.......:
۳۷- جریان یک ازدواج
ابن عکاشه به محضر امام باقر علیه السلام آمد و عرض کرد:
- چرا زمینه ازدواج امام صادق علیه السلام را فراهم نمی سازید، با آنکه زمان این کار فرا رسیده؟ (موقع ازدواج اوست).
در مقابل امام باقر علیه السلام کیسه مهر شده ای بود. فرمود:
- به زودی برده فروشی از اهل بربر میآید و در سرای میمون منزل میکند و با این کیسه پول از او دختری برای ابو عبدالله امام صادق میخریم.
مدتی گذشت. روزی خدمت امام باقر علیه السلام رفتیم. فرمود:
- آن برده فروشی که گفته بودم آمده، اکنون این کیسه پول را بردارید و بروید از او دختری را خریداری کنید.
ابن عکاشه میگوید: ما نزد آن برده فروش رفتیم و درخواست نمودیم یکی از کنیزان را به ما بفروشد. او گفت:
- هر چه کنیز داشتم فروختم. فقط دو کنیز مانده که هر دو مریض هستند، ولی حال یکی از آنها رو به بهبودی است.
گفتم: آنها را بیاور تا ببینم و او هر دو کنیز را آورد. گفتیم این کنیز حالش
بهتر است. چند میفروشی؟
گفت: به هفتاد دینار.
گفتم: تخفیف بده.
گفت: از هفتاد دینار کمتر نمی فروشم.
گفتیم: ما او را به همین کیسه پول میخریم. هر چه بود بی آن که بدانیم در کیسه چقدر پول است. نزد برده فروش شخصی محاسن سفید بود. به ما گفت: سر کیسه را باز کنید و پولهایش را بشمارید.
برده فروش گفت: نه! باز نکنید. اگر مقدار خیلی کمتری از هفتاد دینار هم کمتر باشد، نمی فروشم.
پیرمرد گفت: نزدیک بیایید. ما نزدیکش رفتیم و سر کیسه را باز کردیم و شمردیم. دیدیم درست هفتاد دینار است. پولها را دادیم و آن کنیز را خریدیم و به خدمت امام باقر علیه السلام آوردیم و امام صادق علیه السلام در کنارش ایستاده بود. جریان خرید کنیز را برای امام محمد باقر علیه السلام عرض کردیم. امام شکر خدا را به جا آورد. سپس به کنیز فرمود:
- اسمت چیست؟
گفت: اسمم حمیده است.
فرمود: ستوده باشی در دنیا و پسندیده باشی در آخرت. سپس امام علیه السلام
از او پرسشهایی کرد و او جواب داد.
آن گاه امام باقر علیه السلام به فرزندش امام صادق علیه السلام رو کرد و گفت:
- این کنیز را با خود ببر.
و بدین ترتیب حمیده همسر امام صادق علیه السلام گردید و بهترین انسانها، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از او متولد شد. [۱]
----------
[۱]: بحار: ج ۴۸، ص ۵.
جلد ۲
📚داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هفتاد و سوم ساعتی از اذان م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هفتاد و چهارم
استکانها را با زینبسادات میشستم و تمام حواسم به سخنان آسید احمد بود که حسابی صحبتش گل کرده و با استناد به حدیثی از امام رضا (علیهالسلام)، امام زمان (علیهالسلام) را پدری دلسوز، برادری وفادار و مادری مهربان نسبت به مسلمانان توصیف میکرد و احساس میکردم در میان دریایی از بغض حرفهایش را به گوش حاضران میرساند: «مردم! وقتی ما گناه میکنیم، امام زمان (علیهالسلام) غصه میخوره، مثل پدری که از اشتباه بچهاش خجالت بکشه، امام زمان (علیهالسلام) هم از خدا خجالت میکشه! مثل مادری که به خاطر خطای بچهاش، عذرخواهی میکنه، آقا به خاطر گناه ما از خدا طلب مغفرت میکنه!» که بغضش شکست و با گریهای که گلویش را گرفته بود، چه لحن عاشقانهای خرج امامش کرد: «دیدی دو تا داداش چه جوری از هم حمایت میکنن؟ دیدی چه جوری یه داداش پشتش به حمایت داداشش گرمه؟ حالا امام زمان (علیهالسلام) هم مثل یه داداش با وفا پشت تک تک شما وایساده! از همه تون حمایت میکنه!» و میدیدم جمع بانوان از شدت اشتیاق، به گریه افتاده و ناله مردها را از حیاط میشنیدم و آسید احمد همچنان در این میدان عشقبازی یکه تازی میکرد: «روایت داریم که آقا به درگاه خدا گریه میکنه تا خدا گناه من و تو رو ببخشه!» و دیگر کار جمعیت از همهمه گریه و ناله گذشته بود که در و دیوار خانه از ضجههای شوریده اینهمه شیعه، به لرزه افتاده و بیآنکه بخواهم دل مرا هم تکان میداد. یعنی باید در مورد مهدی موعود (علیهالسلام) باور شیعیان را میپذیرفتم که او سالها پیش به این دنیا قدم نهاده و هم اکنون حی و حاضر، شاهد من و اعمال من است که اگر چنین نبود، دل این جمعیت اینهمه بیقراری نمیکرد! دیگر صدای آسید احمد به سختی شنیده میشد که هم خودش گریه میکرد و هم صدای مردم به گریه بلند شده بود: «حالا که آقا به خاطر تو گریه میکنه، حالا که آقا به خاطر تو پیش خدا شرمنده میشه، روت میشه بازم گناه کنی؟!!! دلت میاد دوباره آقا رو اذیت کنی؟!!! آخه امام زمان (علیهالسلام) چقدر به خاطر من و تو شرمنده شه؟!!! چقدر به خاطر گناه من و تو از خدا عذرخواهی کنه؟!!!» و چه هنرمندانه کشتی سخنرانیاش را بر موج عشق و احساسات این دلهای آماده سیر میداد تا به لنگر وعظ و نصیحت، صحبتش را به ساحل توبه و دوری از گناه برساند که آهسته زمزمه کرد: «بیا از امشب دیگه گناه نکن! بیا به خاطر آقا دیگه گناه نکن! از امشب هر وقت خواستی گناه کنی، فکر کن امام زمان (علیهالسلام) بابت این گناه تو، از خدا خجالت میکشه! فکر کن آقا باید به خاطر گناه تو کلی گریه کنه تا خدا تو رو ببخشه!» و میدیدم که اکسیر محبت با قلب این شیعیان چه میکند که به عشق امام خود، دست به دعا بلند کرده و از اعماق قلبشان از درگاه خدا طلب مغفرت میکردند و میان گریههایی پُر از پشیمانی، با حضرتش عهد میبستند که دیگر دست و دلشان را به گناهی آلوده نکنند! حالا میتوانستم باور کنم که اگر تنها اثر این شور و شوق و ابراز عشق و علاقه، همین باشد که قلب انسان را به سوی توبه بکشاند، دیگر بیارزش نخواهد بود که پلی بین بنده و خدایش میشود! آسید احمد با همین حال خوشی که بر فضا حاکم کرده بود، از مردم خواست رو به قبله بنشینند و قرائت دعای کمیل را آغاز کرد که امسال شب نیمه شعبان بر شب جمعه منطبق شده و به گفته خودش از اعمال هر دو شب، خواندن دعای کمیلی است که امام علی (علیهالسلام) به یکی از اصحابش آموخته است. جمعیت با همان حال تضرع و انابهای که به عشق امام زمان (علیهالسلام) دلشان را بُرده بود، با نغمه نیایشهای امام علی (علیهالسلام) هم نفس شده و همه با هم ذکر استغفار را زمزمه میکردند. نام این دعا را بسیار شنیده بودم، ولی یکبار هم توفیق خواندنش را پیدا نکرده و امشب میدیدم امام علی (علیهالسلام) در این مناجات عارفانه چه عاشقانه هنرنمایی کرده که در پیچ و خم کلمات دلربایش، دل من هم به تب و تاب افتاده و با بیقراری به درگاه خدا گریه میکردم تا مرا هم ببخشد و چه شب جمعهای شد آن شب جمعه!!!
https://eitaa.com/zandahlm1357