eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
47.2هزار عکس
34.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و شصت و نهم نگاهی به دور و برش کرد و همچنانکه روی مبل می‌نشست، خندید و گفت: «ماشاءالله! چقدر خونه‌تون قشنگه!» و هر بار به بهانه‌ای بر لفظ «خونه‌تون!» تأکید می‌کرد تا خیالمان از هر جهت راحت باشد. من و مجید گرچه به یاد تلخی و سختی اینهمه مصیبت همچنان غمزده بودیم، اما می‌خواستیم به روی خودمان نیاوریم و با خوشرویی تشکر می‌کردیم که سرش را پایین انداخت و با صدایی آهسته پاسخ داد: «ببینید بچه‌ها! من دیشب هم بهتون گفتم، اینجا مال شماس! من که بهتون ندادم، هدیه موسی‌بی‌جعفر (علیه‌السلام)! پس از من تشکر نکنید! این دو تا خونه هیچ وقت اجاره‌ای و پولی نبوده! تو خونواده دست به دست می‌چرخیده، تا دیروز دست اون پسرم بود، از امروز دست شماس!» سپس به صورت مجید نگاه کرد و با حالتی پدرانه گفت: «پسرم! من همون دیشب به یه نظر که تو رو دیدم، فهمیدم اهل کار و زندگی هستی! خودتم که گفتی تو پالایشگاه کار می‌کردی، ولی فعلاً که با این وضعیت نمی‌تونی برگردی سر کارِت...» نمی‌دانستم چه می‌خواهد بگوید و می‌دیدم مجید هم منتظر نگاهش می‌کند که لبخندی زد و با مهربانی ادامه داد: «البته کارهای سبک‌تری هم هست که خیلی اذیتت نکنه، ولی اینجور که من می‌بینم باید فعلاً تو خونه استراحت کنی تا ان شاء‌الله بهتر شی!» سپس نگاهش را به زمین انداخت و همچنانکه به محاسن سپید و انبوهش دست می‌کشید، با ناراحتی زمزمه کرد: «من خودم یه مَردم! می‌دونم برای یه مرد هیچی سخت‌تر از این نیس که مجبور بشه تو خونه بشینه! ولی توکل‌تون به خدا باشه! بلاخره خدا بنده‌هاش رو به هر وسیله‌ای آزمایش می‌کنه!» از جدیت کلامش، قلبم به تپش افتاده و احساس می‌کردم مجید هم کمی مضطرب شده که دستش را به زیر عبایش بُرد، پاکتی از جیب پیراهنش درآورد، مقابل مجید روی میز گذاشت و فرصت نداد مجید حرفی بزند که به شوخی تَشر زد: «هیچی نگو! فقط اینو فعلاً داشته باش! هر وقت هم چیزی خواستی به خودم بگو!» زبان من و مجید بند آمده و نمی‌دانستیم چه پاسخی بدهیم که با گفتن «یا مولا علی!» از جایش بلند شد و دیگر نمی‌خواست بیش از این خجالت بکشیم که به سمت در رفت. من و مجید مثل اینکه از خواب پریده باشیم، تازه به خودمان آمدیم و سراسیمه از جا بلند شدیم. مجید به دنبالش رفت و در پاشنه در، دستش را گرفت: «حاج آقا! این چه کاریه؟» که با دست سرِ شانه مجید زد و با اخمی شیرین توبیخش کرد: «بازم که گفتی حاج آقا! به من بگو بابا!» و به سرعت از در بیرون رفت و همانطور که دستش را به چهار چوب گرفته بود تا دمپایی‌اش را بپوشد، سرش را به سمت من چرخاند و با مهربانی صدایم زد: «دخترم! داشت یادم می‌رفت! حاج خانم واسه شام براتون قلیه ماهی تدارک دیده! فراموش نشه که قلیه ماهی‌های مامان خدیجه خوردن داره!» و وارد ایوان شد و به سمت خانه خودشان رفت. مجید در را بست و من با عجله پاکت را برداشتم و به سرعت درش را باز کردم. یک میلیون پول نقد که نگاه من و مجید را به خودش خیره کرد و با اینکه آسید احمد آنجا نبود، ولی هر دو غرق شرم و خجالت شدیم و مجید چقدر ناراحت شد. هر چند این بسته، نهایت لطف آسید احمد و نیاز ضروری زندگی‌مان بود، ولی مجید مردِ کار بود و از اینکه اینچنین مورد مرحمت قرار بگیرد، غرور مردانه‌اش می‌شکست و من بیش از او خجالت می‌کشیدم که می‌دانستم رفتار بی‌رحمانه پدر خودم ما را اینچنین محتاج کمک دیگران کرده و شوهر غیرتمندم را عذاب می‌دهد. https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Iraj Khaje Amiri - Mohabat 128 (MusicTarin).mp3
3.58M
🍃🌸 آوای زیبا و روح نواز محبت 🎤ایرج خواجه امیری https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به حقانيت امام و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم به حقانيت امام و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم در روزهاي سوم چهارم جنگ بود، توي اتاق جنگ ستاد مشترك، همه جمع بوديم؛ بنده هم بودم، مسئولين كشور؛ رئيس جمهور، نخست وزير - آن وقت رئيس جمهور بني صدر بود، نخست وزير هم مرحوم رجائي بود - چند نفري از نمايندگان مجلس و غيره، همه آنجا جمع بوديم، داشتيم بحث ميكرديم، مشورت ميكرديم. نظامي‌ها هم بودند. بعد يكي از نظامي‌ها آمد كنار من، گفت: اين دوستان توي اتاق ديگر، يك كار خصوصي با شما دارند. من پا شدم رفتم پيش آنها. مرحوم فكوري بود، مرحوم فلاحي بود - اينهائي كه يادم است - دو سه نفر ديگر هم بودند. نشستيم، گفتيم: كارتان چيست؟ گفتند: ببينيد آقا! - يك كاغذي در آوردند. اين كاغذ را من عيناً الان دارم توي يادداشتها نگه داشته‌ام كه خط آن برادران عزيز ما بود - هواپيماهاي ما اينهاست؛ مثلاً اف ۵، اف ۴، نميدانم سي ۱۳۰، چي، چي، انواع هواپيماهاي نظاميِ ترابري و جنگي؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از اين نوع هواپيما، مثلاً ما ده تا آماده ي به كار داريم كه تا فلان روز آمادگي اش تمام ميشود. اينها قطعه‌هاي زودْتعويض دارند - در هواپيماها قطعه هائي هست كه در هر بار پرواز يا دو بار پرواز بايد عوض بشود - ميگفتند ما اين قطعه‌ها را نداريم. بنابراين مثلاً تا ظرف پنج روز يا ده روز اين نوع هواپيما پايان ميپذيرد؛ ديگر كأنه نداريم. تا دوازده روز اين نوعِ ديگر تمام ميشود؛ تا چهارده پانزده روز، اين نوع ديگر تمام ميشود. بيشترينش سي ۱۳۰ بود. همين سي ۱۳۰ هائي كه حالا هم هست كه حدود سي روز يا سي و يك روز گفتند كه براي اينها امكان پرواز وجود دارد. يعني جمهوري اسلامي بعد از سي و يك روز، مطلقاً وسيله ي پرنده ي هوائي نظامي - چه نظامي جنگي، چه نظامي پشتيباني و ترابري - ديگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما اين است؛ شما برويد به امام بگوئيد. من هم از شما چه پنهان، توي دلم يك قدري حقيقتاً خالي شد! گفتيم عجب، واقعاً هواپيما نباشد، چه كار كنيم! او دارد با هواپيماهاي روسي مرتباً مي‌آيد. حالا خلبانهايش عرضه ي خلبانهاي ما را نداشتند، اما حجم كار زياد بود. همين طور پشت سر هم مي‌آمدند؛ انواع كلاسهاي گوناگون ميگ داشتند. گفتم خيلي خوب. كاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! اين آقايان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظاميمان دست اينهاست. اينها اينجوري ميگويند؛ ميگويند ما هواپيماهاي جنگيمان تا حداكثر مثلاً پانزده شانزده روز ديگر دوام دارد و آخرين هواپيمايمان كه هواپيماي سي ۱۳۰ است و ترابري است، تا سي روز و سي و سه روز ديگر بيشتر دوام ندارد. بعدش، ديگر ما مطلقاً هواپيما نداريم. امام نگاهي كردند، گفتند - حالا نقل به مضمون ميكنم، عين عبارت ايشان يادم نيست؛ احتمالاً جائي
