eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.6هزار عکس
35.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و سی و سوم دقایقی نگذشته بود که پزشک به همراه یکی از پرستاران که زن به نسبت سالخورده‌ای بود، از اتاق گوشه سالن خارج شدند و به سمت تختم به راه افتادند. مجید از جا بلند شد و به دهان دکتر چشم دوخت تا ببیند چه می‌گوید که پرستار پیش دستی کرد و به شوخی رو به من گفت: «پاشو برو، انقدر از سرِ شب خودتو لوس کردی! ما فکر کردیم با این همه سردرد و سرگیجه چه مرضی گرفتی!» که در برابر نگاه متحیر من و مجید، دکتر برگه آزمایش را به دست پرستار داد و گفت: «الحمد الله همه آزمایش‌ها سالم اومده!» سپس رو به مجید کرد و حرفِ آخر را زد: «خانمِت بارداره. همه حالت‌هایی هم که داره بخاطر همینه.» پیش از آنکه باور کنم چه شنیده‌ام، نگاهم به چشمان مجید افتاد و دیدم که نگاهش شبیه شب‌های ساحل، رؤیایی شده و همچون سینه خلیج فارس به تلاطم افتاده است. گویی غوغایی شیرین در دل‌هایمان به راه افتاده و در و دیوار جانمان را به هم می‌کوبید که از پروای هیاهوی پُرهیجانش، اینچنین به چشم همدیگر پناه برده و از بیم از دست رفتن این خلوت عاشقانه، پلکی هم نمی‌زدیم که مجید دل به دریا زد و زیر لب صدایم کرد: «الهه...» و دیگر چیزی نگفت و شاید نمی‌دانست چه کلامی بر زبان جاری کند که شیشه شفاف احساسمان تَرک بر ندارد و گلبرگ لطیف خیالمان خم نشود که سرانجام کلمات شمرده دکتر ما را از خلسه پُر شورمان بیرون کشید: «فقط آهن خونِت پایینه! حالا من برات قرص آهن می‌نویسم، ولی حتماً باید تحت نظر یه متخصص باشی که برات رژیم غذایی و مکمل تجویز کنه!» و با گفتن «شما دیگه مرخصید!» از تختم فاصله گرفت که مجید سکوتش را شکست و با صدایی که تارهای صوتی‌اش زیر سر انگشت شور و هیجان به لرزه افتاده بود، از پرستار پرسید: «پس چرا انقدر حالش بده؟» پرستار همچنانکه پرونده را تکمیل می‌کرد، پاسخ داد :«خیلی ضعیف شده! همه سردرد و کمردرد و سرگیجه‌اش از ضعیفیه! باید حسابی تقویت شه!» سپس نگاهی گذرا به مجید انداخت و با حالتی مادرانه نصیحت کرد: «باید حسابی هواشو داشته باشی. زنِت هم خیلی ضعیفه، هم خیلی بَد ویار!» و شاید شاهد بی‌تابیها و گریه‌هایم بود که با اخمی کمرنگ ادامه داد: «یه کاری هم نکن که حرصش بدی! حرص و جوش کمرش رو لَق می‌کنه!» سپس به چشمانم دقیق شد و با قاطعیت تذکر داد: «مادر جون اگه می‌خوای بچه‌ات سالم به دنیا بیاد، باید تا میتونی خودتو تقویت کنی! بی‌خودی هم خودخوری نکن که خونت خشک میشه!» و باز رو به مجید کرد و جمله آخرش را گفت: «شما برید حسابداری، تصفیه کنید.» و به سراغ بیمار دیگری رفت. مجید با چشمانی که همچون یک شب مهتابی می‌درخشید، نگاهم کرد تا احساسم را از چشمانم بخواند و آهسته پرسید: «الهه! باورت میشه؟» و من که هنوز در بُهتِ بهجت انگیزِ خبر مادر شدنم مانده بودم، نمی‌توانستم به چیزی جز موهبت آسمانی و پاکی که در دامانم به ودیعه نهاده شده بود، بیندیشم که دوباره مجید صدایم کرد: «الهه جان...» نگاهم را همچون پرنده‌ای رها در آسمان چشمانش به پرواز درآوردم و با لبخندی که نه فقط صورتم که تمام وجودم را پوشانده بود، بی‌اختیار پاسخ دادم: «جانم؟» و چه ساده دلخوری دقایقی پیش از یادمان رفت که حالا با این حضور معصومانه در زندگی‌مان، دیگر جایی برای دلگیری نمانده بود. مجید با صدایی که شبیه رقص تنِ آبیِ آب روی شن‌های نرم ساحل بود، زیر گوشم زمزمه می‌کرد: «الهه! باورت میشه بعد از این همه ناراحتی، خدا بهمون چه هدیه‌ای داده؟!!!» بعد از مدت‌ها، از اعماق وجودم می‌خندیدم و با نگاه مشتاق و منتظرم تشویقش می‌کردم تا باز هم برایم بگوید از بارش رحمتی که بر سرمان آغاز شده بود: «الهه جان! می‌بینی خدا چطوری اراده کرده که دلمون رو شاد کنه؟ می‌بینی چطور می‌خواد چشم هردومون رو روشن کنه؟» و حالا این اشک شوق بود که پای چشمم نشسته و به شکرانه این برکت الهی از باریدن دریغ نمی‌کرد که خورشید لبخند زیبای خدا، زمانی از پنجره زندگی به قلب‌‌هایمان تابیده بود که دنیا با همه غم‌هایش بر سقف زندگی‌مان آوار شده و این همان جلوه عنایت پروردگار مهربانم بود. https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
مهارتهای کلامی_21.mp3
10.37M
۲۱ 📌مدیران، مسئولان، کارفرمایان و ... که رأس یک مجموعه قرار دارند؛ باید بیش از دیگران مراقب سخن‌چینان و نمّامانِ اطرافشان باشند؛ 💥تا نکند خدای ناکرده، با کلام سخن‌چینان و بدگویان، به ناحق دچار بدبینی و تصمیمات اشتباه درمورد دیگران نشوند! 🎤
@shervamusiqiirani-1 - تصنیف : مطرب مهتاب رو.mp3
5.14M
‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو ما همگان محرمیم آنچه بدیدی بگو ای شه و سلطان ما ای طربستان ما در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو نرگس خمار او ای که خدا یار او دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو ای شده از دست من چون دل سرمست من ای همه را دیده تو آنچه گزیدی بگو می به قدح ریختی فتنه برانگیختی کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
✍الهی گرفتار مصیبت نشیم! گاهی با خـودمون فـکر ڪنیم مصیبتی که بار میاد برای چیه؟ 🔹کجا خطا کردیم 🔹کجا غیبت کردیم 🔹کجا زور گفتیــم 🔹کجا دل شکستیم از خـدا طلبکار نـباش به کوچک ترین گناهت نگاه بکن. 📚سوره شوری آیه 30 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️فراز تلاوت 〽️با صدای جناب آقای مصطفی آقازاده عضو محترم کانال تلاوتهای جاویدان و از قاریان خوشخوان استان شیراز -=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: پسر عمران به مأمون هشدار داد: « اى اميرمؤمنان! پناه بر خدا از اين كه خلافتى را كه خدا براى شما و ويژه شما قرار داد، از دست بدهى و در دستان دشمنانتان بگذارى. كسى كه پدرانت آن‌ها را مى كشت و در سرزمين‌ها آواره مى ساخت. » مأمون دندان بر دندان ساييد و زير لب نجوا كرد: « حرام زاده! » ابا يونس به امام (ع) اشاره كرد و براى شوراندن مأمون بر ضد امام گفت: « اى اميرمؤمنان! كسى كه كنارت نشسته، قسم به خدا بتى است كه (شيعيان) او را مى پرستند! » سومين، عيسى جلودى بود. هنوز خاطره اش از غارت و كشتارى شعله ور بود كه دو سال پيش در خانه هاى علويان در مكه و مدينه انجام داده بود. وجودش لبريز از ترس بود. امام به چشمان پر هراس او نگريست و رو به خليفه كرد تا برايش تقاضاى بخشش كند؛ اما مرد گمان برد كه امام مى خواهد بر عليه او چيزى به مأمون بگويد. پيش دستى كرد و گفت: « اى امير مؤمنان! تو را به خدا قسم مى دهم به خاطر خدماتى كه براى پدرت رشيد انجام داده ام، حرف او را درباره من قبول نكنى! » (۱۰۴) مأمون به رضا (ع) نگريست و هوشمندانه گفت: « اى اباالحسن! خودش مى گويد پيشنهادت را نپذيرم. » سپس خشمگينانه رو به جلودى كرد و گفت: « سوگند به پروردگار، حرفش را درباره تو نمى پذيرم. » آن گاه رو به گزمگان كرد و ادامه داد: « آن‌ها را به زندان برگردانيد. » با رفتن آنها، بار ديگر شادمانى به مجلس برگشت. مردم به شعرسرايى و خطابه خوانى شاعران و خطيبان گوش فرا دادند و شادى كردند. عباس كه برجسته ترين خطيب بود، سخنانش را با شعرى به پايان برد كه مدت‌ها زبانزد مردم بود: مردم نياز به خورشيد و ماه دارند پس شما (مأمون) آفتابى و ايشان ماه است. (۱۰۵) در پايان مراسم، سه تصميم مهم گرفته شد: ۱ بخشيدن يك سال حقوق به لشكريان. ۲ رنگ سبز براى پرچم به طور رسمى. ۳ ضرب سكه درهم و دينار تازه با نام رضا (ع). https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 آیا صحیح هست که امام زمان در جایی به نام وادی طوی با اصحابش دیدار میکند و اینکه وادی طوی همان جایی هست که در مورد مکان حضرت موسی به آن اشاره شده؟ إِذْ نٰادٰاهُ رَبُّهُ بِالْوٰادِ اَلْمُقَدَّسِ طُوىً (16) آن گاه که پروردگارش او را در وادی مقدس «طوی» ندا در داد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 💢نه این تفکر غلطی است، تفکر فرقه کیسانیه هست و چنین چیزی راجع به امام زمان (عج) غلط است که بگوییم با اصحاب خود در آنجا ملاقات می کند. غلط است و اصلا صحت خاصی ندارد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊🔊🔊 📻 7⃣ فصل هفتم (۷) ; دوران جدید فعالیت های انقلابی پس از دو سال - 📖 روایتی زیبا و عمیق از زندگی حقیقی مهناز امین بانوی حماسه ساز اراکی در دوران انقلاب و دفاع مقدس https://eitaa.com/zandahlm1357
توکل به معنای تنبلی نیست - @Maddahionlin.mp3
1.93M
♨️توکل به معنای تنبلی نیست! 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
داستان ضرب المثل 💥ﻓﻮﺍﺭﻩ ﭼﻮﻥ ﺑﻠﻨﺪﺷﻮﺩﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﻮﺩ. فواره چون بلند شود سرنگون شود ﻧﯿﻢﺑﯿﺘﯽ ﺑﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺩﺭﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻭ ﻣﺸﺨﺺ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﻮﻕ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﻠﮑﻪ ﺷﺄﻥ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ. ﺳﺎﺩﻩﺗﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﺨﺺ ﺍﺯ ﮔﻠﯿﻢ ﺧﻮﺩ ﭘﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺤﯿﻄﯽ ﺑﺮﺗﺮ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺑﺪﯾﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻘﺎﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﺮﮐﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺧﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺳﻬﻞ ﺍﺳﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺘﺎﺏ ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﺍﻋﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﺤﻞ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺑﻪﻗﺪﺭﯼ ﺷﺪﯾﺪ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻼﺷﯽ ﻭ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﻋﺎﻣﻞ ﺟﺴﻮﺭ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ. ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺑﺎﻻ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭﺻﺮﻓﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﻭ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﻗﺮﺍﺭﻣﯽﺩﻫﺪ. ﮔﺎﻫﯽ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻭﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻭ ﻣﻌﺎﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺭﺗﻘﺎﺀ ﻭ ﺗﺮﻗﯽ ﺑﯿﺶﺍﺯ ﺣﺪ ﺗﺼﻮﺭ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﺻﻮﺭﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ریشه و داستان مثل ﻫﻨﮕﺎﻣﯽﻛﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺧﻠﯿﻔﻪﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﺯﯾﺮ ﻛﺎﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺫﻛﺎﻭﺗﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﻛﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ و ﻋﻼﻗﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺑﻮﺩ. ﯾﻚ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﻗﺪﻡﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻍﻫﺎﯼ ﻗﺼﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺟﻌﻔﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻛﺸﻮﺭ، ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽﺩﺍﺩ، ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻓﺘﻨﺪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﺳﯿﺐﻫﺎﯼ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺩﺭﺷﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ. ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﯿﺐﻫﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪ. ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﻫﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ، ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻪﺳﯿﺐﻫﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪ. ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﺎﻕ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﺩ، ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺗﻜﯿﻪﺩﺍﺩ، ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻼﺏ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﻗﻼﺏﺷﺪﻩ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺳﯿﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﭽﯿﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﺩﺳﺖ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﺐﻫﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪ. ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﺮﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺳﯿﺐ ﺑﭽﯿﻨﯽ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﺐﻫﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪ. ﺩﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﮔﻔﺖ: ﯾﻚ ﭘﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﺳﯿﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﭽﯿﻦ. ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺟﻌﻔﺮﺑﺮﻣﻜﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﺐ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺳﯿﺐ ﺑﭽﯿﻨﺪ. ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﭘﯿﺮ ﻗﺼﺮ ﺍﺯ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ ﻭ ﻫﺮﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯽﻛﺮﺩ. ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﻣﺴﺘﺒﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ ﺑﻪ ﺟﻌﻔﺮﺑﺮﻣﻜﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ. ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﻛﻪ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺁﯾﻨﺪﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩﺍﯼ ﻛﻪ ﻫﺮﻛﺲ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﻭﺯﯾﺮ ﻛﺎﺭﺩﺍﻥ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﻛﻨﺪ. ﻭ ﺍﺯ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﻭ ﺗﺴﻬﯿﻼﺕ ﻫﻤﻨﺸﯿﻨﯽ ﺟﻌﻔﺮﺑﺮﻣﻜﯽ ﺑﺎ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﭘﯿﺶ ﻣﻨﺸﯽﺩﺭﺑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺻﻔﺤﻪﺍﯼ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻧﺴﺒﺘﯽ ﺑﺎ ﺟﻌﻔﺮﺑﺮﻣﻜﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻣﻨﺸﯽ ﺑﺎ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ. ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﺑﺮﺁﺷﻔﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻣﮕﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﯼ؟ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﺴﺎﺏ ﺑﻪ ﻧﻮﻛﺮﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭼﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺧﻼﻑ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻛﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﻛﻨﺎﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺘﻨﯽ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ. ﻣﺪﺗﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﻛﺎﺭﺷﻜﻨﯽ ﺑﯽﻭﻗﻔﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ، ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺟﻌﻔﺮﺑﺮﻣﻜﯽ ﻛﻢﻛﻢ ﺍﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ. ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﺍﻣﻜﻪ ﺩﺍﺩ. ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﮔﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﺮﻛﺠﺎ ﯾﻚ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺑﯽﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺶ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﻨﺪ ﺣﻜﻢ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖﺧﻂ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﻣﻜﯿﺎﻥ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺑﺮﻣﻜﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﺩﻩﺍﯾﻢ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻭ ﻣﻬﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺷﺘﻪ. ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ. ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻛﺮﺩ. ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺁﻥﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻛﺎﺭ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﻛﻠﯽﺧﻨﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺗﻮ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺭﻓﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﮔﺮﻓﺘﯽ. ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼﺷﻤﺎ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺳﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺳﯿﺐ ﺑﭽﯿﻨﺪ. ﻣﻦ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺫﻟّﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﻣﻜﯽ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺍﺳﺖ. ﻫﺎﺭﻭﻥﺍﻟﺮﺷﯿﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯽ؟ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﭘﯿﺸﺮﻓﺖﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﺩﻧﯿﺎ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﻮّﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ،ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺟﻌﻔﺮﺑﺮﻣﻜﯽ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﻭ ﺳﺮ ﺷﻤﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺳﯿﺐ ﺑﭽﯿﻨﺪ ﻣﻦ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻛﻪ ﺟﺎﻩ ﻭ ﺟﻼﻝ ﺑﺮﻣﻜﯿﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﭘﺲ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺍﻓﻮﻝ ﻭ ﺭﯾﺰﺵ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﺍﺳﺖ. https://eitaa.com/zandahlm1357
سؤال👇 سلام دو سوال ۱_بنده سر صندوق رای بودم برای نماز مغرب وضو گرفتم به نیت طهارت و نماز مغرب خوندم ،باز با همون وضو نماز صبح خوندم ،چون وضو باطل نشده بود و شرایط دوباره وضو نبود آیا نماز صبح درست هست ۲_یک نفر نماز شو بست و مشغول نماز شد ،وقتی که شروع به نماز شد متوجه شد قبله کمی کج هست ، اینجا طرف میتونه هنگام نشستن برای سجده و هنگام بر خواستن طوری که حالت نماز بهم نخوره خودشو کج کنه و به سمت قبله کنه؟ مرجع:آیت الله مکارم پاسخ👇 سلام علیکم 1. بله 2. هنگامی که متوجه می شود باید رو را به طرف قبله بگرداند.
سؤال👇 ایا تو تلویزیون که فوتبال و والیبال هم میبین خانمها مورد داره ؟؟؟ یا نه آیت الله مکارم پاسخ👇 سلام علیکم با توجه به اينكه نگاه به اين نوع برنامه ها باعث فساد و تهييج شهوت مى شود، جايز نيست.
سؤال👇 سلام وقت بخیر یه سوال میخوام مطرح کنم نمیدونم درسته یانه طلاق گرفتن از کسیکه دوسش نداری و بهت آزار روحی و جسمی زده و ازش سرد شدی گناهه؟ بطور کلی طلاق گرفتن گناهه؟ یا نه باید بشینی تا تمااام توانت اصلاح کنی پاسخ👇 سلام علیکم اصل طلاق یکی از حلال های الهی است و هرچه حلال است گناه ندارد البته طبق روایات طلاق آخرین مرحله است. راه های مختلف را انسان برود اگر به نتیجه نرسید، آن وقت به طلاق فکر کند.
سؤال👇 سلام علیکم ببخشید دوستم یه سوالی از من کرد که نتونستم به درستی جواب بدهم واون را قانع کنم از شما می‌خواهم که جواب قانع کننده ای به من بدهید در مورد رای دادن: چرا امسال مرجع تقلیدها گفتند که زن می‌تواند بدون اجازه شوهرش برای رای دادن از خانه بیرون برود وسالهای پیش از این خبرا نبود ودر ضمن چرا زن برای بیرون رفتن مثلا سر زدن به پدر و مادر یا صله رحم به جا آوردن یا شرکت در نماز جماعت و... نیاز به اجازه شوهر دارد ولی در مورد رای دادن نیازی به اذن شوهر نیست این چه اسلامی است؟؟ پاسخ👇 سلام علیکم در پاسخ به این شبهه باید گفت: اولا چه کسی گفته است چنین فتوایی برای امسال است و سال های گذشته چنین فتوایی وجود نداشته است؟ ثانیا بر فرض قبول این موضوع که این فتوای جدیدی است (که البته قبول نداریم)، بسیاری از امور مستحدثه یعنی جدید همان زمانی که ایجاد می شود پاسخش داده می شود مثلا آیا پنجاه سال پیش مسأله اجاره رحم وجود داشته است؟ این مسأله ای جدید است که مراجع به آن نیز فتوای داده اند. ثالثا برخی از امور از واجبات است و در واجبات اجازه شوهر شرط نیست مانند اینکه حج بر زن واجب بشود برای انجام آن نیازی به اذن شوهر نمی باشد و همچنین درمان بیماری که برای زن ایجاد می شود و لازم است برای درمان به پزشک مراجعه کند. رأی دادن برای حفظ نظام نیز از واجبات است. درباره صله رحم چون راه های دیگری برای صله رحم وجود دارد اجازه شرط شده است چون صله رحم فقط به خانه اقوام رفتن نیست و درباره دیدار پدر و مادر اگر حقیقتا شوهر اجازه ندهد زن می تواند با اجازه حاکم شرع در موارد ضروری این دیدار را داشته باشد.