▪️"هر وقت خواستید از روبروی گلزار شهدا رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید، همین! من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول میکنم"
وصیتنامه شهید محمود صدیقیراد با اختلاف سادهترین، صادقانهترین و صمیمانهترین وصیتنامه شهید است.
#عند_ربهم_یرزقون
💬 حاج حیدر
#https://eitaa.com/zandahlm1357
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
💠« روزبرگ شیعه »💠
موضوع امروز:
«حضرت زینب (ع)، الگوی زنان عالم»
روز شنبه، ١٣٩٩/١٢/٠٩
✍️ مناسبت روز: امروز سالروز شهادت صدیقه صغری، محبوب آل عبا، زینت علی مرتضی (ع)و اسوه صبر و تقوا، حضرت زینب (س) است، لذا ضمن عرض تسلیت و تعزیت، سخن امروز را آغاز مینمائیم؛
نگاهی گذرا به ابعاد مختلف زندگی حضرت زینب (س) و سیره عملی این شخصیت برجسته اسلام، به خوبی جایگاه والا و عظمت ایشان را ترسیم نموده و آن حضرت را به عنوان یکی از بهترین اسوه ها و روش زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی ایشان را الگویی مناسب برای تمامی زنان مسلمان، معرفی مینماید؛
✍️ برای تبیین بهتر این موضوع، به بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالی) در جایگاه، عظمت و شخصیت الگوی حضرت زینب کبری (س) اشاره میکنیم:
«زینب کبرى(س) یک نمونهی کامل از زن مسلمان است؛ یعنى الگویى که اسلام براى تربیت زنان، آن را در مقابل چشم مردم دنیا قرار داده است؛ زینب کبرى داراى شخصیت چند بُعدى است؛ دانا و خبیر و داراى معرفت والا و یک انسان برجسته است که هر کس با آن بزرگوار مواجه مى شود، در مقابل عظمتِ دانایى و روحى و معرفت او احساس خضوع میکند...
زینب کبرى شور عاطفه ى زنانه را همراه کرده است با عظمت و استقرار و متانت قلب یک انسان مؤمن، و زبان صریح و روشن یک مجاهد فی سبیل اللَّه، و زلال معرفتى که از زبان و دل او بیرون میتراود و شنوندگان و حاضران را مبهوت می کند! عظمت زنانه اش، بزرگان دروغین ظاهرى را در مقابل او حقیر و کوچک میکند! عظمت زنانه ، یعنى این؛ یعنى مخلوطى از شور و عاطفه انسانى... همراه با متانت شخصیت و استوارى روح که همهى حوادث بزرگ و خطیر را در خود هضم میکند و روى آتش هاى گداخته، شجاعانه قدم می گذارد و عبور مى کند؛ در عین حال، درس مى دهد و مردم را آگاهى میبخشد؛ در عین حال، امام زمان خود، یعنى امام سجاد (ع) را مانند یک مادر مهربان آرامش و تسلا می بخشد؛ در عین حال، با کودکانِ برادر و بچه هاى پدر از دست داده آن حادثه ى عظیم، در میان آن طوفان شدید، مثل سد مستحکمى براى آنها امنیت و آرامش و تسلا ایجاد مى کند! بنابراین زینب کبرى (س) یک شخصیت همه جانبه بود که اسلام، زن را به این طرف سوق مى دهد؛
زن با نقاط قوّت زنانه ى خود، که خداى متعال در وجود او به ودیعه گذاشته و مخصوص زن است، همراه با ایمان عمیق، همراه با استقرار ناشى از اتکاء به خداوند، و همراه با عفت و پاکدامنى، که فضاى پیرامون او را نورانیت می بخشد، میتواند در جامعه یک نقش استثنایی این گونه ایفا کند؛ که هیچ مردى قادر به ایفاى چنین نقشى نیست! مثل کوهِ استوارى از ایمان، در عین حال مثل چشمه جوشانى از عاطفه و محبت و احساسات زنانه، تشنگان و محتاجان نوازش را از چشمه ى صبر و حوصله و عاطفه خود سیراب می کند! انسانها در چنین آغوش پُربرکتى میتوانند تربیت شوند؛ اگر زن با این خصوصیات در عالمِ وجود نبود، (اصلاً) انسانیت معنا پیدا نمى کرد! این، معناى ارزش زن و تشخص زن است؛ چیزى که مغز متحجرِ مادى غربیها نمىتواند آن را بفهمد! کسانى که از دین و معنویت بهرهای نبردهاند، نمیتوانند چنین عظمتى را درک کنند! آنهایى که شاخصه ى زن را در زیور و آرایش و سبکسرى و بازیچه قرار گرفتن در دست مردان میدانند، نمی توانند اساس
هویت زنانه را در منطق اسلام و در نظر اسلام درک کنند!
زینب کبرى (س) براى زنان ما در طول تاریخ یک الگوست؛ عقل و متانت، قدرت و شجاعت، شور و احساس عاطفى، صراحت زبان، متانت دل، استوارى روح؛ و در عین حال، مادرانه و خواهرانه، با همهى انسانها برخورد کردن، در محیط خانه شمع محبت را روشن نگه داشتن، همسر و فرزندان را بر سر سفره محبت و عاطفه خود دور هم جمع کردن؛ اینها خصوصیات یک زن مسلمان است...»
📚 سخنان معظمله مورخ ۱۳۸۴/۳/۲۵
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین
زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین
خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد
ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین
من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت
تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین
گفت: راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست
از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین
در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟
شکر، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین
مادر آن است که یار غم زهرا بشود
پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین
پسرانم همه بودند سپرهای حسین
سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین
آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده…
آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین
مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم
او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین
مادرت آمد و دست پسرم را بوسید
عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین
محمود ژولیده
#
#https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#موانع_استجابت_دعا ۴۰ میزان "اعتماد" انسان به خداوند ؛ ۱ـ تعیین کنندهی میزان "رضایت" او از خداون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موانع استجابت دعا_41.mp3
15.74M
#موانع_استجابت_دعا ۴۱
دعای انسانهای تنبل و بی مسئولیت، مستجاب نمیشود!
♨️ به دعایی که در آن حرکت نیست؛
برکتی هم وارد نمیشود!
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357
بخش سوم ج-۱۳
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_147 بخش_سوم
اللَّهُمَّ بَلَى! لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِم لِلَّهِ بِحُجَّة. إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، وَإِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَبَيِّنَاتُهُ. وَکَمْ ذَا وَأَيْنَ أُولَئِکَ؟ أُولَئِکَ وَاللَّهِ الاَْقَلُّونَ عَدَداً، وَالاَْعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَيَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ. هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَاسْتَلاَنُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَان أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الاَْعْلَى، أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! اِنْصَرِفْ يَا کُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.
ترجمه
(سپس امام(عليه السلام) فرمود: درست است که عالمان با عمل اندک اند و علم و دانش با مرگ حاملانش مى ميرد) ولى بار خدايا! آرى هرگز روى زمين از کسى که به حجت الهى قيام کند خالى نمى شود; خواه ظاهر و آشکار باشد و يا ترسان و پنهان. وجود آنها به اين سبب است که دلائل الهى و نشانه هاى روشن او هرگز باطل نگردد و از دست نرود. آنها چند نفرند و کجا هستند؟ به خدا سوگند تعدادشان کم و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار والاست. خداوند به واسطه آنها حجت ها و دلايلش را حفظ مى کند تا به افرادى که نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند. علم و دانش با حقيقتِ بصيرت به آنها روى آورده و روح يقين را لمس کرده اند. آنها آنچه را دنياپرستانِ هوس باز مشکل مى شمردند آسان يافته اند. و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته اند. آنها در دنيا با بدن هايى زندگى مى کنند که ارواحشان به عالم بالا تعلق دارد، خلفاى الهى در زمين اند و دعوت کنندگان به سوى آئينش. آه آه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم. اى کميل! (همين قدر کافى است) هر زمان که مى خواهى باز گرد.
شرح و تفسير ج-۱۳
عالمانى که حجت خدا در زمينند
امام(عليه السلام) در اين بخش از کلام خود که در واقع جنبه استثنا از گفتار سابق را دارد مى فرمايد: «(درست است که عالمان با عمل اندک اند و علم و دانش با مرگ حاملانش مى ميرد) ولى بار خدايا! آرى هرگز روى زمين از کسى که به حجت الهى قيام کند خالى نمى شود; خواه ظاهر و آشکار باشد و يا ترسان و پنهان»; (اللَّهُمَّ بَلَى! لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِم لِلَّهِ بِحُجَّة. إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، وَإِمَّا
خَائِفاً مَغْمُوراً).
درست همان چيزى که علماى اماميه و شيعيان به آن ايمان دارند که زمين هرگز خالى از حجت نمى شود; خواه آشکار باشد يا پنهان و جالب اين که ابن ابى الحديد تصريح مى کند که اين جمله امام(عليه السلام) مانند تصريح به عقايد شيعيان است; ولى اصحاب ما آن را حمل بر «ابدال» مى کنند که در روايات نبوى به آنها اشاره شده و آنان مردانى هستند که پيوسته در سطح زمين در گردش اند; برخى شناخته مى شوند و بعضى ناشناخته مى مانند.
اى کاش ابن ابى الحديد دست از تعصبات طائفى خود بر مى داشت و هنگامى که به سخنى از مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) برخورد مى کرد که صريح يا مانند صريح بر اعتقاد اماميه بود آن را مى پذيرفت و رواياتى را که درباره ابدال نقل شده نيز حمل بر امامان معصوم و ياران خاص آنان مى کرد. (در پايان اين گفتار سخنى درباره روايات ابدال خواهيم داشت).
سپس امام(عليه السلام) به نکته مهمى درباره فوايد وجود حجت هاى الهى اعم از غائب و ظاهر پرداخته مى فرمايد: «وجود آنها به اين سبب است که دلائل الهى و نشانه هاى روشن او هرگز باطل نگردد و از دست نرود»; (لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَبَيِّنَاتُهُ).
اين سخن در واقع يکى از پاسخ ها براى سؤال معروفى است که درباره فلسفه وجود امام غائب(عليه السلام) مى شود و آن اين که امام غائب(عليه السلام)افزون بر اين که وجودش سبب آرامش زمين و برکات الهى و تربيت و پرورش دل هاى آماده است، از طريق ولايت تکوينى همچون پرورش گل ها و ميوه ها به وسيله آفتاب پشت ابر، فايده ديگرى نيز دارد و آن اين است که معارف اسلامى و حجج و بينات الهى و احکام شريعت را دست نخورده نگه مى دارد تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان و بطلان بر آنها ننشيند و آيين حق تحريف نگردد تا زمانى که ظاهر شود و همه را از اين آب زلال حيات بخش سيراب کند.
حضرت در ادامه اين سخن به بيان عدد و صفات آنها مى پردازد و مى فرمايد: «آنها چند نفرند و کجا هستند؟ به خدا سوگند تعدادشان اندک و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار والاست»; (وَکَمْ ذَا وَأَيْنَ أُولَئِکَ؟ أُولَئِکَ وَاللَّهِ الاَْقَلُّونَ عَدَداً وَالاَْعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً).
قرآن مجيد نيز درباره مؤمنان صالح العمل که در درجات والاى ايمان قرار دارند مى گويد: «(وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ); آنها (که ايمان دارند و عمل صالح و ظلم و ستمى بر يکدگر نمى کنند) تعدادشان کم است».(1)
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که امام معصوم در هر زمان يکى بيش نيست
چرا امام(عليه السلام) در اين عبارت و جمله هايى که بعد از آن مى آيد از ضمير جمع استفاده مى کند و آنها را به صورت يک جمعيت ذکر مى نمايد؟
پاسخ اين است که امام(عليه السلام) وجود آنها را در طول زمان در نظر گرفته است. درست است امام معصوم در هر زمان يکى است; ولى هرگاه به مجموعه زمان هاى بعد از امام(عليه السلام) بنگريم امامان معصوم جمعيتى را تشکيل مى دهند.
اين احتمال نيز هست که منظور از به کار بردن ضميرِ جمع، امامان معصوم و اصحاب خاص آنان باشد.
آن گاه امام(عليه السلام) به ذکر اوصاف اين اقليت عظيم الشأن و اين بندگان والاى پروردگار پرداخته و شش صفت برايشان ذکر مى کند. نخست مى فرمايد: «خداوند به واسطه آنها حجت ها و دلايلش را حفظ مى کند تا به افرادى که نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند»; (يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَيَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ).
آرى اينان گنجينه هاى اسرار الهى و حافظان معارف وحى و نبوت و دلايل حقانيت دين مبين اسلام اند و هر کدام از آنها بخواهد از دنيا چشم بپوشد اين علوم و اسرار را به فرد ديگرى همچون خود مى سپارد تا اين ميراث عظيم حفظ شود و خالى از هر گونه پيرايه و آلودگى به آيندگان برسد.
تعبير به «يُودِعُوا» اشاره به علوم و اسرار آماده اى است که همچون امانتى از صندوقى به صندوق ديگر منتقل مى شود و تعبير به «يَزْرَعُوا» اشاره به علومى که بايد بذر آن افشانده شود و تدريجاً در دل آنها پرورش يابد تا زمانى که به ثمر نشيند و اين نشان مى دهد که علوم آنها در واقع دو گونه است.
اين موضوع را در مورد على(عليه السلام) در کتب حديث غالباً خواند
ه ايم که على(عليه السلام)مى فرمود: «پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) هزار باب علم را به من آموخت که از هر علمى هزار باب ديگر گشوده مى شود»(2) اين علوم در واقع همانند بذر اند که افشانده مى شوند و از يک دانه هزار دانه مى رويد; ولى بخشى از علوم نيز بوده است که بدون کم و کاست از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) منتقل شده است.
در دومين وصف مى فرمايد: «علم و دانش با حقيقتِ بصيرت به آنها روى آورده است»; (هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ).
البته بصيرت و بينش مراتب و مراحلى دارد; ولى اين گروه از اولياء الله به حد والاى آن رسيدند.
تعبير به «هجم» ممکن است اشاره به اين باشد که علوم آنها اکتسابى نيست بلکه الهامى است از سوى پروردگار که از آنها به هجوم تعبير شده است. مرحوم علامه مجلسى در تفسير اين جمله مى نويسد: تعبير به هجوم در اينجا اشاره به اين است که خداوند «علم لدنّى» را نسبت به حقائق اشيا دفعتاً به آنها تعليم داده و حجاب ها و پرده ها را کنار زده و حقايق را بر آنها مکشوف ساخته است.(3)
در سومين وصف مى فرمايد: «آنها روح يقين را لمس کرده اند»; (وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ).
مى دانيم يقين مراتبى دارد: علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين. علم اليقين آن است که انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد; مانند کسى که با مشاهده دود از فاصله دور، به وجود آتش ايمان پيدا کند. عين اليقين در جايى است که انسان به مرحله شهود برسد و با چشم خود مثلا آتش را از نزديک مشاهده کند. حق اليقين مرتبه فراتر از آن و به اين معناست که مثلاً انسان، آتش را با دست خود لمس کند و يا موجودى همچون آهن که وارد آتش مى شود و صفات آن را به خود مى گيرد و به صورت بخشى از آن در مى آيد که اين بالاترين مرحله يقين است. اولياى الهى که اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين گفتار نورانى اش مى فرمايد: «آنها روح اليقين را لمس کرده اند» داراى همين مرحله از يقين هستند.
حضرت در چهارمين وصف مى فرمايد: «آنان آنچه را دنياپرستانِ هوس باز مشکل مى شمردند آسان يافته اند»; (وَاسْتَلاَنُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ).
«اسْتَلانُوا» (از ريشه «لين») به معناى نرمى و «اسْتَوْعَرَ» (از ريشه «وَعْر») به معناى سختى و «مترفون» (از ريشه «تَرَف») به معناى در ناز ونعمت زيستن است.
دنياپرستان، پرهيز از زر و زيور دنيا و ساده زيستن و دل از لذات نامشروع کندن را کار مشکلى مى پندارند; ولى اين گروه از اولياء الله به آسانى از همه اينها مى گذرند و به زندگى ساده زاهدانه پاک از هر گونه آلودگى قناعت مى کنند.
امام(عليه السلام) در وصف پنجم مى فرمايد: «آنها به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته اند»; (وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ).
جاهلان پيوسته از اين وحشت دارند که اموالشان به خطر بيفتد، جاه و مقامشان از ميان برود و آينده زندگى مادى آنها دگرگون شود، از اين در هراس اند که اگر از حرام الهى چشم بپوشند، به حلال نرسند و از اين مى ترسند که اگر از حق طرفدارى کنند گروهى از دوستان خود را از دست خواهند داد; ولى اين گروه از اولياء الله نه تنها از اين امور بيمناک نيستند بلکه به آن انس گرفته اند.
در خطبه 128 نيز در کلام امام(عليه السلام) خوانديم که به «ابوذر» ـ آن مرد مبارزِ مجاهد فى سبيل الله که به سبب حمايت هايش از حق تبيعد شد و در تبعيدگاه مظلومانه و در نهايت عسرت جان سپرد ـ به هنگامى که در زمان عثمان مى خواستند او را به تبعيدگاه بفرستند خطاب کرد و فرمود: «يا أباذَرَ ... لايُؤْنِسَنَّکَ إلاّ الْحَقُّ، وَلا يُوحِشَنَّکَ إلاَّ الْباطِلُ; اى اباذر... مبادا با چيزى جز حق مأنوس شوى و مبادا چيزى جز باطل تو را به وحشت بيفکند».
آن گاه حضرت در ششمين و آخرين وصف مى فرمايد: «آنها در دنيا با بدن هايى زندگى مى کنند که ارواحشان به عالم بالا تعلق دارد!»; (وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَان أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الاَْعْلَى).
اشاره به اين که گرچه آن ها از نظر جسمى در اين دنيا و در ميان انسان هاى ديگر هستند; ولى روحشان همنشين با ارواح اوليا و انبياى پيشين و فرشتگان مقرب است. به همين دليل دنيا در نظرشان بى ارزش و بالاترين ارزش براى آنها جلب رضاى پروردگارشان است. اگر آنها اسير زر و زيور دنيا و مال و ثروت و خور و خواب و شهوت نمى شوند به همين دليل است که ظاهرا در اين دنيا هستند; ولى در باطن در جهان روحانيان زندگى مى کنند.
سرانجام امام(عليه السلام) بعد از ذکر اين اوصاف که حتى ذکر آنها روح پرور و نشاط آور است، مى فرمايد: «آنان خلفاى الهى در زمين اند و دعوت کنندگان به سوى آئينش. آه آه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم»; (أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ
. آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ!).
آرى آنان نمايندگان خدا بر روى زمين و مصداق اتم آيه شريفه (إِنِّى جَاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَلِيفَةً)(4) و پرتوى از آيه شريفه (وَدَاعِياً إِلَى اللهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً)(5)محسوب مى شوند و به همين دليل امام(عليه السلام) که خود مصداق اعلاى اين اولياى الهى است مشتاق ديدارشان است.
هنگامى که سخن به اينجا رسيد و امام(عليه السلام) پيمانه وجود «کميل» را از اين کلمات نورانى و مفاهيم روحانى و عرفانى پر کرد به «کميل» دستور بازگشت داد و فرمود: «اى کميل! (همين قدر کافى است) هر زمان که بخواهى باز گرد»; (انْصَرِفْ يَا کُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ).
اين تعبير نشان مى دهد که امام(عليه السلام) همراه «کميل» باز نگشت و همچنان در آن بيابان خاموش و خالى مدتى ماند. شايد مى خواست با خداى خود مناجات کند يا سخنان بيشترى بگويد که پيمانه وجود «کميل» با آن همه عظمت، گنجايش آن را نداشت. تنها خدا مى داند و آن امام بزرگوار که در آن لحظات بر مولا چه گذشت.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود در پايان اين سخن مى گويد: اين کلام امام(عليه السلام) که به «کميل» مى گويد: «هر زمان که مى خواهى باز گرد» از لطيف ترين کلمات و بهترين آداب است، زيرا آمرانه نمى فرمايد برگرد، بلکه مى گويد: هرگاه بخواهى. تا بدين وسيله «کميل» را از ذلت تحت فرمان بودن به عزت اراده و اختيار برساند.(6)
به راستى مجموعه اين کلام امام(عليه السلام) دست هر خواننده و شنونده اى را مى گيرد و به سوى عالمى مملو از معنويت و نور مى برد. صفات اولياى خدا و پيشگامانِ راه تقرب به پروردگار را در عباراتى کوتاه و بسيار پرمعنا شرح مى دهد و چيزى را در اين زمينه فروگذار نمى کند تا کسانى که آماده پيمودن راهند، در اين مسير قدم بگذارند و با هدايت هاى الهى که بر زبان اين بنده خاص پروردگار جارى شده به سوى مقصد يعنى قرب الى الله پيش روند.
جاذبه اين سخن به قدرى زياد است که در کلمات علماى شيعه و اهل سنت، محدث و مورخ و مفسر بازتاب گسترده اى پيدا کرده و در بسيارى از کتاب ها با عظمت از آن ياد کرده اند.
مرحوم علامه مجلسى در پايان اين سخن مى گويد: سزاوار است که آگاهان، هر روز در اين کلام با نظر موشکافانه بنگرند (و از فوايد آن بهره گيرند).(7)
(1). ص، آيه 24.
(2). ر.ک: کافى، ج 1، ص 238، ح 297; بحارالانوار، ج 22، ص 461 ; کنزالعمال، ج 13، ص 114.
(3). بحارالانوار، ج 22، ص 461.
(4). بقره، آيه 30.
(5). احزاب، آيه 46.
(6). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 352.
(7). بحارالانوار، ج 1، ص 194.
نکته ها: ج-۱۳
1. نظر امام(عليه السلام) در اين کلمات به کيست؟
همان گونه که قبلاً اشاره کرديم، اوصافى را که امام(عليه السلام) در ذيل اين کلام نورانى بيان کرده ناظر به امامان معصوم(عليهم السلام) است که وقتى در طول زمان آنها را در نظر بگيريم مجموعه اى تشکيل مى دهند که با تعبيرات امام(عليه السلام) که به صيغه جمع از آنها ياد کرده کاملاً سازگار است. آنها که زمين از وجودشان خالى نيست، و گاه ظاهر و مشهور و زمانى خائف و مغمورند، آنان که اصالت معارف اسلامى و حجت هاى الهى و نشانه هاى روشن او را حفظ مى کنند و نسل به نسل به آيندگان منتقل مى سازند. آرى آنها هستند که علم را به حقيقت بصيرت دريافته و به حق اليقين رسيده اند، دنيا در نظرشان کوچک و روحشان به عالم اعلا مرتبط است و خلفاى الهى در زمين و داعيان به دين او هستند و عظمت مقامشان در حدى است که امام(عليه السلام) اشتياق ديدارشان را دارد.
اين احتمال نيز هست که منظور امامان معصوم و اصحاب سر و خواص نزديک آنها باشند; کسانى مانند: «سلمان»، «مقداد»، «ابوذر»، «مالک»، «عمار» و «جابر» که وجودشان در کنار امام معصوم و از پرتو آن روشن و نورافشان شده و آنان نيز به سهم خود گروه هايى را به دين خدا فرا مى خواندند و نمايندگان خدا در زمين بودند و «کميل» خود، يکى از ايشان بود که شايسته شنيدن اين کلمات و مخاطب به اين خطاب نورانى شد و توانست آن را در دل تاريخ جاودانه سازد تا امروز در اختيار ما قرار گيرد.
2. ابدال کيانند؟
چنان که قبلاً اشاره شد ابن ابى الحديد در شرح اين کلام نورانى تصريح مى کند که اين کلام کاملاً بر عقيده شيعه اماميه منطبق است که آن را اشاره به امامان معصوم مى دانند. سپس مى افزايد: اما اصحاب ما آن را به ابدال تفسير مى کنند که در روايات نبوى به آن اشاره شده است.
به همين مناسبت لازم مى دانيم درباره عقيده ابدال که در کتب روايى اهل سنت و همچنين بعضى کتب شيعه آمده توضيحى داشته باشيم.
اساس اعتقاد اهل سنت درباره ابدال بعضى از احاديث است که به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نسبت داده اند از جمله احمد حنبل در مسند خود از آن حضرت نقل مى کند که فرمود: «الأبْدالُ في هذِهِ الاُْمَّةِ ثَلاثُونَ مِثلُ إبْراهيمِ خَليلِ الرَّحْمانِ عَزَّوَجَلَّ کُلُّ ما ماتَ رَجُلٌ أبْدَلَ اللهُ تَعالى مَکانَهُ رِجالاً; ابدال در امت من سى نفرند که هر کدام همچون ابراهيم خليل اند و هر زمان يکى از آنها از دنيا برود خدا فرد ديگرى را بدل او قرار مى دهد. (از اينجا وجه نام گذارى ابدال به اين نام روشن مى شود)».(1)
در مجمع الزوائد در حديث ديگرى از آن حضرت نقل مى کند آنها چهل نفرند که خدا به برکت آنها برکات زمين و آسمان را نصيب انسان ها مى کند.(2)
سپس مى بينيم اين روايت به دست «معاويه» مى افتد و او چنان آن را تحريف مى کند که هر خواننده اى گرفتار وحشت مى شود. ابن ابى الحديد تحت عنوان «احاديث مجعوله که در مذمت على(عليه السلام) ساخته اند» از معاويه چنين نقل مى کند که: «واقدى» مى نويسد: هنگامى که «معاويه» از عراق بعد از صلح با امام حسن(عليه السلام)به شام بازگشت خطبه اى خواند و گفت: اى مردم! رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) به من چنين فرمود: «إنَّکَ سَتَلِى الْخِلافَةَ مِنْ بَعْدي فَاخْتَرِ الاْرْضَ الْمُقَدَّسَةَ فَإنَّ فيهَا الاْبْدالُ وَقَدِ اخْتَرْتُکُمْ فَالْعَنُوا أبا تُراب; به زودى تو خلافت را پس از من عهده دار مى شوى. سرزمين مقدس (شامات) را انتخاب کن چرا که ابدال در آنجا هستند و من شما را برگزيدم، بنابراين شما ابوتراب (نعوذ بالله على(عليه السلام)) را لعن کنيد».(3)
اين حديث به دست صوفيه افتاده و آنها گفته اند: دنيا هرگز خالى از ابدال نمى شود و آنها چهل نفرند و خالى از اوتاد نمى گردد و آنها هفت نفرند و از قطب تهى نمى ماند و او يک نفر است. هنگامى که قطب بميرد يکى از آن هفت نفر به جاى او مى نشينند و يکى از چهل نفر از ابدال در سلک اوتاد قرار مى گيرند.(4)
ابن ابى الحديد پس از نقل اين سخن مى افزايد: اصحاب ما معتقدند که ابدال جماعتى از علما و مؤمنين آگاه به مسائل اسلامى اند و اگر اجماع امت حجت است به موجب سخن آنهاست و چون نمى توان آنان را شناخت اجماع همه علما معيار قرار داده شده در حالى که اصل، قول همان گروه است.(5)
جالب اين که در کتب اهل سنت آمده است که ابدال هرگز فرزندى از خود نمى آورند، هرچند هفتاد همسر انتخاب کنند و لذا بعضى از افراد را که فرزندى نداشتند جز ابدال شمردند(6); ولى اين ويژگى چه سرى دارد بر هيچ کس روشن نيست.
در روايات شيعه اماميه نيز به ابدال اشاره شده است; از جمله مرحوم علامه مجلسى در جلد 27 بحارالانوار در حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) چنين نقل مى کند که راوى از آن حضرت پرسيد: مردم (اشاره به جماعتى از اهل
سنت است) چنين گمان مى کنند که در زمين ابدالى وجود دارد. اين ابدال کيستند؟ امام(عليه السلام)فرمود: راست گفتند. ابدال همان اوصيا (و امامان معصوم) هستند که خداوند عزوجل آنها را بدل انبيا قرار داده است، هنگامى که انبيا را از اين جهان برد و خاتم آنها را محمد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) قرار داد.
مرحوم علامه مجلسى بعد از ذکر اين حديث مى گويد: ظاهر دعايى که جزء دعاى «ام داود» است و از امام صادق(عليه السلام) در نيمه رجب نقل شده که مى گويد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْوْصِيَاءِ وَالسُّعَدَاءِ وَالشُّهَدَاءِ وَأَئِمَّةِ الْهُدَى اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْبْدَالِ وَالاَْوْتَاد...» اين است که ابدال غير از امامان اهل بيت اند (زيرا نخست درود به آل محمد و ائمه هدى فرستاده شده و سپس درود به ابدال و اوتاد). ولى صريح نيست و ممکن است آن را حمل بر تأکيد کرد.
سپس مى افزايد: ممکن است مراد از اين دعا اصحاب خاص ائمه باشند و به هر حال ظاهر خبر اين است که آنچه را صوفيه اهل سنت افترا بسته اند (که آن را اشاره به اقطاب و سران صوفيه مى دانند) نفى مى کند.(7)
در حديثى که در کتاب مستدرک از رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده نيز مى خوانيم: «هر کس در روز بيست و پنج بار به همه مردان و زنان مؤمن دعا کند خداوند کينه را از سينه او بيرون مى برد و او را جزء ابدال محسوب مى دارد».(8)
از مجموع آنچه در بالا ذکر شد استفاده مى شود که اصل وجود ابدال در کلام رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) و به دنبال آن در بعضى از کلمات ائمه اهل بيت(عليهم السلام)بوده است و اشاره به افراد با ايمان والا مقامى است که خداوند آنها را براى هدايت بندگانش در زمين قرار داده که در رأس همه آنها امام معصوم(عليه السلام) است. همان گونه که در حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «إنَّ أبْدالَ أُمَّتي لَنْ يَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِالاْعْمالِ وَإنَّما دَخَلُوها بِرَحْمَةِ اللهِ وَسِخاوَةِ الاَْنْفُسِ وَسَلامَةِ الصَّدْرِ وَرَحْمَة لِجَميعِ الْمُسْلِمينَ; ابدال امتم (تنها) با اعمالشان وارد بهشت نمى شوند، بلکه به رحمت خداوند و سخاوت نفس و سلامت دل و مهربانى و محبت به جميع مسلمانان وارد بهشت مى شوند».(9)
ولى بعداً هر گروهى اين واژه را به نفع خود و بر طبق اميال و هوس هاى خويش تفسير کرده; صوفيان به نفع خود، معاويه نيز به سود خويش آن را بر آنچه مايل بوده اند تطبيق داده اند.
3. کميل بن زياد کيست؟
نام «کميل» در نزد همه شيعيان مشهور است و همگى او را از خواص و اصحاب سرّ اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى دانند و حديث بالا نيز دليل روشنى براى همين معناست که امام(عليه السلام) اين کلمات نورانى را در فضايى خالى از اغيار در اختيار او گذارد و دستور داد آن را نگهدارى کند (تا به ديگران برساند). اين کلام دستور العملى است براى همه پويندگان راه حق و سالکان الى الله و نمونه روشنى است از تعلميات عالى اسلام. دعاى معروف «کميل» نيز از پربارترين دعاهاست که عاشقان پروردگار پيوسته از آن بهره مند مى شوند.
جالب اين که بسيارى از بزرگان اهل سنت نيز وى را ستوده و اوصاف برجسته اى براى او ذکر کرده اند; ابن کثير که از متعصبان اهل سنت است درباره او مى نويسد کميل از اصحاب اميرمؤمنان، در صفين حاضر شد و مردى شجاع، زاهد و عابد بود که در سن صد سالگى به دست حجاج در سال هشتاد و دو به شهادت رسيد.(10)
از تعيين زمان وفات کميل استفاده مى شود که وى مدتى از عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)را نيز درک کرده بود; ولى بعضى او را به هنگام شهادت هفتاد ساله ذکر کرده اند، از اين رو او را از تابعين شمرده اند نه از صحابه.(11) خداوند کميل را با اوليائش محشور و غريق رحمت خاصش کند.
شرح بيشترى در باره حالات کميل در ذيل نامه 61 از نامه هاى اميرمؤمنان(عليه السلام)آورديم.
(1). مسند احمد، ج 5، ص 322.
(2). مجمع الزوائد، ج 10، ص 63.
(3). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 72.
(4). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 10، ص 96.
(5). ر.ک: همان، ج 18، ص 351.
(6). ميزان الاعتدال، ذهبى، ج 1، ص 591.
(7). بحارالانوار، ج 27، ص 48.
(8). مستدرک، ج 5، ص 236.
(9). کنزالعمّال، روايت 346001.
(10). البداية و النهاية، ج 9، ص 46.
(11). الاصابة، ج 5، ص 486.
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفحه
گلدان من🌳🌳🌳🌳
با ما همراه باشید👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
#یوکا 🌴
خاک مناسب خاک لوم هستش که مخلوطی از شن رس و مواد آلی است
بهترین دما در زمستان بین 10_16 درجه هست
وتابستان هم میتوان در فضای بیرون از خانه نگهداری کرد
.......:
#تعویض_گلدان_یوکا چگونه است🍀
در ۴ سال اول رشد احتیاج به تعویض گلدان سالیانه دارد
در هنگام تعویض گلدان توجه نمایید که خاک پرس شود و گلدان یک سایز بزرگتر بشه
#https://eitaa.com/zandahlm1357
#سیسوس یا پیچ کانگورو cissus همیشه سبز بالا رونده
پیچ كانگورو، بومی استرلیا بوده و ارتفاع آن به 5 تا 6 متر می رسد.
#مراقبت از گیاه سیسوس:🌹
این گیاه به نور کم تا متوسط، دمای بین 10 تا 22 درجه سانتیگراد، مقدار متوسط آب احتیاج دارد و خاک باید همیشه دارای رطوبت باشد و در هر بار آبیاری نباید آب زیاد به گیاه داد.
.
🌟کود: كود مورد نیاز سیسوس را میتوان به میزان 4 گرم در لیتر، هر هفته یكبار، از فروردین تا شهریور مورد استفاده قرا داد. در زمستان هرگز نباید ، كود مصرف شود.
🌟خاک: مخلوطی از خاك باغچه و شن و خاك برگ، برای رشد سیسوس مناسب است.
#https://eitaa.com/zandahlm1357
فصل دوازدهم : دربيان احوال و اوضاع و مكانهائى كه نهى از آنها وارد شده است
واجبست كه عورت خود رااز ناظر محترم بپوشاند نه از زن و متعه خود و نه از كنيزيكه وطى او توند كرد، نه اطفالى كه تميز نداشته باشند و ساير حيوانات ، و عورت ذَكَر و خصيتين و دبر و فرج زن است ، سنت است كه تمام بدن را بپوشاند يا آنكه پنهان شود در خانه يا كوى و اگر در صحرا باشد، دور شود كه كسى جثه او را نبيند و اكثر علماءِ برآنند كه حرام است رو بقبله كردن و پشت بقبله كردن در حالت بول و غايط خواه در صحرا باشد، خواه در بنا واحوط اجتنابست چنانچه از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است هر كه برابر قبله بول كند از روى فراموشى پس بخاطرش آيد و از براى تعظيم و اجلال قبله بگردد بجانب ديگر از آنجا برنخيزد، مگر آنكه حقتعالى او را بيامرزد، احوط آنست كه در حالت استنجا نيز رو و پشت بقبله نكند، سنت است كه رو بمشرق يا مغرب بكند و احواط آنست كه از مابين مشرق و مغرب نيز اجتناب كند، احوط آنست كه اگر قبله را نداند سعى كند، در معرفت قبله تا خاطر جمع كند، كه رو و پشت بقبله نكرده است و اگر متعذر باشد باكى نيست و در اين صورت اگر پشت بقبله كند بهتر است ، سنت است كه از جهة بول بر جاى بلندى يا جائى كه خاك بسيار داشته باشد برود تا خاطر جمع باشد كه باو ترشح نميكند چنانچه منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم از همه كس بيشتر احتراز از بول ميكردند تا آنكه هرگاه اراده بول ميكردند بجاى بلندى ميرفتند يا جائيكه خاك نرم بسيارى بود كه مبادا بول ترشح كند.
در احاديث بسيار وارد شده است كه بيشتر عذاب قبر از سهل شمردن بول و از كج خلقى است و در آب بول كردن مكروه است ، در آب ايستاده بول كرده بدتر است .
در احاديث معتبره وارد شده است تجويز بول كردن در آب روان و وارد شده است كه در آب ايستاده بول كردن باعث تسلط اجنه و شياطين مى شود، مورث ديوانگى و غلبه فراموشى است ، بهتر آنست كه غايط را هم در ميان آب نكند و ايستاده بول كردن مكروه است ، بلكه غايط را هم ايستاده كردن مكروه است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه ايستاده بول كند، بيم آن هست كه ديوانه شود و از جاى بسيار بلند بزير بول كردن مكروه است ، مكروه است بول كردن در سوراخ جانوران و بول كردن و غايط كردن در مجراى آب هر چند آب نداشته باشد، همچنين در ميان راهها و كنار آبها و در مسجدها و نزديك بديوارهاى مسجد و در خانه ها و در جاهائيكه مردم بسبب آن دشنام دهند و لعنت كنند، در زير درختان ميوه دار در وقتيكه ميوه داشته باشد زيرا كه ملائكه در آنوقت بآن درختان ميباشند كه نگاه ميدارند ميوه را از ضرر جانوران و بعضى گفته اند كه در غير وقت ميوه هم مكروه است ، در جاهائيكه مردم قافله فرود آيند و جائى كه مردمان از آن متاءذى مى شوند حتى از بوى آن .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حقتعالى لعنت كرده است ، كسى را كه غايط كند در سايه كه قافله در آنجا منزل كند، كسى كه منع كند مردمرا از آب مباحى كه در چاهها و چشمه ها مردم بنوبت بر آن وارد ميشوند، يا آبى كه ملك جماعتى باشد، هر روز يا هر شب نوبت شخصى باشد صاحب نوبت را منع كنند، و كسى كه راه شارع مردم را سد كند بديوار كشيدن يا راهزنى كردن يا عشور گرفتن .
حلیة_المتقین
#https://eitaa.com/zandahlm1357
#کارکردن_خانم
سلام استاد شبتون بخیر من خانمی هستم ۳۱ ساله کارمند دادگستری مدت ۶ سال است کار میکنم همسرم دبیر مقطع هنرستان هستن ما زندگی خیلی سختی داشتیم از لحاظ مالی و بیماری همسرم ولی خدارو شکر الان بهترهستن یک دختر ۵ ساله دارم خیلی عاطفی و وابسته به من و بخصوص همسرم هستن چون به دلیل شغل همسرم وقت بیشتری دارن برای دخترم من از محیط کارم و شغلم اصلا راضی نیستم فک میکنم خیلی روم اثر گذاشته و اصلا از محیط اداری بیزارم فکر میکنم اون زمانی که سر کار نمی رفتم از لحاظ روحی خیلی قوی تر و سر حال تر بودم با اینکه آن زمان از لحاظ مالی مشکل داشتیم ولی روح و روانم آ رام بود خیلی فکر میکنم که دیگه سر کار نرم و بیشتر به خودم و دخترم برسم ولی مشکلات مالی این دوره زمونه هم کم نیست میترسم کار به جایی برسه از لحاظ مالی دخترن تامین باشه ولی از لحاظ روحی انقدر داغون شم نتونم به دخترم برسم به نظر شما بهترین کار چیه من ادم پر توقعی نیستم مثل خانومهای کارمند که دستشون توی جیب خودشونه نیستم هرچی دارم برای زندگی و خانواده هزینه میکنم و ناراحت هم نیستم هدف من هم کمک به همسرم بود ولی دیگه کم اوردم دوس دارم کمتر بخورم بپوشم مثل قدیم ولی آرامش داشته باشم از محیط اداری متنفرم استاد از زخم زبان دور اطرافیان هم میترسم اگر بیرون بیام حتی میترسم در اینده از طرف دیگران و حتی همسرم سرزنش بشم ولی نمی کشم خودم شرط گذاشتم از امسال تا قسط هامون سبک تر شه فقط ۲سال برم اداره کمک باشم ولی خیلی میترسم تو رو خدا راهنماییم کنید بیرون اومدن از کار درسته یا نه تو رو خدا حتما جواب بدید
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
👇👇👇
88-converted.mp3
5.03M
#کارکردن_خانم
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده