آیا میدانید⁉️
🔺 هرگاه صاحبخانه، ملک خود را بفروشد، قرارداد او با مستاجر به قوت خود باقیست و لازم نیست مستاجر با صاحبخانه جدید قرارداد دوباره امضا کند...
🔺 در زمانیکه فروشنده مالکِ ملک بوده و اقدام به انجام تعهدی کرده یعنی قرارداد اجاره ای تنظیم نموده طرفین باید نسبت به آن پایبند باشند، بنابراین بعد از هر گونه نقل و انتقال بر روی ملکِ مورد اجاره، حقوق ایجاد شده برای مستاجر تا زمان انقضاء قرارداد اجاره پا برجا میباشد و نه تنها تنظیم قرارداد جدیدی لازم نیست، بلکه مالک جدید تا انقضای مدت قرارداد، نمی تواند مستاجر را بلند کند.
#اجاره
_Vakiil
🔹آيا ميدانستيد در قراردادهايِ عادي خريد املاك خطرهاي متعددي شما را تهديد ميكند!
🔸 بنابراين ضروري است به نكات ذيل توجه كنيد:
1⃣ قبل از معامله بايد اطمينان پيدا كنيد كه طرف مقابل شما مالك ملك مورد معامله است. چگونه؟؟ از طريق دفاتر اسناد رسمي استعلام مالكيت بعمل آوريد، سپس با تحقيق محلي و ميداني هويت مالك را احراز و آنرا با سجل ابرازي انطباق دهيد.در غير اينصورت ممكن است مال غير را خريداري نموده باشيد!
2⃣مشخصات دقيق پلاك ثبتي را با تعيين هر دو پلاك فرعي و اصلي، در قرارداد خود درج نماييد. همچنين ضروري است نشاني دقيق ملك را نيز درج نماييد. اگر مورد معامله، آپارتمان باشد، حساسيت هاي فوق بيشتر و ظرائف ديگري را نيز بهمراه خواهد داشت!
3⃣شروط مربوط به وجه التزام و تضامين را به دقت در قرارداد درج كنيد. با اين شروط، در فرض تخلف طرف مقابل، ميتوانيد از محل وجه التزام و شروط ضمني، حقوق خود را تأمين نماييد.
🔸اين شروط در قراردادهاي مختلف، متفاوت خواهد بود، لذا در صورت لزوم از متخصصين حقوقي حتماً مشورت بگيريد.
4⃣شرايط مربوط به پرداخت ثمن معامله را بصورت پلكاني و مشروط درج كنيد.
◀ اگر قرار است چك بدهيد، حتما شماره چك ها و تاريخ آنرا و همچنين و تحويل آنرا به دقت در قرارداد درج نماييد.
5⃣ زمان تحويل ملك و نحوه تحويل را بدقت در قراردادتان لحاظ كنيد.
6⃣ موعد دقيق انتقال اسناد رسمي مالكيت و دفترخانه اسناد رسمي مربوطه را به صراحت در قرارداد ذكر نماييد.
7⃣ آثار عدم حضور در دفترخانه و يا عدم تحويل ملك را به صراحت در قرارداد درج نماييد.
8⃣ نشاني دقيق طرفين در قرارداد ذكر شود.
9⃣حتماً دو شاهد معتمد قرارداد شما را امضاء كنند.
🔟 علاوه بر امضاء، اثر انگشت طرف مقابلتان را نيز در ذيل قرارداد اخذ نماييد.
#معامله
Vakiil
✅چرا در رانندگی قتل عمد نداریم؟
🔹قتل ناشی از رانندگی (حتی با فرض مقصر بودن راننده در رعایت نکردن موارد قانونی، نظیر رعایت سرعت مجاز)، قتل عمد محسوب نمی شود و قصاص ندارد.
🔹طبیعی است که عمل راننده در تجاوز از سرعت مقرر یا سبقت گرفتن در محل سبقت ممنوع، عملی عمدی است و شخص با وجود مشاهده تابلوی محدودیت سرعت یا ممنوعیت سبقت از سرعت مجاز تجاوز می کند یا سبقت می گیرد.
🔹این عمل عمدی است، ولی هنگامی که به واسطه سبقت یا تجاوز از سرعت مجاز تصادفی می کند، بدیهی است که تصادف، منظور و مقصود مرتکب نبوده است و در اینجا گفته می شود که نتیجه غیرعمدی بر عمل عمدی مترتب می شود و قتل اتفاق افتاده از این بی دقتی، شبه عمد محسوب می گردد.
Vakiil
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: 🖋 قسمت دویست و پنجاه و ششم ساعت از هشت شب گذشته و من گرسنه و خسته، هنوز به انتظار بازگشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم که من و مجید به نیت رفع گرفتاری حبیبه خانم و به حرمت جان جوادالائمه (علیهالسلام) زحمت اسبابکشی زود هنگام از آن خانه را به جان خریدیم و به این مصیبت دچار شدیم، در کجای این معامله با خدا غَش کرده بودیم که نه تنها سودی نصیبمان نشد، بلکه همه زندگیمان را هم از دست دادیم تا جایی که حتی زبان برادرم به طعنه دراز شد! شاید قلب من مثل دل مجید برای سامرا پَر پَر نمیزد و معنای جان جوادالائمه (علیهالسلام) را همچون مجید حس نمیکردم و مثل شیعیان اعتقادی عاشقانه در قلبم نبود، ولی باز هم دفاع از مقدسات اسلامی و احترام به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کار خیری بود که به عنوان یک مسلمان اهل سنت از دستم بر میآمد، پس چرا اینچنین به گرداب مصیبت افتاده و هیچ دستی برای نجات من و همسرم به سمتمان دراز نمیشد؟ که دلم از این همه بدبختی به درد آمد و طوری در هم شکست که اشک از چشمانم فواره زد. 🖋 قسمت دویست و پنجاه و هفتم
در گوشه تنهایی و تاریکی این غربتکده از اعماق قلب غمگینم گریه میکردم و خدای خودم را صدا میزدم که دیگر به فریادم برسد! که دیگر جانم به لبم رسیده و دنیا با همه وسعتش برایم تنگ شده بود! که دیگر اُمیدی به فردا برایم نمانده و هر دری را به روی دل تنگم بسته میدیدم! که دیگر آسمان و زمین بر سرم خراب شده و توانی برایم نمانده بود تا همین جسم نیمه جانم را از زیر این آوار بیچارگی بیرون بکشم! که دیگر کاسه صبرم سرریز شده و میترسیدم زبانم به ناسپاسی باز شود! روی تخت افتاده و صورتم را در بالشت فشار میدادم تا هق هق گریههای مصیبتزدهام از اتاق بیرون نرود و از منتهای جانم با خدا دردِ دل میکردم. از دلتنگی برای مادر مهربانم تا زندگی زیبایم که در کمتر از یکسال از هم متلاشی شد و پدرم که دنیا و آخرتش را به هوای هوس نوریه حراج کرد و برادرانی که مرا فراموش کرده بودند و دخترم که از دستم رفت و همسرم که این روزها میدیدم چطور ذره ذره آب میشود و موهای سپید روی شقیقهاش بیشتر و خودم که از هجوم غم و غصه دیگر رمقی برایم نمانده بود. نمیدانم چقدر سرم را در بالشت کوبیدم و به درگاه پروردگارم ناله زدم که دیگر نفسم بند آمد و چشمان بیحالم را بستم بلکه خوابم ببرد، ولی از شدت گرسنگی همه بدنم ضعف میرفت و درد عجیبی که در تمام استخوانهایم میدوید، اجازه نمیداد چشمانم به خواب رود. صورتم از قطرات اشک و دانههای عرق پُر شده و از شدت گرما و تشنگی بیحال روی تخت افتاده بودم. چشمانم جایی را نمیدید و حالا در این تاریکی ترسناک، این اتاق تنگ و دلگیر بیشتر از زندان، شبیه قبری شده بود که دیگر نفسم از ترس به شماره افتاده و تنها در دلم با خدا نجوا میکردم و زیر لب آیتالکرسی میخواندم تا زودتر مجید بازگردد و دعایم اجابت شد که مجید در را به رویم گشود. چراغ قوه موبایل را روشن کرده بود که نور باریکش، تاریکی مطلق اتاق را به هم زد و به صورتم تابید. لابد صورت مرا در همین نور اندک میدید، ولی خودش پشت نور بود و من صورتش را نمیدیدم و فقط سایه قامتش پیدا بود که روی تخت نیمخیز شدم و عقده این همه ترس و تنهایی را بر سرش خالی کردم: «کجا بودی؟ تو این تاریکی دِق کردم!» داخل اتاق شد، در را پشت سرش بست و به گمانم تمام راه را دویده بود که اینچنین نفس نفس میزد. مانده بودم با جراحت پهلویش که حتی قدم زدن معمولی هم برایش مشکل است، چطور این مسیر را دویده که خودش پای تختم زانو زد و با صدایی که از شمارش نفسهایش به طپش افتاده بود، شروع کرد: «شرمنده الهه جان! همه راه رو بدو بدو اومدم، ولی بازم دیر شد!» موبایل را لب تختم گذاشت تا نور ضعیف چراغ قوه، جمع دو نفرهمان را روشن کند که دیدم چیزی با خودش نیاورده و باورم نمیشد دست خالی برگشته باشد که با ناراحتی اعتراض کردم: «مجید! من دارم از تشنگی میمیرم! حتی آب هم نگرفتی؟!!!» و دیگر نتوانست جوابم را بدهد که صورتش از درد در هم رفت و لحظهای ساکت شد. میدیدم با دست چپش پهلویش را فشار میدهد و میدانستم این دویدن، سوزش جراحتش را بیشتر کرده، ولی شورشی در جانش به پا خاسته بود که تحمل اینهمه درد را برایش آسان میکرد. دوباره چشمانش را گشود، صورت زرد و خیس از عرقش، گل انداخته و چشمان کشیده و زیبایش پس از مدتها دوباره میخندید. دیگر تشنگی و گرما را فراموش کرده و به انتظار حرفی که در دلش جا نمیشد، تنها نگاهش میکردم تا قدری نفسش جا بیاید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani-1 - تصنیف : فسانه.mp3
2.11M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
ای فسانه فسانه فسانه
ای خدنگ تو را من نشانه
ای علاج دل، ای داروی درد
همره گریههای شبانه
با من سوخته در چه کاری
ای فسانه خسانند آنان
که فرو بسته ره را به گلزار
خس به صد سال طوفان ننالد
گل ز یک تار باد است بیمار
تو مپوشان سخن ها که داری
#نیما_یوشیج
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
HAMRAZMAN.pdf
2.1M
✅فایل #pdf
#چکیده_گفتارهای کتاب "همرزمان حسین علیه السلام "
اثر حضرت آیت الله خامنه ای
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
آشنا آشنا: برخورد شديد با قاضي متخلف يادم ميآيد كه در اوايل دوران رياست جمهوري، جمع آقايان شوراي عا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسأله ي حكومت ما مبارزه ي خود را براي اسلام و خدا شروع كرديم و قصد قدرت طلبي و قبضه كردن حكومت را هم نداشتيم. چندين بار از امام عزيزمان (اعلي اللَّه كلمته) پرسيده بودم كه شما از چه زماني به فكر ايجاد حكومت اسلامي افتاديد، و آيا قبل از آن چنين تصميمي داشتيد؟ (اين پرسش به خاطر آن بود كه در سال ۱۳۴۷، درسهاي «ولايت فقيه» ايشان در نجف شروع شده بود و ۴۸ نوار از آن درسها نيز به ايران آمده بود). ايشان گفتند: درست يادم نيست كه از چه تاريخي مسأله ي حكومت برايمان مطرح شد؛ اما از اول به فكر بوديم ببينيم چه چيزي تكليف ماست، به همان عمل كنيم؛ و آنچه كه پيش آمد، به خواست خداوند متعال بود.
سخنراني در مراسم بيعت مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه ي علميه ي مشهد، به همراه نماينده ي وليّ فقيه در خراسان و توليت آستان قدس رضوي ۲۰/۴/۶۸
https://eitaa.com/zandahlm1357
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
🕋 بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً
(اسرا/۲۳)
⚡️به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان «اف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجيده و بزرگوارانه سخن بگو.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹مقطعی زیبا از شهید محسن حاجی حسنی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎵 مقام نهاوند (۱:۵۱ تا اخر بیات)
📖 سوره کوثر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هدف سوم مامون مى خواست امام چنان به او نزديكى پيدا كند كه براحتى بتواند او را از زندگى اجتماعى محرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا