┄═•❁๐๑🍃๑🌺๑🍃๑๐❁•═┄
🍃🌹جلوگیری ازخواب بد🌹🍃
☘«هر كس هنگام خواب سوره لیل را پانزده بار قرائت كند در خوابش جز آنچه از خیر و خوبی دوست دارد در خواب نبیند و خواب بد نخواهد دید و هر كس در نماز عشا آن را بخواند مانند آن است كه یك چهارم قرآن را خوانده و نمازش مورد قبول خداوند قرار می گیرد.»☘
📚تفسیرالبرهان، ج5، ص675
🌺🍃
https://eitaa.com/zandahlm1357
#خشم_روز_قیامت
🍃🌹پیامبر اکرم(ص):
هر کس《سوره مبارکه بلد》را
بخواند خداوند او را از خشم روز
قیامت حفظ میکند🌹🍃
📚 تفسیر نمونه ۲۶/۴۳۸
https://eitaa.com/zandahlm1357
┄═•❁๐๑🍃๑🌺๑🍃๑๐❁•═┄
🌿 نماز حاجت، منقول از حضرت رضا علیه السلام 🌿
📌حضرت رضا علیه السلام فرمود:
هر وقت امر دشواری تو را محزون نمود، دو رکعت نماز بخوان؛ در رکعت اوّل: سوره حمد و آیة الکرسی، و در رکعت دوم: سوره حمد و سوره قدر. سپس قرآن را بردار و بر سرت بگذار و بگو:
«اللَّهُمَّ بِحَقِ مَنْ أَرْسَلْتَهُ إِلَى خَلْقِكَ، وَ بِحَقِّ كُلِّ آيَةٍ فِيهِ، وَ بِحَقِّ كُلِّ مَنْ مَدَحْتَهُ فِيهِ عَلَيْكَ، وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِ، وَ لَا نَعْرِفُ أَحَداً أَعْرَفَ بِحَقِّكَ مِنْكَ»
پس 10 مرتبه بگو: «يَا سَيِّدِي! يَا اللهُ!»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيٍّ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ فَاطِمَةَ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ الْحَسَنِ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ الْحُسَیْنِ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَیْنِ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ مُوسَی»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ حَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ»
10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ الْحُجَّةِ»
پس اگر چنین کردی، از جایت بر نمیخیزی، مگر آن که حاجتت برآورده میگردد.
📚مكارم الأخلاق، ص 326-327
https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سی و ششم
اگر چه جوابم شبیه همه پاسخهای پُر نازِ دخترانه در هنگام آمدن خواستگار بود، اما حقیقتی عاری از هر آلایشی بود. سالها بود که منتظر آمدن چنین روزی بودم تا کسی به طلبم بیاید که دیدن صورتش، شنیدن صدایش و حتی حس حضورش مایهی آرامش وجودم باشد و حالا رؤیای آرزویم تعبیر شده و او آمده بود! همانگونه که من میخواستم، ولی اینجای تقدیر را نخوانده بودم که آرزویم با یک جوان شیعه در حقیقت نقش ببندد و این همان چیزی بود که زبانم را بند آورده و نفسم را به شماره انداخته بود. عبدالله نفس عمیقی کشید و مثل اینکه اوج سرگردانیام را فهمیده باشد، بلاخره سکوتش را شکست: «فکر کنم الهه میخواد بیشتر فکر کنه.» ولی مادر دلش میخواست هر چه زودتر مقدمات خوشبختی تنها دخترش را فراهم کند که با شیرین زبانی پیشنهاد داد: «من میگم حالا اجازه بدیم اینا یه جلسه بیان. صحبتهامون رو بکنیم، تا بعد ببینیم خدا چی میخواد!»
پدر بی آنکه چیزی بگوید، کنترل را برداشت و تلویزیون را روشن کرد و این به معنای رضایتش به حرف مادر بود که عبدالله فکری کرد و رو به مادر گفت: «مامان نمیخوای یه مشورتی هم با ابراهیم و محمد بکنی؟» که مادر سری جنباند و گفت: «آخه مادر جون هنوز که چیزی معلوم نیس. بذار حالا یه جلسه با هم صحبت کنیم، تا ببینیم چی میشه.» و با این حرف مادر، این بحث سخت و سنگین تمام شد و بلاخره نفسم بالا آمد که از جا بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم. وارد اتاق شدم و خواستم روی تختم دراز بکشم که عبدالله صدایم کرد: «الهه!» برگشتم و دیدم در چهارچوب درِ اتاق ایستاده و نگاهش همچنان سرد و سنگین است. لب تختم نشستم و او بیمقدمه پرسید: «چرا به من چیزی نگفتی؟» نگاهش کردم و با صدایی که از عمق صداقتم بر میآمد، جواب دادم: «به خدا من از چیزی خبر نداشتم.»
قدم به اتاق گذاشت و همچنانکه به سمتم میآمد، با لحنی گرفته بازخواستم کرد: «یعنی تو از نگاهش هیچی حس نمیکردی؟» و آفتاب نگاه نجیبش با همان پرده حیای همیشگی در برابر چشمانم درخشید تا صادقانه شهادت بدهم: «خودش نیس، ولی خداش هست! هیچ وقت تو نگاهش هیچی ندیدم!» و شاید لحنم به قدری صادقانه بود که بلاخره حصار سرد رفتارش شکست، کنارم نشست و زیر لب زمزمه کرد: «من بهش خیلی نزدیک بودم، هر روز میدیدمش، ولی هیچ وقت فکرش هم نمیکردم!» سپس نگاهش را به عمق چشمانم دوخت و با تردیدی که در صدایش موج میزد، سؤال کرد: «الهه! مطمئنی که میخوای اجازه بدی بیان خواستگاری؟!!!» و در مقابل نگاه پرسشگرم، لبخندی زد و با لحنی برادرانه نصیحتم کرد: «الهه جان! مجید مثل بقیه خواستگارات نیس! اون داره تو این خونه زندگی میکنه! خوب فکر کن! اگه یه بار به عنوان خواستگار بیاد تو این خونه و بعد تو جواب رَد بدی، دیگه رفت و آمدِ هر دوتون توی این خونه خیلی سخت میشه! اگه مطمئنی که قبولش داری، اجازه بده!»
از شنیدن این حرف، پشتم لرزید. تصور اینکه خواستگارم، در طبقه بالای همین خانه حضور دارد و نتیجه هر چه شود، باز هم او همینجا خواهد بود، ترسی عجیب در دلم انداخت. عبدالله نفس بلندی کشید و گفت: «البته حتماً مجید هم به این قضیه فکر کرده! حتماً اونم میدونه که اگه این خواستگاری به هر دلیلی به هم بخوره، زندگیاش تو این خونه دیگه مثل قبل نیس! پس حتماً پای حرفی که زده تا آخر میمونه! ولی تو هم باید تکلیفت رو با خودت روشن کنی!» چشمانم غمگین به زیر افتاد و عبدالله با گفتن «تو رو خدا خوب فکر کن!» از کنارم بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
با رفتن او، حجم سنگینی از احساسات بر دلم آوار شد. از محبتی که داشت بی سر و صدا در گوشههای قلبم جوانه میزد تا ترسی که از حضور نزدیک او آن هم در هر شرایطی، در دلم افتاده بود و آنچه بیش از همه بر دیوار شیشهای قلبم ناخن میکشید، تشیع او بود که خاطرم را آشفته میکرد. احساس میکردم در ابتدای راهی طولانی و البته پُر جذبه ایستادهام که از پیمودنش ترسی شیرین در دلم میدوید و دلم آنچنان به پشتیبانی خدای خودم گرم بود که ایمان داشتم در انتهای این مسیر سخت، آسمانی نورانی انتظارم را میکشد. آینده روشنی که آرزوی قلبیام را برآورده خواهد کرد! آیندهای که این جوان شیعه را به یاری خدا و با همراهی من، به سوی مذهب اهل تسنن متمایل میکند و این همان اطمینانی بود که عبدالله از من طلب میکرد!
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎬🎬 #کلیپ #حدیث 🌸 #کلیپ_حدیث موزیکال https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش_1.mp3
10.68M
#صوت
🎧 سلسله سخنرانی های #آرامش ( 1 )
🎤 استاد شجاعی
🌸 راه های کسب آسایش واقعی و آرامش / راه های مدیریت درون / گمشده های ما در این زمان
🌷 هر چقدر آسایش بیشتر شود آرامش کمتر میشود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani-1 - تصنیف : غمگسار - همایون شجریان.mp3
1.41M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
دل من چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زندهواری
نرسید آنکه ماهی برتو پرتوی فشاند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
#سایه
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
4_6028096014227867395.mp3
4.9M
👆 👆
🎧فـایل صوتی دعای ندبه
📖 #دعای_ندبه
🎤استاد فرهمند
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#شرح_دعای_ندبه ۱۴ ✨در مسیرِ #طلب آزموده خواهیم شد، آزمایشهایی از جنسِ جهاد، فِدا کردن، خرج شدن و..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح دعای ندبه_15.mp3
10.74M
#شرح_دعای_ندبه ۱۵
✨ لا إلهَ إلّا الله ؛ یعنی اله و دلبری جز خدا نیست! ...
آیا محبت و شیفتگی ما نسبت به اهل بیت علیهمالسلام، "لا إلهَ إلّا الله" را نقض نمیکند؟
آیا ماجرای توسلات ما به اهل بیت علیهمالسلام، مغایرِ #توحید نیست؟
#استاد_شجاعی 🎤
🍃🎈
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست
طوفان زده ام مرانجاتی بفرست
فرمود که بازمزمه يا مهدی
نذرگل نرگس صلواتی بفرست
#السلام_علیک_صاحب_الزمان❤️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت جدید الانتشار از استاد مرحوم شیخ احمد سلیمان السعدونی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#کرامات امام رضا (ع)را در آرشیو هشتمین امام ☝️☝️☝️ ببینید👀
✨✨✨
#امام_رضا ع
📘 مسافری غریب، در مجلسی، خدمت امام رضا علیهالسلام رسید و گفت:
«از حج باز گشتهام و خرجی راه، تمام کردهام؛ مبلغی به من بدهید تا خود را به وطنم برسانم. در آنجا از جانب شما صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش، فقیر نیستم.»
🌺 امام رضا ع به او فرمودند:
«بنشین تا مجلس خلوت شود»
🌷 وقتی همه رفتند و فقط "سلیمان بن جعفر" و "خیثمه" باقی ماندند ، امام رضا برخاستند و به اتاقی دیگر رفتند. پس از مدتی ، در حالی که پشت در ایستاده بودند، دست خویش را از کنار در بیرون آوردند و آن مسافر را صدا زدند و فرمودند:
🔹 «این دویست دینار را بگیر و توشهی راه کن، و لازم نیست که از جانب من صدقه بدهی.»
🔷 مسافر غریب، سکه ها را گرفت و شادمان رفت.
🔶 وقتی مسافر رفت، امام رضا علیهالسلام از پشت در بیرون آمدند.
"سلیمان بن جعفر" از ایشان پرسید:
«چرا اجازه ندادید آن مسافر، شما را هنگام گرفتن دینارها ببیند؟»
🔺 امام رضا علیه السلام فرمودند:
«نمیخواستم شرمندگی را در چهره او ببینم.»
📚بحارالانوار ،جلد ۴۹ ، صفحه ۱۰۱
https://eitaa.com/zandahlm1357
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
خدايا درود فرست بر على بن موسى الرّضا،
امام پسنديده با تقواى بى عيب، و حجّتت بر هر كه بر زمين، و هر كه زير زمين است،
آن راستگوى شهيد،
درودى بسيار و كامل، و پاك و به هم پيوسته و پياپى و در پى هم، مانند برترين درودى كه بر هر یک از اوليائت فرستادى.
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: 🔴 سیزده بانوی رجعت کننده در دولت مهدوی... (امام صادق علیهالسلام فرمودند: «همراه قائم ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا