.......:
امروزه بسياري از دختران علت مشكلات ازدواج خودرادر دخالت داشتن سحر و جادو و طلسم و يا بسته شدن بخت خود ريشه يابي مي كنند
بدون آن كه واقعا كوچك ترين سحر و جادويي در كار باشد. به ويژه تأخير افتادن امر ازدواج، نيامدن خواستگار براي دختران و يا آمدن خواستگار ولي جور نشدن، از اموري است كه آن را به سحر و جادو و بسته شدن بخت مرتبط ميسازند، در حالي كه سحر و جادويي در كار نبوده، و آن امر تحت تأثير عوامل ديگري بوده است و خود اين تصور و توهم نادرست سبب بروز مشكلات واقعي مي گردد.
البته نمي خواهيم اصل واقعيت سحر و جادو و طلسم يا امكان بسته شدن چيزي را انكار كنيم. چه آن كه بخشي از سحر و جادو و طلسم واقعيت دارد، ولي نكته مهم اين است كه اصل و حقيقت اين امور در دسترس مردم عادي نيست
اي كاش مردم علت اصلي بروز اين مشكلات و تنگناها را مي شناختند، و متوجه مي شدند كه اين همه رنج ها و مشقت ها از ناحيه دور شدن زندگي ها و اجتماعات از خدا و دستورات عملي خدا است
خيلي ها ممكن است اهل ذكر زباني و نماز و روزه هم باشند، اما اولا – ياد خدا صرفا ذكر زباني نيست، بلكه علاوه بر آن بايد آثار ذكر و ياد خدا در گفتار و رفتار و در عرصه هاي مختلف زندگي بشر پيدا باشد. ثانيا - مشكلات و عذاب ها ي فكري و ذهني يا غير آن وقتي آمد مؤمن و غير مؤمن را در بر مي گيرد.
در هر صورت اگر شما يا هر كسي بر اين مطلب اصرار داشته باشد كه شايد بخت ما را از راه سحر و جادو يا طلسم بسته اندتوصیه می کنم فایل صوتی رو که میفرستم گوش کنید
4_6041706177178370437.mp3
4.2M
باطل کردن #طلسم
#امام_رضا_علیه_السلام
#حجت_الاسلام_مومنی
#پست_ویژه
https://eitaa.com/zandahlm1357
_راهکار_شادکردن_دل_امام_زمان_عجل_الله 👇👇👇👇👇
امام على عليه السلام:🌹
لِلّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما اَعدَلَهُ ! بَداَ بِصاحِبِهِ فَقَتلَهُ؛
آفرين بر حســـــادت ! چه عدالــ⚖ـــت پيشه است ! پيش از همه صاحـــــب خود را مى كشد.
شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید) ج 1 ، ص 316 - ارشاد القلوب(دیلمی) ج 1 ، ص
حسادت اخلاقـــــی است که از سوی همگان زشـــــت و ناپســـ👺ــند شمرده می شود؛
و حتی کسانی که خود هرازگاهی دچار این حالـــــت می شوند حسادت دیگری به خود یا دیگران را ناپــ😣ـــسند و دور از اصول اخلاقـــــی می شمارند.
یکی از حالات درونی که برای انسان پیش می آید " حســــــ😱ــــادت" است
که درتعالیم اسلامی ما از آن به عنوان یک بیــــماری بلکه بدترین بیــ💉ـــماری ها یاد شده است
و خداوند در قرآن کریم به پیامبر(صلی الله علیه) فرمان داده تا از شرّ حســـــودها به او پناه بیاورد.
امروز را تمــــــ👀ــــرین میکنیم
حســــــــــادت را کنار بگذاریــــــــــم
تازنده ایم رزمنده ایم🌺🌺🌺
حسودی کاری بد است
امام باقر علیهالسلام میفرماید : «اِنَّ الحَسدَ ایَاکُلَ الایمانَ کَما تَاکُلَ النّارَ الحَطَب ؛ حسد ایمان را میخورد همانگونه که آتش هیزوم را»
👈حسد حاصل نشانه چند نوع کمبود است.
👈فرد حسود خودخواه است و همه چیز را تنها برای خود میخواهد.
👈کم ظرفیت و زبون است و گرنه در برابر مقام یا پیشرفت یا امتیازاتی که دیگران بدست میآورند، خود را اینچنین نمیبازد.
👈کوردل و کوته بین است و به همین دلیل دیگران را نمیبیند، فکر نمیکند که دیگران هم حقی دارند و باید به جایی برسند.
👈متجاوز است و حاضر است به طرف ضربه بزند و حیثیت و آسایش او را به خطر بیندازد تا به خیال خود عقده و کمبودی را که در خود مییابد بگشاید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷 لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
--------------------------------
🔶 خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم .
-------------------------------------
🔺 There is no god besides your unique nature, you were pure and glorifying, and I was a wicked man.
📘بخشیازآیه۸۷سوره انبیا
📬 پیام ها
1📤- در تحليل #گرفتارىها، خدا را منزّه بدانيم و #سرچشمهى آن را در عملكرد خود #جستجو نماييم. «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ»
2📤- اگر #حركتها و حبّ و #بغضها به فرمان #خداوند و مرضى خاطر او نباشد، #نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت. «ذَهَبَ مُغاضِباً- إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
3📤- اقرار به #گناه در پيشگاه #خداوند، خود يك #كمال و از آداب دعاست. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
4📤- #دعايى كه در آن، اقرار به #توحيد، #تنزيه پروردگار و #اعتراف به خطا و #اشتباه و گناه باشد، #مستجاب است. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
5📤- #تنزيه خداوند و اقرار به #گناه، رمز نجات از #مصائب و #محروميّتهاست. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
🔻سوال:
اگر از کسی طلب داشته باشیم میشه بدون اینکه خودش اطلاع داشته باشه بخاطر رو دربایستی طلب را برداریم از اموالش؟
🔻پاسخ
⬅️ آیت الله خامنه ای: در فرض سؤال جايز نيست.
⬅️ آیت الله فاصل لنکرانی: برداشتن طلب از اموال بدهکار بدون اجازه او حرام است، باید طلب خود را مطالبه کنید، اگر او حاضر به دادن طلب شما نشد و از راه قانونی نیز نتوانید طلب خود را بگیرید آن وقت می توانید بدون اجازه او طلب خود را از اموالش بردارید
⬅️ آیت الله شبیری زنجانی: - جایز نیست
⬅️ آیت الله مکارم شیرازی: انجام این کار جایز نیست و باید به شخص اطلاع داده شود.
⬅️ آیت الله وحید خراسانی: خیر
https://eitaa.com/zandahlm1357
✅ آیا گوشت گوسفندی که روز عید قربان در خانه قربانی شده است را تماماً باید بین مردم نیازمند پخش شود؟
ج. فی نفسه لازم نیست.
✅ با کمک مردم گوسفندانی برای قربانی عید قربان خریداری و قربانی شد. آیا می توان بعضی از اعضای آنها مثل کله و پاچه و #جگر را به هر دلیلی فروخت و تبدیل به گوشت نمود تا گوشت به مصرف فقرا برسد؟
ج. با اجازه صاحبان پول اشکالی ندارد
✅در عید قربان با یک قربانی حداکثر چند نفر می تواند شریک بشوند؟
ج. در قربانی مستحبی محدود به تعداد خاصی نیست.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیفیت #نذر
آیا عمل به #نذر واجب هست
https://eitaa.com/zandahlm1357
1_28448137.mp3
3.75M
من یک واجب فراموش شده ام...
خدایا صدامو میشنوی
کمکم کن...
تنهام درست مثل امام حسین علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
●شبهه شماره ۱●
دوست داره این کارو بکنه😠؛دلش میخواد اینطوری باشه😐!
شوهرش(یا باباش) هم راضیه😏؛میگه من شوهرشم به شما چه😖؟!
پاسخ :خدا دوست نداره.
خیلی چیزا هست که آدم دوست داره ولی براش بده🤕.
من میزنم توی گوش شما😰؛ بابام هم راضیه!! این درسته!!!؟
به باباش یا شوهرش چه ربطی داره!؟ حکم خدا رو زیر پا 👞گذاشته. مگه باباش میبردش بهشت و جهنم؟؟ تازه اون بابا رو هم باید امر به معروف کرد☺️!
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مستند کف خیابان
با ما همراه باشید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#کف_خیابون 76
خبر بدی بود! آدم یاد تربیت تروریست میفتاد! گفتم: «کیا داشتن آموزش میدادن؟ منظورم اینه که افرادی که آموزش میدادن را شناختی؟!»
233 و عبداللهی به هم یه نگاه پر معنا کردن... عبداللهی رو به من کرد و گفت: «اتفاقا همش یه طرف! جواب همین سوالتون هم یه طرف!»
گفتم: «چطور؟!»
233 ادامه داد: «اینکه چجوری رفتم داخل و تا کجاها پیش رفتم، بعدا توضیح میدم... اما... وقتی داشتم آمار گروهی که زن ها را با سلاح گرم آموزش میدادن را درمیاوردم، به زنی به نام «ندا» برخورد کردم!»
گفتم: «آشناست! کدوم ندا؟»
گفت: «یکی از همون چهار نفری که تا پاکستان ردشون را زدم و با اون مرکز تحقیقات و جاسوسی انگلستان در پاکستان ارتباط داشت... همون که با عفت و فائزه و زهره بودن و تعقیبشون میکردم!»
گفتم: «عجب! پس این دومین نفر هم از اون تیم چهار نفره کشف شد و بالاخره تونستیم ردش را در ایران بزنیم! چیکار میکرد؟»
گفت: «قربان! ندا بنظر میرسید که آدم نترس و آموزش دیده ای باشه... داشت در گروه سلاح های گرم کار میکرد و هم خیلی احترامش میذاشتن!»
خب خبر بدی بود اما الحمدلله که اون موقع فهمیدیم... عبداللهی همون موقع هماهنگ کرده بود که دو تا مامور تمام وقت، اونجا را مدنظر داشته باشن و تمام تحرکات به اونجا را گزارش بدن!
اونچوری که 233 از مشاهداتش گفت، یه تیم 200 یا 300 نفره آموزش دیده، برای تصرف و خرابکاری و درگیری در نقاط شلوغ و استراتژیک شهر خیلی میتونه خطرناک تر از اون چیزی باشه که فکرش میکنید!
حالا مثلا شما فرض کنید بتونند به یه پادگان کوچیک یا پاسگاه هم حمله کنند... ب اون سلاح ها و آموزش هایی که دیده بودند، نمیشد به همین راحتی و بدون سر و صدای رسانه ای سر و تهش را هم آورد!
وسط درگیری فکریم درباره بچه های باغ، ابوالفضل پرید و گفت: «حاجی از پیام اومده که دیگه ثبت نام نمیکنند! ظاهرا تعدادشون کامل شده! حدودا 200 نفر را دارن ساماندهی میکنند که بیارن اجلاس تهران!»
داشت سرم گیج میرفت... تمام دنیا دور سرم داشت میچرخید! وای از این همه کار... وای از این همه خبر بد... فقط گوشام میشنید که میگن: حاجی میشن 5 تا اتوبوس کامل... قربان بچه ها میگن ساعت به ساعت داره به تعداد بچه های اون باغ افزوده میشه... حاجی اگر کارنوال راه بندازن چی؟ نمیخوای سریع اقدام کنی که از همون قم جلوشون بگیریم... قربان بچه ها میگن دارن تعداد مازاد بچه های باغ را به جای دیگه منتقل میکنند! ... قربان احتمالا یه باغ نباشه... در چند تا باغ و باشگاه دارن آدماشون را تربیت میکنند!
با صدای بلندتر از حد معمولی، در حالی که دستم روی سرم بود و شقیقه هام را گرفته بودم گفتم: «بچه ها بسه! لطفا همه بیرون! برید بیرون... برید صداتون میزنم... تو را به امام حسین پاشید بیرون...»
رفتند بیرون... سرمو گذاشتم روی میز... داغ شده بودم... با آب و رطب و صدای خانمم میدونستم که آروم نمیشم... مگه میشه این همه کثافت عوضی آشغال خس و خاشاک در تهران، بغل گوشمون... در قم... در جوار حرم حضرت معصومه... دور هم جمع بشن و برای نظام نقشه بکشن؟! آدم تربیت کنن که موقع حمله و فرار و کشتن مردم و آسیب زدن به اموال عمومی و اینا چیکار کنن و تهران را تبدیل کنن به غزه؟! کجاییم ما؟! چه خبره؟! آخه بغض و کینه نسبت به اسلام و انقلاب تا این قدر؟ تا جایی که بچه های مملکت خودمون را دارن میندازن به جون خودمون؟!
