eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.4هزار عکس
35.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
✨💐امام زمان(علیه السلام) می فرمایند💐✨ 📜همانا، من، امان و مایه ى ایمنى براى اهل زمینم؛ همان گونه که ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند. 📚[کمال الدین، ج2، ص485] •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: ‍ 💠شہیدانہ💠 🌀آهنگران میخوند : یاد شبهایی که بسیجی میشدیم🙂 شمع شبهای دوعیجی میشدیم..... این مصرع آخر میدونین یعنی چی.... ؟؟؟؟🤔 عراق تو منطقه دوعیجی بمب فسفری مینداخت فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب میشه و شعله ور میشه 😱 بچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر میکردن و فسفر به تن این بچه ها میچسبید و با هیچ وسیله‌ای خاموش نمیشد و آنها میسوختن ...😭🥀 میسوختن... میسوختن .... و صبح باد ، خاکستر این بچه ها رو با خودش میبرد......🥀 کی فهمید ؟؟؟؟ کی دلش سوخت ؟؟؟؟؟😔😢 کی میدونه کی سوخت !!!!! کی میدونه چرا داد نزدن و سوختن. . . !!!😭 https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه ✡ برده داری نوین 👤 ▫️ما بردگانی به ظاهر آزاد اما در قفس فرقه ای شیطانی https://eitaa.com/zandahlm1357
داستان ضرب المثل «نمک گیر شدن» وقتی کسی به شخصی یا اشخاصی مدیون میشود یابدلیل محبتی که دیده، نمیخواهد کار ناشایستی درحق آنها بکند، این ضرب المثل را بکار می برد و می گوید: من نمک گیرشان هستم. درزمان قدیم، قوانین خاصی دربارهٔ جوانمردی وجود داشت و به خصوص، احترام و پایبندی عیاران نسبت به قوانین جوانمردانه بیشتر بود.عیاران کسانی بودندکه خودشان را مدافع حقوق مردم ضعیف میدانستند واز ثروتمندان می دزدیدند و به فقرا می دادند. یکی ازمشهورترین ماجراهای نمک گیرشدن، مربوط به یعقوب لیث صفاری است که ازعیاران معروفی است که به حکومت رسید و درمقابله با خلفای عباسی، سلسلهٔ صفاریان را تأسیس کرد. در ابتدا؛ یعقوب که تحمل رنج و بدبختی مردم را نداشت، تصمیم گرفت که همراه برادران و دوستانش یک گروه عیاری تشکیل دهد.او که مرد باهوشی بود، خیلی زود گروه بزرگتری ساخت و بین مردم؛ مشهور شد. یک روز به یعقوب خبر دادند که درهم بن حسین حاكم شهرخزانه ی بزرگی دارد و جواهرات گرانبهایی رادرآن نگهداری می کند. عیاران تصمیم گرفتند که شبانه به خزانه ی درهم بن حسین دستبرد بزنند. اول چندنفر رفتند و موقعیت خانه ی درهم را بررسی کردند وپس ازآنکه ازمکان خزانه مطلع شدند، وسایلشان را برداشتند و شبانه راه افتادند. آنها آهسته ازدیوار بالا رفتند و بعد با احتیاط، دیوارخزانه راسوراخ کردندوداخل شدند.با وارد شدن به خزانه، نفس همه ی آنها بندآمد. جواهرات رنگارنگ،زیر نورچرا غهایی که همراه برده بودند، مثل ستاره می درخشیدند. با اشاره ی یعقوب، عیاران باعجله جواهرات را جمع کردند و داخل کیسه های شان ریختند. یعقوب که گوشه ای ایستاده بودوبه کارعیاران نظارت می کرد، یکدفعه چشمش به سنگ درخشانی افتاد. سنگ را بلند کرد و زیر نور چراغ، به آن نگاه کرد. سنگ می درخشید ولی شبیه جواهرات دیگر نبود. سنگ را به دهانش گذاشت تا سختی آن را امتحان کند؛ ولی ناگهان سنگ را انداخت و به عیاران گفت: هرچه برداشته اید، دوباره سر جایش بگذارید.عیاران با تعجب به یعقوب نگاه کردند. اصلا نمی توانستند بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. یکی ازعیاران پرسید: چرا باید پس ازاین همه زحمت و خطر، جواهرات را نبریم؟ یعقوب با ناراحتی به سنگ نمک اشاره کرد و گفت: این سنگ درخشان، سنگ نمک است. من به خیال اینکه جواهر است، آن را در دهان گذاشتم تا سختی اش را امتحان کنم. صدای آه عیاران بلند شد. یعقوب گفت: متوجه شدید؟ من نمک گیر شده ام. حالا که نمک درهم بن حسین را خورده ام، نمی توانم به مال او خیانت کنم!عیاران که خودشان به قانون عیاری نمک خوردن و نمک گیرشدن؛ اعتقاد داشتند، بدون پرسشی دیگر، کیسه هایشان را خالی کردندوازهمان راهی که آمده بودند، بازگشتند روز بعد، به درهم بن حسین خبردادندکه دزد وارد خزانه اش شده است. درهم باعجله به محل خزانه رفت. مسئول خزانه جلو دوید و گفت: قربان نگاه کنید!دیوار خزانه را سواخ کرده وازآنجا واردشده اند.درهم بن حسین با وحشت گفت:لابدتمام جواهرات رادزدیده اند خزانه دار گفت: نه قربان! اتفاق عجیبی افتاده است! جواهرات راجابه جاکرده اندولی هیچی نبرده اند! درهم با تعجب پرسید: هیچی! عجب حکایت عجیبی است!نزدیک غروب؛ یکی از یاران لیث به مخفیگاه عیاران رفت و گفت: خبر سرقت دیشب، همه جا پیچیده است. درهم بن حسین هم اعلام کرده است که به دزدی که دیشب وارد خزانه اش شده است، امان می دهد؛ به شرط آن که بگوید چرا واردخزانه شده ولی چیزی نبرده است. یعقوب لیث، آن شب تا صبح فکر کرد و عاقبت تصمیم گرفت که به دیدن درهم برود. درهم بن حسین در خانه اش نشسته بود که به او خبردادند که مردی آمده است و ادعا می کند که عیار است. درهم بلافاصله دستور داد که او را به داخل، راهنمایی کنند. یعقوب با احتیاط جلو رفت و گفت: من به خاطر قول شما که امان داده اید، به اینجا آمده ام.درهم بن حسین لبخندی زد وگفت: بله!چون می خواستم بدانم که علت اتفاق عجیب دیشب چیست! چرابه خودتان زحمت دادید و وارد خزانه شدیدولی چیزی نبردید؟یعقوب مستقیم به چشمان درهم نگاه کرد و گفت: چون نمک گیر شدم! در خزانه ی شما سنگ نمکی بود که من به اشتباه؛ به آن زبانزدم. درهم بن حسین با تعجب گفت: همین! یعقوب با ملامت به او نگاه کرد و گفت: برای ما نمک گیر شدن، مسئله ی مهمی است..ما اگر نان و نمک کسی را بخوریم، نمک گیرش می شویم و در حق او؛ خیانت نمی کنیم. درهم باحیرت به سخنان یعقوب لیث صفاری گوش کردو بعد باتحسین او را که می رفت، نگاه کرد. اما این پایان ارتباط یعقوب ودرهم نبود. وقتی درهم به حکومت سیستان رسید، فرماندهی سپاهش را به یعقوب لیث سپرد و به این ترتیب،راه رسیدن یعقوب به حکومت، هموار شد. https://eitaa.com/zandahlm1357
1️⃣2️⃣ نامه سفارت خانه در اوایل سال 57 که نشان می دهد محمدرضا پهلوی برای آنها مثل گاوی شیرده بود که همه منافع خودشان را می توانستند از او تامین کنند ! حتی روی قیمت نفت هم شاه با آنها هماهنگ بود ! ص 210
2️⃣2️⃣ اعتراف صریح سفارت آمریکا به حضور در جلسات حزب خلق مسلمان ( همان حزبی که به رهبری آیت الله شریعتمداری بود که بعدها علیه امام کودتا کرد اما شکست خورد و توبه نامه خواند) 👈 خود این مورد نشان می دهد که آمریکا هرجا گروه های مسلمان ساده دل و بی بصیرت پیدا کند ، با آنها همراه می شود تا با استفاده ابزاری از آنها ، ریشه های انقلاب را بخشکاند ، واقعا جای بصیرت هست اینجا 👌 در خط آخر صراحتا گفته اند که مخالف شاه بودند اما هیچ مخالفتی با آمریکا نداشتند!!! یعنی اسلام آمریکایی!!! ص 231
📚 ماجرا تا اونجا رسید که ابلیس لعین ارتباط بین آدم ع و اسماء مقدس نوشته بر عرش رو کشف کرد دچار حسادت و تکبر شد و از سجده ابا و خودداری کرد و از درگاه رانده شد . در مورد اسماء مقدس ملائک هم چیزی نمیدونستند. در خلقت قضیه آدم ع ، خداوند همه چیز رو به آدم ع یاد داد. از جمله راز اون اسماء رو. برخی گفته ان که اون اسماء ، اسمهای اعظم خدا بوده . یا گفته شده که خداوند به آدم ع علم یاد داد. البته قابل جمع هستش . بهرحال اونچه که قوی تره اعتبارش ، و در با قیاس با خود قرآن استفاده میشه ، آن اسماء مقدس ، علم مخصوص و نام های مخصوصی بوده . در قضایای دیگه از کلمات یاد شده در قرآن . این یک راز بزرگ بود که آدم ع به امر خداوند بازگو کرد و سبب سجده ملائک بر آدم ع فقط علم عام او نبوده ، بلکه علم خاص او بوده و اینکه ملائک علم محدودی دارند ولی آدم ع دردانه ای بود که علم خاص داشت. همچنین بر آن نوری سجده کردند که در وجود آدم ع ودیعه بود . سجده هم احتمالا فقط این نبوده که سر فرود بیارن و ازاین قبیل . بلکه اطاعت منظوره. اطاعت از خلیفه خدا . انسان که از جنس گل بدبو آفریده شد ، مقام خلیفة اللهی گرفت. مقامی که به هیچ مخلوقی داده نشده بود حتی ملائک و شیطان. خداوند از ذات مقدس خودش در آفرینش و فطرت انسان مایه گذاشت. معنی حقیقی نفخت من روحی اینه . پس از آفریده شدن حوا ع از باقیمانده گل آدم ع جهت انس و آرامش با همدیگه ، خداوند اونها رو در بهشت سکنی داد. البته بعد از عقد شدن و محرم شدن. یکی از اسرائیلیلیات جعلی اینه که گفته شده حوا ع از دنده آدم ع آفریده شد و برای همین یک طرف بدن مرد یکی دو تا دنده کمتر از طرف دیگه داره و ازاین خزعبلات. خیر این کاملا در تضاد با روایات معتبره. حوا ع از باقی گل آدم ع آفریده شد و به او انس داره . https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: شناسی 🌺 ما در جای دیگه راز اسماء و کلمات رو بررسی میکنیم ان شاءالله . بعد از سکونت در بهشت ، خداوند به آدم ع و زوجه او فرمود اینجا متنعم به نعمتها باشید اما به درخت ممنوع نزدیک نشید. نفرمود از میوه اش نخورید. چون اصولا خوردنی نبود. 🌸 در مورد این بهشت هم اقوالی وجود داره و اهل بیت ع فرموده اند که این بهشت که آدم ع و حوا ع در آن ساکن شدند ، غیر از بهشت آخرتی بوده چون هر کس به بهشت آخرتی وارد بشه محاله که ازش خارج بشه و این میعاد الهی هستش . ☪ در مورد اقامت ایشان هم فرموده اند که فقط چند ساعت در اون بهشت ساکن بودند و بعد شیطان فریبشون داد و هبوط کردند. ✨ در مورد درخت هم اقوال مختلفه . در منابع اسلامی سیب اصلا نیامده. در قرآن هیچ اشاره ای به نوع درخت و میوه اون نشده. سیب مربوطه به منابع یهود و بخصوص تورات کنونیست . همین قضیه سیب در تورات ، سبب و منشأ بسیاری از تفکرات و مکاتب انحرافی شده. در کابالا ، سیب رو میوه دانش میدونند. کابالا فن جادوگری و کهانت و جنگیری در عرفان جعلی یهود هستش که بعدا مبسوط تر صحبتش رو میکنیم. در کابالا نماد ستاره 5 پر پنتاگرام از سیب دو نیم شده گرفته شده. همین سیب گاز زده شده هستش که لوگوی شرکت اپل و آیفون که زیر مجموعه اپل شده. اپل هم یعنی سیب و مستحضرید حتما . 🔯 یهودیان و کابالیستها ، سیب رو نماد دانش میدانند بخصوص کابالیست های شیطان پرست ، طبق تورات کنونی معتقدند که خدا بشر رو نادان و بی علم آفرید و این شیطان بود که ریسک و خطر کرد و از روی دلسوزی انسان رو به دانش رساند و تشویقش کرد که از درخت دانش بخوره و علم خدایی کسب کنه. نعوذ بالله . در ابواب اولیه سفر آفرینش یا تکوین تورات ( به عبری : بَرَشیت / به لاتین : جنسیس ، یاداور نام شرکت خودروسازی بزرگ و پیشرفته جنسیس ) آمده که شیطان به شکل ماری به پای طاووسی پیچید و پنهانی وارد بهشت شد ( تقدس مار در فرق ضاله و شیطان پرستی به همین دلیل بوده . و نیز یادآور اینه که مار نماد دانایی و درمانگری شده در جهان !! ) . ابلیس آمد نزد حوا ع و اول او را برای خوردن سیب نصیحت کرد و حوا ع ترغیب به این کار شد و از سیب خورد و آدم ع رو هم ترغیب کرد و او هم خورد. به محض خوردن اون سیب ، عارف نیک و بد شدند هر دو و متوجه شدند برهنه اند و شرم کردند و با برگها ، عورت خودشون رو پوشاندند . سپس خداوند که در حال آوازخواندن !!! ( تورات برای خداوند جسمانیت قائله ) در باغ بهشت بود آن دو نفر رو میبینه ( نعوذبالله از این اراجیف ) و وقتی میبینه اونها برهنگی خودشون رو متوجه شده و شرم کرده و خود رو پوشانده اند ، متوجه میشه که از میوه درخت دانش خورده اند برخلاف قولی که داده بودند. بعد هم خدا خشمگین میشه و از آدم ع میپرسه چرا از میوه ممنوع خوردی؟؟ آدم ع میگه این زن من رو فریب داد. خدا هم مجازات میکنه زن رو و بهش درد زایمان میده و دست و پای ما رو ازش میگیره و بین زن و مار دشمنی میندازه و همه رو میفرسته به زمین. ( نعوذبالله از این کفریات ) . اینها در تورات تحریف شده کنونی هست. متاسفانه . همینها منشا کلی انحرافات شده. اینها تماما تحریفات و تهمت و دروغه. قرآن میفرماد که شیطان هردو را فریفت . و هیچ اشاره ای به میوه و نوع اون و مار و طاووس نداره. 📚 بهر حال خداوند فرمود اهبطوا . هبوط ، سقوطی همراه با تنزل مقام هستش . همین طور قرآن میفرماد که شیطان آن دو را قسم داد . یعنی اینکه شیطان خودش رو خیرخواه انسان معرفی کرد قسم دروغ در بهشت !! از همینجا هم استفاده میشه که اونجا بهشت آخرتی نبوده چون در بهشت آخرتی جز پاکی و خیر و خوبی و نور چیزی نیست و گناه راهی نداره در اون. 🌍 خداوند بشر رو به زمین فرستاد تا رنج بکشه و زحمت هایی متحمل بشه در مواردی . البته این کار آدم ع گناه نبود و فقط ترک اولی بوده. آدم ع ولی خدا بوده و طبعا معصوم هم بوده. ✝ در مسیحیت کنونی معتقدند که بخاطر گناه آدم ع ، همه انسانها با گناه زاده میشن . اوریجینال سین : گناه اصلی . بنابراین همه ذاتا و فطرتا گناهکارند در مسیحیت. از دلایل انجام غسل تعمید هم همینه و معتقدند که کودک به وسیله غسل تعمید از گناه اصلی پاک میشه . اما اسلام قائل به فطرت پاک هستش و یکی از عقاید پایه در اسلام اینه که همه انسانها پاک و بیگناه بدنیا میان. 👇👇👇👇👇 ادامه دارد ... https://eitaa.com/zandahlm1357
Part06_علی از زبان علی.mp3
7.44M
*خاطراتی از دوران مدینه *پیشگویی رسول خدا از جنگ عایشه با امیرالمومنین(ع) *پیشگویی های پیامبر به امیرمومنان (ع) و خبر دادن از شهادت وی
تاریخ تحلیلی _ تطبیقی سقیفه 4 _Default_1618784421.mp3
17.23M
📝 تحلیل تاریخی _ تطبیقی 🔸 دوره طرح ولایت ؛ پروسه جلب آرای مسلمین به جریان سقیفه ، اقناع سازی مسلمین جهت غصب خلافت و... / سقیفه در زمان ما _ مسائلی در مورد ولایت _ فرصت های انقلابی ها تا زمان ⚠️ صوت بسیار مهم و مفید 4⃣ صوت چهارم ؛ 16 مگابایت https://eitaa.com/zandahlm1357
آیا میدانید؟ .......: @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شاید بیشتر ذهنیتتون بهم بریزه اگه بدونید بزرگترین جاندار زمین وال نیست ! بزرگترین موجود زنده روی این سیاره قارچ است: یک نوع قارچ «Armillaria ostoyae» که در جنگل ملی ایالت اورگان در آمریکا پیدا شده و ۲۴۰۰ سال سن و ۸.۸ کیلومترمربع مساحت دارد 😕 https://eitaa.com/zandahlm1357
💢چگونه بفهمیم قارچی که میخواهیم بخوریم سالم است یا خراب روی قارچ کمی نمک بریزید اگر رنگ قارچ سیاه شد سالم است و اگر رنگ آن زرد شد خراب است و باید دور ریخته شود https://eitaa.com/zandahlm1357
قارچ سمی که به انگشتان مرده معروف است! https://eitaa.com/zandahlm1357
قرمز دوستی روحانی شکر خدا ✍️ بزرگمهر حیاتی موضوع انشا: اگر روحانی نبود چه می شد؟ خانم معلم، ما اقای روحانی را خیلی دوست داریم. آن طوری که بابای‌مان می‌گوید اگر آقای روحانی نبود ما زندگی خیلی صختی داشته بودیم. ما آقای روحانی را خیلی دوست داریم زیرا آقای خیلی مهربانی است. او به مرغ‌ها کمک می‌کند که پرواز کنند. مثلا آن روز که بابای‌مان از خرید آمده بود، مرغ‌ها را روی سینک گذاشت و سرش را تکان داد و به مامان‌مان گفت: ‌((بخاطر آقای روحانی مرغ‌ها هم بال در آورده اند و پرواز می‌کنند.)) ما اقای روحانی را خیلی دوست می‌داریم چون خیلی به فکر کشور می‌باشد و اگر آقای روحانی نبود جمعیت ما کم می‌شد و منقرظ می‌شدیم. زیرا آن شب که ما در خانه مادربزرگ‌مان بودیم، دایی‌مان می‌گفت:((مردم با هر حرکت و هر سخن آقای روحانی از ترس می‌زایند.)) من به شخصه خیلی آقای روحانی را دوست دارم. چون رنگ مورد علاقه اش مثل من رنگ قرمز است. من هم می خواهم مثل آقای روحانی که بورس و نقشه کرونای کشور را قرمز کرد وقتی بزرگ شدم دیوار اتاقم و دیوار جایی که کار می‌کنم را قرمز کنم. ما مردم ایران آقای روحانی را خیلی دوست می‌داریم، او مرد مهربان و دلسوزی است و به انسان‌ها و حیوانات کمک می کند، و از اینکه او امسال می‌خواهد برود ناراحتیم. حتی دیروز در مغازه اصغرآقا دیدم که او به برادرش گفت :(( امسال به امید خدا اقای روحانی می‌خواهد برود)) و سپس هر دو با هم گریه کردند و خدا را شکر گفتند. فقط نمی دانم چرا موقع اشک ریختن و ناراحتی خدا را شکر می‌کردند! این بود انشای من. ❇️ پویش انشای طنز اگر روحانی نبود... (یا اگر برجام نبود...)
14.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساسان کریمی خونه مادربزرگه کنایه به حسن روحانی
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی ) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و هفتم نمازم که تمام شد، بی‌آنکه توانی داشته باشم تا چادرم را از سرم بردارم، همانجا روی زمین دراز کشیدم که صدای عبدالله در گوشم نشست: «الهه جان!» و پیش از آنکه سرم را به سمت صدایش بگردانم، کنارم روی زمین نشست و با مهربانی پرسید: «چیزی می‌خوری برات بیارم؟» سرم را به نشانه منفی تکان دادم و او با دلسوزی ادامه داد: «از صبح هیچی نخوردی!» با چشمانی که از زخم اشک‌هایم به جراحت افتاده و به شدت می‌سوخت، نگاهی به صورت پژمرده‌اش کردم و در عوض جوابش، با صدایی خَش دار گله گردم: «عبدالله! من دیگه نمی‌خوام مجید رو ببینم! ازش بدم میاد... عبدالله! من خیلی به دعاهایی که می‌گفت بخونم، دل بستم! می‌گفت مامان شفا می گیره... عبدالله! خیلی عذاب کشیدم...» که فشار بغض گلویم را بست و باز اشکم را سرازیر کرد. عبدالله با هر دو دستش، چشمان خیسش را پاک کرد و مثل اینکه نداند در پاسخ اینهمه خونِ دلم چه بگوید، ساکت سر به زیر انداخت که خودم ادامه دادم: «عبدالله! مجید به من دروغ گفت... عبدالله! من باور کرده بودم مامان خوب میشه، ولی نشد... عبدالله! مجید خیلی زجرم داد، خیلی امیدوارم کرد، ولی مامان از دستم رفت...» دست سردم را میان دستان برادرانه‌اش فشار داد و زیر لب زمزمه کرد: «مجید الان اومده بود دمِ در، می‌خواست تو رو ببینه، ولی ابراهیم نذاشت.» از شنیدن نام مجید، خون در رگ‌هایم به جوش آمد و خروشیدم: «من نمی‌خوام ببینمش... من دیگه نمی‌خوام ببینمش!» عبدالله با گفتن «باشه الهه جان!» خواست آرام باشم و با لحنی آرامتر ادامه داد: «هر چی تو بخوای الهه جان! تو آروم باش!» از جا بلند شدم، مقابلش نشستم و با خشمی که در گلویم فوران می‌کرد، اعتراض کردم: «عبدالله! من نمی‌خوام اون تو این خونه باشه! بگید از این خونه بره!» عبدالله لبخندی زد و با متانتی غمگین جواب داد: «الهه جان! مجید که طبقه بالاس! به تو کاری نداره!» که بغضم شکست و با هق هق گریه ناله زدم: «عبدالله! من ازش بدم میاد... عبدالله! اون با دروغ به من امید داد! یه جوری منو امیدوار کرد که من مطمئن بودم مامان خوب میشه، ولی مامان مُرد! می‌گفت امام حسن (علیه‌السلام) مامانو شفا میده، می‌گفت تو فقط صداش بزن...» دیگر صدایم میان گریه گم شده و چشم‌هایم زیر طوفان اشک جایی را نمی‌دید و همچنان می‌گفتم: «عبدالله! من خیلی صداش زدم! من از تهِ دل امام حسین (علیه‌السلام) رو صدا زدم، ولی مامان مُرد... عبدالله! مجید به من دروغ گفت...» گریه‌های پُر سوز و گدازم، اشک عبدالله را هم سرازیر کرده و دیگر هر چه می‌کرد نمی‌توانست آرامم کند که لعیا از شنیدن ضجه‌هایم، سراسیمه به اتاق آمد و با دیدن حال زارم، به سمتم دوید و سرم را در آغوش کشید، با نوازش‌های خواهرانه‌اش دلداری‌ام می‌داد و می‌شنیدم که مخفیانه به عبدالله می‌گفت: «آقا مجید باز اومده دمِ در. می‌خواد الهه رو ببینه. چی کار کنم؟ اگه بابا یا ابراهیم بفهمن دوباره آشوب به پا میشه!» https://eitaa.com/zandahlm1357