی کارت تا یه گلوله خالی نکردم تو سرت...
😳بهش نگاه کردم چیزی نگفتم رفتم پاهام خیلی درد داشت بخاطرش میلنگیدم یه کم ازشون دور شدم که یکیشون گفت آهای بیاید این بدبخت رو ببینید داره میلنگه...
میخندیدن یکیشون گفت گناه داره چرا بهش میخندید بهشون توجه نکردم رفتم دنبالم آمدن از پشت هُلم داد کلاهم رو گرفت برگشتم گفتم بهم پس بده گفت اگر ندم چیکار میکنی؟
از دهنش بوی مشروب میومد گفتم باشه مال تو رفتم... گفت مگه من گدا هستم مثل تو که این کلاه کثیف رو بهم میدی؟ دوباره هُلم داد گفت یه گلوله حرومت کنم کثافت.. گفتم بیحرمتی نکن من که چیزی نگفتم گفت نه بگو ببینم میخوای چی بگی؟
آنقدر خسته بودم که به زور راه میرفتم که از پشت منو گرفت خوردم زمین گفتم داداش من که کاری به کار شما ندارم دارم راه خودم رو میرم، همش میگفت یه گلوله خالی کنم تو کلت.... یکیشون گفت ولش کن بابا بیا بریم گفت نه من باید اینو ادب کنم... بهم فحش داد بلند شدم کولم رو انداختم گفتم مودب باش گفت چیه زبون در آوردی به مادرم فحش داد گفتم چی گفتی دوباره بگو؟ خواست غلطش رو تکرار کنه با کله زدم به صورتش...
کمرش رو گرفتم زدمش زمین رو سینش نشستم با مشت میزدم به صورتش رفیقاش از پشت منو میزدن ولی کاری با اونا نداشتم فقط به صورتش میزدم بی عرضه نمیتونست حتی تکون بخوره تا یکیشون با پشت تفنگش به پشت سرم زد چشام سیاهی رفت افتادم زمین...
⬅️ ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