eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.3هزار دنبال‌کننده
45.6هزار عکس
32.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: 🌸 ادامه مباحث کانال 🌸 🔯 در گذر از تاریخ پنهان و آشکار یهودیت صهیونی طی قرن های متمادی ، به کوچ یهودیان زرسالار شبه جزیره ایبری یعنی سفاردی ها به شمال افریقا و ترکیه یعنی قلمرو عثمانی ها رسیدیم . مسلمانان خیلی راحت تر از مسیحیان ، یهودیان رو پذیرا میشدند . هم به علت خوشبینی ذاتی و هم به دلیل اینکه یهودیان رو اهل کتاب و معتقد به خداوند یکتا میدونند . اما ای کاش به بعضی از آیه های قرآن کریم در مورد یهود و مکر و تکبر و دشمنی آنان نسبت به خلق و به خصوص به مسلمین هم نظر داشتند و بیشتر مراقب آنها بودند . سر آغاز نیرنگهای یهود و بلکه یکی از مهمترین روش های آنان ، مظلوم نمایی بود و هست . از بدو ورود فراگیر یهودیان زرسالار که بعدها موجب تشکیل سیستم صهیونیزم و نظام سلطه شدند در جهان ، سیاست خارجی عثمانیان هم شروع به تغییر کرد و این در اوایل قرن 16 میلادی شکل گرفت . یهود از طریق اهرم های همیشگیش شروع کرد به ایجاد و تحمیل تغییر در سیاست های حکومت عثمانی که در واقع پیگیری و اجرای مقاصد کلان و برنامه های یهود بود . یکی از موانع بزرگ دریایی در برابر نفوذ پرتغالی ها و به تبع آن نفوذ یهود به شرق آسیا ، وجود حکومت ممالیک مصر بود . در واقع سلطه ممالیک مصر بر کانال سوئز و دریای سرخ ، مانعی بود بر سر راه استعمار پرتغالی ها در شرق . یعنی گلوگاه ارتباطی مدیترانه و اروپا به اقیانوس هند . یهود از طریق عثمانی ها تونست حکومت ممالیک مصر رو از قدرت ساقط بکنه . در کنار تکاپوهای مختلف یهود در قلمرو عثمانی ، در زمان سلطان سلیم فاجعه قتل عام 40 هزار شیعه در قلمرو عثمانی اتفاق افتاد . همچنین یهودیان موفق شدند جلوی پیشروی و نفوذ عثمانی ها رو در اروپا و به سمت غرب بگیرند و بجای اون ، عثمانی رو به سمت شرق و دولت و کشور شیعی ایران سوق بدهند و این کار تنها از طریق جنگ نظامی صورت میگرفت . آغاز حملات و تجاوزات عثمانی به ایران با نفوذ و دسیسه و توطئه یهود شکل گرفت. ایجاد انگیزه این حمله هم ساده صورت گرفت ؛ دامن زدن به اختلاف شیعه و سنی و سازماندهی تعصبات مذهبی . کاری که یهود در اون خبره است . جنگ چالدران نمونه ای از این حملات بود که ناجوانمردانه هم بود چون ایرانی ها سلاح گرم و توپ و باروت و اسلحه نداشتند ولی عثمانی ها مسلح به سلاح گرم بودند و برای همین یکی از تلخ ترین فجایع و کشتارهای تاریخ شکل گرفت و داغی بر دل ایرانیان گذاشت . در واقع یهود با این کار هر دو دولت رو تضعیف کرده بود . البته یهودیان صنعت ساخت باروت و سلاح گرم و توپ رو در اختیار عثمانی ها قرار دادند تا اونها به ایران حمله کنند و پیشروی اونها به سمت شرق هم صورت بگیره . در جنگ های فراوان بین عثمانی و صفویان ، بخش های وسیعی از آذربایجان به دست عثمانی افتاد و با وجود رشادت های شیعیان آذری ، عثمانی تونست تبریز رو تصرف بکنه و تبریزی ها شهر رو تخلیه و کوچ کردند و بسیاری از آذری ها به اصفهان کوچ کردند . ادامه دارد ان شاءالله https://eitaa.com/zandahlm1357 🆔 ╚═ ⚘
آیا میدانید؟ .......: @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
‍ پدر برق ایران محمدحسین امین‌ الضرب (زاده - درگذشته ۲۵ آذر ۱۳۱۱ تهران)، تاجر ایرانی در دورهٔ قاجار بود. او در دورهٔ زمامداری مظفرالدین‌شاه اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خرید و به این شکل، برق وارد ایران شد و جای گاز را گرفت. به همین دلیل به محمدحسین امین‌الضرب «پدر برق ایران» لقب داده‌اند. در آن زمان مردم برای روشنایی از روغن یا نفت استفاده می‌کردند. https://eitaa.com/zandahlm1357
روشی جدید برای تولید انرژی پاک تولید برق بر روی رودخانه و اقیانوس در سواحل اسکاتلند، Orbital Marine Power  آنچه را که می‌گوید «قوی‌ترین توربین جزر و مدی در جهان» است، راه‌اندازی می‌کند. این توربین حدودا به اندازه یک هواپیمای مسافربری است و حتی شبیه به نظر می‌رسد، با سکوی مرکزی روی آب شناور است و دو بال آن از دو طرف به سمت پایین کشیده شده‌اند. در انتهای هر بال، حدود 60 فوت زیر سطح، روتورهای بزرگی قرار دارند که حرکت آنها توسط امواج دیکته می‌شود. https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کفشایی که با راه رفتن یا دویدن شما انرژی رو ذخیره میکنن و شما اصلا گوشیتون خاموش نمیشه چون هرگز نیاز به برق نخواهید داشت.👌 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی فکر میکنی کسی ندیده و میخوای یه جوری جمعش کنی😂😂 ┄┅┅❅❅┅┅┄
طرز شیر دادن باباهای تنبل به بچه ها وقتی مادرشون نیس 😄 ┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و شصت و نهم نگاهی به دور و برش کرد و همچنانکه روی مبل می‌نشست، خندید و گفت: «ماشاءالله! چقدر خونه‌تون قشنگه!» و هر بار به بهانه‌ای بر لفظ «خونه‌تون!» تأکید می‌کرد تا خیالمان از هر جهت راحت باشد. من و مجید گرچه به یاد تلخی و سختی اینهمه مصیبت همچنان غمزده بودیم، اما می‌خواستیم به روی خودمان نیاوریم و با خوشرویی تشکر می‌کردیم که سرش را پایین انداخت و با صدایی آهسته پاسخ داد: «ببینید بچه‌ها! من دیشب هم بهتون گفتم، اینجا مال شماس! من که بهتون ندادم، هدیه موسی‌بی‌جعفر (علیه‌السلام)! پس از من تشکر نکنید! این دو تا خونه هیچ وقت اجاره‌ای و پولی نبوده! تو خونواده دست به دست می‌چرخیده، تا دیروز دست اون پسرم بود، از امروز دست شماس!» سپس به صورت مجید نگاه کرد و با حالتی پدرانه گفت: «پسرم! من همون دیشب به یه نظر که تو رو دیدم، فهمیدم اهل کار و زندگی هستی! خودتم که گفتی تو پالایشگاه کار می‌کردی، ولی فعلاً که با این وضعیت نمی‌تونی برگردی سر کارِت...» نمی‌دانستم چه می‌خواهد بگوید و می‌دیدم مجید هم منتظر نگاهش می‌کند که لبخندی زد و با مهربانی ادامه داد: «البته کارهای سبک‌تری هم هست که خیلی اذیتت نکنه، ولی اینجور که من می‌بینم باید فعلاً تو خونه استراحت کنی تا ان شاء‌الله بهتر شی!» سپس نگاهش را به زمین انداخت و همچنانکه به محاسن سپید و انبوهش دست می‌کشید، با ناراحتی زمزمه کرد: «من خودم یه مَردم! می‌دونم برای یه مرد هیچی سخت‌تر از این نیس که مجبور بشه تو خونه بشینه! ولی توکل‌تون به خدا باشه! بلاخره خدا بنده‌هاش رو به هر وسیله‌ای آزمایش می‌کنه!» از جدیت کلامش، قلبم به تپش افتاده و احساس می‌کردم مجید هم کمی مضطرب شده که دستش را به زیر عبایش بُرد، پاکتی از جیب پیراهنش درآورد، مقابل مجید روی میز گذاشت و فرصت نداد مجید حرفی بزند که به شوخی تَشر زد: «هیچی نگو! فقط اینو فعلاً داشته باش! هر وقت هم چیزی خواستی به خودم بگو!» زبان من و مجید بند آمده و نمی‌دانستیم چه پاسخی بدهیم که با گفتن «یا مولا علی!» از جایش بلند شد و دیگر نمی‌خواست بیش از این خجالت بکشیم که به سمت در رفت. من و مجید مثل اینکه از خواب پریده باشیم، تازه به خودمان آمدیم و سراسیمه از جا بلند شدیم. مجید به دنبالش رفت و در پاشنه در، دستش را گرفت: «حاج آقا! این چه کاریه؟» که با دست سرِ شانه مجید زد و با اخمی شیرین توبیخش کرد: «بازم که گفتی حاج آقا! به من بگو بابا!» و به سرعت از در بیرون رفت و همانطور که دستش را به چهار چوب گرفته بود تا دمپایی‌اش را بپوشد، سرش را به سمت من چرخاند و با مهربانی صدایم زد: «دخترم! داشت یادم می‌رفت! حاج خانم واسه شام براتون قلیه ماهی تدارک دیده! فراموش نشه که قلیه ماهی‌های مامان خدیجه خوردن داره!» و وارد ایوان شد و به سمت خانه خودشان رفت. مجید در را بست و من با عجله پاکت را برداشتم و به سرعت درش را باز کردم. یک میلیون پول نقد که نگاه من و مجید را به خودش خیره کرد و با اینکه آسید احمد آنجا نبود، ولی هر دو غرق شرم و خجالت شدیم و مجید چقدر ناراحت شد. هر چند این بسته، نهایت لطف آسید احمد و نیاز ضروری زندگی‌مان بود، ولی مجید مردِ کار بود و از اینکه اینچنین مورد مرحمت قرار بگیرد، غرور مردانه‌اش می‌شکست و من بیش از او خجالت می‌کشیدم که می‌دانستم رفتار بی‌رحمانه پدر خودم ما را اینچنین محتاج کمک دیگران کرده و شوهر غیرتمندم را عذاب می‌دهد. https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Iraj Khaje Amiri - Mohabat 128 (MusicTarin).mp3
3.58M
🍃🌸 آوای زیبا و روح نواز محبت 🎤ایرج خواجه امیری https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به حقانيت امام و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم به حقانيت امام و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم در روزهاي سوم چهارم جنگ بود، توي اتاق جنگ ستاد مشترك، همه جمع بوديم؛ بنده هم بودم، مسئولين كشور؛ رئيس جمهور، نخست وزير - آن وقت رئيس جمهور بني صدر بود، نخست وزير هم مرحوم رجائي بود - چند نفري از نمايندگان مجلس و غيره، همه آنجا جمع بوديم، داشتيم بحث ميكرديم، مشورت ميكرديم. نظامي‌ها هم بودند. بعد يكي از نظامي‌ها آمد كنار من، گفت: اين دوستان توي اتاق ديگر، يك كار خصوصي با شما دارند. من پا شدم رفتم پيش آنها. مرحوم فكوري بود، مرحوم فلاحي بود - اينهائي كه يادم است - دو سه نفر ديگر هم بودند. نشستيم، گفتيم: كارتان چيست؟ گفتند: ببينيد آقا! - يك كاغذي در آوردند. اين كاغذ را من عيناً الان دارم توي يادداشتها نگه داشته‌ام كه خط آن برادران عزيز ما بود - هواپيماهاي ما اينهاست؛ مثلاً اف ۵، اف ۴، نميدانم سي ۱۳۰، چي، چي، انواع هواپيماهاي نظاميِ ترابري و جنگي؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از اين نوع هواپيما، مثلاً ما ده تا آماده ي به كار داريم كه تا فلان روز آمادگي اش تمام ميشود. اينها قطعه‌هاي زودْتعويض دارند - در هواپيماها قطعه هائي هست كه در هر بار پرواز يا دو بار پرواز بايد عوض بشود - ميگفتند ما اين قطعه‌ها را نداريم. بنابراين مثلاً تا ظرف پنج روز يا ده روز اين نوع هواپيما پايان ميپذيرد؛ ديگر كأنه نداريم. تا دوازده روز اين نوعِ ديگر تمام ميشود؛ تا چهارده پانزده روز، اين نوع ديگر تمام ميشود. بيشترينش سي ۱۳۰ بود. همين سي ۱۳۰ هائي كه حالا هم هست كه حدود سي روز يا سي و يك روز گفتند كه براي اينها امكان پرواز وجود دارد. يعني جمهوري اسلامي بعد از سي و يك روز، مطلقاً وسيله ي پرنده ي هوائي نظامي - چه نظامي جنگي، چه نظامي پشتيباني و ترابري - ديگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما اين است؛ شما برويد به امام بگوئيد. من هم از شما چه پنهان، توي دلم يك قدري حقيقتاً خالي شد! گفتيم عجب، واقعاً هواپيما نباشد، چه كار كنيم! او دارد با هواپيماهاي روسي مرتباً مي‌آيد. حالا خلبانهايش عرضه ي خلبانهاي ما را نداشتند، اما حجم كار زياد بود. همين طور پشت سر هم مي‌آمدند؛ انواع كلاسهاي گوناگون ميگ داشتند. گفتم خيلي خوب. كاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! اين آقايان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظاميمان دست اينهاست. اينها اينجوري ميگويند؛ ميگويند ما هواپيماهاي جنگيمان تا حداكثر مثلاً پانزده شانزده روز ديگر دوام دارد و آخرين هواپيمايمان كه هواپيماي سي ۱۳۰ است و ترابري است، تا سي روز و سي و سه روز ديگر بيشتر دوام ندارد. بعدش، ديگر ما مطلقاً هواپيما نداريم. امام نگاهي كردند، گفتند - حالا نقل به مضمون ميكنم، عين عبارت ايشان يادم نيست؛ احتمالاً جائي
عين عبارات ايشان را نوشته باشم - اين حرفها چيست! شما بگوئيد بروند بجنگند، خدا ميرساند، درست ميكند، هيچ طور نميشود. منطقاً حرف امام براي من قانع كننده نبود؛ چون امام كه متخصص هواپيما نبود؛ اما به حقانيت امام و روشنائي دل او و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم، ميدانستم كه خداي متعال اين مرد را براي يك كار بزرگ برانگيخته و او را وا نخواهد گذاشت. اين را عقيده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اينها - حالا همان روز يا فردايش، يادم نيست - گفتم امام فرمودند كه برويد همينها را هرچي ميتوانيد تعمير كنيد، درست كنيد و اقدام كنيد. همان هواپيماهاي اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و اينهائي كه قرار بود بعد از پنج شش روز بكلي از كار بيفتد، هنوز دارد تو نيرو هوائي ما كار ميكند! بيست و نُه سال از سال ۵۹ ميگذرد، هنوز دارند كار ميكنند! البته تعدادي از آنها توي جنگ آسيب ديدند، ساقط شدند، تير خوردند، بعضيشان از رده خارج شدند، اما از اين طرف هم در قبال اين ريزش، رويشي وجود داشت؛ مهندسين ما در دستگاه‌هاي ذي ربط توانستند قطعات درست كنند، خلأها را پر كنند و بعضي از قطعات را علي رغم تحريم، به كوري چشم آن تحريم كننده ها، از راه هائي وارد كنند و هواپيماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اينها، از آنها ياد بگيرند و دو نوع هواپيماي جنگي خودشان بسازند. الان شما ميدانيد كه در نيروي هوائي ما، دو نوع هواپيماي جنگي - البته عين آن هواپيماهاي قبليِ خود ما نيست، اما بالاخره از آنها استفاده كردند. مهندس است ديگر، نگاه ميكند به كاري، تجربه مي‌اندوزد، خودش طراحي ميكند - دو كابينه ي براي آموزش و يك كابينه ي براي تهاجم نظامي، ساخته شده. علاوه بر اينكه همانهائي هم كه داشتيم، هنوز داريم و توي دستگاه‌هاي ما هست. اين، توكل به خداست؛ اين، صدق وعده ي خداست. وقتي خداي متعال با تأكيد فراوان و چندجانبه ميفرمايد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»؛ بي گمان، بي ترديد، حتماً و يقيناً خداي متعال نصرت ميكند، ياري ميكند كساني را كه او را، يعني دين او را ياري كنند - وقتي خدا اين را ميگويد - من و شما هم ميدانيم كه داريم از دين خدا حمايت ميكنيم، ياريِ دين خدا ميكنيم. بنابراين، خاطرجمع باشيد كه خدا نصرت خواهد كرد. بيانات در ديدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه ولي امر ۵/۵/۱۳۸۸ https://eitaa.com/zandahlm1357