#وسواس
سلام
وسواس شدیدی دارم به لباس حساسم کسی دست نزنه ُوسائل خونه هم اگه غیرازبجه هاوشوهرم نباید کسی دست بزنه جه کنم
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
299.mp3
2.62M
#وسواس
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
دوستواقعیخداست...:
#دلخوری_همسر
سلام خدا قوت استاد
برای اینکه همسرم از بابت ناراحت بودن اینکه من مخالفت کردم که مادرشون بیان کنار خونه ما زندگی کنن و خدا رو شکر تصمیم شون به خرید خونه کنار ما کنسل شد ...
به روال عادی زندگی برگرده راهکار میخواستم تا این حد نمیدونستم تو روحیه اش تاثیر میذاره
ایشون خیلی اعتقادی به دوری دوستی ندارن اما من واقعا بنظرم این حرف درسته.
🌹🍃 پاسخ #مشاور_امین کانال تربیتی همسران خوب، سرکار خانم #علاءالدین 👇
سلام خدمت شما خواهر بزرگوار
اصل کاری که انجام دادید، در شرایط عادی، درست هست اما این که به چه شکلی این کار را انجام دادید؟ چه صحبت هایی بین شما و همسر رد و بدل شده؟ شما علت این رفتار را چگونه برای همسر توضیح دادید؟ و ... ؛ بسیار اهمیت دارد که توضیحی در این باره نفرمودید.
از طرفی نفرمودید که این اتفاق دقیقا چه تاثیری بر رفتار همسر شما داشته و ایشان به چه شکل واکنش نشان می دهند؟
برای پاسخ به سوال شما این موارد باید مشخص شود.
به طور کلی نوع مواجهه شما با این مسئله بسیار اهمیت داشته، اینکه شما علت این رفتار را چه ذکر کردید؟ طبیعتا اگر از طرف شما طوری القا شده باشد که دوست ندارید نزدیک خانواده همسر باشید، یا انتقادات و ایراداتی را نسبت به خانواده همسر بیان کرده باشید و ... طبیعتا دلخوری همسر طبیعی است، چه بسا اگر شما هم به جای همسر بودید از طرف مقابل خودتون ناراحت می شدید، قطعا خانواده هر فرد برای او عزیز هستند، هر چقدر هم که مشکلات و مسائلی داشته باشند، به هر حال ریشه و اصل و خانواده فرد هستند و او نمیتواند آن را ها دور بیندازد یا طرد کند،کما اینکه مردی که مادر خود را که سال های سال برای او زحمت کشیده و او را بزرگ کرده،طرد کند، معلوم نیست که به همسر خود چقدر وفادار باشد!!! بنابراین همچین انتظاری هیچ وقت از همسر نداشته باشید، خودتون را حقیقتا جای او قرار بدهید و ببینید اگر جای ایشان بودید از چه مسائلی دلخور و ناراحت بودید و دوست داشتید طرف مقابل چه اقداماتی برای رفع این دلخوری انجام دهد؟
مسلما احترام و ابراز علاقه و محبت به مادر همسر، رسیدگی های گاه و بی گاه، احوالپرسی ها، هدیه های مناسبتی مثل تولد،روز مادر، سوغاتی و ...، دعوت کردن ایشان به منزل یا سر زدن به ایشان و ... جزو این رفتار هاست، اهمیت این رفتار ها از این جهت هست که حداقل هرازگاهی خود شما در آن پیشقدم بشوید و به همسر محترم پیشنهاد بدهید.
مکمل این رفتار ها، توضیح درست و منطقی علت انجام این کار از طرف شماست، در این توضیح باید تاکید شود که شما هیچ مشکلی با خانواده همسر ندارید یا از آن ها بدتان نمی آید و ... بلکه کنار هم زندگی کردن چه چالش هایی را هم برای شما و هم برای خانواده همسر شما در پی داشته...
چرایی دوری و دوستی را برای همسر با لحن و بیان خوب توضیح دهید و به دنبال این نباشید که حرف خود را به طرف مقابل اثبات کنید یا در کوتاه مدت بقبولانید، بلکه نظرات طرف مقابل را بشنوید، با بخشی از آن همراهی کنید و در ادامه نظرات خود را بیان کنید و تاکید کنید که جدا زندگی کردن اصلا به معنای دوست نداشتن خانواده همسر نیست بلکه این به نفع دو طرف هست و باعث بهبود شدن روابط خواد بود.
اگر همسر به خصوص در دفعات اول نپذیرفت اصرار نکنید، بلکه ادامه بحث را به زمان بهتری موکول کنید.
نکات صوت های هنر زن بودن را به طور کامل در ارتباط با همیر خود پیگیری کنید که روابط خود شما با هم سریع تر به شرایط عادی برگردد.
ان شاالله موفق و موید باشید.
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
رمان های عاشقانه مذهبی 📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و پنجاه و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان های عاشقانه مذهبی
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و پنجاه و هشتم
و چه خوب حال و روزم را فهمیده بود که در برابر حدس حکیمانهاش، خندیدم و او با عصبانیت ادامه داد: «الان که اومدم تو حیاط وایساده بود. یه سلام از دهنش در نمیاد...» و حرفش به آخر نرسیده بود که در خانه به ضرب باز شد و پدر با هیبت خشمگینش قدم به اتاق گذاشت. لعیا از جا پرید و دستپاچه سلام کرد و من که از ورود ناگهانی پدر خشکم زده بود، به سختی از روی مبل بلند شدم و پیش از آنکه چیزی بگویم، پدر به سمتم آمد و با فریادی که در گلو خفه کرده بود تا نوریه نشنود، به سمتم خروشید: «من به تو نگفته بودم حواست به این پسره الدنگ باشه؟!!! نگفته بودم افسارش کن که رَم نکنه؟!!! بهت نگفته بودم زنجیرش کن که هار نشه و پاچه نگیره؟!!! تو که نمیتونی جلوش رو بگیری، غلط میکنی پاتو بذاری تو خونه من!» و همچنان به سمتم میآمد و من که از ترس، دوباره تمام بدنم به لرزه افتاده و قلبم داشت از جا کنده میشد، با هر قدمی که پدر به سمتم بر میداشت، قدمی عقب میرفتم و لعیا بیخبر از همه جا، مات و متحیر مانده بود که پدر به یک قدمیام رسید و پُتک خشمش را بر سرم کوبید که فریاد زد: «کجاس این سگ هار؟!!!»
دیگر پشتم به دیوار رسیده و جایی برای فرار نداشتم که در برابر چشمان پدر که از آتش غضب به رنگ خون در آمده بود، به سختی زبانم را تکان دادم و گفتم: «رفته سرِ کار...» که دست سنگینش را بالای سرم بلند کرد تا به صورتِ زرد از ضعف و ترسم بکوبد که لعیا با ناله نگرانش به کمکم آمد: «بابا... تو رو خدا... الهه حامله اس... » دست پُر چین و چروکش بالای سرم خشک شد و من دیگر فکر خودم نبودم و دلواپس حال کودکم، تمام تن و بدنم از ترس میلرزید. همانطور که پشتم به دیوار چسبیده بود، به آرامی لیز خوردم و پای دیوار روی زمین نشستم.
دیگر نمیفهمیدم لعیا با گریه از پدر چه میخواهد و پدر در جوابش چه میگوید که کاسه سرم از درد سر ریز شده و چشمانم دوباره سیاهی میرفت. از پسِ چشمان تیره و تارم میدیدم که از خبر بارداریام، مِهر پدریاش قدری تکان خورده، ولی نه باز هم به قدری که بر آتش عشق نوریه سرپوش بگذارد که فقط از کتک زدنم صرفنظر کرد و همانطور که بالای سرم ایستاده بود، با خشمی خروشان، اتمامِ حجت کرد: «دیشب نیومدم سراغش، چون نمیخواستم نوریه شک کنه! الانم به بهانه اومدم اینجا که چیزی نفهمه! خدا رو شکر کن که خونه نیس، وگرنه بلایی سرش میاُوردم که تا عمر داره یادش نره! فقط اگه یه بار دیگه این سگ وحشی، پاچه من و نوریه رو بگیره، هر چی دیدی از چشم خودت دیدی! شیر فهم؟!!!» و من فقط نگاهش میکردم و در دلم تنها خدا را میخواندم که این مهلکه هم به خیر بگذرد و کودکم آسیبی نبیند که بلاخره رهایم کرد و رفت.
با رفتن پدر، بغضم ترکید و سیلاب اشکم جاری شد که روزی دختر نازدانه این خانه بودم و روی چشم مادر مهربانم جا خوش میکردم و حالا در این روزهای حساس بارداری، به خاطر حضور نامادری نامهربانم، پدرم اینطور تنم را میلرزاند. لعیا مقابلم زانو زده و با اینکه نمیدانست چه اتفاقی افتاده، به غمخواری حال زارم نشسته بود و وقتی ماجرای دیشب را برایش گفتم، جگرش برای من و مجید بیشتر آتش گرفت که دستش را میان دستانم گرفتم و با پریشانی التماسش کردم: «لعیا، یه وقت به مجید چیزی نگی! اگه بفهمه بابا میخواسته به خاطر نوریه کتکم بزنه...»
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#ارتباط_موفق ۱۷ ✘ با آنان که شایستگیِ رفاقت با تو را ندارند، و به شأنِ انسانیِ تو، ضربه میزنند ؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباط موفق_18.mp3
11.18M
#ارتباط_موفق ۱۸
- بسیاری از گرههای زندگی شما،
- بسیاری از تنگیها و انقباضات روح شما،
- بسیاری از کلافگیها و حتی بیماریهای جسم شما،
💥 محصول انرژیهای منفی و پُردافعهایست که از همنشینان دونِ شأن انسانی تان، دریافت میکنید؛
← شاید حتی هرگز خودتان این مسئله را بوضوح درک نکنید!
#استاد_شجاعی 🎤
#حجتالاسلام_فرحزاد
غروب و دلتنگی - @Maddahionlin.mp3
8.54M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🌴غروب و دلتنگی ...
🌴چشم به خورشید میدوزه
🎤 #سید_رضا_نریمانی
تاب گیسوی سیاهت کرده بی سامان مرا - @Maddahionlin.mp3
6.37M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🌴باقر علم خدایی دلربایی تا خدا
🌴شاهد دشت بلا و ماندگار کربلا
🎤 #حمید_علیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حديثی از امام باقر (ع) که رهبر انقلاب به شرح آن میپردازند
هر آنچه در اين دنيا جمع ميكنيد نابود خواهد شد...
به مناسبت شهادت امام محمد باقر علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امام باقر (علیه السلام): همانا خداوند انسان باحیا و بردبار را دوست دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤داستان بینا کردن چشمهای ابابصیر توسط امام باقر(ع) و....🖤
🎙 آیت الله مجتهدی(ره)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
خوانش #خطبه_غدیر پیامبر اکرم #ترجمه_فارسی 9️⃣🔶بخش نهم: مطرح کردن بیعت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا