#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
آشنا آشنا: دهه ي چهل و سفر به همدان اولين سفر من به همدان در سالهاي دهه ي ۴۰ اتفاقاً براي شركت در ي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آشنا آشنا:
خاطرات زندان قزل قلعه
خاطرات زندان قزل قلعه شماها واقعاً يادتان نيست، چون در آن زمان نبوديد؛ اما افرادي كه بودند، ميدانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصوير نيست. سال ۴۲ بنده را به زندان قزل قلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهراني را هم آوردند.
من از پشت درِ سلول شنيدم كه دارند حرف ميزنند؛ فهميدم اينها را تازه دستگير كرده اند. قدري خوشحال شدم؛ گفتم چند روزي كه بگذرد و بازجوييها تمام شود، داخل زندانِ انفرادي هم گشايشي پيش ميآيد؛ با اينها تماس ميگيريم و حرفي ميزنيم و بالاخره يك هم صحبتي پيدا ميكنيم.
شب شد؛ ديديم يكي يكي آنها را صدا كردند و بردند. يك ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز ديدم يك نفر دريچه ي روي درِ سلول را كنار زد و گفت: "حاج آقا! ما برگشتيم. " ديدم يكي از همان تهراني هاست. گفتم در را باز كن، بيا تو. در را باز كرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتي؟ معلوم شد آنها را پاي منبر مرحوم شهيد باهنر گرفته بودند. شهيد باهنر ماه رمضان سال ۴۲ در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكيها هجوم ميآورند و عده اي را همين طوري ميگيرند؛ اين پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهيد باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل قلعه بردند.
از اين افراد بازجويي ميكنند، ميبينند نه، اينها كاره اي نيستند و فعاليت مهمي ندارند؛ لذا آنها را رها ميكنند. وقتي وسايل جيب آنها را ميگردند، تقويمي از اين شخصي
كه او را بازگردانده بودند، پيدا ميكنند كه در يكي از صفحات آن با خط بدي يك بيت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود:
جمله بگوييد از برنا و پير لعنت اللَّه رضا شاه كبير
او نه شعار داده بود، نه اين شعر را چاپ كرده بود، نه جايي آن را نقل كرده بود؛ فقط در تقويم جيبي اش اين شعر عوامانه را نوشته بود. به همين جرم، او را شش ماه به زندان محكوم كردند!
سخنراني در ديدار دانشجويان و اساتيد دانشگاههاي استان كرمان ۱۹/۰۲/۱۳۸۴
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏞 #قرآن_در_طبیعت
🏞 #آرامش_با_قــرآن
همه نعمت های خدا به کنار
فقط همین یک نعمت را حساب کن
💧 آبی که مینوشیم
🌧 اگر قرار بود نازل شدنش
😔 به خودمان واگذار شود، چه میشد؟!
سوره واقعه ۶۸-۷۰
#یادآوری_نعمتهای_خدا_انسان_را_عاشق_خدا_میکند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸فرازهای جاویدان 🔸
👌با صدای معنوی استاد محمد صدیق منشاوی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
جنبش ابوحاتم اباضى در سال ۱۵۱ هجرى، يعقوب بن كندى، معروف به ابوحاتم اباضى، همراه جمعى از خوارج، در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
جنبش هاشم بن اشتاختج
در سال ۱۵۲ هجرى، گروهى از مردم افريقا و سپاهيان خراسانى، به فرماندهى هاشم بن اشتاخنج، در افريقا خروج كردند و محمد بن اشعث، فرماندار منصوب از جانب منصور را بيرون راندند و فردى به نام عيسى بن موسى خراسانى را بر خويش گماردند.
سپاه منصور با او نبرد كردند و هاشم را نزد منصور بردند و به دستور وى، او را كشتند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔴 چشماني كه بينا شد
يكي از اطبّا اصفهان مي گفت:
من به هيچ ديني معتقد نبودم. به خدا ايمان نداشتم. با اين كه بچه مسلمان هم بودم ، يك روز به عمرم نماز نخوانده بودم، روزه نگرفته بودم. خارج آمدم و تحصيل كردم، دكترايم را گرفتم. به ايران برگشتم. مطب باز كردم و متخصّص چشم بودم.
ازدواج كردم. خدا به من دختري داد، روز به روز كه اين دختر بزرگتر مي شد، علاقه من به او بيشتر مي شد،
دختر به سنّ 6-7 سالگي رسيد، يك روز صبح آمدم صدايش كردم، از خواب بيدار شد، چشمهايش را هم باز كرد. ولي به من گفت: بابا، هيچ جا را نمي بينم، هر چه دستم را جلو چشمش تكان تكان دادم، ديدم نمي بيند. وحشت زده لباسهايم را پوشيدم. او را به مطب آوردم معاينه اش كردم، ديدم نابينا شده. صددرصد ، و بينايي اش را كاملاً از دست داده،
تلفن كردم، بعضي ديگر از رفقاي همكارم آمدند؛ كميسيون كردند، گفتند: هيچ اميدي به او نيست.
از ايران به كشورهاي خارجي آمديم، همه جا جواب رد دادند. دوباره به ايران برگشتيم. ديگر نه غذا مي توانستيم بخوريم، نه خواب داشتيم، نه آسايش داشتيم، يك روز زنم آمد با اشك جاري، گفت فلاني، چند سالي است كه ما با هم زندگي مي كنيم، هنوز يك همچنين خواهشي از تو نكرده بودم. امروز مي خواهم يك خواهش از تو بكنم، كه به خاطر من انجام بدهي .
گفتم: چه هست كه بگويي انجام بدهم؟ گفت: نه تو اعتقاد نداري. چكار كنم؟ گفت: انگليس، آمريكا، آلمان بردي خوب نشد، اطبّاي ايران جواب كردند. مي خواهم از تو يك خواهش كنم، مي دانم تو خدا را قبول نداري، دين و امام رضا (ع) را قبول نداري، ولي ما اصفهان هستيم و تا مشهد راهي نيست. همه جا بچّه يمان را برديم.بيا سه تا بليط بگيريم و سه تايي، براي سه شب مشهد برويم و برگرديم
گفتم: اين حرف ها چيست؟ مزخرفات مي بافي. گفت: من كه گفتم: فقط به خاطر من اين كار انجام بده.
گفتم باشد. ولي من خودم نمي آيم. من به امام رضا (ع) و اين حرف ها اعتقاد ندارم. گفت :« بسيار خوب» شما داخل حرم نياييد. من را ببر دمِ درِ حرم، من به حرم مي روم. شما دو ساعت ديگر دنبالم بيا.
بليط گرفتم، براي سه شب آمديم مشهد، وارد شديم، در هتل اثاثيه را گذاشتيم. حرم آمديم. چشمم به گنبد علي بن موسي الرضا افتاد، برگشتم.
زن در حرم رفت. دو ساعت بعد برگشت. شب دوّم، شب سوّم گذشت، خبري نشد.
به زنم گفتم : ديدي گفتم اين ها همه اش كشك است. علي بن موسي الرضا (ع) يعني چه؟ حالا ديگر بيا برويم. امشب ديگر پروازمان هست، زن باز هم زد زير گريه. گفت: امشب كه شب سوّم هست، شب جمعه هست، من شب جمعه حرم امام رضا (ع) را ترك نمي كنم. برو بليطمان را تمديد كن. سه روز ديگر بيشتر بمانيم. بليط را تمديد كردم. #شب_جمعه هم گذشت، خبري نشد. روز جمعه هم گذشت خبري نشد. شنبه صبح بود زنم گفت: ما را حرم نمي بري؟ گفتم چرا مي برم. ساعت 8 ما را حرم برد. خودش رفت كه ساعت 10 دنبالمان بيايد، دم صحن قرار گذاشتيم.
من رفتم و ساعت 10 آمدم دم قرار، ايستادم . دم صحن ديدم خبر نيست. ترسيدم « خدا» تا الآن تخلّف نكرده بودند. هر روز سر ساعت همين جا بودند. كجا رفتند؟ گم شدند؟
نگاه كردم در حرم تا آن لحظه حاضر نبودم از تعصّبي كه داشتم، داخل صحن را نگاه كنم. يك وقت ديدم حرم قيامت شده. مردم بر سرشان مي زنند. هر كسي هر كجا هست رو به حرم ايستاده، مي گويد: يا علي ابن موسي الرضا. خدا، چه خبر شده، چه شده، چه اتّفاقي افتاده؟ يك نفر آن نزديكي بود. صدا كردم. گفتم بيا جلو. نمي خواستم داخل حرم بروم. جلو آمد، گفتم: چه خبر است. حرم اين قدر قلقله است. گفت: مگر نمي داني امام رضا يك دختر بچه كور 6-7 ساله را شفا داده، الآن روي دست مردم است.
گفت: ديگر نفهميدم چه شد، گفتم: واي بر من، نكند دختر خودم باشد، داخل صحن دويدم، جمعيّت را شكافتم.
يك وقت ديدم دخترم روي دست مردم است، از آن دور من را ديد، مي گويد: بابا ديگر مي بينم.
گفت: جلو رفتم. دخترم را بغل كردم. دستم را جلوي چشمهايش حركت دادم ديدم چشم حركت مي كند. فهميدم بينا شده. دختر را رها كردم، داخل حرم دويدم، شبكه هاي ضريح را گرفتم. گفتم: آقا به خدا ديگر نوكرت هستم. اين قدر كريمي كه من به تو اعتقاد نداشتم، من را هم دست خالي برنگرداندي، به من هم عنايت كردي
📗منبع: نوار گلچين مصيبت هاي مرحوم خبازيان
#توسل_حضرت_امام_رضا_علیه_السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#از_روضه_منوره
ضریح امام رضا علیه السلام بازگشایی شد😭
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
شبهه ♨️به چه دلیلی میگویید انسان علاوه بر جسم روح هم دارد❓❓ دلایل عقلی👇👇 دلیل اول 👌✅ما در هر چ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جواب دوم
بخش اول
رؤیای صادقه
اثبات وجود روح از طریق خواب، به نظر میرسد حدأقل با دو روش میتوان روح را از راه رؤیا اثبات کرد:
اولاً: اگر شخصی بدون هیچ زمینه و پیشفرض و اطلاعات قبلی خوابی ببیند که بدون کم و کاست در آینده محقق شود، به هیچ وجه نمیتوان آنرا با سیستم مادی بدن مرتبط کرد.
ثانیاً: با اینکه در خواب شرایط عمل نمودن اعضای ظاهری موجود نیست، ولی کار و عمل آن عضو مشاهده میشود. مثلاً برای دیدن و عمل نمودن عضو چشم و سیستم بینایی، شرایطی لازم است؛ مانند بسته نبودن پلک چشم، وجود نور کافی، وجود فاصله مناسب و ... در حالیکه شخصی که خواب دیده هیچیک از این شرایط دیدن در آنجا محقق نبوده است. بنابراین انسان غیر از بدن مادی باید از وجود دیگری غیر مادی نیز برخوردار باشد تا بتواند چنین اعمالی از او سر بزند.
#انسان_شناسی
.......:
۱۸- خداحافظ ای کاخ!
محمّد بن سلیمان دیلمی (گیلانی) میگوید:
روزی خدمت امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شدم و عرض کردم: پدرم برای من نقل کرد: مردی به نام «نوشجان» به او گفت: وقتی اسبان عرب به قادسیه تاختند، و یزدگرد از وضع رستم فرخ زاد و تسلیم شدن او آگاه شد، گمان کرد که رستم و تمام لشکر کشته شده اند. در این حال پیکی از راه رسید و گفت: چگونه در جنگ قادسیه پنج هزارتن کشته شده اند؟
یزدگرد در حالی که خود و اهل بیتش را برای فرار آماده میکرد در مقابل در ایوان کاخ خویش ایستاد و گفت: خداحافظ ای کاخ! من اکنون تو را ترک میکنم امّا روزی من، یا مردی از نسل من، که زمان آن نزدیک نیست، و موقع آن فرا نرسیده، به سوی تو باز خواهیم گشت.
اکنون بفرمایید: منظور یزدگرد از «مردی از نسل من» کیست؟
حضرت فرمود: او صاحب شما حضرت قائم علیه السلام است که به امر خداوند قیام خواهد نمود. او ششمین فرزند از نسل من است و از طرف مادر (بی بی شهربانو) فرزند یزدگرد است! [۱]
----------
[۱]: ۲۱. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۳ و ۱۶۴.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: نباشد ز یزدان کسی ناامید. نباشد ز یزدان کسی ناامید. [۲] قرآن مجید میفرماید تنها کافران ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
نه میخواهم خدا گوساله به همسایهام بدهد نه ماده گاو به من!
به آدمهای حسود و بخیل که حاضر نیستند نعمت و آرامش به دیگران برسد. و در این راه حاضر هستند دارایی خود را به باد دهند تا دیگران به نان و نوایی نرسند.
https://eitaa.com/zandahlm1357