هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
خوش به حال اونایی که قشنگ زندگی کردن و قشنگ رفتن
نه شرمنده گذشته شون شدن نه نگران آینده شون...
#شهدا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد ایستاد جلوی برده فروش، خضوع خاصی برده فروش را فرا گرفت، نیمچه تعظیمی کرد. زن بیهوا چشم از خیرگی به افق برداشت و گل پلاسیده اش را به سمت مرد گرفت. مرد به آرامی گل را گرفت، بویید و بعد سکه ای به برده فروش داد. به آن زن اشاره کرد و گفت: تو در راه خدا آزادی.
برده فروش با دستپاچگی گفت:
این کنیز عجم فقط یک شاخه گل پژمرده به شما هدیه داد، آن وقت شما آزادش می کنید؟
مرد گفت: این گونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرموده "وقتی تحیهای به شما دادند، تحیتی بهتر دهید" و بهتر از آن گل، آزادی اوست.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان. جای پنهان کردن چیزی نیست. چراکه خداوند به همه چیز عالم آگاه و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد.
آدمی باید به خدا توکل کند و امید داشته باشد چراکه او روزی رسان است.
پادشاهی بود به نام اکبر. او افراد چاپلوس را خیلی دوست داشت. کاری میکرد که همه از او تعریف کنند. پشت در قصر او دو گدای کور بودند که هرروز صدقه ای
از اکبر میگرفتند. و روزگارشان را میگذراندند. یکی از دو گدا برای این که اکبر شاه خوشش بیایید، همیشه میگفت: «اکبر بدهد» اما گدای دیگر میگفت: «اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد».
اکبرشاه تصمیم گرفت گدای دوم را تنبیه کند. مرغ بریانی را برای گدای اولی فرستاد وتوی آن هم چند سکه طلا گذاشت. گدا، خوشحال شد و با صدای بلند فریاد زد «دیدی اکبر بدهد! ».
گدای دومی هیچ ناراحت نشد. گدای اولی دلش نیامد هدیه اکبر را بخورد، آن را به قیمت ارزانی به گدای دومی فروخت. او هم مرغ را به خانه برد و با زن و بچه اش خورد و به سکههای طلا هم رسید.
فردا اکبر شاه به دیدن گداها رفت و دید گدای اولی همچنان میگوید «اکبر بدهد» اما گدای دومی خوشحال است و فریاد میزند «خدای اکبر بدهد» وقتی ماجرای مرغ را فهمید، به خودش آمد و گفت: «گدای دومی که چاپلوس نیست راست میگوید واقعاً اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد. من به او چیزی ندادم، ولی آنچه راکه برای چاپلوس فرستاده بودم، خدا به دست گدای دومی رساند».
.......:
لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
در این مبحث ما بیشترین چالش را با ذهن شما خواهیم داشت چون صحبت های ما در این مبحث کاملاً و 180 درجه با هنجارهای جامعه متفاوت است. اصلاً قصد مقصریابی نداریم بنابراین مطالب را با درک مسئول و بدون قضاوت بررسی کنید. این مبحث #ریشهی_تمام_مشکلاتی که ما با فرزاندانمان داریم، بررسی خواهد شد.
وقتی حرف از اقتصاد می زنیم یاد بورس و سهام و عرضه و تقاضا و غیره می افتیم. این ها علم اقتصاد هستند در حالی که من می خواهم از تفکر اقتصادی صحبت کنم. که مثل هر تفکر دیگری پایه ی آن از کودکی گذاشته می شود.
اقتصاد در این تعریف یعنی: تنظیم رابطه ی انسان با محیط برای دریافت نیازهای زیستی. این تعریف ما از اقتصاد است. ما چه رابطه ای با محیط و طبیعت داریم و چگونه برای تأمین نیازهای زیستی مان ارتباط برقرار کنیم. اقتصاد یعنی عقل معاش. یعنی تنظیم مصرف مادی. اقتصاد در رویکرد هوش متعادل یعنی، روش هایی برای ارتقاء رضایت از زندگی و روش هایی که با امکانات موجود ما بیشترین رضایت را از زندگی داشته باشیم.
گفتیم که ما انسان را مجموعه ای از مادیت و معنویت، جسم و روح، فطرت و غریزه می بینیم. غریزه نیرویی است که ما برای زیست مان به آن نیاز داریم و با حیوانات مشترک هستیم. در حیوانات دایره ی فطرت و غریزه برهم منطبق است ولی در انسان غیر از غریزه و جسم، فطرت و روح نیز وجود دارد.
اگر فطرت و غریزه در امتداد یکدیگر قرار بگیرند، انسان در آرامش خواهد بود. و اگر در امتداد هم قرار نگیرند، انسان در اضطراب زندگی خواهد کرد. نیاز های غریزی و نیازهای جسمی ما بسیار محدود ولی تکرار شونده هستند. مثل غذا خوردن، ما مرتب باید غذا بخوریم و با یک بار غذا خوردن نیاز ما تمام نمی شود. در حالی که نیازهای فطری ما بی انتها و دائمی هستند. شما از دیدن یک گل زیبا چه قدر لذت می برید؟ یا چند وقت لذت می برید؟ اصلاً نمی توان گفت چون انتها ندارد. جسم انسان محدود است، نیازهای جسمی اش هم محدود است؛ ولی روح انسان نامحدود است، بنابراین، نیازهای روحی اش هم بی انتها و نامحدود است.
چه تفاوتی بین انسان و حیوان است؟ تفاوت ما در این است که حیوان وقتی نیازش را دریافت می کند همه چیز برای او تمام می شود، سیر می شود و می رود؛ اما انسان چون روح دارد و یک پدیده ی بی انتها دارد ، نیاز فطری اش مطرح می شود یعنی بی انتهایی طلبی و دائمی طلبی او آغاز می شود
در این حال اگر بلد نباشد و جهت تامین این نیاز فطری را به سمت مادیات ببرد ، می رود به سمت انباشت کردن؛ یعنی بعد از این که غذا را خورد و سیر شد حالا برای خوردن لازم ندارد ولی حرص جمع آوری دارد و می خواهد که غذا برای روز مبادا جمع آوری کند. مسئله از این نقطه شروع می شود یعنی زمانی که ما نیازهای غریزی را دریافت کردیم اما جهت فطرت صحیح نیست و به سمت مادیات است و می خواهیم انباشت کنیم. زمانی که این حالت شروع می شود، آغاز مشکلات بشر است. حالا که من می خواهم انبار کنم و نگه دارم، پدیده ای به وجود می آید به نام مالکیت.
ادامه دارد....
#کودک_و_تفکراقتصادی (قسمت ۱)
[مباحث کودک متعادل]
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
استاد محمود سلطانی "رویکرد هوش متعادل" عبور از نگرانی ها ٢۱٢ #زندگی_در_شرایط_بحران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا