eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و پانزدهم چهار مرد غریبه که به نسبت قد بلند و درشت اندام بودند و از نگاه خیره و بی‌پروای‌شان، احساس خوبی نداشتم که بلاخره یکی‌شان شروع کرد: «حاجی عبدالرحمن؟» حلقه چادرم را دور صورتم محکم‌تر کردم و در برابر سؤال کوتاهش، پاسخ دادم: «خونه نیس.» و او با مکثی کوتاه گفت: «اومدیم برای عرض تسلیت.» و در برابر نگاه متعجبم ادامه داد: «ما از شرکای تجاری‌اش هستیم.» و دیگری با حالتی متملقانه پشتش را گرفت: «ببخشید دیر اومدیم! برای کاری رفته بودیم قطر، تازه از دوحه برگشتیم.» با شنیدن نام دوحه متوجه شدم که همان شرکای تازه پدر هستند و با احساس ناخوشایندی که از قبل نسبت به آنها داشتم، به تشکرِ سردی پاسخ‌شان را دادم که اشاره‌ای به داخل حیاط کرد و بی‌ادبانه پیشنهاد داد: «پس ما بیایم داخل تا حاجی برگرده؟» از این همه گستاخی‌اش عصبانی شدم و باز خودم را کنترل کردم که با صدایی گرفته پاسخش را دادم: «شما برید نخلستون، اونجا هستن.» که در خانه تنها بودم و حضورشان حتی پشت در هم آزارم می‌داد، چه رسد به داخل خانه که جوان‌ترین‌شان به صورتم خیره شد و با لبخندی مشمئز کننده پرسید: «شما دخترش هستی؟» از لحن نفرت‌انگیزش، خشم در صورتم دوید و او آنقدر وقیح بود که باز هم کوتاه نیامد و با حالتی صمیمی ادامه داد: «می خواستم فوت مادرت رو تسلیت بگم.» در برابر اینهمه وقاحتش نمی‌دانستم چه کنم که با گفتن «ممنون!» در را بستم و همانجا ایستادم تا صدای استارت و به حرکت در آمدن اتومبیل‌شان را شنیدم. خیالم که از رفتنشان راحت شد، چادرم را از سرم برداشتم و در عوض باز در حجله غمِ غربت و تنهایی فرو رفتم که به تمنای دیدار همسرم، روی عقده دلم پا نهاده و حالا به جای آغوش محرم مرد زندگی‌ام، نگاه دریده نامحرمان نصیب دل تنگم شده بود. بار دیگر تمام وجودم در هم شکست که همانجا پشت در روی زمین نشسته و باز گریه‌های بی‌کسی‌ام را از سر گرفتم. چه خوش خیال بودم که گمان می‌کردم احساس مجید پشت دیوار دلم به انتظار نشسته و به هر نغمه دلتنگی‌ام، خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و نمی‌دانستم پشت هجوم هق هق گریه‌های غریبی‌ام، هیچ کسی حضور ندارد و حتماً حالا در پالایشگاه مشغول کار خودش بود و یادی هم از الهه مصیبت‌زده‌اش نمی‌کرد. حالا بیش از بیست روز می‌شد که مرا ندیده بود و چند روزی هم می‌شد که سراغی هم از من نگرفته و حتی عبدالله هم پیغامی از طرفش برایم نیاورده بود و لابد کم کم فراموشم می‌کرد و من چه ساده بودم که انتظار نگاه دلتنگش را پشت در می‌کشیدم. پشتم را به در تکیه داده که تکیه‌گاه دیگری نداشتم و دیگر نه از شدت گریه‌های بی‌مادری‌ام که از اندیشه هراس انگیز دیگری تنم به لرزه افتاده بود که بیم پیوستن خاطره الهه به فراموش خانه خیال مجید، دلم را بیشتر آتش می‌زد. می‌ترسیدم که همینطور روزهایم به دل مردگی بی‌اختیارم بگذرد و در گذر این فصل افسرده، همسرم برای همیشه از من بگذرد که گرچه هنوز وجودم از تلخی تنفرش خالی نشده بود، که گرچه هنوز نمی‌خواستم با آهنگ صدایش هم کلام شوم، که گرچه هنوز نمی‌توانستم قدم به خانه‌اش بگذارم ولی حتی نمی‌توانستم تصور کنم که ذره‌ای از احساسش نسبت به من کم شود که اگر چنین می‌شد و من در پس مصیبت مرگ مادرم، همسر مهربانم را هم از دست می‌دادم، دیگر چه کسی می‌خواست خاطره لبخند زندگی را به خاطرم بیاورد؟ کف دستم را روی زمین داغ و خاک آلود حیاط گذاشته و به بهانه تمرین روزهای بی‌کسی‌ام، به دستان سُستم تکیه کرده و تن خسته‌ام را از زمین کَندم و با قدم‌هایی بی‌رمق خودم را به اتاق کشاندم. باید به این روزهای تنهایی خو می‌کردم و با این رکودی که به بازار عشق مجید افتاده بود، باید می‌پذیرفتم که دیگر قلب او هم برای من نیست، همانطور که تن مادر از دستم رفت. ساعتی به غروب آفتاب مانده بود که عبدالله به خانه بازگشت. چند عدد نانی را که از نانوایی سر کوچه گرفته بود، روی اُپن آشپزخانه گذاشت و با نگاهی گذرا به صورت شکسته‌ام، از حالم با خبر شد که با ناراحتی پرسید: «الهه! باز گریه می‌کردی؟» برای جمع کردن نان‌های داغ، سفره را باز کردم و با سکوت سنگینم نشان دادم که دختر تنها و بی‌کسی مثل من، سهمی جز گریه ندارد که مقابلم ایستاد و با مهربانی برادرانه‌اش پیشنهاد داد: «الهه جان! میای با هم بریم بیرون؟» سفره را پیچیده و داخل کابینت گذاشتم و خوب فهمید حوصله گردش و تفریح ندارم که باز اصرار کرد: «الهه جان! چند وقته از خونه بیرون نرفتی؟ اصلاً من دوست دارم که یخورده با هم قدم بزنیم.» https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
مهارتهای کلامی_3.mp3
11.54M
۳ ▪️رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون ! ادای واژه‌های لغو یا زشت از زبان کسی؛ ـ هم نشان‌دهنده‌ی زشتیِ باطن اوست! ـ هم زشت کننده‌ی باطن اوست! باید تمرین کنیم ؛ با کنترل زبان و استفاده از دایره‌ی واژگان صحیح، آرام آرام به تطهیر باطن‌مان کمک کنیم. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-1 - تصنیف : مطرب مهتاب رو.mp3
5.14M
‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو ما همگان محرمیم آنچه بدیدی بگو ای شه و سلطان ما ای طربستان ما در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو نرگس خمار او ای که خدا یار او دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو ای شده از دست من چون دل سرمست من ای همه را دیده تو آنچه گزیدی بگو می به قدح ریختی فتنه برانگیختی کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سوره هود آیه ۶💠 با صدای دلنشین قاری محترم: سید امیرحسین ساجدی فر ۞ وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ و هیچ جنبنده در زمین نیست جز آنکه روزیش بر خداست و خدا قرارگاه (منزل دائمی) و آرامشگاه (جای موقت) او را می‌داند، و همه احوال خلق در دفتر علم ازلی خدا ثبت است. There is no animal on the earth, but that its sustenance lies with Allah, and He knows its [enduring] abode and its temporary place of lodging. Everything is in a manifest Book. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿1﴾ سوگند به خورشيد و تابندگى‏ اش (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿2﴾ سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود. 📺 تلاوتی زیبا از سوره مبارکه شمس با صدای عمر هشام العربی (ترتیل)
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: امام رضا (ع) الگويي براي اخلاق امامان پاك ما در ميان مردم و با مردم مى زيستند، وعملا به مردم درس زندگى و پاكى و فضيلت مى آموختند، آنان الگو و سرمشق ديگران بودند، و با آن كه مقام رفيع امامت آنان را از مردم ممتاز مى ساخت، و برگزيده خدا و حجت او در زمين بودند درعين حال در جامعه حريمى نمى گرفتند، و خود را از مردم جدا نمى كردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصى براى خود قائل نمى شدند، و هرگز مردم را به بردگى و پستى نمى كشاندند و تحقير نمى كردند. آنان نمونه بارز اسوه حسنه مي‌باشند. « ابراهيم بن عباس » مى گويد: « هيچگاه نديدم كه امام رضا عليه السلام در سخن بر كسى جفا ورزد، و نيز نديدم كه سخن كسى را پيش از تمام شدن قطع كند، هرگز نيازمندى را كه مى توانست نيازش را بر آورده سازد رد نمى كرد، در حضور ديگرى پايش را دراز نمى فرمود، هرگز نديدم به كسى از خدمتكاران و غلامانشان بدگوئى كند، خنده او قهقهه نبود بلكه تبسم بود، چون سفره غذا به ميان مى آمد همه افراد خانه حتى دربان و مهتر را نيز بر سفره خويش مى نشاند و آنان همراه با امام غذا مى خوردند. شبها كم مى خوابيد و بيشتر بيدار بود، و بسيارى از شبها تا صبح بيدار مى ماند و به عبادت مى گذراند، بسيار روزه مى داشت و روزه سه روز در هر ماه را ترك نمى كرد (۱)، كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت، وبيشتر در شبهاى تاريك مخفيانه به فقرا كمك مى كرد. (۲) « محمد بن ابى عباد » مى گويد: فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسى بود. لباس او- در خانه- درشت و خشن بود، اما هنگاميكه در مجالس عمومى شركت مى كرد (لباسهاى خوب و متعارف مى پوشيد) و خود را مى آراست. (۳) شبى امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ نقصى پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود: ما گروهى هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمى گيريم. https://eitaa.com/zandahlm1357
" اَلسَّلامَ عَلیک اَلسُّلطان یٰا "عَلیَّ بنَ موُسَی الرِّضا جز رضا چیزی نمی شاید، نمی شاید به تو من چنین تسلیم را بی ترجمان آموختم ... رنگمان کرده است دوران، باز امّا طوسی ام پای بر جا ماندنم را از مکان آموختم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد ایا روایتی که در مورد شهر زوراء و تهران هست صحیح است یا خیر؟ روایات ویرانی تهران به امامان معصوم ع ایمان بیاورید. عذابی بر تهران وارد میشود که نه چشمی ان را دیده و نه گوشی ان را شنیده پس وای بر کسی که انجا مسکن گزیند! فالویل لمن اتخذ بها مسکنا فان المقیم بها یبقی لشقایه و الخارج منها برحمه الله کافی ج8ص177 بحار جلد ۵۳ص۱۴،۱۵ و خراب الزورا و هی الری بحار ج۵۳ص۱۴ پیامبر اکرم(ص) میفرماید حتی لیمر علیها المار فیقول هاهنا کانت الزورا در کتاب الملاحم و الفتن صفحه ۱۳۴ امده در تفسیر عسق حضرت رسول فرمود عذابی است که سفیانی و سنی ها از روش قذف و بمباران هوایی بر زورا تهران خواهد امد ملت چرا روایات ظهور را نمیخوانید بخوان ای شیعه،سنی،مسلمان روایات ظهور هر چی فرمودن داره،واقع میشه، آن هم حوادثی عظیم که هر کدام به تنهایی ملیون ها نفر را زیرو رو میکند. روایت خواندن بده؟ نظر حکیم خیراندیش درباره ویرانی تهران : بنده چند با به استاد روایات ویرانی تهران را گفتم، و خواستم که استاد از تهران خارج شوند، ایشان بعد از چند ماه به بنده گفتن، یک جایی در خارج تهران آماده کردم. نظر حکیم باقری درباره عذاب تهران حکیم باقری خودشان به بنده گفتن 9 بار رویای صادقیه دیدم که از تهران خارج شو، تهران عذاب خواهد شد. وچند بار استاد با بنده رفتیم برای خرید خانه در قم برای استاد باقری!! ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 👈🏻روی کلمه ی زوراء بحث است که کلمه ی زوراء که در این روایات آمده آیا تهران است؟ آیا ری است؟ یا بغداد! (چون هر سه مورد هست) اولا در هیچ روایتی نیامده است که مراد از زوراء تهران است. اصلا در زمان اهل بیت، در آن زمان شهر تهران مطرح نبود! پس کلا کنار می رود. بحث ما می ماند روی اینکه زوراء آیا ری هست یا بغداد؟ رویش بحث می کنیم. اول نظر خودم را می گویم، بعد نظر اساتید مرکز تخصصی مهدویت را به شما می گویم. 📄روایاتی که در رابطه با زوراء هست: رسول خدا (ص) فرمود؛ در زوراء رویدادی روی خواهد داد، شرورترین افراد در زوراء ساکن می شوند و به چهار نوع عذاب می شوند.. منبع این روایت کتاب ″عقدالدرر″ که از منابع اهل سنت است. پس برای من شیعه به هیچ عنوان حجت نیست! 💠اما مشهورترین روایتی که در رابطه با زوراء هست این است، این روایتی که گفتم عذابی در زوراء وارد می شود که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی آن را شنیده، وای بر کسی که در آنجا خانه داشته باشد.. این روایت است که؛ 👈🏻مفضل بن عمر به امام صادق (ع) می گوید دارالفاسقین کجاست؟ امام فرمود؛ دارالفاسقین آنجایی که مشمول لعنت و غضب خدای متعال است، فتنه ها و آشوب ها آنجا را ویران می کند. عذاب فراوان بر آنجا خواهد آمد، زنان آنجا مثل حورالعین هستند، خانه ها و کاخ ها و... آنجا همان زوراء است. پس وای بر کسی که آنجا خانه بگیرد. ″متن روایت بحار، ج53، ص14″ ❌در این متن شایعه ای که شما می بینید نوشته ″کتاب اصول کافی، ج8، ص177″ هم این را آورده، (که این اوج بی سوادی نویسنده ی متن است که توضیح خواهم داد) پس منبع روایت که خواندم بحار، ج 53، ص14. روایت را شما بروید در کتاب بحار ببینید. من روایت را کامل نگاه کردم، روایتی است بسیار طولانی حدود بیست صفحه هست. پس روایت فقط این یک تکه نیست، حدود بیست صفحه هست! در رابطه با بعضی از نشانه های ظهور و امثال اینهاست. روایت فقط می گوید زوراء.. اینجا نگفته زوراء تهران است. 💫امام صادق (ع) می گوید؛ این بلا در زوراء اتفاق می افتد. کجا امام صادق (ع) اسمی از تهران آورده که این آقایان بی سواد زوراء را به تهران ترجمه کردند! چرا دروغ به اهل بیت می بندید. یعنی ما نباید خجالت بکشیم.. این قدر مسخره بازی شد! بچه بازی شد! ما هر روایتی را به دلخواه خودمان مثلا تطبیقش بدهیم! 🔰این روایت چندین راوی داشت. من راوی هایش را بررسی کردم. دوتا از راوی ها را فقط نام می برم. یکی از راوی ها″حسین بن حمدان خصیبی″ است که غالی هست یعنی غلو کننده! فاسد العقیده هست. در کتاب های رجالی چنین صفت های به او دادند! پس به هیچ عنوان نمی شود از چنین آدمی روایت نقل کرد. 🔰راوی دیگر این روایت ″عمربن فرات″ هست که این هم در کتاب های رجالی نوشته اند فردی است غالی یعنی غلو کننده! پس به هیچ عنوان روایت این فرد هم قابل قبول نیست. پس این روایتی که آقایان به آن استناد می کنند حداقل دو نفر از روایانش آدم های غالی و فاسدی هستند. پس به هیچ عنوان به این روایت از لحاظ سندی استناد نمی شود. ☝️🏻اما این بی سوادی که اینجا روایت را به کتاب اصول کافی نسبت داد روایت کتاب اصول کافی یک روایت دیگر هست! کتاب ″کافی، ج8، ص177″ که عزیزان می دانند جلد هشت کافی دیگر اصول کافی نیست روضة الکافی هست. روایت کافی این است می گوید؛ 👈🏻امام صادق (ع) به روای گفت زوراء را می شناسی! روایی گفت زوراء همان بغداد است؟ امام گفت نه زوراء همان ری است. (می گویند امام صادق (ع) گفت زوراء همان ری هست شما چرا می گویید نیست؟ می گویم صبر کنید روایت را تا آخر بخوانم) امام می گوید؛ زوراء همان ری هست، همان جایی که 80 هزار نفر در آنجا کشته می شوند. 🗞خُب، در سند روایت ″محمد بن سنان″ است. جناب نجاشی و کَشی که از بزرگان علم رجال هستند در رابطه با محمد بن سنان می گویند؛ «ضَعِیفٌ جِدَّاً» یعنی در نقل روایت جدا آدم ضعیفی است و «کَذابٌ» دروغگو هست. شیخ طوسی هم می گوید؛ محمد بن سنان ″ضعیف″ است. هر چند بعضی ها ایشان را قوی می دانند، ولی خُب نجاشی و کَشی و شیخ طوسی می گویند ضعیف و دروغگو هست. 🗞فرد دیگری به نام ″بکربن صالح″ در سند روایت هست که علامه حلی و نجاشی این فرد را در روایات ″ضعیف″ می دانند و از طرفی در سند روایت فردی است به نام ″سهل بن زیاد″ که در رابطه با سهل بن زیاد هم خیلی بحث و حدیث هست که آیا قوی هست، ضعیف هست؟! ⬇️⬇️⬇️
🔰پس روایتی که دو نفر از راویانش ضعیف هستند و یکی هم روی آن بحث و حدیث هست، چه طور می شود به این روایت استناد کرد؟! پس این روایت هم کنار می رود. و این آقایان بی سواد بدانند آن روایتی که می گوید وای بر کسی که آنجا خانه بگیرد و زنانی آنجا هستند شبیه حورالعین و عذابی آنجا خواهد آمد.. روایت برای کتاب کافی نیست! برای بحار است. در کتاب کافی این روایتی است که برایتان خواندم. 📜اما یک روایت دیگر هم می گوید؛ زوراء همان ری است، در کتاب ″الغیبة نعمانی″ هست. ولی جالب است آن آقایان بی سواد بدانند که راوی این روایت ″کعب الاحبار″ است. کعب الاحبار هم کسی است که معروف به جعل حدیث است. پس این روایت هم به کنار می رود. 👌🏻فقط یک کتابی به نام ″یوم الخلاص″ که کتاب معاصر هست و چند سال قبل نوشته شده، زوراء را به تهران تطبیق کرده که این هم کتاب معاصر است و اصلا برای ما دلیل و منطق نیست! چون کتاب معاصر است، کتاب های قدیمی و حدیثی باید این را تطبیق بدهند. پس هیچ حدیثی راجع به تهران نداریم! زوراء است که گفتیم ری یا بغداد است، روایات ری ضعیف است و اثباتش هم کردم. ✅حالا برویم ببینیم معنی زوراء چه هست؟؟ ازهری از تاریخ نویسان و جغرافی دانان هست متوفای 370 قمری می گوید؛ مراد از زوراء همان جانب ″شرقی بغداد″ است. جوهری متوفای 393 قمری می گوید؛ زوراء نام ″دجله ی در بغداد″ است. آقای یاقوت حموی متوفای 626 می گوید؛ زوراء در ″بغداد″ است. مرحوم علی اکبر دهخدا (که لغت نامه ی بسیار معتبری دارد) به نقل از چند کتاب معتبر لغت و جغرافیایی فرمودند؛ که زوراء ″دجله ای در بغداد″ است. به طور کلی هم احادیثی که در رابطه با اقوام و شهرها هست چون یک مقدار انگیزه جعل در داخلش هست، ممکن است جعلی هم باشد. 📄بعد هم یک روایتی در متن شایعه است که پیغمبر گفته که (در زوراء) در تهران عذاب و بمباران هوایی می آید.. این بمباران هوایی از کجا پیدا شد در داخل حدیث..؟ این روایت هم ″کتاب ملاحم الفتن″ است که ابن طاووس از اهل سنت گرفته است، پس این هم هیچ اعتباری ندارد. ❌من واقعا متأسف هستم برای آن آقایانی که ذره ای سواد حدیثی و روایی مهدویت ندارند و به راحتی هر چیزی را می آیند سریع پخش می کنند و جامعه را.. اینجاست که می گویم مهدویت تخصصی است و با دوتا کتاب خواندن نمی توان کار مهدویت کرد.. باید زیر نظر اساتید باشد.. ↩️بعد هم می گویند تهران داخلش فساد است! ببخشید ما خیلی شهرها داریم فاسدتر از تهران است، به اسم اسلام!! جده و ریاض، از آن شهرهایی هستند که فساد در آن علنی است! کاباره در آنجا علنیست. آنجا چرا عذاب نمی آید، چرا فقط تهران را گیر دادید؟ 🔸بعد هم که می گوید فلان حکیم براساس رویا .. ببخشید دین خدا عزیزتر از آن است که بخواهد با خواب بیان بشود. دین و مسائل اعتقادی را که با خواب بیان نمی کنند. پس این نظر ما بود که با مدرک و سند اثبات کردیم این روایاتی که آقایان به آن استناد می کنند، هیچ سندیتی ندارد و با مدرک و سند هم ثابت کردیم که مراد زوراء همان بغداد است نه ری! 💠اما نظر اساتید مرکز مهدویت؛ من به چهار نفر از اساتید مرکز تخصصی مهدویت استاد جواد جعفری، استاد شهبازیان، استاد آیتی و استاد فوادیان به این عزیزان پیام دادم که اساتید منظور از زوراء ری است تهران است یا بغداد، کجاست؟ 👈🏻استاد جواد جعفری یک کلمه جواب دادند، نوشتند بغداد (منظور بغداد است) پس نظر ما تأیید شد. استاد شهبازیان در جواب، جواب طولانی تری فرمودند. ایشان فرمودند سلام برای بنده زوراء در روایات به بغداد اشاره دارد. (استاد شهبازیان عزیز که واقعا بسیار آدم عزیزی هستند ایشان در زمینه ی زوراء تحقیقی داشتند و مفصلا کار کردند و ایشان هم به این نتیجه رسیدند که زوراء همان بغداد است) در ادامه پیام ایشان می گویند؛ و روایتی پیرامون نشانه های ظهور در تهران نداریم و مراد از ری در روایات همان منطقه ی ری و اشاره به زمان بنی عباس است، طبق تحقیقاتی که ایشان داشتند. استاد آیتی هم در جواب بنده فرمودند استاد شهبازیان در این زمینه تحقیق مفصلی داشتند که جوابش را خدمت شما عرض کردم. 🔹پس الحمدلله نظر بنده هم کاملا همسو بود با نظر اساتید بزرگوار مرکز تخصصی مهدویت! این کلیتی کامل درباره احادیث تهران در آخرالزمان. حالا دیدید چه قدر دروغ پخش کردند! آقا از تهران بیرون بروید! تهران خانه نگیرید ... چرا دارید دروغ پخش می کنید؟ سواد مهدویت وقتی ندارید مگر مجبورید! اساتید مرکز تخصصی مهدویت عزیزانی هستند که حداقل 20، 10،15 سال دارند کار تخصصی مهدویت می کنند، یقینا بیشتر از من و شما سواد دارند. پس بهتر است در هر چیزی به متخصصش رجوع بکنید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
خاطره سردار احمد غلامپور از حاج قاسم سلیمانی و آزادسازی خرمشهر 🔹در عملیات بیت المقدس حاج قاسم سلیمانی و یگانش تیپ 41 ثارالله، روبروی لشکر 5 عراق فشار زیادی را تحمل کردند و فداکارانه جنگیدند.‌ 🔹سالها گذشت. حاج قاسم مدتی قبل از شهادتش روزی به من گفت: "حاج احمد، یادت هست لشگر 5 عراق در ازادسازی خرمشهر، چقدر جنگید و چه فشاری روی ما می آورد؟ هرگز فکر نمی کردیم روزی برسد که با عنایت خدا، فرمانده همان لشکر 5 عراق، دوزانو مقابل ما بنشیند و کسب تکلیف کند. خدایا بزرگیت را شکر". 🔹واقعا عملیات بیت المقدس پر از درس است. در نیمه سال 1360 فرماندهان جنگ تغییر کردند. محسن رضایی و شهید صیاد، اداره جنگ را به عهده گرفتند. 🔹عملیات بیت المقدس از نظر نقش فرماندهی، خصوصا فرماندهی سپاه در چند موضوع شایسته بررسی است: 1- انتخاب منطقه عملیات، 2- استفاده صحیح از عنصر زمان، 3- هنر تغییر در طرح ریزی حین‌ اجرا، 4- توسعه سازمان رزم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران: این بار واسه دختر وپسرای جوان😜😁 پیشنهاد میکنم حتما ببینید... من که مُردم از خنده😂😂😂 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریشه ضرب المثل 💫هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی 💫 می گویند : درویشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و می خواند : " هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی " اتفاقاً زنی مکاره این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می گوید وقتی شعرش را شنید گفت : "من پدر این درویش را در می آورم" زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه اش و به همسایه ها گفت : "من به این درویش ثابت می کنم که هر چه کنی به خود نمی کنی " از قضا زن یک پسر داشت که هفت سال بود گم شده بود یک دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی کرد و گفت : "من از راه دور آمده ام و گرسنه ام " درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت : زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر وبخور جوان ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت : " درویش ! این چی بود که سوختم؟" درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان دوان آمد و دید پسرخودش است! همانطورکه توی سرش می زد و شیون میکرد، گفت : "حقا که تو راست گفتی؛ هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" https://eitaa.com/zandahlm1357