eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض ادب و خداقوت خدمت جناب پوراحمد/اگه خدا قبول کنه. جوونی 24 ساله هستم. اخرای خدمت سربازی رو دارم میگذرونم. قبل و حین خدمت هم سرکار میرم. (عذرخواهی میکنم) دچار مرض و اعتیاد استمناء هستم. بابت مسئله ازدواج خجالت میکشم حتی با خانواده درمیون بذارم. خجالت از نداشتن قدرت مالی برای برگزاری ی مراسم خیلیییییی خیلیییی کوچیک یا حتی مراسمی نباشه. جناب پوراحمد شکر خدا این همت دربنده وجود داره ک کار کنم هرکاری. و هیچ خجالتی ندارم. متاسفانه این درمیون گذاشتن خیلی برام سخته. ازطرفی اصلا نمیتونم درآمد خودم رو هم پس انداز کنم. من خیلی ب دیگران کمک میکنم بیش از اندازه. یعنی وقتی میبینم کسی محتاجه و مراجعه کرده. ب نوعی دستشو رد نمیکنم. من بلاتکلیفم/ انشاا.. عاقبت بخیر شین. 🌸 پاسخ استاد پوراحمد https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت شصت و دوم سلام نماز مغربم را دادم که صدای مهربان مجید در گوشم نشست: «سلام الهه جان!» و پیش از آنکه سرم را برگردانم، مقابلم روی زمین نشست و با لبخندی شیرین ادامه داد: «قبول باشه!» هنوز از مشاجره دیروز صبح، دلگیر بودم و سنگین جواب دادم: «ممنون!» کیفش را روی پایش گذاشت و درش را باز کرد. بی‌توجه به جستجویی که در کیفش می‌کرد، مشغول تسبیحات شدم که با گفتن «بفرمایید!» بسته کادو پیچ شده‌ای را مقابلم گرفت. بسته کوچکی که با کادوی سرخ و سفیدی پوشیده و گل یاس کوچکی را رویش تعبیه کرده بودند. دستم را از زیر چادر نمازم بیرون آوردم، بسته را از دستش گرفتم و با لبخندی بی‌رنگ، سپاسگزاری‌ام را نشان دادم و او بی‌درنگ جواب قدردانی سردم را به گرمی داد: «قابل تو رو نداره الهه جان! فقط بخاطر این که دیروز اذیتت کردم، گفتم یجوری از دلت دربیارم... ببخشید!» آهنگ دلنشین صدایش، دلم را نرم کرد و همچنانکه بسته را باز می‌کردم، گفتم: «ممنونم!» درون بسته، جعبه عطر کوچکی بود. خواستم درِ عطر را باز کنم که پیش دستی کرد و گفت: «نمی‌دونستم از چه بویی خوشِت میاد... ولی وقتی این عطر رو بو کردم یاد تو افتادم!» و جمله‌اش به آخر نرسیده بود که با گشوده شدن در طلایی شیشه عطر، رایحه گل یاس مشامم را ربود. مثل اینکه عطر ملیح یاس حالم را خوش کرده باشد، بلاخره صورتم به خنده‌ای شیرین باز شد و پرسیدم: «برای همین گل یاس روی جعبه گذاشتی؟» از سخن نرمی که سرانجام بعد از یک روز به زبان آوردم، چشمانش درخشید و با لحنی خوشبوتر از عطر یاس، پاسخ داد: «تو برای من هم گل یاسی، هم بوی یاس میدی!» در برابر ابراز احساسات رؤیایی‌اش، به آرامی خندیدم و مقداری از عطر را به چادر نمازم زدم که نگاهم کرد و پرسید: «الهه! منو بخشیدی؟» و من هم نگاهش کردم و با صدایی آهسته که از اعماق اعتقاداتم بر می‌آمد، جواب دادم: «مجید جان! من فقط گفتم چه لزومی داره برای کسی که هزار سال پیش شهید شده، الان اینقدر به خودت سخت بگیری؟ برای اموات یا باید دعای خیر کرد، یا براشون طلب رحمت و مغفرت کرد یا اینکه اگه از اولیای خدا بودن، باید از اعمال و کردارشون الگو گرفت و از رفتارشون پیروی کرد!» از نگاهش پیدا بود که برای حرفم هزاران جواب دارد و یکی را به زبان نمی‌آورد که در عوض لبخندی زد و گفت: «الهه جان! به هر حال منو ببخش!» از خط چشمانش می‌خواندم عشقی که بر سرزمین قلبش حکومت می‌کند، مجالی برای پذیرش حرف‌های من نمی‌گذارد، اما چه کنم که من هم آنقدر عاشقش بودم که بیش از این نمی‌توانستم دوری‌اش را تاب بیاورم، گرچه این دوری به چند کلمه‌ای باشد که کمتر با هم صحبت کرده و یا لبخندی که از همدیگر دریغ کرده باشیم. پس لبخندی پُر مِهر نشانش دادم و با حرکت چشمانم رضایتم را اعلام کردم. با دیدن لبخند شیرینم، صورتش به آرامش نشست و خواست چیزی بگوید که صدای دستی که محکم به در می‌کوبید، خلوت عاشقانه‌مان را به هم زد و او را سریعتر از من به پشت در رساند. https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_8.mp3
10.86M
۸ ▪️انصاف یعنی؛ من بتوانم تشخیص بدهم، در این مرحله، و در این مقام، تکلیف من در این ارتباط مشخص چیست؟ - سهم من، در این ارتباط، از عذرخواهی از سکوت از تشکر از گذشت از ایثار از جبران خطا و .... چقدر است؟ 🎤 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamosigiirani-8 - آواز شور ،ابوعطا.mp3
2.2M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی با چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست کان جا نتواند رفت اندیشه دانایی امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی من دست نخواهم برد الا به سر زلفت گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی گویند تمنایی از دوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
سوره غافر (آیه ۵۵) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ (٥٥) صبر و شكیبایی پیشه كن كه وعده خدا حقّ است، و برای گناهت استغفار كن، و هر صبح و شام تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام رضا علیه‌السلام فرمودند: ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.✨ https://eitaa.com/zandahlm1357
حکومت 10.MP3
6.61M
🎤🎤🎤 💠 سلسله دروس 21 🎬 جلسه 1️⃣2️⃣ 📋 موضوع : بررسی تخصصی (قسمت دهم) 🎤 با تدریس ( از اساتید مهدویت )
☪☪☪ 📚 🔸 مدعیان دروغین 📕 محمد احمد فرزند عبداللّه در سال 1848 م در جزيره «بنت» سودان متولد شد. در کودکي نزد علماي خارطوم دانش اندوخت. سپس به جزيره «آبا» شتافت و پانزده سال در قعر چاهي به رياضت پرداخت. محمد پيوسته بر فساد مردم ميگريست و از شدّت رياضت و روزه، بسيار نحيف گرديد. او شيرين زبان و با عاطفه مينمود و سودانيان استعمار زده را به فتح جهان و گسترش عدالت نويد ميداد. اعضاي قبيله «بگارا» - که مقتدرترين قبيله آنجا بود - او را تقديس ميکردند. محمد همواره از مردي که جهان را از عدالت مي‏آکند، سخن می‏گفت و ستمديدگان را بشارت ميداد. 🔺 در چهل سالگي روزي کسي به او گفت: اي بزرگوار شايد تو خود مهدي موعودي؟ 🔸 محمد نخست انکار کرد؛ ولي به تدريج خود را مهدي خواند. مردمي که از برده فروشي و ستم مصريان و انگليسيان به ستوه آمده بودند، ادعايش را پذيرفتند. محمد احمد با دختراني از قبايل مختلف ازدواج کرد و پيوندهاي بسيار پديد آورد. پيروان محمد احمد، وي را تا حدّ پرستش گرامي ميداشتند. در سال 1300 قمری داعياني نزد شيوخ قبايل فرستاد و از آنان خواست به او که مهدي منتظر است و رسول خدا ص آمدنش را بشارت داده ايمان آورند. حاکم خارطوم نماينده‏اي نزد وي فرستاد. وقتي فرستاده حاکم آمادگي پيروان محمد را مشاهده کرد، به پايتخت بازگشت و با پنجاه جنگاور به نبرد با او روي آورد . در اين جنگ، نماينده حاکم خارطوم و همراهانش هلاک شدند و کار مهدي سوداني رونق فزون‏تر يافت. 🔸 ژنرال گوردن از سوي دولت بريتانيا سمت محمد احمد شتافت؛ اما او نيز به قتل رسيد. بدين ترتيب، خارطوم و تمام سودان به دست مهدي سوداني افتاد. او بارها با محمد سعيد پاشا و عبدالقادر پاشا و افسران انگليسي نبرد کرد. در تمام اين جنگ‏ها پيروز شد و غنيمت بسيار به دست آورد. مهدي سوداني سرانجام در 21 ژانويه 1885 م بر اثر تبي شديد در گذشت. او هنگام مرگ عبداللّه نعاشي را جانشين خود ساخت، اما عبداللّه براي اين مقام شايستگي نداشت و به زودي این حرکت را از کف داد. [1] . 📝 پی نوشت ها: [1] مدعيان مهدويّت، ص 80 https://eitaa.com/zandahlm1357
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
گاهی در جبهه های دفاع از حق در برابر باطل به تابلو نوشته ها، سنگرنوشته ها و لباس نوشته هایی برخورد می کردیم که در بردارنده نوعی طنز و شوخی بود. در این جا گوشه هایی از این تابلو نوشته ها را که بیانگر روحیه رزمندگان سرافراز اسلام در آن شرایط سخت است را با هم می خوانیم: 11-لبخندهای شما را خریداریم. 12- لطفا پس از رفع حاجت آب بریزید تا کاخ صدام تمیز باشد. 13- ورود برادر ترکش به منطقه ممنوع 14- لطفا وارد میدان مین نشوید. 15- مرگ بر هزاردام این که صدام است. 16- مزرعه نمونه سیب زمینی (تابلو ورودی میادین مین گذاری شده) 17- مشک آهنی (تانکر آب نوشته) 18- من خندانم قاه قاه قاه (این جمله با خط درشت پشت پیراهن شهید مهدی خندان جمعی گردان عمار لشکر 27 نوشته شده بود) 19- من مرد جنگم (الکی من خالی بندم) 20- مواظب باش ترکش کمپوت نخوری (تابلویی بود جلوی در تدارکات در منطقه) •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• https://eitaa.com/zandahlm1357
وقتی داری باکسی درد و دل میکنی درست مثل اینه که بهش یه چک سفید امضا بدون تاریخ میدی تا هر وقت هرجور خواست ازش استفاده کنه پس مراقب باش که حرف دلت رو با کی وکجا میزنی https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
خوابی عجیب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا