ذاتالکُرسی، چیست ؟
خداوند کرسی یا کاسیوپیا، از صورتهای فلکی است که در نیمکره شمالی زمین دیده میشود. پیکر W شکل این صورت فلکی به آسانی قابل مشاهده است. دو ستاره انتهایی آن راهنمای خوبی برای پیدا کردن اسب بزرگ است. ذاتالکرسی نخستین بار توسط عبدالرحمان صوفی رازی با چشم غیرمسلح رصد شد و مورد مطالعه قرار گرفت. ذاتالکرسی به معنی دارنده کرسی است.

نام
نام این صورت فلکی در عربی مَرأة ذات الکُرسی یا همان ذاتُ الکرسی است. مرأة به معنای زن است، و ذات به معنای «صاحب، دارنده»، و کُرسی به معنای «تخت، سریر، اورنگ» است. در نتیجه معنای آن «زن صاحب سریر، زن کُرسیدار» است. از نامهای دیگر آن در فارسی «خداوند کُرسی» یا «خداوند اورنگ» است.
در گذشته یکی از معانی «خداوند» عبارت بوده از «دارنده، دارا، صاحب». در نتیجه معنای آن همان «دارای کرسی» است. این صورت فلکی را «خداوند عَرش» و «خداوند مِنبر» هم نامیدهاند. عَرش هم به معنای «اورنگ، تخت و سریر پادشاه» است، و مِنبر به معنای «کرسی چندپله برای خطیب یا واعظ». در نتیجه معنای آن همان «تختنشین» «دارای اورنگ» و «دارای منبر» است.
این صورت فلکی شبیه یک صندلی (کرسی، عرش، منبر) است؛ و زنی والامقام نشسته بر آن تصور شدهاست. به همین دلیل نامهای دیگر این صورت فلکی «عرش» و «منبر» است. در اساطیر یونانی، زنِ روی صندلی را کاسیوپیا (Cassiopeia) دانستهاند، که در عربی و فارسی به شکل کاسیوپه یا قاسیوپه تبدیل شدهاست.
ستارهها
دو ستاره مهم و پرنور آن صَدر و کَفُّالخَضیب (به معنای کف دست رنگ شده) میباشند.
ویژگیها
این پیکر آسمانی بهترین نقطه شروع برای یافتن ستارگان در پاییز است. پنج ستاره اصلی آن، در حالت اوج ارتفاع و نسبت به جهت شمال سماوی شبیه به حرف M. و در حالت نزدیک به افق مانند حرف W. دیده میشود و با اینکه هیچکدام روشنتر از قدر اول نیستند به راحتی میتوان شکل W. یا M. را مشاهده کرد. درخشانترین ستاره ذات الکرسی ستاره صدر (Schedar) در راس غربی W. واقع است این ستاره نزدیک به خط گرینویچ آسمان است.
اگر از ستاره میانی صورت فلکی ذات الکرسی نسبت به ضلع شرقی مجاور آن خطی عمود ۷ برابر ضلع مذکور در راستای سمت باز صورت فلکی امتداد دهیم به ستاره قطبی میرسیم.
اگر از ستاره میانی W. یعنی گاما-تختنشین، خطی فرضی را به صدر وصل کنیم و آن را ۱۰ برابر فاصلهٔ دو ستاره امتداد دهیم به صورت فلکی بزرگ فرس اعظم یا اسب بالدار میرسیم. ستارگان اصلی آن مربع بزرگی را میسازند که مربع فرس اعظم نامیده میشود و قدر ستارگان آن کمتر از قدر اول است. در یک شب تاریک برای امتحان تیزبین بودنتان میتوانید ستارگان درون آن را بشمارید که به بیش از ۱۲ تا هم میرسند.
چارگوش بزرگ (Great square) پگاسوس (Pegasus) در افسانهها اسب بالداری بوده، به گونهای که مربع بزرگ، بدن و بالهای آن را تشکیل میدهد. ستارگان بزرگ از بالا طرف راست در جهت عقربههای ساعت به ترتیب ساق (Scheat)، مرکب (Markab)، جنب (Algenib) و سرةالفرس (Alpheratz) نام دارد، سرةالفرس ستاره فوقانی چپ مربع، در واقع متعلق به پیکر زن برزنجیر (آندرومدا) است که شامل دو ردیف از ستارگان قدر سوم و چهارم است که یک V. با دهانه تنگ تشکیل میدهند و نوک این V. را ستارهٔ فرس میسازد.
اگر در آندرومدا، دومین جفت ستاره شکل V. را بسوی تختنشین و به اندازه فاصله خودشان امتداد دهیم به یک لکه نورانی میرسیم که کهکشان مارپیچی M. ۳۱ نام دارد. این کهکشان شبیه کهکشان راه شیری است که درفاصله ۲٫۹ میلیون سال نوری از ما قرار گرفته و نزدیکترین کهکشان از نظر فاصلهاست و با چشم غیرمسلح نیز دیده میشود.
اگر دو ستاره آلفا و بتا که در راس عمودی ذات الکرسی قرار دارد را در جهت بتا دنبال کنیم، به صورت فلکی قیفاووس (Cepheus) میرسیم که درخشانترین ستاره آن الدرامین (Alderamin) است که در عربی بازوی راست معنی میدهد و ستاره درخشان بعد از آلدرامین، الفرق (Alphirk) است. ستاره دلتا در قیفاووس، ستارهٔ متغیر معروفی است که درخشندگی آن هر ۵٫۳ روز بین ۴٫۱+ تا ۵٫۲+ تغییر میکند.
این سه صورت فلکی در اساطیر باستان با هم خانوادهای را تشکیل میدهند که آندرومدا شاهدخت اتیوپی دختر قیفاووس و کاسیوپیا (ذات الکرسی) بودهاست. دو رشته ستارگان آندرومدا را میتوان به دو پای اسب تشبیه کرد. کاسیوپیا (Cassiopeia) یا تختنشین، ملکه اتیوپی، مادر آندرومدا، طبق افسانهها بر روی تختی نشستهاست که چندان راحت نیست و پادشاه اتیوپی پدر آندرومدا، قیفاووس است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حفره های امنیتی واتس اپ
حتما ببینید
پاسخ به شبهات و شایعات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قوطی های نوشابه ای که تبدیل به میلگرد می شوند و به مردم بیخبر فروخته می شوند! وجدان به خواب رفته برخی مهندسان ناظر ساختمانی و دلالان، راه ورود میلگردهایی از جنس قوطی نوشابه را به ساخت و سازها در بازار ایران باز کرد! جنایتی وحشتناک که می تواند فجایع جبران ناپذیری به بار بیاورد! لطفا اطلاع رسانی کنید جلویش گرفته شود!
سوال؟
وقتی یه خبرنگار میتونه سر از راز این قضیه دربیاره آیا سازمان های ناظر نمیتونن یا....؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: 📝سلسله مباحث ولایت فقیه🗃 ⬅️قسمت چهارم 🌀سه نوع حکومت را بررسی میکنیم👇 1⃣- حکومت استبداد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝سلسله مباحث ولایت فقیه🗃
⬅️قسمت پنجم
❌در حکومت های استبدادی اختلاف طبقاتی فراوانی بین مردم هست، یک عدهی کمی مرفه هستند و یک عدهی زیادی گرسنه و فقیر!!!! این حکومت ها را چهطور می خواهند جواب بدهند؟
👥برای اینکه آن مردم فقیر که اکثریت هستند سرکوب بشوند به آن توده های مرفه زیاد پول می دادند و آنها را سیر میکنند، تا مردم را به انزوا بکشانند و ساکت کنند، اصلا کار را به جایی میکشانند مردم به آنها تعظیم کنند! مثل فرعونی که می گفت «أنا رَبُّکُمْ الأعْلی» کار ممکن است حتی به اینجا برسد.
⭕️این حکومت های استبدادی مردم را به سمت خفت و خواری می کشانند! حکومت هایی که به راحتی می توانند پدر مردم را در بیاورند و مردم بیچاره این وسط اصلا حساب نمی شوند! حکومت عربستان را میبینید استبدادی است. مردم بیچاره حق رأی ندارند، حکومت لیبی زمان قذافی، زمان حسنی مبارک مصر.. مردم اصلا حقی نداشتند.
