eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ساحل سرخ _ جزیره هرمز در خلیج فارس جزایر متعددی وجود دارد که یکی از این جزیره ها، جزیره کوچک هرمز میباشد که ساحلی بسیار خاص و ویژه دارد. در ساحل جزیره هرمز، موج های آب به رنگ سرخ بوده و شما با دیدن این منظره، شگفت زده خواهید شد. جزیره هرمز به دلیل وجود مواد معدنی دارای خاک هایی به رنگ های متفاوت چون طلایی، نقره‌ای، سفید و به ویژه سرخ میباشد و به همین علت است که رنگ موج های آب در این جزیره، رنگ سرخ دارد. تمام رنگ های ساحل جزیره هرمز از وجود یک عنصر ناشی میگردد و این عنصر اکسید آهن است که در ۷۰ درصد خاک سرخ این جزیره وجود دارد و رنگ آن را به این صورت درآورده است. خاک سرخ موجود در این جزیره از ارزش اقتصادی بالایی برخوردار هست و تا گذشته نه چندان دور از این خاک در صنایع مختلف رنگ سازی، لوازم آرایشی، شیشه و سرامیک سازی استفاده میشد و این خاک با ارزش به کشورهای دیگر صادر میگردید که خوشبختانه صادرات این خاک محدود شد تا از بین رفتن این خاک منحصر به فرد جلوگیری شود. خاک سرخ جزیره هرمز مصرف خوراکی دارد و با نام گِلک در میان ادویه‌های محلی دیده می‌شوند. https://eitaa.com/zandahlm1357
بندر تاریخی لافت، جزیره قشم در میان آب های خلیج فارس می توان مقاصد دیدنی بسیاری را یافت که روستای لافت قشم یکی از آنهاست؛ جایی که با نام بندر تاریخی لافت نیز شناخته می شود و کمتر کسی دلش می خواهد تماشای غروب در آن را از دست بدهد. سبک معماری خانه‌های این روستا خیلی دیدنیه و بارزترین ویژگی معماریش بادگیرهای فراوانیه که در اندازه‌های مختلفی ساخته شدن. بناهای روستا خیلی نزدیک به هم ساخته شدن و کوچه‌ها هم تنگ و باریک هستن بادگیرای کوچک و بزرگ خانه‌های روستایی بین باغ‌ها و نخلستان‌ها شکوه و زیبایی خاصی به این روستا بخشیدن. تاریخ سکونت در این روستا به بیش از ۳ هزار سال قبل باز می گردد و در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است و با خود نام اولین اکوموزه کشور را به یدک می کشد. https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌یاقوت سبز هرمزگان ، منطقه حفاظت شده گنو ▫️گنو به عنوان یکی از ۱۳ ذخیره گاه زیست کره در یونسکو ثبت شده از نظر مکانی در استان در شمال غربی شهر بندرعباس قرار گرفته و جاده اصلی بندرعباس به سیرجان از شرق و جاده اصلی بندرعباس به بندرلنگه از جنوبش میگذره. ▪️این منطقه از یک رشته کوه اصلی به نام کوه گنو که بر دشت خلیج فارس تسلطی چشمگیر داره تشکیل شده. https://eitaa.com/zandahlm1357
✨آیت الله شیخ عباس تهرانی از بزرگان اخلاق وفضیلت بود. ✨یکی از افراد مورد اعتماد به نام حاج محمد آقا نیک بین تهرانی در مورد او مکاشفه ای داشته است که شنیدنی است. شب رحلت آیت الله تهرانی اینجانب در تهران بودم که به مجرد شنیدن این خبر به سوی قم حرکت کردم و در تشییع و تجهیز او شرکت نمودم. از فقدان او بسیار اندوه زده و غرق در تاثیر و تاسف بودم و ضمن طلب آمرزش برای او، علو مقام او را از خدا میخواستم. شب پس از فوت او خواب دیدم در قم و در خیابان صفائیه هستم و در آنجا منزل بسیار باشکوهی نظرم را جلب کرد. پرسیدم :((اینجا منزل کیست؟)) گفتند: ((منزل حاج شیخ عباس تهرانی است)) شادمان شدم و در همان حال توجه یافتم که او از دنیا رفته است. درب منزل را زدم بانویی در را گشود و گفت:(( با کی کار دارید)) گفتم:(( آیت الله تهرانی)) رفت و برگشت دیدم نامه‌ای به دستم داد و در آن این چند بیت نوشته است. مهمان بساط حور و عین می باشم. هم خسته راه چون جنین می باشم. امشب زملاقات تو معذورم دار. اندوه مخور ز مومنین می باشم.✨ سلوک عارفانه ص109 https://eitaa.com/zandahlm1357
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️خاطره ای از ملاقات شگفت انگیز امام خامنه ای با عارف بزرگ آیه الله بهاءالدینی، به نقل از محافظ حضرت آقا : 🔹صبح زود تقریبا ساعت های سه ونیم، چهار صبح، رفتم منزل آیت الله «بهاءالدینی». قرار بود آقای خامنه ای از جمکران که نماز صبحشان را می خواندند، برویم منزل آقای بهاءالدینی. من با چندتا از دوستان در خانه را زدیم. آقاعبدالله، پسر آقای بهاءالدینی، آمد دم در. بهشان عرض کردم من شاه پسندی هستم از دفتر حفاظت آقا. آقای خامنه ای قرار است که خدمت آقا برسند. 🔸آقاعبدالله هم در را باز کردند و ما رفتیم بالا. هنوز ساعت چهار صبح نشده بود. آقای بهاءالدینی تقریبا لباس تنشان بود و مهیا و منتظر کسی بود. دست گذاشتم به سینه ام و خدمتشان عرض ادب کردم. احوالی از ما پرسیدند و گفتند: خب، آسیدعلی آقای ما کجاست؟ 🔹این حرف آقا، قبل از این بود که من حرفی بزنم. گفتم: جمکران هستند. از آن جا که حرکت کنند، قرار است خدمت شما برسند. 🔹گفتند: این جوری نگویید. ایشان اجلّ بر این هستند که خدمت من برسند؛ ایشان دارند لطف می کنند؛ ایشان بزرگواری می کنند، قدم می گذارند بر منزل ما. رونق منزل ماست... بعد نشستیم چند دقیقه ای تا اسکورت حرکت کند. اسکورت تماس گرفتند که شما حاضرید؟ 🔸گفتیم: بله. گفتند: پس ما راه افتادیم. اما آقای بهاءالدینی به ما گفتند که آقای خامنه ای از آن جا حرکت نکردند! نگاه کردم، یک خورده به من برخورد. من بی سیم دستم است و تماس دارم. مثلاً می دانم چه خبر است دیگر. رفتم بالکن و به «مجتبی حیاتی»، فرمانده مان بی سیم زدم و گفتم: آقا حرکت کردند؟ 🔹گفتند: نه! آقا رفتند توی گودی داخل محراب مسجد جمکران، آن جایند؛ الآن حرکت می کنیم. دیدیم آقای بهاءالدینی می داند که آقا حرکت نکردند. به ایشان گفتم: بله، آقا حرکت نکرده اند. چند دقیقه ای گذشت و این ها دوباره تماس گرفتند. گفتم: حرکت کردند. آقای بهاءالدینی گفتند: بله! حرکت کردند. 🔸چند دقیقه بعد آقا در خانه رسیدند و از پشت بی سیم تأکید زیادی به من داشتند که مزاحم ایشان نشوید؛ یعنی حتی توی خانه خیلی اذیت و آزار برای ایشان نداشته باشید. 🔹محافظ ها را برداشتیم بردیم بیرون و خانه را خلوت تر کردیم. آقا با تعدادی از همراه ها وارد منزل آقای بهاءالدینی شدند. آقای بهاءالدینی آمدند تا از پله های خانه ـ که پله های خیلی درب وداغانی هم بود و تقریباً آدم جوان هم شاید زمین بخورد ـ، بیایند پائین. آقای خامنه ای تند آمدند بالا و توی بالکن به هم رسیدند. آقا برگشتند با یک عصبانیت به من نگاه کردند، انگاری که من تخلف کردم و مزاحم آقای بهاءالدینی شده ام. آقای بهاءالدینی نگاه کردند و گفتند: آقا به این بچه ها چیزی نگویید. این طفلکی ها هیچی به من نگفتند. من دیشب تا حالا منتظر شما هستم. من دیشب نخوابیدم اصلاً. 🔸آقای بهاء الدینی می خواستند که دست آقا را ببوسند. آقا هم نمی گذاشتند. آقای بهاءالدینی فرمودند: درست است که شما جوانید و زور هم دارید و قدرت در حد، ولی ما پیر شدیم، ولی این جوری ها هم نیست؛ من یک خواهشی ازت دارم، بگذارید من دستتان را ببوسم که فردا به مادرتان حضرت زهرا(س) بگویم دست ولی ام را بوسیدم. 🔹وقتی نشستیم، آقای بهاءالدینی از آن دم در ورودی چشم می انداخت نگاه می کرد. آن هایی که یک چیزهایی می دانستند نزدیک بود قلبشان از توی سینه شان بزند بیرون. همه ترسیدند. ایشان چی می بیند ماها را؟ ما که مطمئن بودیم. 🔸به آقای خامنه ای گفتند: آقا من شنیده بودم شما مراقبید و مواظبید، ولی نمی دانستم این قدر؛ الحمدلله الحمدلله. چیزهایی را به قاعده خوب می بینم، خوب اند. 🔹بعد دربارة بچه های آقا صحبت کردند؛ دربارة آقامصطفی، آقامجتبی، آقامسعود، آقامیثم گفتند. آن آقا پسرهای بزرگ تان را بارها دیدم، الحق که مثل خودتان اند. آن دوتا بچه های کوچک ترتان را من ندیده بودم، همین چند روز پیش دیدم. این ها هم الحمدلله خیلی اهل اند، خیلی خوب اند. 🔸بعد آقا به بچه ها اشاره کردند و بچه ها آمدند. تک تک پاسدارها و محافظین و دفتری هایی که بودند، دست آقا را بوسیدیم و خداحافظی کردیم آمدیم بیرون. یعنی دیدگاه شخصی مثل آقای بهاءالدینی، دیدگاه شخصیتی مثل آیت الله العظمی «اراکی»، دیدگاه کسی مثل آقای حسن زاده آملی، دیدگاه آقای جوادی آملی، این ها را ماها از نزدیک با چشم خودمان دیده ایم. 🖊منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه . خاطرات آقای شاه پسندی محافظ امام خامنه‌ای مد ظله .......: https://eitaa.com/zandahlm1357
✨ شهید آیت الله مدنی فرمود:(( من در دو موضوع نسبت به خودم شک کردم. یکی اینکه به من می‌گویند :سید اسدالله! آیا واقعاً من از اولاد پیامبر هستم؟ و دیگر اینکه آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید شوم یا نه؟ روزی به حرم امام حسین رفتم و در آنجا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتی، یک شب امام حسین را در خواب دیدم که بالای سرم آمد و دستی بر سرم کشید و این این جمله را فرمود:((یابنی انت مقتول)) یعنی ای فرزندم تو کشته می شوی. که جواب دو سوال من درآن بود. امام فرمود :فرزندم پس من سید هستم و دیگر به من بشارت داد که من شهید می‌شوم.)) ✨ سلوک عارفانه ص124، 125 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا