eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
47.2هزار عکس
34.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام استاد، من و یه آقایی همدیگه رو میخوایم و یکم دیگه قراره ازدواج کنیم،اما یه اخلاقایی داره ,میگه باید همیشه چادر سر کنی،زن نباید سر کار بره فقط باید خونه داری کنه،زن نباید تنهایی شهر بره(ما توی روستا زندگی میکنیم)،میگه در آینده هروقت شهر کار داشتی یا با خودم باید بری یا با خانوادت،بعد ازدواج باید دوستاتو فراموش کنی دوست برای دوران مجردیه حتی یکبار هم اجازه نمیدم با دوستات بری بیرون ،تعصب شدیدی روی رهبر داره بطوریکه وقتی توی ی جمع کسی از رهبر انتقاد کنه باهاش بحثش در میاد عصبانی میشه یا جمعو ترک میکنه، ک من از این رفتار متنفرم،در کل میگه بعد ازدواج توی خونه باید مرد سالاری باشه،میگه فساد جامعه ب خاطر اینه ک به زن زیادی بها دادن،میگه من سبک زندگی این دوره ایا رو قبول ندارم قدیمیا بهتر زندگی میکردن،ی بار به اصرارهای مامانم یکی از خواستگارامو راه دادم خونمون بعد ک اینو برا اون آقایی ک میخوامش تعریف کردم قاطی کرد گفت تو و مامانت با این ک میدونستین من میخوامت خواستگار راه دادین،شما صبر نمیکنید من کارامو انجام بدم بیام خاستگاری،مامانت میخواد تو رو شوهر بده و ازین حرفا،و من چقد معذرت خواهی کردم و گفتم تکرار نمیشه ،اما الان اگه سر کوچیکترین چیز باهاش مخالفت کنم سرکوفت میزنه میگه همین دیگه تو برا من ارزش قائل نمیشی و پیش خودت میگی نمیتونه هیچ غلطی کنه مثل اون دفعه ک خواستگار راه دادی،من هیچ وقت نمیبخشمت،منم مجبورم همش بهش بگم باشه تا بفهمه براش ارزش قائلم ،میگم باشه چادر سر میکنم فلان میکنم،،استاد از یه طرف خیییییلی دوسش دارم از یه طرف خیلی میترسم ک نتونم این مدل زندگیو تحمل کنم،من خودم آدمی ام ک حجاب و نماز و در کل دین برام خیلی مهمه و رعایت میکنم اما حس میکنم این دیگه زیادی حساسه،ب نظرتون حق با اونه؟،فقط بهم بگید باید رفتارم باهاش چجوری باشه،ینی تا چه حد ب حرفاش گوش بدم 🌸 پاسخ
سلام لطف کنید راهنماییم کنید یه مورد داشتم که تیرماه اومدن خواستگاری و بخاطر مهریه بهم خورد البته قبلش من چند جلسه با این اقا صحبت کردم ایشون اهل تهران بودن و من شهرستان و چون تو تهران کار میکردم یه نفر بهم معرفیش کرد و قرار بر 14 سکه بود که قبلش من پذیرفتم ولی خونوادم قبول نکردن و و گفتن اندازه سال تولد خواهرم سکه و حتی پسره یه حرفی نزد که حالا باهم صحبت میکنیم و فقط پسره تو جلسه خواستگاری برگشت و گفت من پشیمون شدم و رفتن و بعد میگفت چرا مارو نگه نداشتین تو شهر غریب حالا من موندم چکار کنم و فکرش از ذهنم بیرون نمیره خواهش میکنم کمکم کنید و ایا دل خوش کنم به این ادم ؟ 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت پنجاه و دوم بلند شدم و در را باز کردم که صورت مهربان مادر روحم را تازه کرد، ولی نه به قدری که اندوه چهره‌ام را پنهان کند. به چشمانم نگاه کرد و با زیرکی مادرانه‌اش پرسید: «چیزی شده الهه؟» خنده‌ای ساختگی نشانش دادم و گفتم: «نه مامان! چیزی نشده! بیا تو!» پیدا بود حرفم را باور نکرده، ولی به روی خودش نیاورد و در پاسخ تعارفم گفت: «نه مادر جون! اومدم بگم شام قلیه ماهی درست کردم. اگه هنوز شام نذاشتی با مجید بیاید پایین دور هم باشیم.» دلم نیامد دعوت پُر مِهرش را نپذیرم و گفتم: «چَشم! شام که هنوز درست نکردم. مجید داره نماز می‌خونه، نمازش تموم شد میام.» و مادر با گفتن «پس منتظرم!» از راه پله پایین رفت. نماز مجید که تمام شد، پرسید: «کی بود؟» و من با بی‌حوصلگی پاسخ دادم: «مامان بود. گفت برا شام بریم پایین.» از لحن سرد و سنگینم فهمید هنوز ناراحتم که نگاهم کرد و با صدایی آهسته پرسید: «الهه جان! از دست من ناراحتی؟» نه می‌خواستم ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند و نه می‌توانستم چشمان مهربانش را غمگین ببینم که لبخندی دلنشین تقدیمش کردم و گفتم: «نه مجید جان! ناراحت نیستم.» و او با گفتن «پس بریم!» تعارفم کرد تا زودتر از در خارج شوم و احساس بین قلبمان به قدری جاری و زلال بود که به همین چند کلمه، همه چیز را فراموش کرده و تمام طول راه پله را تا طبقه پایین، عاشقانه گفتیم و خندیدیم که از صدای شیطنت‌مان عبدالله در را گشود و با دیدن ما، سرِ شوخی را باز کرد: «بَه بَه! عروس داماد تشریف اُوردن!» و با استقبال گرمش وارد خانه شدیم. مادر در آشپزخانه مشغول پختن غذا بود و از همانجا به مجید خوش آمد گفت. اما پدر چندان سرِ حال نبود و با سایه اخمی که بر صورتش افتاده بود، به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا می‌کرد. مجید کرایه ماهیانه را هم با خودش آورده بود و دو دسته تقدیم پدر کرد. پدر همانطور که نشسته بود، دسته تراول‌ها را روی میز کنارش گذاشت و با همان چهره گرفته باز مشغول تماشای تلویزیون شد. مجید و عبدالله طبق معمول با هم گرم گرفته و من برای کمک به مادر به آشپزخانه رفتم. قلیه ماهی آماده شده بود و ظرف‌ها را از کابینت بیرون می‌آوردم که از همانجا نگاهی به پدر کردم و پرسیدم: «مامان! چی شده؟ بابا خیلی ناراحته.» آه بلندی کشید و گفت: «چی می‌خواسته بشه مادرجون؟ باز من یه کلمه حرف زدم.» دست از کار کشیدم و مادر در مقابل نگاه نگرانم ادامه داد: «بهش گفتم چیزی شده که از الآن داری محصول خرما رو پیش فروش می‌کنی؟ جوش اُورد و کلی داد و بیداد کرد که به تو چه مربوطه! می‌گه تو انبار باید به پسرات جواب پس بدم، اینجا به خودت!» سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود پدر متوجه صحبت‌هایش نمی‌شود و با صدایی آهسته گِله کرد: «گفتم ابراهیم ناراحته! خُب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه کار دیگه!» که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام گذاشت: «مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه!» مادر خندید و با گفتن «کاری نکردم مادرجون!» اشاره کرد تا سفره را پهن کنم. نگرانی مادر را به خوبی درک می‌کردم و می‌فهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایه‌ای که حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست هم داده و دل مهربان مادر را می‌لرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش بر نمی‌آمد که فقط غصه می‌خورد. https://eitaa.com/zandahlm1357
گنجیتاآرامش16.mp3
7.59M
🌺 ( 16 ) 🎤 استاد 🌷 حدیث امام سجاد ع در مورد آرامش : تقوا ، میانه روی ، طلب نکردن راحتی در دنیا 🌸 تعالی و رشد از راه تقابل با سختیها و شدائد 🌈 برخوردار کردن طبایع تحتانی انسان به مقدار کافی 🌻 اثر مهم شنیدن در کسب دانش و توانایی 🌿 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-6 - تصنیف : بهار دلکش.mp3
1.02M
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن که جنگ و کین با من حزین روا نباشد صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده می گفت نازنینان را مه جبینان را وفا نباشد اگر که با این دل حزین تو عهد بستی عزیز من با رقیب من چرا نشستی؟ چرا دلم را عزیز من از کینه خستی؟ بیا در برم از وفا یک شب٬ ای مه نخشب تازه کن عهدی که بر شکستی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
🌱بی تردید خدا شکافنده دانه و هسته است زنده را از مُرده بیرون می آورد، و بیرون آورنده مُرده از زنده است. این است خدا، پس چگونه از منصرفتان می کنند؟! 📖سوره انعام آیه۹۵ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
📌چه قدر این نامه آشناست! 📜طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند. با این که خجالت می‏ کشید اما چاره‏ ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد. نمی‏ خواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت می‏ کردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می‏ دادند. شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می‏ دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر می‏ دارد. پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال! حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد. ناگاه امام علیه السلام اشاره کردند که زیر سجّاده‏ ای که در اتاق بود را نگاه کند. کیسه‏ ای پول بود و یک نامه: ما تو را از یاد نبرده‏ ایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانواده‏ ات ... 📚 بحار الانوار، ج 49 ✨چه قدر آن نامه برایم آشناست! خوب که می‏گردم انگار در میان صفحه‏ های دلم، دست‏خط ظریف و خوش نقش مولایم امام زمان علیه السلام را می‏ یابم که فرمودند: "انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم ..." ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را فراموش نمی‏ کنیم. 📚 بخشی از توقیع امام زمان علیه السلام به شیخ مفید فدای دستتان که قلم را چنین به جوشش مهر آورده: "من" همیشه در یاد "شما" هستم. https://eitaa.com/zandahlm1357
🔴 برای در امان ماندن از فتنهٔ «دجّال» سوره «قارعه» را بخوانید... 🌕 امام باقر علیه السلام فرمودند: هرکه بسیار سوره‌ی قارعه را بخواند، خداوند عزّ‌وجلّ او را از فتنه‌ی دجّال در امان میدارد تا مبادا به او ایمان آورد و ان شاء الله تعالی در روز قیامت نیز او را از گرمای دوزخ در امان میدارد. «الباقر علیه السلام: مَنْ قَرَأَ وَ أَکْثَرَ مِنْ قِرَاءَهًِْ الْقَارِعَةِ آمَنَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فِتْنَهًِْ الدَّجَّالِ أَنْ یُؤْمِنَ بِهِ وَ مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.» 📗تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۳۴۴ 📗ثواب الأعمال، ص۱۲۵ 🔴پرچمهـــــــای زرد و مرگ ســــــــرخ... 🌕 امام باقر علیه‌السلام به نقل از امیرالمومنین علی علیه‌السلام در بیان تحولات شام در آخرالزمان فرمودند: ...و پرچمـهای زرد که از مغرب آید تا به شام برسد و این به هنگام بزرگترین بـی‌تابی و مرگ سرخ است... «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذَا اِخْتَلَفَ اَلرُّمْحَانِ بِالشَّامِ لَمْ تَنْجَلِ إِلاَّ عَنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ اَللَّهِ قِيلَ وَ مَا هِيَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ رَجْفَةٌ تَكُونُ بِالشَّامِ يَهْلِكُ فِيهَا أَكْثَرُ مِنْ مِائَةِ أَلْفٍ يَجْعَلُهَا اَللَّهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً عَلَى اَلْكَافِرِينَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَانْظُرُوا إِلَى أَصْحَابِ اَلْبَرَاذِينِ اَلشُّهْبِ اَلْمَحْذُوفَةِ وَ اَلرَّايَاتِ اَلصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ حَتَّى تَحُلَّ بِالشَّامِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ اَلْجَزَعِ اَلْأَكْبَرِ وَ اَلْمَوْتِ اَلْأَحْمَرِ...» 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۵۳ 📗الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۳۰۵ → https://eitaa.com/zandahlm1357
سیدعلیرضا309: ☪☪☪ 📚 🔸 مدعیان دروغین نیابت خاص ؛ 📘 امام هادي ‏عليه السلام و امام حسن عسکري‏ عليه السلام، به جهت شرايط خاصّ اجتماعي، کمتر در مجامع عمومي حضور مي‏يافتند و در زمان حيات خود، نمايندگاني انتخاب کرده بودند تا مردم بيشتر اوقات به واسطه آنان، با اين دو امام بزرگوار ارتباط برقرار کنند و مسائل شرعي و حوايج اجتماعي و مشکلات زندگاني خود را مطرح سازند. 📕 مردم تقريباً در آن زمان به اين روش عادت کرده بودند. علت اساسي پيش گرفتن چنين روشي، زمينه‏ سازي براي دوران غيبت صغري بود که بايد مردم بدون ارتباط مستقيم با امام خويش، زندگي کنند و مشکلات خود را از طريق نمايندگان مطرح سازند. 📗 بعد از شهادت امام حسن عسکري‏ الزکی عليه السلام و آغاز غيبت صغري (260 ه .ق)، ارتباط مستقيم مردم با امام خويش قطع گرديد. «نواب خاصّ» کار و فعاليت خود را آغاز نمودند و به صورت پنهاني، تلاش‏هاي خود را براي اثبات وجود امام زمان ‏عليه السلام براي خواص و رفع شک و ترديد از قلوب آنان و راهنمايي مردم به سوي امام و اخذ وجوهات شرعي و موقوفات و هبه‏هاي شخصي به امام ‏عليه السلام ادامه دادند. از تفرقه شيعيان جلوگيري کرده ، رهبري و هدايت عمومي دوستداران اهل‏بيت ‏عليهم السلام را به دست گرفتند. شيعيان کم‏ کم با اين شيوه انس گرفته و کارهاي خود را از طريق «نوّاب» انجام دادند و از سراسر سرزمين ‏هاي اسلامي اشخاص و اموال به سوي آنها سرازير گرديد. 📒 در اين ميان برخي از افراد ضعيف الايمان گاهی با مقاصد مختلفی از جمله طمع در اموال و هدایا و البته کج انديش - که زمينه انحراف از قبل در آنان وجود داشت - پيدا شده و مدعي دروغين نيابت صاحب الامر عليه السلام شدند. سرچشمه ادعاي دروغين اين افراد در سه چيز خلاصه ميشود: 🔸 1. ضعف ايمان و زمينه انحراف 🔸 2. طمع کردن به اموالي که از سراسر بلاد اسلامي به سوي «نواب» سرازير ميشد؛ آنان ميخواستند با ادعاي نيابت، اين اموال را به سوي خود جلب نموده ، بدون مجوز شرعي در آن تصرف کنند و به خو‏شگذراني بپردازند. 🔸 3. رسيدن به شهرت و رياست در جامعه؛ آنان دوست داشتند بر عموم شيعيان رياست کنند و امر و نهي از سوي آنان صادر گردد. [1] . 📝 پی نوشت ها: [1] تاريخ الغيبة الصغري، ص 490. https://eitaa.com/zandahlm1357
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷امسال قول میدهم... ▪️توصیه های شهید حاج قاسم سلیمانی برای شروع سال نو 🌷 https://eitaa.com/zandahlm1357 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا