eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
47.2هزار عکس
34.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره آل عمران (آیه 8) 🍃رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (8)🍃 ❤️ (راسخانِ در علم، می‌گویند:) «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنكه ما را هدایت كردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌ای! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 و او راست كشتيهايى همانند كوه كه در دريا مى‌روند. هر که روی زمین است دستخوش مرگ و فناست. (الا ای جنّ و انس) کدامین نعمتهای خدایتان را انکار می‌کنید؟
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
مردى در گوش وى پچ پچ كرد: « جانم فدايت، فرزند محمد (ص)! چه قدر خوب بود كه براى اين‌ها سفره جداگانه اى مى افكندى. » لبخند از سيماى امام ناپديد شد. چرا چنين كنم؟! خداى والا و مادرمان يكى است. پاداش‌ها برابر كردارهاست . (۱۷۱) سپس با صدايى كه همه بشنوند، فرمود: « اگر در دلم احساس كنم كه از اين برترم؟ قسم مى خورم تمام بردگانم را آزاد كنم. » آن گاه به جوانى آفريقايى كه در آن سوى سفره بود، اشاره كرد و گفت: « چون از بستگان رسول خدايم، احساس برترى ندارم؛ مگر اين كه من كار شايسته اى انجام دهم كه به خاطر آن از اين جوان برتر شوم. » (۱۷۲) ياسر خادم كه در دلش عشق به اين مرد آسمانى موج مى زد، با خويش نجوا كرد: « به بينوايان نان، به بردگان آزادى و به همه نيكى مى بخشى! » https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 یه شبهه ای که مطرح هست بعضی از سست ایمان ها میگویند اگر امام زمان هست و نظام اسلامی ایران مورد تاییدشه چطور در خود کشور ایران ظهور نمیکنه که همه طرفدارشن؟ پس یا امام زمان نیست العیاذ بالله یا نظامتون دروغگو هست و چطور در عربستان وهابی که دشمنش هست میخواد با کدوم ارتش ظهور کنه؟ حرفهایه اینطوری زیاد هست منتها نمیدونیم واقعا چی جواب بدیم و از کجا شروع کنیم؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 👌🏻اینکه دیگر شبهه خیلی ساده ای است مگر امام زمان (عج) قرار است فقط برای ایرانی ها ظهور بکند؟ ظهور حضرت یک ظهور جهانی است. امام فقط در ایران که نیست، خُب این شبهه می گویم ببینید چه قدر ساده است. مأموریت امام زمان (عج) یک مأموریت جهانی است. اینکه چرا از مکه ظهور می کند؟ اولا به این خاطر که اول کار برود در مکه دشمنانش را از بین ببرد، دوما مکه خانه خداست، جایگاه انبیا بوده و سرزمین مقدسی از همان اول خلقت بوده، پس مکه ظهور نکند کجا ظهور بکند؟ ❓بعد با کدام ارتش و فلان ... عرض کردیم حلقه اولیه یاران حضرت ده هزار و سیصد و سیزده نفر، که حلقه اولیه شکل بگیرد و رخ می دهد. این چیزی نیست که بخواهند مته به خشخاش بگذارند که چنین نمی‌شود و امکان ندارد و... ایران مورد تأیید امام زمان هست که کمکش می کند. اینهایی که این حرف ها را می زنند در قضیه صحرای طبس چه کسی این کشور را حفظ کرد؟ واقعا صحرای طبس یک نمونه هست برای بستن دهان این یاوه گویان. 👈🏻صحرای طبس که آمریکا خودش پیش بینی کرده بود تا یک هفته دیگر نه طوفان شن می آید نه چیزی، پس این شن ها را چه کسی آورد؟ این طوفان کار چه کسی بود؟ اگر کار خدا و امام زمان (عج) نبود پس کار چه کسی بود؟ خود قضیه طبس دقیقا یک نمود مثبتی است برای اینکه اصل این نظام تأیید می شود، ولی خُب جزئیات و تخلفاتی که در این نظام صورت می گیرد ما به هیچ عنوان تأیید نمی کنیم و ان شاءالله امام زمان (ع) می آید ریشه همین مفسدین اقتصادی هم هست را خشک می‌کند. والا اینکه چرا در ایران ظهور نمی‌کند؟ چون قیام حضرت یک قیام جهانی است و فقط مربوط به ایران نیست. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
حکومت 13.MP3
6.59M
🎤🎤🎤 💠 سلسله دروس 24 🎬 جلسه 4️⃣2️⃣ 📋 موضوع : بررسی تخصصی (قسمت سیزدهم) 🎤 با تدریس ( از اساتید مهدویت )
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت دینتون رو باچیزی عوض نکنید ❤️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷🌷🌷 خدا از "هیس "خوشش نمياد! مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد : آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ، از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز از لپ هام گرفت تا گل بندازه تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت : جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را ریختند تو باغچه و گفتند : تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها گفتم : آخه .... گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه همه خندیدند ولی من ، خجالت کشیدم به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم، دوست داشتن چیه ؟ عادت میکنی بعد هم مامانت بدنیا اومد با خاله هات و دایی خدابیامرزت بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟ می گفت هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون عین یه غنچه بودم که گل نشده گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت : آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد دلم پر می کشید که حاجی بگه دوست دارم ، ولی نگفت حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود زیر چادر چند تا بشکن می زدم آی می چسبید ، آی می چسبید دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟ گفت : هیس ، دیگه چی با این عهد و عیال ، همینمون مونده که انگشت نما شم مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت: بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم یهو پیر شدم پاشو دراز کرد و گفت : پاهام خشک شده ، هر چی بود که تموم شد آخیش خدا عمرت بده ننه چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی اش هشتی ، وشگون ، یه قل دوقل ، عاشقی گفتم مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟ انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ، اینقدر به همه هیس نگید بزار حرف بزنن بزار زندگی کنن آره مادر هیس نگو ، باشه؟ خدا از "هیس "خوشش نمياد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خدا برف را به اندازه بام می‌دهد. خدا ی مهربان با هرکس بر اساس ظرفیت و توانایی اش رفتار می‌کند. https://eitaa.com/zandahlm1357