eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و شصت و هشتم حتی به خواب هم نمی‌دیدم که بدون هیچ پول پیش و اجاره‌ای و تا هر وقت که بخواهیم، چنین خانه دلباز و زیبایی نصیبمان شود و پروردگارمان در برابر اینهمه مصیبت، با چه معجزه شیرینی وجودمان را غرق شادی کرده بود. با اینکه بیشتر کارها را خود آسید احمد انجام داده بود، همین چند ساعت سرِ پا ایستادن، مجید را حسابی خسته کرده بود که دوباره رنگ از صورتش پریده و نفس نفس می‌زد. برایش لیوانی آب آوردم و همانطور که کنارش می‌نشستم، با شیرین زبانی تشکر کردم: «دستت درد نکنه مجید! خیلی قشنگ شده!» لیوان آب را از دستم گرفت، در برابر لحن شیرینم لبخندی زد و به کلامی شیرین‌تر جواب داد: «من که کاری نکردم الهه جان! دست تو درد نکنه که همه جوره با من ساختی! به خدا خیلی ازت خجالت می‌کشیدم!» و نمی‌دانم دریای دلش به چه هوایی موج زد که نگاهش پیش چشمانم شکست، گلویش از بغضی مردانه پُر شد و با لحنی لبریز شرمندگی ادامه داد: «هنوزم ازت خجالت می‌کشم! خیلی اذیت شدی الهه!» و من ناراحت خودم نبودم و هنوز حسرت حضور حوریه را می‌خوردم و داغدار دخترم بودم که چشمانم در دریای اشک فرو رفت. مجید هم می‌دانست دلم از چه داغی می‌سوزد که خجالت‌زده سرش را به زیر انداخت و من زیر لب زمزمه کردم: «ای کاش الان حوریه هنوز تکون می‌خورد! ای کاش هنوز پیشم بود...» و دیدم همانطور که صورتش را به سمت زمین گرفته، قطرات اشک از زیر چانه‌اش می‌چکد و نمی‌خواستم بیش از این جانش را آتش بزنم که دیگر چیزی نگفتم، ولی حالا دل عاشق او برای اینهمه بی‌قراری‌ام به تب و تاب افتاده بود که سرش را بالا آورد، سوختن جراحت پهلویش را به جان خرید و با همه دردی که رنگ از صورتش بُرده بود، به سمتم چرخید. دست راستش در اتصال آتل بود و دست چپش را نمی‌توانست از روی پهلویش جدا کند که با نرمی نگاه نمناکش، صورتم را نوازش می‌داد و عاشقانه زمزمه می‌کرد: «الهه جان! آروم باش عزیز دلم!» و شاید سوز گریه‌های مظلومانه‌ام بیش از سوختن پارگی پهلویش، دلش را آتش می‌زد که زخمش را رها کرد تا دستش را از قطرات اشکم پُر کند و به پای اینهمه دلشکستگی‌ام به التماس افتاده بود: «فدات بشم! ای کاش می‌دونستم چی کار کنم تا آروم شی...» و من می‌دیدم نگاه مردانه‌اش به طپش افتاده و سرانگشتانش روی گونه‌ام می‌لرزد که عاشقانه شهادت دادم: «من آرومم! همین که تو کنارمی، آرومم می‌کنه...» و نتوانستم جمله‌ام را تمام کنم که کسی به در زد. مجید اشک‌هایش را پاک کرد و برای باز کردن در از جا بلند شد که صدای «یا الله!» آسید احمد مرا هم از جا بلند کرد. با عجله چادرم را سر کردم و آسید احمد با تعارف مجید وارد خانه شد. https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹میرسـد‌آواز‌عــشق‌از‌چـپ‌و‌راســت منــطق‌الطــیر‌سلیـمـانی‌کجـاست.. 🎤استاد‌ افتخاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبري و امام خميني (س) جلسه سران قوا با امام خميني در آستانه «عرفه» جلسه سران قوا با امام خميني در آستانه «عرفه» نوشته ي زير بخشي از ياداشت آيت الله خامنه اي و مربوط به جلسات سران قوا در تاريخ چهارشنبه ۱۳۶۵/۵/۲۲ (دو روز قبل از روز عرفه سال ۱۴۰۷) است: ديشب در جلسه سران قوا) كه منزل احمد آقا بود امام آمدند. حالشان بحمدالله خوب بود. علاوه بر صحبت درباره ي موشك اخير ما و خبرهاي حول و حوش آن، من به محروميت ما چند نفر ار جلسه‌هاي معنوي و عرفاني امام علي رغم جلسات متعدد با ايشان اشاره كردم. گفتم لازم است ماها را نصيحت كنيد و تعليم بدهيد. (امام) همان شكسته نفسي‌هاي هميشگي را تكرار كردند و گفتند نصيحت اينست كه مثل من عمرتان به خسران و بطالت نگذرد. روي اخلاص تكيه كردند و گفتند شماها در خدمت اسلاميد فقط مراقب اخلاص باشيد. گفتم همين نقطه ي اصلي اشكال است و براي پيدا كردن اخلاص بايد نصيحت شويم. باز امام روي اينكه من هم چيزي ندارم و اينجا هم خبري نيست و امثال آن تكيه و شكسته نفسي مي‌كردند. آشكارا نشانه‌هاي تواضع حقيقي را در چهره و حركات امام مشاهده كردم. https://eitaa.com/zandahlm1357