Part14_علی از زبان علی.mp3
8.83M
............ دوران جنگ صفین ............
*دوران جنگ صفین
*عدم ابقای معاویه بر فرمانداری شام
*آغاز برخورد با معاویه
*حرکت معاویه به سوی صفین
*مکاتبات با معاویه و اتمام حجت با وی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داغ ترین کبریت جهان، با درجه حرارت 4000!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.......:
🔍سوختن کبریت
بصورت اسلوموشن از نمای نزدیک.
خیلی جالبه حتما ببینید!
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشون رقیب روحانی در انتخابات 92 بود و ما بهش خندیدیم!
حالا چطور حلالیت بطلبیم!
تمام این اوضاع را درست پیش بینی کرده بود!😕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالشو ببرید😂
زور بازوشو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ پربازدید از خانمی که در یک کافه به تنهایی برای خودش جشن تولد گرفته،حاضرین در کافه با دیدن این صحنه نزدیک میشوند و تولدش رو بهش تبریک میگن
آینده ایران ما هم همینجوریه با این زندگی های بدون بچه و نهایتا یه دونه بچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو سیل آلمان تکنولوژی ها که به درد نخورد اما این عروسک اسباب بازی به درد خورد😄
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
رمان های عاشقانه مذهبی 📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و شصت و یکم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و شصت و دوم
ولی من دلم نمیخواست در انتخاب نام دخترمان اینهمه خودخواه باشم که جواب مهربانیاش را با مهربانی دادم: «مجید جان! خُب تو هم حق داری نظر بدی!» از روی نیمکت بلند شد. پشت به دریا، مقابل پایم روی ماسههای خیس ساحل، روی سر زانوانش نشست و برای چند لحظه طوری نگاهم کرد که خودم را مقابل چشمانش که از سینه خلیج هم دریاییتر شده بود، گم کردم و او با لحنی که زیر گرمای عشقش به تب و تاب افتاده بود، صدایم زد: «الهه! من عاشقتم، میفهمی یعنی چی؟!!! یعنی من پیش تو هیچ حقی ندارم! یعنی نظر تو هر چی باشه، نظر منم همونه! یعنی من همون چیزی رو دوست دارم که تو دوست داری! یعنی اینکه حوریه برای دخترمون بهترین اسمه!»
سپس دستش را لب نیمکت سیمانی، کنار چادرم گذاشت و با کلام شیرین و دلنشینش ادامه داد: «الهه جان! من هر کاری میکنم که فقط تو و این بچه راحت باشین، دیگه بقیهاش با خودته عزیزم!» و همچنان نگاه مشتاقش پیش پنجره چشمانم به انتظار پاسخی نشسته بود که آهسته خم شدم و همچنانکه با کف دست راستم شن و ماسه خیسِ چسبیده به شلوار مشکی رنگش را میتکاندم، پرده از عشقم کنار زدم و زیر لب زمزمه کردم: «ممنونم مجید!» و مثل اینکه از همین کلام ساده، طنین ترنم عشقم را شنیده باشد، نفسهایش به تپش افتاد و با دستپاچگی پاسخ مهربانی بیریایم را داد: «قربون دستت الهه جان! خودم تمیز میکنم!» و از جایش بلند شد و همانطور که با هر دو دست، شلوارش را میتکاند، به رویم خندید و گفت: «حیف این دستهای قشنگ نیس؟!!!» سنگین از جا بلند شدم و با شیرین زبانی زنانهام پاسخ دادم: «کار بدی نکردم! لباس شوهرم رو تمیز کردم!» که از شیطنت عاشقانهام، صدایش به خنده بلند شد و خلوت تنگ غروب ساحل را شکست.
شانه به شانه هم خیابان منتهی به ساحل را باز میگشتیم و او همچنان برای من حرف میزد و من باز از شنیدن صدایش لذت میبردم که هر چه میشنیدم از شنیدنش خسته نمیشدم و هر کلمه شیرینتر از کلام قبلی زیر زبان جانم مزه میکرد که سرانجام صدای اذان مغرب بلند شد. درست در آن سمت خیابان مسجد اهل سنتی قرار داشت که از منارههایش صدای اذان بلند شده و مردم دسته دسته برای اقامه نماز به سمتش میرفتند. چقدر دلم میخواست برای نماز جماعت به مسجد بروم، ولی ملاحظه مجید را میکردم که در این چند ماه زندگی مشترک، هنوز با هم به مسجد اهل سنت نرفته بودیم.
هر چند پیش از ازدواج با من، یکی دوباری با عبدالله به مساجد اهل سنت رفته بود، ولی باز از اینکه حرفی بزنم، اِبا میکردم که نگاهی به شلوارش کرد و پرسید: «الهه! شلوارم خیلی کثیفه؟» و پیش از آنکه من پاسخی بدهم، با چشمانش، مسجد سیمانیِ سفید رنگ آن سوی خیابان را نشانه رفت و ادامه داد: «یعنی میشه باهاش رفت مسجد؟ خیلی آبروریزی نیس؟» و من که باورم نمیشد میخواهد برای اقامه نماز مغرب به مسجد اهل تسنن بیاید، با لحنی لبریز تردید پاسخ دادم: «مجید این مسجدِ سُنی هاست!» و او همچنانکه شلوارش را وارسی میکرد و شن و ماسه ها را میتکاند، لبخندی زد و با شیطنت پرسید: «یعنی من رو راه نمیدن؟» و من که از این تصمیمش به هیجان آمده بودم، با خوشحالی پاسخ دادم: «چرا، فقط تعجب کردم!» و فکری به ذهنم رسید که به نیم رخ صورتش نگاه کردم و با لحنی محطاتانه اطلاع دادم: «آخه اینجا مُهر نداره!» به آرامی خندید، جانماز کوچکی را از جیبش در آورد و گفت: «مُهر همرامه الهه جان!»
و هر چه به مسجد نزدیکتر میشدیم، ذهن من بیشتر مشوش میشد که گفتم: «اینجا الان فقط نماز مغرب میخونن. نماز عشاء رو بعداً میخونن.» به سمتم صورت چرخاند و با حالتی ناباورانه جواب دلواپسی هایم را داد: «الهه جان! من الآن نُه ماهه که دارم با یه دختر سُنی زندگی میکنم! چرا انقدر نگرانی عزیزم؟!!! خُب وقتی اونا نماز مغرب رو خوندن، من نماز عشاء رو فُرادی میخونم. تازه دفعه اولم که نیس، قبلاً هم اینجا اومدم.» به مقابل مسجد رسیدیم و باید از یکدیگر جدا میشدیم که لبخندی نشانم داد و سفارش کرد: «مراقب خودت باشه الهه جان! هم مراقب خودت، هم مراقب حوریه!» و با دلهایی که بعد از اینهمه همراهی، هنوز تاب دوری همدیگر را نداشته و به فاصله یک نماز، بیقراری میکردند، از هم جدا شدیم و من یکسر به وضوخانه رفتم.
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#ارتباط_موفق ۲۱ ⚡️آنان که اهل تحمیلِ میل خود، به دیگرانند، و اگر میلشان برآورده نشود؛ با پرخاش، ی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباط موفق_22.mp3
10.95M
#ارتباط_موفق ۲۲
💌 میزانِ کرامت و بخشندگی شما، ارتباط مستقیم با میزان جذب شما دارد!
⚡️آنان که دستان تنگ، و قلب منقبض دارند،
و نمیتوانند دیگران را به آسانی در داراییهای خود، سهیم کنند؛
هرگز در ارتباطات خود، و جذب قلوب دیگران، موفق نخواهند بود.✘
#استاد_شجاعی 🎤
#آیتالله_مجتهدی_تهرانی
@shervamusiqiirani-12 - آواز و ني.mp3
831.5K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
يك شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون عشقي كه بر جاني فتاد
شعله تا سرگرم كار خويش شد
هر نياي شمع مزار خويش شد
ني به آتش گفت كاين آشوب چيست
مر تو را زين سوختن مطلوب چيست
گفت آتش : بيسبب نفروختم
دعوي بيمعنيات را سوختم
زان كه ميگفتي نيم با صد نمود
همچنان در بند خود بودي كه بود
با چنين دعوي چرا اي كم عيار
برگ خود ميساختي هر نو بهار
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بيدردي علاجش آتش است
#مجذوب_علیشاه
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#غدیر #صوت #کتاب_صوتی 📚 #الغدیر 1⃣ فصل اول (۱) ✍ نویسنده ; علامه امینی 🎙 راوی : بهروز رضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ
#ویژه_عید_غدیر 🔴
شماره 2⃣
✨خدا داند که حیدر کل دین است
میان خلق، او حَقُّالیقین است
تمام عالم امکان بداند
فقط حیدر امیرالمؤمنین است✨
#خطبه_غدیر 🌸🍃
#فضیلت_حضرت_علی_(ع)