#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهل و پنجم پاکت کمپوت و می
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و چهل و ششم
عبدالله از روی صندلی بلند شد و با قدمهایی سنگین از اتاق بیرون رفت تا راحتتر صحبت کنم و من قفسه سینهام از حجم بغض به تنگ آمده و باز عاشقانه مقاومت میکردم که به شیرینی پاسخ دادم: «من خوبم! تو چطوری؟ خیلی درد داری؟» به آرامی خندید و به گمانم به همین خنده، درد در بدنش پیچید که برای چند لحظه ساکت شد و بعد با صدایی که از شدت درد بُریده بالا میآمد، جواب داد: «منم خوبم، با تو که حرف میزنم هیچ دردی ندارم. دردِ من فقط نگرانی برای تو و اون فسقلیه! شما که خوب باشید، منم خوبم!» و چه حرفی زد که قلبم از زخم جدایی حوریه شکاف خورد و چقدر خدا خدا میکردم که بوی خون این قلب زخمی در صدایم نپیچد و باز با متانت جوابش را بدهم: «منم وقتی صدای تو رو میشنوم آروم میشم...» و ترسیدم کلامی بیشتر بگویم و از سوز صدایم به آتش سینهام پی ببرد که ساکت شدم تا او شروع کند: «الهه جان! شرمندم! بازم به خاطر من اذیت شدی! اگه یخورده بیشتر حواسم رو جمع کرده بودم، شاید اینجوری نمیشد!» از دردِ دل مردانهاش، چهارچوب بدنم به لرزه افتاده و سراپای وجودم از غصه میسوخت که اگر همه سرمایه زندگیمان از دست رفته و او خودش را سرزنش میکرد، من پاره تنم را از دست داده بودم که همچنانکه به آهنگ دلنشین صدایش دل سپرده بودم، بیصدا گریه میکردم تا باز هم برایم بنوازد: «ولی نمیذارم تاوان اشتباه منو شما بدین! از هر جا شده قرض میکنم و پول پیش خونه رو جور میکنم. هر طور شده یه خونه خوب براتون تهیه میکنم. تو فقط غصه نخور!» و شاید نفسهای خیسم را از پشت تلفن میشنید که او هم شیشه صدایش از بارش گریه نَم زد و با لحنی که از سوختن زخمهایش هر لحظه بیشتر میلرزید، تمنا کرد: «قربونت بشم الهه جان! آروم باش عزیز دلم! اگه غصو بخوری، حوریه هم غصه میخوره! به ماه دیگه فکر کن که حوریه به دنیا میاد! پس به خاطر حوریه آروم باش!» و دیگر حوریهای در جانم نبود که به هوای آرامش قلب کوچکش خودم را آرام کنم که گلویم از هجوم بغضی مادرانه به تنگ آمد و باز به خاطر مجیدم، با دست دهانم را گرفته بودم تا زمزمه گریههای بیصدایم را نشنود، ولی سکوت سنگینم بوی یأس و مصیبت میداد که پای دلش لرزید: «الهه... چیزی شده؟» از شدت گریه چانهام به لرزه افتاده و زبانم قدرت تکان خودن نداشت، ولی نغمه نالههای نمناکم را حِس میکرد که نفسهایش به تپش افتاد: «الهه! تو رو خدا یه چیزی بگو! چی شده؟» و مگر میتوانستم در آغوش گرم و مهربان مرد زندگیام بیش از این صبوری کنم که شیشه شکیباییام شکست و نالهام به گریه بلند شد. دیگر نمیفهمیدم مجید چه میگوید و از ضجههای دردناکم چه حالی شده که موبایل از دستم افتاد. تمام ملحفه سفید را روی صورتم مچاله کرده بودم و طوری جیغ میکشیدم که عبدالله و پرستار وحشتزده وارد اتاق شدند. نفسم از شدت گریه بند آمده و میدانستم با این هق هق گریه، نفس مجیدم را هم به شماره انداختهام. پرستار با عجله به سمت من آمد و عبدالله فهمید چه خبر شده که سراسیمه موبایل را از روی تخت برداشت و صدا زد: «مجید نترس! نه، نه! چیزی نشده! بهت میگم چیزی نشده. الهه... الهه فقط یه خورده دلش گرفته!» و مجید چطور میتوانست باور کند این ضجهها از یک دلتنگی ساده باشد که دیگر دست از سر عبدالله بر نمیداشت و عبدالله با درماندگی پاسخ میداد: «چیزی نشده مجید! نترس! الهه حالش خوبه...» و من که میدانستم دل عاشق مجید دیگر این دروغها را باور نمیکند، از تهِ دل نام حوریه را صدا میزدم و دیگر به حال خودم نبودم که با مجیدم چه میکنم که از سوزِ دل ضجه میزدم: «بچهام از دستم رفت! دخترم از دستم رفت! دلم براش تنگ شده! به خدا دلم خیلی براش تنگ شده! دلم میخواد یه بار بغلش کنم! فقط یه بار بوسش کنم...» و تاوان این نالههای بیپروایم را عبدالله میداد: «مجید نترس! میگم، بهت میگم چی شده! آروم باش...» چند پرستار دورم ریخته و میخواستند به هر وسیلهای آرامم کنند و آرامش من تنها بوسه به صورت دخترم بود که به درگاه خدا التماس میکردم: «خدا... من بچهام رو میخوام... من فقط بچهام رو میخوام...»
با ما همراه باشید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ツ
🌷فرازی از بیانات حضرت آیتالله بهجت قدسسره
از محبت اهلبیت علیهمالسلام نباید دست برداشت!
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani - تصنیف : سکوت - علیرضا افتخاری.mp3
6.3M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گفتند، سرودند، نوشتند و گذشتند
این نغزترین شعر خدا را ننوشتند
دردا و دریغا که قلمها و زبانها
نجوای شب و سوز دعا را ننوشتند
از خلوت آغوش شبانگاه سرودند
آغوش وداع شهداء را ننوشتند
گفتند و نوشتند زمستان و خزان را
سرسبزترین فصل شُما را ننوشتند
دیدند فُراتی شده است از هر مژه جاری
حتی نَمی از اشک صفا را ننوشتند
خون گریه کن ای دوست، بر این نکته که آنها
آمیزهی لبخند و بُکاء را ننوشتند
گفتند، سرودند، نوشتند و گذشتند
این نغزترین شعر خدا را ننوشتند
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 #کلیپ_تصویری| شرح حدیث اخلاق| ⭕️ راهنمایی به انجام کار خیر! ❤️ #مقام_معظم_رهبری (حفظه الله)❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب صوتی" همرزمان حسین علیه السلام" اثر
#آیت_الله_سید_علی_خامنه_ای
" ده گفتار در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم"
تولید ایران صدا با صدای #رضا_خضرایی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: نماز اول وقت در قطار امروز در كشور ما اين جهات (نماز اول وقت) قابل مقايسه ي با قبل از انقلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصطفي اسماعيل
مصطفي اسماعيل خداي متعال، ملت ما را كه يك حركت و يك مجاهدت كردند، هزاران پاداش داد. يكي از نعم همين است كه الحمدلله جو، جو قرآني است. من يادم ميآيد كه در سابق، بعضي از اين موجهاي راديويي را با زحمت پيدا ميكردم. راديوهاي مصر را باز ميكردم و با زحمت آن را ميشنيدم. ما رفيقي داشتيم - خدا رحمتش كند - او به مصر رفته بود، چند ماه در آن جا مانده بود و نوارهاي ابوالفتاح، شيخ مصطفي اسماعيل و محمد رفعت و امثال آنان را به اين جا آورده بود. مخصوصا من از نوار ابوالفتاح خيلي خوشم ميآمد؛ آن را گوش ميكردم. بعدها هم با صداي شيخ مصطفي اسماعيل آشنا شدم. بعد كه شيخ مصطفي اسماعيل را شناختم، بقيه يادم رفت.
بيانات در مراسم
توديع با قاريان قرآن: استاد شحات محمد انور و استاد محمد بسيوني ۰۱/۱۲/۱۳۶۹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌸✨
🌺🍃همانطوری که شبها خواب هستی و دنیا را به خدا میسپاری
الان هم که بیداری بگذار او دنیا را اداره کند
او همیشه بیدار است...
کسی که به قدرت خداوند یکتا ایمان داره،یک ذره دلواپسی به دلش راه نمیده،چون میدونه که
مالک دنیا خداست
در هر حال و احوالی هستی
خدارو فراموش نکن چون تنها
با یاد خداست که دل آرام میگیرد
🌺🍃قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
(سوره توبه آیه۵۱)🌿
✅بگو هرگز جز آنچه خدا برای ما خواسته به ما نخواهد رسید، اوست مولای ما، و البته اهل ایمان در هر حال باید بر خدا توکل کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ - زمر 67
📖 آنان آن گونه که شایسته است خدا را نشناختهاند (این است که تو را به شرک میخوانند. خدا آن کسی است که) در روز قیامت سراسر کرهی زمین یکباره در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راست او در هم پیچیده میشود. خدا پاک و منزّه از شرک آنان (و دورِ دور از انبازهای ایشان و فراتر از اندیشهی انسان) است.
📺 تلاوت زیبای آیه 67 سوره مبارکه زمر با صدای استاد عبدالباسط
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: جنبش ابوعُمَيطر در سال ۱۹۵ هجرى، فردى از تبار يزيد بن معاويه، به نام على بن عبدالله بن خال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جنبش نصربن سيّار
در سال ۱۹۸ هجرى، نصر بن سيّار بن شيث عُقَيلى، كه پس از مرگ هارون الرشيد با فرزندش امين عبّاسى بيعت كرده بود، از شكست امين آزرده شد و به انگيزه مخالفت با مأمون، در ناحيه شمالى حلب، در سرزمين مُضَر به شورش برخاست و بر منطق بسيارى چيره شد. وى گرچه در سال ۱۹۸ در نبرد با طاهر ذواليمينين تاب پايدارى نياورد و عقب نشست، در سال ۱۹۹ امّا بار ديگر نيرو گرفت و حرّان را محاصره كرد. اين بار، مأمون، عبدالله بن طاهر را به جنگ او گسيل داشت و پس از يك سال مقاومت، او را گرفت و به بغداد فرستاد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 آخرین بار کی رفتی حرم امام رضا؟!
#کلیپ_ویژه
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد میشه راجع به نبرد قرقیسیا توضیح بدین؟ 1) اینکه چه موقعی هست?? 2) بین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️شبهه ۱۳
اگر خداوند اینهمه قدرت دارد پس چرا ظالمان را از بین نمیبرد❓
ابوالحسنین:
جواب شبهه ۱۳
جواب اول👇👇
☘خدای مهربان، برای زندگی ما آدم ها هم دو فصل در نظر گرفته است.که این دو فصل با هم فرق دارند. فصل اول زندگی ما،از تولد شروع می شود و تا زمان مرگ ادامه دارد. فصل دوم زندگی ما هم از مرگ شروع می شود و تا آخر قیامت ادامه می یابد.
👈فصل اول زندگی فصل امتحان است. خداوند دنیا را خلق کرده برای کاشتن اعمال تا در فصل دوم هرچه کاشته ایم برداشت کنیم. (هرچند در این فصل اول، بنده تلنگرها و گوش مالی هایی داده میشود تا شخص به ریل امتحان برگردد.) اما ؛ اگر قرار بود خداوند هر کسی هر ظلمی میکند را قلع و قمع کند، پس چرا دیگر ما را آورد داخل این دنیا همان بهشت می ماندیم خب🤷♂
جواب دوم👇👇
☘نکته ی مهم اینست که اگر قرار باشد خداوند هر کسی ظلم یا گناهی کرده مجازات کند، خلاف حکمتش پیش می آید، چون؛ خودش آزادی داده که انتخاب کنیم، عقل داده که استفاده کنیم، اگر هر کجا که ما بخواهیم ظلم یا گناه کنیم جلوی مارا بگیرد یا مجازات کند، پس چرا دیگه اینها( عقل و اختیار ) را داده؟؟؟
جواب سوم👇👇
☘نکته بعد، خداوند میفرماید إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ
(در حقيقت خدا حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.)
یعنی اگر واقعا قومی خواستار ظلم نیستند، قیام کنند، یقینا خداوند یاری خواهد کرد همانطور که در انقلاب اسلامی ما و جنگ دفاع مقدس یاری کردند.👌
.......:
وقتی تا اینجای نامه را خواندم شیطان مرا وسوسه نمود که چطور او بهتر از من از محتوای آنها آگاه است؟ قسمت زیادی از نامه به همین ذکر نام صاحبان کیسهها پرداخته بود، و در انتها مرقوم فرموده بود:
«از کرمانشاه نیز از جانب احمد بن حسن مادرائی، برادر پشم فروش کیسه ای حاوی هزار دینار به همراه دارد، همراه با چندین تخته پارچه فلان شکل و فلان رنگ».
و تا آخر نامه نوع و رنگ پارچهها را یک یک برشمرد.
در این حال، خدای را به جهت منّتی که بر من نهاده و تردیدم را به یقین تبدیل کرده بود، شکر کردم. طبق آن نامه مأمور بودم که تمام مال را به ابوجعفر عثمان بن سعید تحویل دهم و آن چنان که او دستور میدهد، عمل نمایم.
به بغداد بازگشتم و به خدمت ابو جعفر رفتم در حالی که رفت و برگشتم سه روز به طول انجامید. وقتی ابو جعفر مرا دید گفت: چرا به سامرا نرفتی؟
گفتم: ای آقای من! اکنون از سامرا بازگشته ام.
من در حال بازگو نمودن ماجرا به ایشان بودم که نامه ای از سوی مولایمان صاحب الامرعلیه السلام به او رسید که مضمون آن درباره کیفیت و کمیت اموالی که نزد من بود، درست مانند مضمون نامه ای بود که من به همراه داشتم علاوه بر این که فرموده بود: باید اموال و پارچهها را به ابوجعفر محمّد بن احمد بن جعفر قطّان قمی تحویل بدهم.
ادامه دارد...👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357