شب بیستوسوم_ یا جامع.mp3
9.2M
#حرفهای_من_و_خدا
🌟 پرسهای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر ....
سحر بیست و سوم ؛ اسم شریف #یا_جامع
اسرار روزه _17.mp3
10.12M
#اسرار_روزه ۱۷
💢 آنکس که به دنبال رشد انسانی، و قرب به خداوند است، تسلّط بر بدن، اولین قدم، در این مسیر است.
☜ تسلط بر فکر، وهم، خیال و ... بدون تسلط بر بدن ممکن نیست!
#استاد_شجاعی 🎤
✨✨✨🌹
✨✨🌹
✨🌹
#قران
✨اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَي اللَّهِ
✨ فَلْيَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
✨جز او خدایی نیست و
✨اهل ایمان باید تنها بر اللَّه اعتماد کنند
📚سوره مبارکه تغابن
✍آیه ۱۳
✨🌹
✨✨🌹
✨✨✨🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یک دقیقه تلاوت
🔻با نوای ملکوتی استاد محمد اللیثی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#کرامات امام رضا (ع)را در آرشیو هشتمین امام ☝️☝️☝️ ببینید👀
مادر امام رضا (ع)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
هشام بن احمر مي گويد: امام كاظم (ع) به من فرمود: آيا مي داني كه از اهل مغرب، كسي به مدينه آمده باشد؟
گفتم: نه.
فرمود: چرا، مردي آمده، بيا باهم نزد او برويم، پس سوار بر مركب شد و من نيز سوار شدم و رفتيم نزد آن مرد مغربي، در آنجا ديدم يك نفر از اهالي مدينه، بردگاني دارد و آنها را مي فروشد، من به او گفتم: (بردگانت را به ما نشان بده).
او هفت كنيز را آورد و نشان داد، امام كاظم (ع) درباره همه آنها فرمود: (آنها را نمي خواهم)
سپس فرمود: (باز بياور)
برده فروش: من جز يك دختر برده بيمار، برده ديگري ندارم.
امام كاظم: چرا او را به ما نشان نمي دهي؟
برده فروش: از نشان دادن او امتنا نمود و امام كاظم (ع) منصرف گرديد و با هم به باز گشتيم.
هشام بن احمر مي گويد: فرداي آن روز، امام كاظم (ع) مرا نزد برده فروش فرستاد و فرمود: (به او بگو: بهاي آن دختر چقدر است، هر چه گفت، بگو از آن من باشد).
من نزد برده فروش رفتم و تقاضاي خريد آن دختر را كردم، گفت: (قيمت آن فلان مقدار است) گفتم قبول است، او از آن من باشد.
برده فروش: آن دختر را به تو فروختم، ولي بگو بدانم ديروز آن شخص كه با تو بود چه كسي بود؟
گفتم: مردي از بني هاشم بود.
گفت: از كدام بني هاشم؟
گفتم: بيش از اين نمي دانم.
برده فروش گفت: ولي من او را مي شناسم.
گفتم: چطور؟
گفت: اين دختر، داستاني دارد و آن اينكه: او را از دورترين نقطه مغرب خريدم، بانوئي از اهل كتاب با من ملاقات كرد و گفت: (اين دختر همراه تو چكار مي كند؟)
گفتم: او را براي خود خريده ام.
بانوي اهل كتاب گفت: (سزاوار نيست كه او همراه فردي مانند تو باشد، او داراي پسري شود كه مانند او در مشرق و مغرب، به دنيا نيامده است.)
هشام مي گويد: من آن دختر را نزد امام كاظم (ع) بردم و او همسر امام كاظم گرديد و طولي نكشيد كه از او حضرت رضا (ع) متولد شد (297) (نام مادر امام رضا (ع) نجمه بود و به او ام البنين مي گفتند)
اصول کافی📚
https://eitaa.com/zandahlm1357
از هرچه هست دور و برم خستهام فقط
صحن و سرای شاه خراسانم آرزوست...
ألسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلیِّ بنِ موسَی الرِّضٰا
#سلام_آقا
https://eitaa.com/zandahlm1357