🌀اما حکومت دموکراسی. که خیلی ها سنگش را به سینه می زنند که حکومت ما دموکراسی باشد و ......
⁉️دموکراسی چیست!؟
👌دموکراسی برگرفته شده از واژه های یونانی ″دوموس Demos به معنای مردم″ و ″کراسیا Kratia به معنای قدرت″ است، یعنی قدرت مردم یعنی حکومت مردم بر مردم. یعنی مردم بر خودشان حکومت میکنند.
👈❓سوال...؟ در حکومت دموکراسی که با رأی گیری انجام می شود آیا رأی اکثریت، واقعا رأی اکثریت جامعه است؟ هم می توانیم بگوییم بله، هم می توانیم بگوییم نه. چرا...؟
🔸چون اولا←تمامی واجدین رأی، رأی نمی دهند، درست است یانه.
🔸دوما←تمامی افراد هم که واجد رأی نیستند. (مثلا در قانون کشور ما افراد زیر 18 سال نمی توانند رأی بدهند)
🗳زمانی هست طرف 95 درصد رأی میآورد و... آن موقع می توانیم بگوییم بله، رأی اکثریت با آن است. ولی وقتی طرف 60 درصد رأی می آورد، آیا باز هم می توانیم بگوییم رأی تمام اکثریت با این فرد است؟ نه، پس دموکراسی هم اشکالاتی دارد.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از فایل ولایت فقیه
شماره(1)
🎤استاد احسان عبادی
#متن_ولایت_فقیه ۵
.......:
📝سلسله مباحث ولایت فقیه🗃
⬅️قسمت ششم
✌️دو نوع دموکراسی داریم: مستقیم و غیر مستقیم👇👇
1⃣-دموکراسی مستقیم: این را می رساند که مردم به صورت مستقیم و بدون واسطه خودشان رئیس جمهور انتخاب کنند. خودشان قانون تصویب کنند و مجلس انتخاب کنند.
👈مثلا در قانون گذاری، اینها فقط نمایندگان مجلس را انتخاب می کنند تا آن نمایندگان قانون انتخاب کنند اما←تصویب قانون باید دوباره به رأی مردم گذاشته بشود. تصویب قانون اساسی نه! یک قانون. مثلا مجلس تصویب کرد که برای پرداخت بدهی فلان پیمانکارها این مقدار از صندوق ارزی کشور برداشته بشود. این را به رأی مردم می گذارند، یعنی هر قانون جزئی که هست به رأی مردم گذاشته بشود!!!
🗣(شاید بگویید اتفاقا خیلی خوب است) ❌ولی عوارضش: قرار دادن همه ی مردم در تمامی جزئیات با توجه به وسعت شهرها و روستاها چیز محالی است، در هر قانونی که تصویب می شود یک ماه، دو ماه کل مردم و مسئولین را بسیج کنند در تک تک روستاها و شهرها و کوه ها و دشت ها همه جا مردم را گیر بیاورند و بگویند این قانون این و.... است، بعد رأی بدهند. اینکه حرف منطقی نیست! و حرف غلطی است.
💢بعد مردم چه طور می توانند یک قانون را از جنبه های مختلف دینی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، و نظامی بررسی کنند! آیا همه ی مردم در همه ی زمینه ها سواد دارند!؟ طرف اقتصاد دان است اقتصاد میدانی آیا می توانی همین قانون را از لحاظ فرهنگی و دینی هم بررسی کنی!؟ آیا می توانی همین قانون را از لحاظ بُعد نظامی و دفاعی بررسی کنی؟ پس معلوم است نمی شود! این هم یک ضرر دیگر این قانون دموکراسی مستقیم است.
🚫اشکال بعدی، بعضی از مردم که با یک تبلیغات انتخاباتی از این رو به آن رو میشوند، تا دیروز طرفدار کسی بود بعد با تبلیغات پرزرق و برق طرفدار رقیبش میشود، آیا این مردم می توانند قانون درستی وضع کنند و صلاح یک جامعه و مملکت را به سمت خیر پیش ببرند؟ هر عقل سالمی می گوید نه، این چیز بدیهی است!
👌پس معلوم است که بررسی قانون نیاز به اهل فن دارد، نیاز به خِبره و متخصص آن قانون دارد. پس دموکراسی مستقیم تقریبا رد می شود!❌
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از فایل ولایت فقیه
شماره(1)
🎤استاد احسان عبادی
#متن_ولایت_فقیه ۶
(58) تپه توبره ها!
متوكل عباسي مي كوشيد با اتكأ بر نيروي نظامي خويش مخالفانش را بترساند.
به همين جهت، يك بار لشگر خود را - كه به نود هزار تن مي رسيد دستور داد كه توبره اسب خويشش را از خاك سرخ پر كنند و در صحراي وسيعي، آنها را روي هم بريزند.
سربازان به فرمان متوكل عمل كردند و از خاك هاي ريخته شده، تپه بزرگ به وجود آمد، كه آنرا تپه توبره ها ناميدند. متوكل بر بالاي تپه رفت و امام هادي عليه السلام را به نزد خود فراخواند و گفت: (شما را خواستم تا لشگر مرا تماشا كني! به علاوه، او دستور داده بود همه، لباس هاي جنگ بپوشند و سلاح بر گيرند و با بهترين آرايش و كاملترين سپاه از كنار تپه عبور كنند.
منظورش ترسانيدن كساني بود كه احتمال مي داد بر او بشورند و در اين ميان بيشتر از امام هادي عليه السلام نگران بود كه مبادا به پيروانش فرمان نهضت عليه متوكل را بدهد
حضرت هادي عليه السلام به متوكل فرمود:
- آيا مي خواهي من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟
متوكل پاسخ داد:
- آري!
امام دعايي كرد! ناگهان ميان زمين و آسمان از مشرق تا مغرب از فرشتگان مسلح پر شد. خليفه از مشاهده اين منظره غش كرد! وقتي كه بهوش آمد، امام هادي عليه السلام به او فرمود:
- ما در كارهاي دنيا با شما مسابقه نداريم ما به كارهاي آخرت (امور معنوي) مشغوليم، آنچه درباره ما فكر مي كني درست نيست.(83)
(59) محبت خاندان نبوت
شخصي از يوسف بن يعقوب - كه مردي نصراني و از اهل فلسطين بود، پيش متوكل، سخن چيني كرد. متوكل دستور داد براي مجازات احضارش كنند.
يوسف نذر كرد: اگر خداوند او را به سلامت به خانه اش برگرداند و از متوكل آسيبي به او نرسد، صد اشرفي به حضرت امام علي النقي عليه السلام پرداخت نمايد.
در آن موقع، خليفه حضرت را از حجاز به سامرا آورده و خانه نشين كرده بود و از لحاظ معيشت در سختي به سر مي برد.
يوسف مي گويد:
همين كه به دروازه سامرا رسيدم با خودم گفتم: خوب است قبل از آنكه پيش متوكل بروم، صد دينار را خدمت امام عليه السلام بدهم، اما چه كنم كه منزل امام عليه السلام را نمي شناسم و من مرد نصراني چگونه از منزل امام هادي عليه السلام سؤال كنم، مي ترسيدم كسي قضيه را به متوكل خبر دهد و بيشتر باعث ناراحتي و عصبانيت او بشود و از طرف ديگر، متوكل هم ملاقات با ايشان را قدغن كرده، كسي نمي تواند به خانه حضرت برود.
ناگاه به خاطرم رسيد كه مركبم را آزاد بگذارم، شايد به لطف خداوند بدون پرسش - به منزل حضرت برسم. چون مركب را به اختيار خود گذاشتم، از كوچه و بازارها گذشت تا بر در منزلي ايستاد. هر چه سعي كردم، از جايش تكان نخورد. از كسي پرسيدم:
- خانه از كيست؟
گفت:
- منزلي ابن الرضا (امام هادي)، است!
اين حادثه را نشاني بر عظمت امام عليه السلام دانسته و با تعجب تكبير گفتم. در اين حال، غلامي از اندرون خانه بيرون آمد و گفت:
- تو يوسف پسر يعقوب هستي؟
گفتم:
- بلي!
گفت:
- پياده شو!
پياده شدم. مرا به داخل خانه برد.
با خود گفتم: اين دليل دوم بر حقيقت اين بزرگوار كه غلام، نديده مرا شناخت! سپس گفت:
- صد اشرفي را كه نذر كرده بودي به من بدهيد.
با خودم گفتم: اين هم دليل سوم بر حقانيت آن حضرت، پول را دادم و غلام رفت و كمي بعد دوباره آمد. مرا به داخل منزل برد.
ديدم مرد شريفي نشسته است. فرمود:
- اي يوسف آيا هنوز وقت آن نرسيده كه اسلام اختيار كني؟
گفتم:
- آنقدر دليل و برهان ديده ام، كفايت مي كند.
فرمود:
- نه! تو مسلمان نمي شوي، ولي فرزند تو اسحق، به زودي مسلمان مي شود و از شيعيان ما خواهد شد.
سپس فرمود:
- اي يوسف! بعضي خيال مي كنند محبت و دوستي ما براي امثال شما فايده ندارد، به خدا سوگند هرگز چنين نيست. هر كه به ما محبتي نمايد بهره اش را مي بيند؛ چه مسلمان باشد و چه غير مسلمان. آسوده خاطر پيش متوكل برو و هيچ تشويش و نگراني نداشته باش! به همه خواسته هايت مي رسي.
يوسف مي گويد:
بدون نگراني نزد متوكل رفتم و به تمام هدفهايم رسيدم و برگشتم.
پس از مرگ مرد نصراني پسرش، اسحاق، مسلمان شد و از شيعيان خوب بشمار آمد و خودش پيوسته اظهار مي داشت:
من به بشارت سرور خود، امام هادي عليه السلام مسلمان شده ام.(84)
(60) فيلسوف و ناسازه هاي قرآني!
اسحاق كندي - از دانشمندان صاحب نام عراق بود - و مردم او را به عنوان فيلسوف برجسته مي شناختند. وي اسلام را قبول نداشت و كافر بود. مي پنداشت بعضي از آيات قرآن با بعضي ديگر سازگار نيست تصميم گرفت پيرامون به ظاهر ناسازه ها و ضد و نقيض هاي موجود در آيات قرآني كتابي بنويسد! براي نگارش چنين كتابي در خانه نشست و مشغول نوشتن گرديد. روزي يكي از شاگردان وي محضر امام عسگري (ع) رسيد و جريان را اطلاع داد. حضرت به او فرمود:
- آيا بين شما مرد هوشمند و رشيدي نيست كه استادتان را از نوشتن كتابي كه درباره قرآن شروع كرده بازدارد و پشيمان سازد؟
عرض كرد:
- ما همگي از شاگردان او هستيم. چگونه ممكن است او را از عقيده اش منصرف كنيم؟
اما
م فرمود:
- آيا حاضري آنچه را كه به تو مي آموزم در محضر استادت انجام دهي؟ عرض كرد:
- بلي!
فرمود:
- پيش او برو! و مدتي او را در اين كار كه شروع كرده كمك كن به طوري كه انس بگيري و دوست و همدم كه شدي به او بگو سؤالي برايم پيش آمده اجازه مي خواهم از تو بپرسم و غير از شما كسي شايستگي پاسخ آن را ندارد.
او خواهد گفت بپرس! به او بگو:
آيا ممكن است فرستنده قرآن (خدا) معاني را اراده كرده كه غير از آنست كه شما فهميده ايد؟ او در جواب خواهد گفت:
آري؟ ممكن است.
در اين هنگام به او بگو:
تو چه مي داني شايد منظور خدا از آيات غير از آن معاني است كه شما حدس مي زنيد. استادت به خوبي مي فهمد منظور شما چيست.
شاگرد نزد استاد اسحاق رفت، مطابق دستور امام رفتار كرد و با او همدم شد تا اينكه زمينه براي طرح سؤال آماده گرديد. آنگاه از استاد پرسيد آيا ممكن است كه خداوند غير از معاني كه تو از آيات فهميده اي اراده كرده باشد؟
استاد با كمال دقت به پرسش شاگرد گوش داد و گفت: دوباره سؤال خود را تكرار كن! شاگرد سؤالش را تكرار كرد.
فيلسوف پس از كمي تأمل اظهار داشت:
آري! ممكن است، خداوند اراده معاني غير از معاني ظاهر آيات داشته باشد. زيرا واژه ها و لغتها داراي احتمالات است و از لحاظ دقت نظر نيز گفته شما پسنديده مي باشد.
استاد مي دانست شاگرد او توانائي چنين پرسشي را از پيش خود ندارد و از حدود انديشه او بيرون است لذا روي به شاگرد و گفت: تو را سوگند مي دهم كه حقيقت را بگويي اين مطلب را از كجا ياد گرفته اي؟
شاگرد ابتدا آن را به خود نسبت داد گفت:
به ذهنم آمد كه از تو بپرسم.
استاد جواب او را نپذيرفت و اصرار نمود حقيقت را بگويد
شاگرد:
حقيقت اين است كه امام حسن عسگري (ع) يادم داد.
فيلسوف:
اكنون واقعيت را گفتي، چون چنين پرسشها جز از خاندان رسالت شنيده نمي شود.
آنگاه فيلسوف با توجه به اشتباهات خود دستور داد آتش تهيه كنند و تمام آنچه را درباره تناقض آيات قرآن نوشته بود به آتش كشيد و سوزاند!(85)
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
(61) تولد امام زمان (عج)
حضرت حجة بن الحسن امام عصر(عج) در پانزدهم شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجري در شهر سامرا چشم به جهان گشود.
حكيمه دختر امام محمد تقي (ع) نقل مي كند كه امام حسن عسگري (ع) مرا خواست و فرمود:
- عمه! امشب نيمه شعبان است، نزد ما افطار كن! خداوند در اين شب فرخنده حجت خود را به زودي آشكار خواهد كرد.
عرض كردم:
- مادر نوزاد كيست؟
فرمود:
- نرجس.
گفتم:
- فدايت شوم! من كه اثري از حاملگي در اين بانوي گرامي نمي بينم! فرمود:
- مصلحت اين است. همان طور كه گفتم خواهد شد.
وارد خانه شدم. سلام كردم و نشستم. نرجس خاتون آمد، كفش ها را از پايم در آورد و گفت:
- بانوي من! شب بخير!
گفتم:
- بانوي من و خاندان ما تويي!
گفت:
- نه! من كجا و اين مقام بزرگ؟
گفتم:
- دخترم! امشب خداوند فرزندي به تو عنايت مي فرمايد كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود.
تا اين سخن را از من شنيد در كمال حُجب و حيا نشست. من نماز شام را خواندم و افطار كردم و خوابيدم.
نصف شب بيدار شدم و نماز شب را خواندم، ديدم نرجس خوابيده و از وضع حمل در او اثري نيست، پس از تعقيب نماز به خواب رفتم.
مدتي نگذشت كه با اضطراب بيدار شدم، ديدم نرجس هم بيدار است و نمازش را مي خواند، ولي هيچ گونه آثار وضع حمل در او ديده نمي شود، از وعده امام كمي شك به دلم راه يافت.
در اين هنگام، امام حسن عسگري (ع) از محل خود با صداي بلند مرا صدا زد و فرمود:
(لا تعجلي يا عمه فان الامر قد قرب)
(عمه! عجله نكن كه وقت ولادت نزديك است.)
پس از شنيدن صداي امام (ع) مشغول خواندن سوره الم سجده و يس شدم.
ناگاه! نرجس با اضطراب از خواب بيدار شد و برخاست، من به او نزديك شدم و نام خدا را بر زبان جاري كردم، پرسيدم آيا در خود چيزي احساس مي كني؟ گفت:
- بلي عمه!
