eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هشتاد و هفتم همانطور که نگاهم به خُرده شیشه‌ها بود، بغضم شکست و با گریه‌ای که میان صدای گوش خراش جارو گم شده بود، ناله زدم: «دیدی همه موهاش ریخته؟... دیدی چقدر لاغر شده؟... دیدی چشماش دیگه رنگ نداره؟... » و همین جملات ساده و لبریز از درد من کافی بود تا قلب عبدالله را آتش بزند. جارو را خاموش کرد، همانجا پای دیوار آشپزخانه نشست و سرش را میان دستانش گرفت تا مسیر اشک را روی صورتش نبینم. بدن نحیف مادر که این روزها دیگر پوستی بر استخوان شده و سر و صورتی که دیگر مویی برایش نمانده بود، کابوس شب‌های من و عبدالله شده و هر بار که تصویر مصیبت‌بارش مقابل چشمانمان جان می‌گرفت، گریه تنها راه پیش رویمان بود. با چشمانی که جریان اشکش قطع نمی‌شد و دلی که لحظه‌ای خونابه‌اش بند نمی‌آمد، به طبقه بالا برگشتم و وضو گرفتم که در اتاق با صدای کِشداری باز شد و مجید آمد. صورت گندمگونش از سوزش آفتاب گل انداخته و لب‌های خشک از تشنگی‌اش، همچون همیشه می‌خندید. با مهربانی سلام کرد و جعبه زولبیا را روی اُپن آشپزخانه گذاشت که نگاهش به پای چشمان خیس و سرخم زانو زد و پرسید: «گریه کردی؟» و چون سکوت نمناک از بغضم را دید، باز پرسید: «از مامان خبری شده؟» سرم را پایین انداختم و آهسته جواب دادم: «می‌خوان فردا باز عملش کنن.» و همین که جمله‌ام به آخر رسید، صدای اذان بلند شد و نوای ناامیدی‌ام در میان آوای آرام اذان گم شد. نفس عمیقی کشید و با لب‌هایی که دیگر نمی‌خندید، پاسخ نگاه پُر از ناامیدی‌ام را با امیدواری داد: «خدا بزرگه!» و برای گرفتن وضو به دستشویی رفت. طبق عادت شب‌های گذشته، ابتدا نماز مغرب را می‌خواندیم و بعد برای صرف افطاری به آشپزخانه می‌رفتیم. نمازم را زودتر از مجید تمام کردم و به آشپزخانه بازگشتم که تازه متوجه شدم کنار جعبه زولبیا، یک شاخه گل سنبل سفید هم انتظارم را می‌کشد. شاخه سنبل را با دو انگشتم برداشتم و رایحه لطیفش را با نفس عمیقی استشمام کردم که مجید از اتاق بیرون آمد. با دیدن شاخه ظریف سنبل مقابل صورتم، لبخندی شیرین بر صورتش نشست و با لحنی عاشقانه زمزمه کرد: «امروز دلم خیلی برات تنگ شده بود... ولی وقتی حالتو دیدم، روم نشد چیزی بگم...» و بی‌آنکه منتظر پاسخ من بمانَد، قدم به آشپزخانه گذاشت و ساکت سر میز نشست. از اینکه ماه‌های اول زندگی مشترکمان این همه تلخ و پر درد و رنج شده بود که حتی فرصت هدیه دادن شاخه گلی را از قلب عاشقمان دریغ می‌کرد، دلم گرفت و با سکوتی غمگین سر میز نشستم. https://eitaa.com/zandahlm1357
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هشتاد و هشتم ظرف پایه‌دار خرما را مقابلم گرفت و با مهربانی تعارفم کرد. به صورتش نگاهی کردم که شیرینی لبخندش کم از شیرینی رطب‌های تعارفی‌اش نداشت و با گفتن «ممنونم!» یک رطب برداشتم که با لحن گرم و مهربانش سرِ صحبت را باز کرد: «الهه جان! می‌دونی امشب چه شبیه؟» خرما را در دهانم گذاشتم و ابروانم را به علامت ندانستن بالا انداختم که خودش با نگاهی که از شادی می‌درخشید، پاسخ داد: «امشب شب تولد امام حسن (علیه‌السلام)!» و در برابر نگاه بی‌روحم با محبتی که در دریای دلش به امام حسن (علیه‌السلام) موج می‌زد، ادامه داد: «امام حسن (علیه‌السلام) به کریم اهل بیت (علیهم‌السلام) معروفه! یعنی... یعنی ما اعتقاد داریم وقتی یه چیزی از امام حسن (علیه‌السلام) بخوای، دست رد به سینه‌ات نمی‌زنه! ما هر وقت یه جایی بدجوری گرفتار میشیم، امام حسن (علیه‌السلام) رو صدا می‌زنیم.» منظورش را خوب فهمیدم که مستقیم به چشمانش نگاه کردم و با طعم تردیدی که در صدایم طعنه می‌زد، پرسیدم: «یعنی تو می‌گی اگه شفای مامان منو خدا نمیده، امام حسن (علیه‌السلام) میده؟» از تندی کلامم، نرنجید و در عوض با لبخندی مهربان جواب داد: «نه الهه جان! منظور من این نیس!» سپس با نگاهی لبریز ایمان به عمق چشمان مشکوکم نفوذ کرد و ادامه داد: «به نظر من خدا به بعضی بنده‌هاش خیلی علاقه داره و همین علاقه باعث میشه که به احترام اونا هم که شده دعای یه عده دیگه رو مستجاب کنه! به هر حال تو هم حتماً قبول داری که آبروی امام حسن (علیه‌السلام) از آبروی ما پیش خدا بیشتره!» نگاهم را به گل‌های صورتی رومیزی دوختم و با کلماتی شمرده پاسخ دادم: «بله! منم برای امام حسن (علیه‌السلام) احترام زیادی قائل هستم...» که به چشمانم دقیق شد و برای نخستین بار در برابر نگاه یک دختر سُنی، بی‌پروا پرده از عشقش کنار زد و با صدایی که از احساسی آسمانی به رعشه افتاده بود، به میان نطق منطقی‌ام آمد: «الهه! فقط احترام کافی نیس! باید از ته دلت صداش بزنی! باید یقین داشته باشی که اون تو رو می‌بینه و صداتو می‌شنوه! باید یقین داشته باشی که اگه بخواد می‌تونه برای اجابت دعات پیش خدا وساطت کنه!» برای لحظاتی محو چشمانی شدم که انگار دیگر مقابل من و برای من نبود که در عالمی دیگر پلک گشوده و به نظاره نقطه‌ای ناپیدا نشسته بود تا اینکه از ارتفاع احساسش نزد من فرود آمد و با لبخندی که مثل ستاره روی آسمان صورتش می‌درخشید، ادامه داد: «الهه جان! برای یه بارم که شده تجربه کن! امتحانش که ضرری نداره! من مطمئنم امام حسن (علیه‌السلام) نمی‌ذاره دست خالی از در خونه‌اش برگردی!» در جواب جولان جسورانه اعتقاداتش مانده بودم که چه بگویم! من بارها بی‌بهانه و با بهانه و حتی با برنامه‌ریزی قبلی، مقدمه تمایل او به مذهب اهل تسنن را پیش پایش چیده بودم و او بدون هیچ توجهی از کنار همه آنها گذشته بود و حالا به سادگیِ یک توسل عاشقانه، مرا به عمق اعتقادات شیعه دعوت می‌کرد و از من می‌خواست شخصی را که هزاران سال پیش از دنیا رفته، پیش چشمانم حاضر دیده و برای استجابت دعایم او را نزد پروردگار عالم واسطه قرار دهم! در برابر سکوت ناباورانه‌ام، لبخندی زد و خواست به قلبم اطمینان دهد که عاشقانه ضمانت داد: «الهه جان! خیلی‌ها بودن که همینجوری خیلی کارا کردن! به خدا خیلی‌ها همینجوری تو حرم امام رضا (علیه‌السلام) شفا گرفتن! باور کن خیلی‌ها همینجوری تو هیئت‌ها حاجت گرفتن!» سپس مثل اینکه حس غریبی در چشمانم دیده باشد، قاطعانه ادامه داد: «الهه! من از تو نمی‌خوام که دست از مذهب خودت برداری! من همیشه گفتم تو رو همینجوری با همین عقایدی که داری، دوست دارم!» https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_32.mp3
11.51M
۳۲ 💥 بزرگترین بی‌انصافی را، تمام انسانها، در حق خودشان، مرتکب می‌شوند. ولی عموماً از ادراک آن ناتوانند، تا زمانیکه حجابهای مادی از پیش چشمانشان کنار می‌روند، و متوجه این خسارت عظیم می‌شوند ... 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-9 - آواز و سنتور - سه گاه.mp3
1.46M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت که نظر نمی‌تواند که ببیندت کماهی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ناشناس.mp3
3.79M
🎵 تلاوت جزء 17 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
حرف های من و خدا_۱۷.pdf
279.6K
`🔖 حرف‌های من‌ و خدا یا غیور 🌟
سحر هفدهم_یا غیور.mp3
9.62M
🌟 پرسه‌ای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر .... سحر هفدهم ؛ اسم شریف
اسرار روزه _11.mp3
7.81M
۱۱ ▫️اکتشافات، رویاهای صادق، الهاماتِ غیبی، بشدت وابسته به سبک غذاخوردن انسان است. 💥کسی که بی محبا، غذا میخورد و اهل دریدگیِ شکم است، محال است به حریم خوابهای خوب و الهامات ملکوتی وارد شود. 🎤
✨ 🌹احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون ☘آیا مردم گمان کردند که آنان رها می‌شوند تا بگویند ایمان آوردیم و آنها( به وسیله عمل)آزمائش نخواهند شد؟ 📖عنکبوت؛۲ 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
كرامتي ديگر از حضرت رضا (ع) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ عبدالله بن مغيره عراقي مي گويد: من به مذهب (واقفيه) اعتقاد داشتم، (و مي گفتم بعد از امام هفتم، امامي نيست) براي انجام مراسم حج به مكه رفتم در آنجا در مورد مذهبم، شك و ترديد نمودم، كنار كعبه خود را به ملتزم (ديوار مقابل در خانه كعبه) چسباندم و گفتم: (خدايا! تو خواسته مرا مي داني، مرا به بهترين دينار ارشاد فرما). همانجا به قلبم افتاد كه به حضرت امام رضا (ع) بروم، به مدينه رفته و به خانه آن حضرت شتافتم و به خادم خانه گفتم: (به مولايت بگو يك مرد عراقي به در خانه آمده است). هماندم صداي امام رضا (ع) را از درون خانه شنيدم دوبار فرمود: (اي عبدالله بن مغيرة! وارد خانه شو). وارد خانه شدم، هنگامي كه آن حضرت، به چهره من نگاه كرد، فرمود: (خداوند دعايت را به استجابت رسانيد و تو را به دين خودش، هدايت نمود). گفتم: (اشهد انك حجة الله و امينه علي خلقه: گواهي مي دهم كه البته تو حجت خدا و امين خدا در ميان مخلوقاتش هستي). (304) اصول کافی📚 https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 شما فرمودید که براے ظهور باید معرفتمون رو بالا ببریم و چله و دعا بدون معرفت تأثیرے نداره و من هم قبول دارم اما پس تکلیف سخن امام زمان (عج) مبنی بر اکثروا الدعا بتعجیل الفرج فأن ذلڪ فرجکم چه میشود؟؟ با زیاد دعا کردن براے فرج مشکل ندارم مشکلم اینه که امام فرمودن که گشایش و فرج در همین دعا کردنه.. خب با برداشت من از این تیکه آخرِ روایت یعنے همین دعا کردن شرط ظهوره نه کسب معرفت.... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 ☝️🏻خُب مشکل همین است که ما با یک تکه از دعا می خواهیم برداشت کنیم مشکل ما این است که جمع روایات را نمی‌بینیم! من بارها گفتم یک فقیهی که می خواهد فتوا📑 بدهد هیچ وقت نمی آید با یک روایت دیدن فتوا نمی دهد، باید برود مجموع روایات را ببیند. مثلاً یک روایت می گوید به فقرا اکرام کنید، می گوید پس همه فقیرها را اکرام کنید. ولی یک روایت دیگر می گوید فقیر فاسق❌ و گناهکار علنی را، کسی که علنی گناه انجام می دهد فقیر باشد کمکش نکنید، می گوید پس به همه فقیرها نمی شود کمک کرد. متوجه شدید! 📄با یک روایت نباید نظر داد. بعد فرج هم فقط به معنای ظهور نیست! باز هم می گویم بعضی فرج را فقط به معنی ظهور می بینند و این یک اشتباه محض است. 🔸فرج یعنی گشایش و رفع بلا. فرج عموما به معنای ظهور نیست این را بدانید. مراحل مختلفی را باید بگذرد فرج تا بشود ظهور. ما روایات متعدد در بحث معرفت🌷 داریم روایات متعدد. بعد دعایی هم که ائمه می گویند مراد از دعا دعای با معرفت هست. 👈🏻اینکه امام صادق (ع) می گوید کسی چهل روز دعای عهد را بخواند از یاران امام زمان (عج)✨ هست، این منظور همان لقلقه زبان است؟ خُب معلوم است که لقلقه زبان نیست. این همه فواید داریم راجع به خواندن فلان آیه و فلان سوره، حالا وهابی‌ها و خوارج که بیشتر از من و شما قرآن خواندن📖 و دارند می خوانند، پس به همه آن ثواب ها می رسند؟ معلوم است که نه چون معرفتی پشتش نیست. همه اینها را کنار هم بگذارید و بعد نتیجه‌گیری کنید. با یک روایت ما بیایم سریع نظر بدهیم⁉️ 🔸در ضمن از آیت الله بهجت سوال کردند بالاترین دعا برای ظهور چیست؟ گفتند بالاترین دعا اطاعت است🌸. اطاعت، گرفتید مطلب را! دیگر فکر کنم همین جمله آیت الله بهجت کافی باشد. دعایی اثر دارد که با معرفت باشد دعای بی معرفت ثواب دارد🎁 ما نمی گوییم حالا ثواب ندارد ولی آن اثری که باید بگذارد را نمی گذارد. 🔨مثل اینکه شما چکش میزنی سر میخ تا برود توی دیوار. یک موقع هست چکش را آرام میزنی اثری آنچنان ندارد، ولی باید محکم بزنید، ⁉️کدام اثرش بیشتر است؟ روی دعا توجه بکنید. مباحث دعای ما را حتما پیگیری بکنید مباحث دعا که شروع کردیم که دعا باید چه شروطی داشته باشد و همه اینها را در 📚مباحث دعا پیگیری کنید به جواب های خودتان در بحث های اخلاق مهدوی می رسید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👌 ✔️سخنرانی استاد دانشمند در مورد امام زمان (عج) برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام عصر (عج) صلوات🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•