عين عبارات ايشان را نوشته باشم - اين حرفها چيست! شما بگوئيد بروند بجنگند، خدا ميرساند، درست ميكند، هيچ طور نميشود. منطقاً حرف امام براي من قانع كننده نبود؛ چون امام كه متخصص هواپيما نبود؛ اما به حقانيت امام و روشنائي دل او و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم، ميدانستم كه خداي متعال اين مرد را براي يك كار بزرگ برانگيخته و او را وا نخواهد گذاشت. اين را عقيده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اينها - حالا همان روز يا فردايش، يادم نيست - گفتم امام فرمودند كه برويد همينها را هرچي ميتوانيد تعمير كنيد، درست كنيد و اقدام كنيد. همان هواپيماهاي اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و اينهائي كه قرار بود بعد از پنج شش روز بكلي از كار بيفتد، هنوز دارد تو نيرو هوائي ما كار ميكند! بيست و نُه سال از سال ۵۹ ميگذرد، هنوز دارند كار ميكنند! البته تعدادي از آنها توي جنگ آسيب ديدند، ساقط شدند، تير خوردند، بعضيشان از رده خارج شدند، اما از اين طرف هم در قبال اين ريزش، رويشي وجود داشت؛ مهندسين ما در دستگاه‌هاي ذي ربط توانستند قطعات درست كنند، خلأها را پر كنند و بعضي از قطعات را علي رغم تحريم، به كوري چشم آن تحريم كننده ها، از راه هائي وارد كنند و هواپيماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اينها، از آنها ياد بگيرند و دو نوع هواپيماي جنگي خودشان بسازند. الان شما ميدانيد كه در نيروي هوائي ما، دو نوع هواپيماي جنگي - البته عين آن هواپيماهاي قبليِ خود ما نيست، اما بالاخره از آنها استفاده كردند. مهندس است ديگر، نگاه ميكند به كاري، تجربه مي‌اندوزد، خودش طراحي ميكند - دو كابينه ي براي آموزش و يك كابينه ي براي تهاجم نظامي، ساخته شده. علاوه بر اينكه همانهائي هم كه داشتيم، هنوز داريم و توي دستگاه‌هاي ما هست. اين، توكل به خداست؛ اين، صدق وعده ي خداست. وقتي خداي متعال با تأكيد فراوان و چندجانبه ميفرمايد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»؛ بي گمان، بي ترديد، حتماً و يقيناً خداي متعال نصرت ميكند، ياري ميكند كساني را كه او را، يعني دين او را ياري كنند - وقتي خدا اين را ميگويد - من و شما هم ميدانيم كه داريم از دين خدا حمايت ميكنيم، ياريِ دين خدا ميكنيم. بنابراين، خاطرجمع باشيد كه خدا نصرت خواهد كرد. بيانات در ديدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه ولي امر ۵/۵/۱۳۸۸ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ ۰۰۰ «70» و كسانى را كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا مغرورشان كرده است، رها كن و به وسيله‌ى قرآن پندشان ده تا مبادا به كيفر آنچه كسب كرده‌اند به هلاكت افتند۰۰۰ مراد از رها كردن منحرفان در جمله‌ى‌ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ‌ ...، اظهار تنفّر و قطع رابطه كردن با آنان است كه گاهى هم به نبرد با آنها مى‌انجامد، نه اين‌كه تنها به معناى ترك جهاد با آنان باشد. كلمه‌ى‌ «تُبْسَلَ» به معناى محروم شدن از خوبى و به هلاكت رسيدن است. 🔸استاد قرائتی 🌸🌹
26.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ق ۚ وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ - ق 1 قاف. سوگند به قرآن مجید. بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَٰذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ - ق 2 (اهل مکّه نه‌تنها ایمان نیاورده‌اند) بلکه آنان در شگفت هم هستند از این که پیغمبر بیم‌دهنده‌ای از خودشان به سویشان بیاید. این است که کافران می‌گویند: این، چیز شگفتی است (که کسی بیاید و بگوید: دوباره زنده می‌شوید، و حساب و کتابی، و بهشت و دوزخی در میان است). 💛 تلاوتی زیبا برای آرامش دل‌ها، سوره مبارکه ق با صدای مشاری العفاسی همراه با زیرنویس فارسی 🎈🤍💚
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: نسيم شمالى وزيد و با خود صداى نى چوپانى را آورد. كاروان بيابان را در نورديد و به غدير خم رسيد. مسافران، در نزديكى خيمه بار افكندند؛ چشمه اى كه از پايين صخره اى مى جوشيد و سپس در درّه اى گسترده رها مى شد. مسافرانى كه در اين جا توقف مى كردند تخم خرماهايى را كه مى خوردند، بر زمين مى ريختند. پس از مدتى درختان خرما رشد كردند. (۶۷) ماه از پشت تپه هاى دور دست بالا آمد. مرد پنجاه ساله با انگشت گندم گونش اشاره كرد و گفت: « اين جاى پاى پيامبر خداست؛ همان جايى است كه ايستاد و فرمود: هر كه را من مولايم، پس على مولاى اوست. آفريدگارا! دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن بدارد. » (۶۸) خاطره‌ها درخشيدند. دل هاى مسافران آرام گرفت؛ گويا آواى رسول آسمانى را مى شنيدند. عطر واژه گان مقدس همچنان در آسمان پراكنده بود. آواى جبرئيل شنيده مى شد: امروز دين شما را به كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم؛ زيرا دين اسلام را بر شما پسنديدم. (۶۹) على (ع) به خواهرش نگريست. او به ماه بالاى تپه‌ها نگاه مى كرد. على (ع) گفت: « شنيدم كه پدرم از پدر بزرگم امام صادق (ع) نقل كرد: پروردگار حرمى دارد كه مكه است. پيامبر (ص) حرمى دارد كه مدينه است. حرم اميرالؤمنين كوفه است. حرم ما قم است. به زودى بانويى از فرزندانمكه فاطمه نام دارددر آن جا به خاك سپرده مى شود. كسى كه او را زيارت كند (با داشتن ديگر شرايط)، به بهشت مى رود. » پسرك به عمه اش نگاه كرد؛ عمه اى كه همچنان به ماه فراز تپه مى نگريست و تو گويى نماز مى خواند. او از جايش تكان نمى خورد. نسيم شبانه با دامن لباسش بازى مى كرد چندى نگذشت كه در آن سرزمين مقدس، آبشارى از نماز جارى شد. واژگانى كه از آفريدگار ستايش مى كردند، در آن تاريكى رؤيايى غروب مى درخشيدند. اندك اندك ستارگان در آسمان آشكار شدند. برخى از كاروانيان هيزم جمع كردند. صداى شكستن شاخه هاى خشك سكوت شب را مى خراشيد لحظاتى بعد دو آتشدان روشن شد؛ براى آشپزى و براى نور و گرما. بچه هاى كوچك به سوى تپه هاى شنى كه بادها آن‌ها را تراشيده بودند رفتند تا به بازى هاى كودكانه بپردازند. https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: از مرگ رهائي يافت محمد صالح حدّاد گفت من در سن شانزده سالگي به بيماري سختي گرفتار شدم و مدت چهار ماه مرض من طول كشيد تا مشرف به مرگ شدم به قسمي كه كسان من دل از حيوة من برداشته و مرا رو به قبله نمودند و چشم و دهنم را بستند و بفكر تجهيزم افتادند و بر حال من گريه مي‌كردند و طوري بود كه من صداي گريه ايشان را مي‌شنيدم. لكن چون قريب چهل روز چيزي نخورده بودم ابدا قوت و قدرت بر حركت و سخن گفتن نداشتم. پس من در آن حال توجه به جانب روضه منوره رضويه كردم و از آن حضرت استدعاي شفا نمودم ناگاه ديدم سقف شكافته شد و شخصي با هيكل مهيبي داخل شد و گفت من براي قبض روح تو آمده ام. من هيچ نگفتم لكن ديدم از همانجا كه او آمده بود يك مردي نوراني وارد شد و رو به آن شخص نمود و فرمود برگرد زيرا كه من از جناب اقدس الهي خواسته‌ام كه مردن اين شخص را به تاخير بيندازند آنگاه رو به من كرد و فرمود برخيز كه تو را شفا داديم. من به حال آمدم و بر خواستم و به خانواده خود گفتم من گرسنه‌ام چيزي بياوريد تا بخورم و به زيارت حضرت رضا (ع) مشرف شوم. پس چيزي آوردند و من خوردم و برخاستم و به همراهي پدر خود به حرم مطهر مشرف شديم لكن تا وارد حرم شديم همان بزرگواري را كه در حال شدت مرض خود ديده بودم كه مرا شفا مرحمت نمود ديدم در حرم نشسته و قرآن تلاوت مي‌فرمايد تا چشمم به آن حضرت افتاد آن سرور را شناختم به من فرمود آنچه ديدي اظهار مكن. من هم به پدرم چيزي عرض نكردم تا از حرم بعد از زيارت با پدر خود بيرون آمديم و آنوقت به والد خود گفتم اي پدر: همان شخصي كه مرا شفا مرحمت فرمود من الساعه آن جناب را در حرم ديدم پدرم تا اين سخن را شنيد مرا برگردانيد كه بيا آن حضرت را بمن نشان بده تا حضرتش را ببينم لكن چون برگشتم ديگر آن آقا را نديدم. [۲۹]. در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك كوي توباشم علي الصباح قيامت كه سراز خاك برآرم بگفتگوي تو خيزم بجستجوي تو باشم https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 آیا مورد پایین به این معناست که امام رضا میگوید قرآن برای ما کافیست و نیازی به اهل بیت نیست؟ اصلا سند معتبری دارد؟ امام رضا ع حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضي الله عنه، قال: حدثنا محمد بن عبد الله ابن جعفر الحميري، عن أبيه، عن إبراهيم بن هاشم، عن الريان بن الصلت، قال: قلت للرضا عليه السلام: ما تقول في القرآن؟ فقال: كلام الله لا تتجاوزوه، ولا تطلبوا الهدى في غيره فتضلوا. *از امام رضا سوال کردند در مورد قرآن نظرت چیست فرمود: از حدود آن زیادروی نمی کنیم و غیر از او هدایت را نمی طلبیم و هر کس غیر قرآن را طلبید گمراه شد* - نام کتاب : التوحيد نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 223-224 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 ❌اصلا روایت چنین معنایی نمی دهد که شما برداشت کردید، به هیچ عنوان چنین معنایی نمی دهد. 💭می گوید از حدود قرآن تجاوز نمی‌کنیم.. خُب، رجوع به احادیث در خود قرآن آمده، که صراحت آیه قرآن می گوید بعضی آیات قرآن متشابهات است. انسان ممکن است در آن به شبهه بیفتد و برای آن به «الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ..» رجوع کنید. «الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ..» یعنی اهل بیت. 📖قرآن در آیه [7] سوره حشر می گوید آنچه را که پیامبر برای شما آورده است را بگیرید. خُب آنچه را که پیامبر برای ما آورده از کجا بفهمیم؟ از احادیث دیگر، مگر غیر از این می شود فهمید .. پس این روایت به هیچ وجه چنین معنایی که شما فرمودید را نمی دهید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357