eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.4هزار عکس
35.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ - فصلت 30 کسانی که می‌گویند: پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفته‌ی خود که اقرار به وحدانیّت است می‌ایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان می‌دهند، و بر این راستای خداپرستی تا زنده‌اند) پابرجا و ماندگار می‌مانند (در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پیش ایشان می‌آیند (و بدانان مژده می‌دهند) که نترسید و غمگین نباشید و شما را بشارت باد به بهشتی که (توسّط پیغمبران) به شما (مؤمنان) وعده داده می‌شد. 💛 تلاوت زیبا و آرامش بخش آیات 30 تا 36 سوره مبارکه فصلت با صدای ادریس هاشمی همراه با زیرنویس فارسی🎈🤍💚
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت (ع) ابوعلى يا ابوجعفر دعبل خزاعى، از خاندانى معروف به تقوا و ديندارى و فضيلت و شجاعت است. پدرش على بن رزين، و عمويش عبدالله بن رزين، و پسرعمويش ابوجعفر محمد و برادرانش ابوالحسن على و رزين، همه شاعر بودند و سخنور. گفته اند كه اصلش از كوفه است و بعضى هم او را قريشى دانسته اند. بيشتر در بغداد مى زيست و از ترس معتصم كه به هجوش پرداخته بود، مدتى از شهر بيرون رفت. به روزگار مطلب بن عبدالله بن مالك به مصر آمد و از طرف او به ولايت « اسوان » منصوب شد. ولى بعداً چون دريافت كه شاعر هجوش كرده است، او را از آن مقام بركنار كرد. علامه امينى ، زندگى وى را چهار مرحله دانسته است: ۱ فداكارى او در مهر خاندان عصمت. ۲ نبوغ او در شعر و ادب و تاريخ و تأليفهايش. ۳ روايت حديث و راويان حديث از سوى او و كسانى كه دعبل از جانب آنان به نقل حديث پرداخته است. ۴ رفتارش با خلفا و پس از آن، شوخ طبعى‌ها و نوادر كارهايش و « خزاعه »، قبيله شاعر، بطنى است از قبيله « اَزد » كه به دوستى آل محمّد (ص) چنان شهره بودند كه معاويه مى گفت: قبيله خزاعه در دوستى على بن ابى طالب (ع) به حدّى رسيده اند كه اگر براى زنانشان ميسّر مى شد، با ما به نبرد برمى خاستند. دعبل از شيعيان سرشناس كوفه، متكلم، اديب، خردمند و آشنا به علم ايّام و طبقات شاعران بود. گويند ار اهل قَريسا است. ديوان شعرش سيصد برگ بوده است كه به وسيله اديب معروف ابوبكر صولى گردآورى شده است. بنا به نقل ابن نديم، در كتاب الفهرست، وى به سال ۱۴۸ هجرى بزاد. در زمان هارون الرشيد به بغداد رفت و تا مرگ او در آن جا سكنى گزيد. بعد از مسافرت امام رضا (ع) به خراسان، دعبل نيز به خراسان آمد و تا شهادت امام در خدمت ايشان ماند و قصيده تائيه را انشا كرد. امام پيراهنى همراه با انگشترى عقيق و درهمهاى مسكوك به نام خود، به او بخشيد. دعبل پادشاهان را مدح نمى كرد. چون سبب را از او پرسيدند، گفت: آن كگه پادشاهان را ستايش كند، طمع در جوايز آنان دارد و مرا چنين طمعى نيست. همه پادشاهان و قدرتمندان از تيغ زبانش مى ترسيدند و دشمنان آل على (ع) از قدرت كوبنده بيانش مدام بر خود ارزان بودند. زبانى صريح و بى باك و ايمانى نيرومند و پاك داشت. هرگز او را نمى ديديد كه در راه الله از سرزنش ملامتگران بر خود هراسى به دل راه دهد. او بى محابا مى سرود: نكوهش جانشين پيامبر (ص)، بدگويى از شخص پيامبر است. فرزندان پيامبران را سرزنش مى كنى، در حالى كه خود تبهكارى ناپاك هستى؟! به مأمون مى گفت: من از تيره اى هستم كه شمشيرهايشان برادرت را كشت و تو را بر تخت مراد نشاند! احمد بن مدبر گويد: دعبل را ديدم و به او گفتم: تو در اين شعر كه خطاب به مأمون سروده اى، بسى بى باكى از خود نشان داده اى! گفت: اى ابواسحاق! من چهل سال است كه چوبه دار خويش را بر دوش مى كشم و كسى را نمى بينم كه مرا بر آن دار كشد! در روزگارى كه از طرف مأمون مورد پيگرد بود، و نزد ابودُلَف عجلى مى زيست، ابراهيم بن مهدى، عموى مأمون را چنين هجو كرد: از كجا؟ چگونه؟ چرا؟. هرگز نمى تواند فاسق و نابكارى خلافت را از تبهكارى ديگر به ارث برد! و آن هنگام كه امام رضا (ع) را در طوس و در كنار قبر هارون الرشيد به خاك سپردند، اين شعر را سرود: در توس دو قبر است: آرامگاه بهترين مردم، و قبر بدترين ايشان! نه آن ناپاك از همسايگى پاك بهره اى مى برد، و نه انسان پاك را از همجوارى پليد آسيب و زيانى است! همين فريادگر شب ديجور تاريخ بود كه همه رنج و اندوه و ستمى را كه بر آل پيامبر (ص) رفته بود، به نيروى تمام قرياد كشيد و از روزگار خواست تا پس از اين همه ستم و حق كشى و مظلوميت، ديگر لب به خنده نگشايد: روزگار اگر بخواهد نيش به خنده بگشايد، خدا نيشش را باز نكند! كه آل محمد (ص) همگى قربانى ستمهاى تاريخ شدند و از ميان رفتند. يكايك از خانه هايشان آواره شدند و گويى به جرمى نابخشودنى دست يازيده اند. دعبل شاعرى خوش طبع بود، با شعرى روان و برخوردار از بافتى منطقى و مستدل. الفاظى ساده و گويا به كار مى برد. معانى بلند، آشكارا در اشعارش موج مى زد. نسبت به اهل بيت، چه در مدح و چه در رثاء، با عاطفه اى صادقانه سخن مى گفت. در تعبير و تفكر شعرى از تمدّن و فرهنگ بنى عباس متأثر نبود، بلكه به شيوه شاعران پيشين و به سبك بدويان شعر مى سرود. به گفته علامه امينى:..... https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: شفاي مرحوم كلباسي مرحوم كلباسي (ره) در كتابش راه طاعت و بندگي فرمود: در ماه ذي الحجه ۱۳۷۹ در اصفهان از پله افتادم و استخوان وَرِك شكست و لذا مدتي در بيمارستان آقاي رحيم زاده بودم و دكترها مرا از بهبودي مايوس نمودند. عازم مشهد شدم چون به تهران رسيد به مناسبت دوستي كه با حاج عبدالله مقدم در تهران داشتم به بيمارستان بازرگانان رفتم و مدتي تحت پذيرائي و معالجه بودم كه دكتر معالجم دكتر مسعود بود تا پس از يك هفته دكتر اظهار داشت كه معالجه شما منحصر به يكي از اين دو راه است. يا صد هزار ريال براي حلقه اي از طلا بدهيد و يا شصت هزار ريال بدهيد براي ورود استخواني از آمريكا تا بهبودي حاصل شود. چون جناب زبدة العلماء و الفضلاء آقاي شيخ محمد تقي فلسفي زيد افضاله خبردار شدند با حقير پيغام دادند كه هر طور ميل شما باشد يكي از اين دو عمل انجام داده شود و اگر از لحاظ پول در زحمت باشيد دوستاني در تهران حاضرند كه وجه را پرداخت كنند. من در پاسخ پس از تشكر و امتنان گفتم قدرت بر تحمل چنين عمل را ندارم باز صبح فردا دكتر مسعود اظهار داشت كه من كاملاً ميدانم كه شما از علماء فعّاليد حيف است كه تا آخر عمر در كنار خانه افتاده باشيد و خوب است به يكي از دو معالجه تن در دهيد پس من در فكر بودم تا اينكه شب پس از خوردن شام چون خود را قادر بر تحمل يكي از اين دو عمل نديدم متوجه حضرت رضا (ع) شدم و بسيار گريه كردم و عرض كردم: اي آقا در جناب تو خصيصه ايست كه در آباء عظام و فرزندان گرامت نيست و آن اين است كه آن قدر كرامات و خوارق عادات كه از قبر مباركت ظاهر شده از هيچ يك از آنان آشكار نگشته چه شود كه امشب نظري به اين غريب دور از وطن بفرمائيد. آنانكه خاك را بنظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمي بما كنند پس از گريه و التجاء به حضرت رضا (ع) به خواب رفتم و آن بزرگوار را در عالم رويا زيارت كردم و ديدم جماعتي در عقب آن حضرت بودند كه من ايشان را نشناختم و آن حضرت به من فرمود: كلباسي تو خوب شدي تا اين را فرمود از شدت فرح از خواب بيدار شدم و ملتفت شدم كه درد پاي من قدري ساكت شده و ميتوانم برخيزم ولي بر نخاستم تا صبح شد و آقاي دكتر مسعود آمد و گفت بنا بر چه شده؟ گفتم از عمل منصرف شده‌ام و حال ميتوانم راه بروم. گفت نمي تواني، من فوراً از تخت پائين آمدم و روي تخت نشستم دكتر تعجب كرد و گفت عكس برداشتند و پس از عكس برداري از جراحي منصرف شد و من همان وقت به جانب مشهد مقدّس حركت نمودم و چون به مشهد رسيدم دوستان مرا به بيمارستان آمريكائيها بردند و هزار ريال دادند تا پس از چهار روز عكس برداري گفتند شما آثار شكستگي نداريد و اگر بوده بهبودي يافته و پول را هم بر گردانيدند و همان روز به منزل آمدم و فرداي آن روز حضرت حجة الاسلام آقاي چهل ستوني كه از تهران به زيارت مشرف شده بودند به عيادت من آمدند و فرمودند شما چرا بزودي از تهران حركت كرديد، گفتم به جهت اين خواب و بعد از اين خواب حال تحمل در من نماند و حركت كردم. ايشان اصرار كردند كه به بيمارستان حضرت رضا (ع) بروم لذا به آن بيمارستان رفتم نزد دكتر بولوند كه اول دكتر در شكسته بندي است و او گفت شكستگي استخوان اصلاح شده است فقط بايستي مدتي استراحت نمائيد خواه در منزل و خواه در بيمارستان و من به واسطه اشتغالات علمي منزل را اختيار كردم. [۴۶]. اي شهنشاه خراسان شه معبود صفات آسمان بهر تو برپا و زمين يافت ثبات منشيان در دربار تو اي خسرو دين قد سيانند نويسند برات حسنات شرط توحيد توئي كس نرود سوي بهشت تا نباشد بكفش روز جزا از تو برات ساعتي خدمت قبر تو ايا سبط رسول بهتر از زندگي خضر وهم از آب حيات خوشتر از سلطنت و زندگي جاويد است دادن جان بسر كوي تو هنگام ممات گرد و خاك حرمت توشه قبر است مرا كه تن پر گنهم را كشد اعلا درجات خاك كوي تو شوم تا كه بيابند مرا در كف مقدم زوار تو روز عرصات غرقه بحر گناهيم و نداريم اميد غير لطف تو كه ما را دهي از لجه نجات كي پسندي كه با اهل جهنم گويند اي بهشتي ز چه گشتي تو ز اهل دركات https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 در متن صلوات، اللهم.....وعجل فرجهم -ضمیر "هم" جمع آمده است. در صورتی که فرج آقا است و باید فرد میامد و عجل فرجه و میدانیم عرب مثل ما من باب احترام فرد را جمع نمی بندد. علت جمع آمدن چیست؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 👌🏻به این خاطر هست که دولت امام زمان (عج) وقتی تشکیل بشود در حقیقت ارزش های ائمه گذشته دوباره زنده می شود، اهداف و آرمان های آن ها زنده می شود و هم چنین آن ها دوباره رجعت می کنند و به آن بحث هم اشاره دارد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
40.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 فیلم 3 💠 جلسه 3⃣ 19 اذر( قسمت دوم) 🔰بررسی علامات حتمی ظهور 🎤 با تدریس استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پوکه‌های طلایی.pdf
1.35M
📥 دریافت کتاب «پوکه های طلایی» ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ال در الحمد زرکشی در شرح این شعر در کتاب تلخیص المفتاح که آن را «مجلی الافراح» نامیده و کتابی پر حجم است که بیش از کتاب مطول بوده و من در سال ۹۹۲ در بیت المقدس مطالعه کرده ام، می‌نویسد: ال در الحمد برای استغراق یا جنس است، زمخشری آن را ال جنس دانسته، گفته اند این رأی حکایت از معتزله بودن وی می‌کند البته ممکن است نظر او را چنین توجیه کرد که آنچه در خواندن حمد از بنده خواسته اند، انشاء حمد است نه اخبار از آن، به همین علت استغراق صحیح نیست چرا که بنده نمی تواند همه ی مراتب حمد را انشاء کند، به خلاف جنس که در آن چنین احتمالی نخواهد بود. کشکول شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇 .......: @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
4_5886731078395236361.mp3
6.17M
- تحریک عقلانی - ذهن فعال و کشف - اصرار بر حفظ کردن و انباشت مطالب
✅بحث ما در زمینه کودک ومصرف بود اولین قدم یعنی پاسخ به نیازهای روحی کودک بود را توضیح دادیم. دومین قدم بعد از پاسخ به نیازها، سادگی است. سادگی یکی از ارزش های زندگی است. سادگی یک ارزش بزرگی است که از دل آن قناعت بیرون می آید.  🔸قناعت کلمه ای است که دیگر آن را نمی شناسیم و بچه های ما اصلاٌ نمی دانند که قناعت چیه! ما قناعت را نشانه ی فقر می دانیم در صورتی که قناعت نشانه ی ثروت است. ما فکر می کنیم که اگر به بچه ها بگیم که قناعت کن، یعنی به آن ها گفتیم که نداری را تمرین کن!. در حالی که مفهوم قناعت یعنی تعادل نیازهای مادی و معنوی و در کل منظور همان تأمین آسایش است. سومین قدم در ایجاد این تعادل، توجه به بازی و اسباب بازی های کودک است. ما معتقدیم که بازی تمرین زندگی است به تبع اسباب بازی هم که ابزار بازی است، ابزار تمرین زندگی نیز هست. 🔸بازی هایی وجود دارد که ما به آن ها بازی های تقلیدی – تخیلی و یا بازی های نمادین می گوییم.در این بازی ها بچه ها زندگی را بازی و تمرین می کنند و بیشترین بازی بچه ها از این دسته است. و بیشترین نیاز اسباب بازی بچه ها در این گونه بازی ها است، مامان بازی، خاله بازی، پلیس بازی و غیره که بچه ها در این بازی ها زندگی را تمرین می کنند. 🔸 متأسفانه مجلل ترین اسباب بازی ها مربوط به این حیطه می شود؛ اسباب بازی هایی که گران قیمت هستند و بچه ها نیز یاد می گیرند که با وسایل گران قیمت بازی کنند و اصلاً کم کم بچه ها یاد می گیرند که با اسباب بازی ها بازی نکنند و فقط آن ها را داشته باشند؛ چون این طور به بچه ها القاء می شود که: « میدونی این اسباب بازی چقدر گرونه؟ میدونی این رو خاله از خارج آورده! هیچ کس از این اسباب بازی نداره، همه رو بذار توی ویترین و دربش رو ببند!!!!! بیرون نیار اون جا بمونه تا نشکنه»  🔸چند نفر از ما یکی از این ویترین ها برای اسباب بازی های گران قیمت داریم؟ نتیجه ی این کارکه با این ها اسباب بازی ها بازی نکن و فقط نگاهشان کن در زندگی بزرگ سالی مان متجلی می شود. (ادامه دارد...) {قسمت34} [مباحث کودک متعادل ] https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: 🔻ادامه بحث سادگی درمصرف بچه ها باید با اسباب بازیشان بازی کنند و آنهارا مستهلک کنند وعوض کنند تا یاد بگیرند که «اثاث زندگی در خدمت من هستند، من در خدمت اثاثیه نیستم.» اما ما بچه ها را طوری بار می آوریم که آن ها در خدمت اسباب بازی هایشان قرار می گیرند یکی از دلایلش هم همان « نظم» است. میخواهیم بچه هایمان مرتب ومنظم باشند 🔸«همه چیز را نگهدار خراب نشه» خیلی هم با افتخار این حالت را به بچه ها امر می کنیم. دائم به بچه ها تلقین می کنیم که دست نزن و خراب نکن، فقط داشته باش و بچه ها هم یاد می گیرند که چیزی را مستهلک نکنند و فقط داشته باشند؛ و این قضیه وقتی به قضیه ی تفکیک اتاق ها می پیوندد، حالا کودک یک اتاق دارد پر از اسباب بازی!مسلمه که کسی را به اتاقش راه نخواهد داد و مسلمه که با کسی شریک نخواهد شد چون مالکیت را به او آموخته ایم نه امانت را. همه ی این ها مال منه، این اتاق هم مال منه، همین حالت با کودک می آید تا در بزرگسالی در یک شکل موجهی عرضه می شود و آرامش زندگی را می گیرد. 🔹بچه ها باید با حداقل اسباب بازی مغازه ای بازی کنند. بازی یک علم و فن و هنر است و اسباب بازی ابزار بازی است. اسباب بازی را به جای بازی جایگزین نکنید. من گاهی می بینم که پدر و مادرها شنیده اند که بازی خیلی خوب است و فوری می روند یک پاکت اسباب بازی می خرند و اتاق کودک را مملو می کنند از اسباب بازی و بعد هم اذعان می کنند که: این همه اسباب بازی براش خریدیم ولی اصلاً بازی نمی کنه! خوب معلومه برای این که این بچه بازی بلد نیست. اسباب بازی که بازی نمیشه مگر اثاث خانه اسمش زندگی است. (ادامه دارد...) {قسمت35} [مباحث کودک متعادل ] https://eitaa.com/zandahlm1357