گفتم:
- نگران نباش و قدرت قلب داشته باش، اين همان مژده اي است كه به تو دادم.
سپس من و نرجس را چند لحظه خواب گرفت. بيدار شدم، ناگاه! مشاهده كردم كه آن نور ديده متولد شده و با اعضاي هفتگانه روي زمين در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم، ديدم از آلايش ولادت پاك و پاكيزه است.
در اين هنگام، امام حسن عسگري (ع) مرا صدا زد:
عمه! پسرم را نزد من بياور!
من آن مولود را به نزد وي بردم. امام (ع) او را به سينه چسبانيد و زبان خود را به دهان وي گذاشت و دست بر چشم و گوش او كشيد و فرمود:
- (تكلم يا بُني) فرزندم با من حرف بزن.
آن نوزاد پاك گفت:
- اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمد رسول الله.
سپس صلواتي به امير المؤمنين (ع) و ساير ائمه تا پدرش امام حسن عسگري (ع) فرستاد، سپس ساكت شد.
امام (ع) فرمود:
- عمه! او را نزد مادرش ببر تا به او نيز سلام كند و باز نزد من بياور!
او را پيش مادرش بردم. سلام كرد و مادرش جواب سلامش را داد! بار ديگر او را نزد پدرش برگردانيدم.(86)
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
⭕️ در اسلام، تبرج ممنوع است. تبرج، یعنی همان خودنمایی زنان در مقابل مردان، برای جذب و فتنهانگیزی. این، یک نوع فتنه است و خیلی اشکالات دارد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹 زنان، آگاهی و رهایی از خرافات
🏴 فرازی از وصیتنامهی امام خمینی رحمةالله
#امام_خمینی
«ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان... از محرومیتهایی که توطئه دشمنان و ناآشنایی دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود به دست نادانان و بعضی آخوندهای بیاطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند، خارج نمودهاند.»
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
چادرانه فقط برای زن ها نیست
چادرانه یک سبک زندگی است
که میگوید آقای محترم کسی حق ندارد به سایهی چادر ناموس تو حتی چپ نگاه کند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🚫 در کدام کشورهای مهم اروپایی و آمریکایی بیشتر به زنان متلک میگویند؟
🔹در این تحقیق کشورهای فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، آلمان، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا در نظر گرفته شدهاند. موسسه تحقیقاتی ژان ژورس که به حزب سوسیالیست فرانسه وابسته است به همراه مرکز مطالعات مترقی اروپا این مطالعه را انجام دادهاند.
🔸طبق نتایج به دست آمده از این تحقیق ۱۴ درصد از زنان کشورهای اروپایی گفتهاند در طول سال گذشته با مردانی مواجه شدهاند که برای جلب توجهشان در خیابان سوت زدهاند. در این میان اسپانیا با ۲۳ درصد بیشتر تعداد و ایتالیا با ۱۰٪ کمترین موارد سوت زدن را داشتهاند.
🔸اگر نتایج این تحقیق بر اساس گروههای سنی تقسیم شود، نشان میدهد اکثر زنانی که با سوت زدن در خیابان مردان مواجه شدهاند در گروه سنی ۱۸ تا ۲۵ سال هستند. ۶۵ درصد از زنان اسپانیایی در این گروه سنی مورد آزار خیابانی به صورت سوت زدن قرار گرفتهاند. بعد از اسپانیا زنان کشورهای آلمان با ۴۸ درصد، ایتالیا با ۴۱ درصد، فرانسه با ۳۷ درصد، آمریکا با ۳۵ درصد و در انتها بریتانیا با ۳۵ درصد در طول سال گذشته با سوت زدن مردان در خیابان مواجه شدهاند./یورونیوز
پاسخ به شبهات و شایعات
#شهید_میشم...:
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_چهل_و_پنجم
گفتم توبه بخدا توبه کردم هر چی بگی انجام میدم بغلم کرد گریه کردم و باهم آمدیم خونه تو راه همش میگفت حلالم کن ببخش...
رسیدیم خونه گفت توروخدا ببخش خواهرم دوستت دارم نمیخوام چیزی که دیدم رو تو هم ببینی...
به مادرم گفت مادر مواظبش باش گفت چی شده؟ گفت چیزی نیست فقط مواظبش باش نزار تنها باشه...
طوری وابسته نماز شده بودم که بعد از هر نماز به فکر نماز بعدی بودم، که چه وقت اذان میگن تا نمازم رو بخونم بعد یه مدت یکی از فامیل های دورمون که تو کارخانه آجرپزی کار میکرد تو دستگاه مُرده بود و به شدت بدنش خورد شده بود پدرم زنگ زد گفت بیاید پیش زن و مادرش تو غسالخانه... وقتی آوردنش شب بود چند تا مرد رفتن که غُسلش بدن ولی هر سه نفرشون اومدن بیرون گفتن که ما نمیتونیم غسلش بدیم از بس که بدنش خورد شده...
یکی رفت با صدای بلند گفت رحمت خدا بر کسی بیاد غسل این مُرده رو بده؛ کسی نمیاومد تا اینکه احسان از یه گوشه رفت تو و در رو بست بعد یه پیرمرد رفت در زد گفت درو باز کن باهم غسلش دادن مادرم نگران بود میگفت آخه چرا رفت تو ،مگه کسی نمونده بود؟
زن عموم گفت نگران نباش چیزی نیست تا احسان اومد بیرون مادرم از نگرانی داشت میافتاد....
وقتی آوردنش بیرون مادرم دلش آروم شد بعد از نماز میت زنها رفتن خونه و احسان با پدرم رفتن برای خاکسپاری...
پدرم خیلی دیر آمد خونه گفت احسان کجاست؟ بعد خاک سپاری گفت شما برید من میام تا ساعت 2 نیومد مادرم خیلی نگران بود...
وقتی آمد مادرم گریه کرد گفت کجا بودی؟ آخه چرا به فکر من نیستی؟
گفت ببخش مادر جان شرمنده بخدا تو قبرستان بودم اصلا هواسم نبود که چقدر دیر وقته... چشماش قرمزِ قرمز بود رفت تو اتاقش...
گفتم داداش کجا بودی چرا چشمات قرمز شده؟ گفت چیزی نیست برو بخواب ولی گیر دادم که باید بهم بگی گفت یاد اون شب افتاده بودم که خدا راهش رو بهم نشون داد اگه توبه نمیکردم میمردم دیگه پشیمونی چه فایده؟
هزار بار خدارو شکر میکنم که نجاتم داد از گمراهی گفتم داداش از میت نترسیدی؟
گفت نه باید از زنده ها ترسید مُرده که ترس نداره گفتم چرا زندها
گفت مرده باعث عذاب و خشم خدا نمیشن ولی زنده رها باعث میشن با گناه و معصیتی که میکنن... این موضوع پدرم رو خیلی خوشحال کرده بود میگفت همه میگن که احسان عجب شجاعتی داره که تنهایی توانسته بود اون جنازه رو با اون وضع وحشتناک غسل بده عموهام میگفتن مایه افتحار ما شده....
هر روز از حجاب برام حرف میزد یه شب گفت بیا کارت دارم... شروع کرد از حجاب گفتن اینقدر حرفاش به دلم نشست بعد آخر حرفاش گفت
از این نترس که بهت بگن پیرزن یا چیز دیگه خوب بدون که تو بهشت خدا هیچ پیرزنی نیست و توی جهنم خدا هیچ کسی نیست که به حجاب بخندد مگر اینکه آرزوی دنیا را میکند که حجاب بپوشن...
گفت من دوست ندارم به زور بگم باید حجاب کنی میخوام خودت از ته دلت بخوای ، چطور وقتی باران میبارد و یه چتر نمیزاره که خیس این حجاب هم تورو از هر نامردی که چشمش به ناموس مردمه حفاظت میکند......
⬅️ ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#پای_درس_استادمحمدشجاعی #قلب 8 🌺🍃 علامت این که انسان دارد به هدف خلقت نزدیک تر می شود، این است که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا