eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ از علیه امر به معروف و نهی از منکر، می توان به اهمیت این پی برد: 💢مستر همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی می گوید: اوضاع كشورهای اسلامی ما را نگران می كرد. 📌از مسلمانان این است که برايشان واجب است.👇 ❌باید آيات جهاد و امر به معروف حذف شوند. ❌بايد پيام بی بندوباری را در جان های مسلمانان دميد. ❌هر كس كه كاری بخواهد بكند؛ نه امر به معروف واجب است و نه نهی از منكر، نه آموزش احكام؛ و بايد به آنها گفت: "عیسی به دين خود، موسی به دين خود "❗️ و امر و نهی به عهده دولت است نه مردم. " کسی را در گور ديگری نمی گذارند"❗️ 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇
♎️شرایط فسخ اجاره توسط مستاجر آیا میدانید در موارد زیر مستأجر می‌تواند قرارداد اجاره را فسخ نماید؟؟ ۱ – در صورتی که عین مستأجره با اوصافی که در اجاره‌نامه قید شده منطبق نباشد. (‌با رعایت ماده ۴۱۵ قانونی مدنی) ۲ – در مواردی که مطابق شرایط اجاره حق فسخ مستأجر تحقق یابد. ۳ – هر‌گاه مورد اجاره کلاً یا جزء در معرض خرابی واقع شود به نحوی که موجب نقض انتفاع گردد و قابل تعمیر نباشد. #اجارهhttps://eitaa.com/zandahlm1357 Vakiil
🔺هشدار بانک مرکزی: چک ثبت نشده در صیاد نگیرید سخنگوی اجرای قانون جدید چک: 🔹 گیرنده چک هرگز چک ثبت نشده در سامانه صیاد را دریافت نکند زیرا، آن چک قابلیت نقد شوندگی ندارد. Vakiil https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت شصت و سوم عبدالله بود که هراسان به در می‌کوبید و در مقابل حیرت ما، سراسیمه خبر داد: «الهه زود بیا پایین، مامان حالش خوب نیس!» نفهمیدم چطور مجید را کنار زدم و با پای برهنه از پله‌ها پایین دویدم. در اتاق را گشودم و مادر را دیدم که از دل درد روی شکمش مچاله شده و ناله می‌زند. مقابلش روی زمین نشسته بودم و وحشتزده صدایش می‌کردم که عبدالله گفت: «من میرم ماشینو روشن کنم، تو مامانو بیار!» مانده بودم تنهایی چطور مادر را از جا بلند کنم که دیدم مجید دست زیر بازوی مادر گرفت و با قدرت مردانه‌اش مادر را حرکت داد. چادرش را از روی چوب لباسی کشیدم و به دنبال مجید که مادر را با خود به حیاط می‌بُرد، دویدم. مثل اینکه از شدت درد و تب بی‌حال شده باشد، چشمانش نیمه باز بود و زیر لب ناله می‌کرد. به سختی چادر را به سرش انداختم و همچنانکه در حیاط را باز می‌کردم، خودم هم چادر به سر کردم. عبدالله با دیدن مجید که سنگینی مادر را روی دوش گرفته بود، به کمکش آمد و مادر را عقب ماشین نشاندند و به سرعت به راه افتادیم. با دیدن حالت نیمه هوش مادر، اشک در چشمانم حلقه زده بود و تمام بدنم می‌لرزید. عبدالله ماشین را به سرعت می‌راند و از مادر می‌گفت که چطور به ناگاه حالش به هم خورده که مجید موبایل را از جیبش درآورد و با گفتن «یه خبر به بابا بدم.» با پدر تماس گرفت. دست داغ از تبِ مادر را در دستانم گرفته و به صورت مهربانش چشم دوخته بودم که کمی چشمانش را گشود و با دیدن چشمان اشکبارم، به سختی لب از لب باز کرد و گفت: «چیزی نیس مادر جون... حالم خوبه...» صدای ضعیف مادر، نگاه امیدوار مجید را به سمت ما چرخاند و زبان عبدالله را به گفتن «الحمدالله!» گشود. به چشمان بی‌رنگش خیره شدم و آهسته پرسیدم: «مامان خوبی؟» لبخندی بی‌رمق بر صورتش نشست و با تکان سر پاسخ مثبت داد. نمی‌دانم چقدر در ترافیک سر شبِ خیابان‌ها معطل شدیم تا بلآخره به بیمارستان رسیدیم. اورژانس شلوغ بود و تا آمدن دکتر، من بالای سر مادر بی‌تابی می‌کردم و عبدالله و مجید به هر سو می‌رفتند و با هر پرستاری بحث می‌کردند تا زودتر به وضع مادر رسیدگی شود. ساعتی گذشت تا سرانجام به قدرت سِرُم و آمپول هم که شده، درد مادر آرام گرفت و نغمه ناله‌هایش خاموش شد. هر چند تشخیص دردش پیچیده بود و سرانجام دکتر را وادار کرد تا لیست بلندی از آزمایش و عکس بنویسد، ولی هر چه کردیم اصرارمان برای پیگیری آزمایش‌ها مؤثر نیفتاد و مادر می‌خواست هر چه زودتر به خانه بازگردد. در راه برگشت، بی‌حال از دردی که کشیده بود، سرش را به صندلی تکیه داده و کلامی حرف نمی‌زد. شاید هم تأثیر داروهای مسکن چشمانش را اینچنین به خماری کشانده و بدنش را سُست کرده بود. ساعت یازده شب بود که مادر خوابش برد. به صورتش که آرام به خواب رفته و دیگر اثری از درد و ناراحتی در خطوطش پیدا نبود، نگاهی کردم و آهسته از اتاق خارج شدم. عبدالله کلافه در میان کتاب‌هایش دنبال چیزی می‌گشت و تا مرا دید، با نگرانی سؤال کرد: «خوابش برد؟» سرم را به نشانه تأیید تکان دادم که پدر همچنانکه به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا می کرد، صدایم زد :«الهه! شام چی داریم؟» با این حرف پدر، تازه به فکر افتادم که عبدالله و پدر چیزی نخورده‌اند. مجید هم از یکی دو ساعت پیش که از بیمارستان برگشته بودیم، در خانه تنها بود و دوست نداشتم بیش از این تنهایش بگذارم، ولی چاره‌ای جز تدارک غذایی برای پدر نداشتم که با همه خستگی به آشپزخانه رفتم. خوشبختانه در یخچال ماهی تازه بود و در عرض نیم ساعت ماهی‌ها را سرخ کرده و سفره شام را انداختم. پدر خودش را جلو کشید و پای سفره نشست و بی‌معطلی مشغول شد. از اینهمه بی‌خیالی‌اش ناراحت شدم و خواستم بروم که عبدالله صدایم کرد: «الهه جان! ای کاش آقا مجید هم بگی بیاد پایین با هم شام بخوریم.» همچنانکه در اتاق را باز می‌کردم، گفتم: «قبل از اینکه مامان حالش بد شه، برای خودمون شام گذاشته بودم.» و خواستم بروم که چیزی به خاطرم رسید و تأکید کردم: «اگه مامان دوباره حالش بد شد، خبرم کن!» و عبدالله با گفتن «باشه الهه جان!» خیالم را راحت کرد و رفتم. https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_9.mp3
10.82M
۹ ▪️ ترین انسانها، کسی است که؛ در زمانی که به او ظلم می‌شود؛ را رعایت کند! ـ رعایت انصاف، در زمانی که مورد ظلم قرار می‌گیریم؛ چگونه است؟ 🎤
🌿❤️فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ صبوری کن که وعدۀ خدا حق است. مبادا کسانی که وعده‌های خدا را باور ندارند، شست‌وشوی مغزی‌ات بدهند! [روم، ۶۰] ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
5d22ee29a1509.pdf
709K
📚 دانلود کتاب غریب پیروز 🔷 «غریب پیروز» دربردارنده پیام رهبر معظم انقلاب به کنگره‌ی جهانی امام رضا علیه‌السلام است. در این پیام اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران خلافت اموی و عباسی تبیین شده و با بیانی شیوا، بسیاری از زوایای تاریك آن دوران را روشن می‌كند و به تحلیل مسائل و رویدادهایی چون ولایت عهدی آن حضرت(ع) و تأثیر متقابل آن بر جهان اسلام و دستگاه خلافت عباسیان می پردازد. 🔹برخی عناوین عبارتند از: بزرگترین هنر امام علی بن موسی الرضا(ع) در نبرد پنهان سیاسی - تحلیل اوضاع و اهداف مأمون - دو ویژگی شیعیان - تدابیر امام رضا علیه السلام - اعلان امامت - تشكیل نظام اسلامی - درماندگی مأمون گزیده ای از متن کتاب: هنگامی كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند، آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضایتی خود پر كرد؛ به طوری كه همه کس در پیرامون امام یقین كردند كه مأمون با نیت سوء، حضرت را از وطن خود دور می كند.... https://eitaa.com/zandahlm1357
حکومت 11.MP3
5.19M
🎤🎤🎤 💠 سلسله دروس 22 🎬 جلسه 2️⃣2️⃣ 📋 موضوع : بررسی تخصصی (قسمت یاز دهم) 🎤 با تدریس ( از اساتید مهدویت )
☪☪☪ 📚 🔸 مدعیان دروغین ؛ 📕 ابوطاهر محمدبن علي بن بلال در ابتداي کار، نزد امام حسن عسکري‏ عليه السلام فردي مورد اعتماد بود و رواياتي چند از آن حضرت نقل کرده است؛ ولي رفته رفته به جهت پيروي از هواي نفس، راه انحراف در پيش گرفت و مورد مذمت خاندان وحي واقع شد. وي ادعا کرد که وکيل حضرت مهدي‏ عليه السلام است! او نيابت نايب دوم حضرت مهدي ‏عليه السلام را منکر گرديد و در اموالي که نزد وي جمع شده بود تا به حضرت مهدي برساند، خيانت کرد. [1] . 📙 جناب نايب دوم، راه ملاقات وي را با حضرت مهدي‏ عليه السلام آسان نمود و امام ‏عليه السلام به وي فرمود: اموال را به نايبشان رد کند؛ اما او در دشمني و انحراف خود باقي ماند! پايان کارش آن شد که توقيعي از ناحيه مقدسه حضرت مهدي‏ عليه السلام، مبني بر لعن و نفرين و بيزاري از وي - در ضمن افرادي ديگر از جمله حلاج و شلمغاني - صادر گرديد. [2] . 📝 پی نوشت ها: [1] ر.ک: کتاب الغيبة، ص 400. [2] الاحتجاج، ح 2، ص 474. https://eitaa.com/zandahlm1357
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357