فقط اینجوری بگم که داشتم دیوونه میشدم... دستم بردم به سمت مونیتور... داشتم شماره ها را از جلوی چشمام رد میکردم... تا اینکه رسیدم به شماره ماموری که توی حرم گذاشته بودیم... ناخودگاه واسش زنگ زدم... اونم فورا برداشت... گفتم: «! شما کجا تشریف دارین الان؟»
گفت: «قربان الان حرمم و منتظر اوامر شما!»
گفتم: «برو سر قبر شهید مطهری! ببین پشت دیوار قبر شهید مطهری، طلبه ای با این عکس و شکلی که برات فرستادم اونجا میبینی یا نه؟»
رفت و گفت: «بله قربان! رو به رومه! باهاش چندان فاصله ای ندارم! جلبش کنم؟»
گفتم: «حالا که اون منو جلب کرده! ابوالفضل هم جلب کرده! همه مونو جلب کرده... برو گوشیو بهش بده!»
رفت و باهاش مودبانه سلام کرد و گفت لطفا به این تماس جواب بدید!
اون طلبه جوون گوشیو برداشت و گفت: «سلام علیکم! بفرمایید!»
به محضی که صداش شنیدم، احساس کردم 100 ساله که میشناسمش... گفتم: «سلام عزیز دل برادر! ببخشید مزاحم مطالعه و مباحثتون میشم! شما بنده را نمیشناسید اما من اینقدر شما را میشناسم که میدونم چند روز پیش شما از شر یه فاحشه فرار کردین و حتی لقمه حرومی که براتون پیچیده بود را نخوردین و انداختین جلوی گربه هایی که فقط گوشت میخورن! الا گربه های قم!!»
با تعجب گفت: «بله... بفرمایید! حالا اتفاقی افتاده؟ ببخشید شما؟»
گفتم: «منو نمیشناسید... اما ما اون مورد را دستگیر کردیم و شما را تحسین میکنیم که آبروی هممون را خریدید!»
گفت: «خب الحمدلله! هرچند خیلی از حرف
الْحَمْدُلِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمین:
اتون سر در نمیارم!»
گفتم: «مهم نیست شیخ جوون عزیز دل ما! ببین داداشم! الان خیلی اوضاعم خرابه... ینی اوضاع من تنها نه... بلکه اوضاع کلا خوب نیست... میشه همین الان بری کنار ضریح ... جملاتی که من میگم را میخوام شما به بی بی حضرت معصومه بگید! اصلا زحمت شما نمیدم... شما فقط گوشیو بذارید توی دست مبارکتون و بگیرید جلوی ضریح! لطفا این کارو بکنید...»
گفت: «بهتون نمیاد آدم بدی باشید! چشم... اجازه بدید!»
چند ثانیه بعدش گفت: «بفرمایید! درخدمتم!»
تا گفت درخدمتم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم... از همون موقع ها هست که خودش میریزه ها... همون وقتایی که فقط یه بهانه میخواد برای قطره قطره ریختنش... تا اینکه یهو به خودت بیایی و ببینی کل صورتت خیسه و مزه شور اشک داره میره توی دهنت و مزمزش میکنی... از اون نوع گریه هایی که خیلی داغه... و هر جا باشی... ینی کنار هر حرمی و حرم هر کسی باشی فقط با یه جمله همه چیز شروع میشه و دیگه نمیتونی حتی هقهقت هم کنترل کنی... زبونم اون موقع ها بند میاد... لکنت میگیرم... لکنت بدی هم میگریم... دیگه از محمد مغرور مثلا عقل کل هیچ خبری نیست اون موقع... اوج عجز را حس میکنم وقتی اون موقع حتی برای بردن اسمش هم لکنت میگیرم... اون حالتو دوس دارم... چون حس میکنم دستشو داره میذاره رو سرم وقتی با لکنت و گریه میگم: ییییاااااااا زززززززهرا ....
گفتم یییییااااااا زززززهرا ... شما که غریبه نیستین... ببینین شرم را خوردن و حیا را قی کردن و حتی توی حرم دختر شما برای طلبه ها نقشه های بدی میکشن... دیگه تهران که واویلاست... ببین توی کشور امام زمان چه خبره... دارن بچه های خودمون را به جون خودمون میندازن...
یییییااااا زززززهرا... به دادم برس! به دادمون برس!
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
💟 @Mohamadrezahadadpour
https://eitaa.com/zandahlm1357