#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و سیزدهم با همه خستگی طی مسافت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سیصد و چهاردهم
هر چه به مرکز شهر نزدیکتر میشدیم، ازدحام جمعیت بیشتر شده و حرکتمان کُندتر میشد که آسید احمد قدمهایش را آهسته کرد، با رسیدن به یک خیابان فرعی، به سمت راست چرخید، دست به سینه گذاشت و همچنانکه زیر لب چیزی میگفت، کمی هم خم شد که به دنبال نگاهش، چشمانم چرخید و دیدم در انتهای خیابان خورشیدی در دل شب میدرخشد و به رویم لبخند میزند! باور میکردم یا نمیکردم، مقابل مرقد امام علی (علیهالسلام) ایستاده و چشم در چشم حرمش، زبانم بند آمده و محو زیبایی ملکوتیاش، تنها نگاهش میکردم که نمیدانستم چه کنم! مجید دست به سینه گذاشته و میدیدم اشک از چشمانش فواره میزند که تا چندی پیش در حصار وهابیت، حق پوشیدن لباس مشکی هم نداشت و امشب غرق شور و عزا، در برابر حرم امامش بیپروا گریه میکرد. زینبسادات با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و بیصدا اشک میریخت و مامان خدیجه میدید در برابر عظمت مزار خلیفه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کم آوردهام که دستم را گرفت و با لحنی عاجزانه زیر گوشم زمزمه کرد: «الهه جان! اولین باره که چشمت به حرم حضرت علی (علیهالسلام) میافته، واسه منم دعا کن!» از تمنایی که یک بانوی فاضله شیعه از دختری سُنی میکرد، حیرتزده نگاهش کردم که دیدم اشک در چشمانش جمع شده و با همان حال خوشش، خواهش که نه، التماسم کرد: «دخترم! تو امشب مهمون ویژه آقایی! آقا امشب یه جور دیگه به تو نگاه میکنه! تو رو خدا واسه من دعا کن!» و بعد چشمانش به رنگ آسمان سخاوت درآمد و میان گریه ادامه داد: «برای همه مسلمونا دعا کن! برای آزادی قدس و نابودی اسرائیل دعا کن! برای مردم سوریه و عراق دعا کن! برای نجات همه مستضعفان عالم دعا کن!» و دیگر نتوانست ادامه دهد که گلویش از گریه پُر شد و صورتش را با چادرش پوشاند تا کسی شاهد مناجات عاشقانهاش نباشد و من ماندم و تصویر زیبای حرم! باز با پرنده نگاهم به سمت گنبد طلاییاش پر کشیدم و نمیدانستم چه بگویم که تنها نگاهش میکردم تا آسید احمد حرکت کرد و ما هم به دنبالش به راه افتادیم. حالا بایستی خیابان منتهی به حرم را قدم به قدم پیش میرفتیم و خدا میداند در هر گامی که به حرم نزدیکتر میشدم، با تمام وجودم احساس میکردم در برابر نظاره نورانی و محضر مبارک امام علی (علیهالسلام) قرار گرفتهام. هر چند وقتی مجید میگفت با تصویر گنبد ائمه (علیهمالسلام) در تلویزیون دردِ دل میکند، من باور نمیکردم و وقتی میدیدم کسی در وجودش با اولیای الهی به راز و نیاز مینشیند، نمیتوانستم درکش کنم، ولی حالا باورم شده بود که امام علی (علیهالسلام) مرا میبیند، صدایم را میشنود و اگر سلام کنم، جوابم را میدهد که میان خیابان و بین سیل جمعیت از حرکت ماندم. تمام بدنم به لرزه افتاده و چشمانم در بُهت عظمت حضور حضرتش، تنها نگاهش میکرد که مامان خدیجه متوجه حالم شد و ایستاد. آسید احمد و مجید هم که چند قدمی پیش رفته بودند، به اشاره مامان خدیجه بازگشتند. مجید به سمتم آمد و میدید تمام تن و بدنم به لرزه افتاده که آهسته صدایم کرد: «الهه...» چشمان خودش از جوشش اشکهایش به خون نشسته و گونههایش از هیجان عشق میدرخشید و باز میخواست دستِ دل مرا بگیرد تا کمتر بلرزد. زینب سادات و مامان خدیجه خودشان را کمی کنار کشیدند تا حرف مگو را با همسرم بگویم و من همانطور که چشم از حرم برنمیداشتم، زمزمه کردم: «مجید! من الان چی بگم؟» نیم رخ صورتش به سمت حرم بود و به آرامی چرخید تا تمام قد رو به مرقد امام علی (علیهالسلام) بایستد و با لحنی لبریز احساس، تکرار کرد: «به آقا سلام کن الهه جان! از حضرت تشکر کن که اجازه داد ما بیایم! خدا رو شکر کن که تا اینجا ما رو طلبیده!» و جمله آخرش در اشک غلطید و صدایش را در دریای گریه فرو بُرد، ولی با همه آتش اشتیاقی که به جان من افتاده بود، باز هم اشکی از چشمانم جاری نمیشد که بُهت این زیارت ناخواسته، به این سادگیها شکستنی نبود و دوباره به سوی حرم به راه افتادم.
با ما همراه باشید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamosigiirani - شهرام ناظری.mp3
747.1K
تصنیف : #ماهرو
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
ماهرویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میگیری ثواب
اشکم از سر رفت و می سوزم هنوز
وین عجب باشد که میسوزم در آب
شاهدان مستور و مستان بی شکیب
عاشقان محروم و درویشان خراب
#سعدی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۱۲. والاترین مردم از نظر یقین، قومی هستند در آخر الزمان که پیامبرصلی الله علیه وآله را درک نکرده اند و حجّت خدا از آنها مخفی شده؛ آنها به مرکب سیاه روی کاغذ سفید (قرآن) ایمان آورده اند. وسایل الشیعه
۱۳. خداوند به وسیله امام زمان علیه السلام بدعتها را نابود میسازد و گمراهیها را از بین میبرد و سنّتها را زنده میکند.
اصول کافی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: پيام به سومين كنگره ى جهانى حضرت امام رضا (ع) پيام به سومين كنگره ي جهاني حضرت امام رضا (ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
و چرا بالاخره در وصيت نامه ي خود، نام فرزندش را به عنوان
وصي پس از نام چهار تن ديگر ميآورد كه نخستين آنان «منصور عباسي» و سپس حاكم مدينه و سپس نام دو زن است؛ چنان كه پس از ارتحال آن حضرت، جمعي از بزرگان شيعه نمي دانند جانشين آن بزرگوار، همين جوان بيست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون كه به او خطاب ميكند: «خليفتان يجبي اليهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انكارآميز ميگشايد؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالكلمه يي به نام «حسن بن عبداللَّه» سخن را به معرفت امام ميكشاند و آنگاه خود را امام مفترض الطّاعة، يعني صاحب مقامي كه آن روز خليفه ي عباسي در آن متمكن بود، معرفي ميكند؟ چرا به «علي بن يقطين» كه صاحب منصب بلندپايه ي دستگاه هارون و از شيفتگان امام است، عملي تقيه آميز را فرمان ميدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت ميكند و او را به قطع رابطه با خليفه فرا ميخواند؟ چگونه و با چه وسيله يي آن همه پيوند و رابطه در قلمرو گسترده ي اسلام، ميان دوستان و ياران خود پديد ميآورد و شبكه يي كه تا چين گسترده است، ميسازد؟ چرا «منصور» و «مهدي» و «هارون» و «هادي»، هر كدام در برهه يي از دوران خود، كمر به قتل و حبس و تبعيد او ميبندند؟ و چرا چنان كه از برخي روايات دانسته ميشود، آن حضرت در برهه يي از دوران سي وپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قراي شام يا مناطقي از طبرستان حضور يافته و از سوي خليفه ي وقت، مورد تعقيب قرار گرفته و به ياران خود سفارش كرده كه اگر خليفه درباره ي من از شما پرسيد، بگوييد او را نمي شناسيم و نمي دانيم كجاست؟ چرا
هارون در سفر حجي، آن حضرت را در حدّ اعلي تجليل ميكند و در سفر ديگري دستور حبس و تبعيد او را ميدهد و چرا آن حضرت در اوايل خلافت هارون كه وي روش ملايمت و گذشت در پيش گرفته و علويان را از حبسها آزاد كرده بود، تعريفي از فدك ميكند كه بر همه ي كشور وسيع اسلامي منطبق است؛ تا آن جا كه خليفه به آن حضرت به تعريض ميگويد: پس برخيز و در جاي من بنشين؟ و چرا رفتار همان خليفه ي ملايم، پس از چند سال، چندان خشن ميشود كه آن حضرت را به زنداني سخت ميافكند و پس از سالها حبس، حتّي تحمل وجود زنداني او را نيز بر خود دشوار مييابد و او را جنايتكارانه مسموم و شهيد ميكند؟ اينها و صدها حادثه ي توجه برانگيز و پرمعني و در عين حال ظاهراً بي ارتباط و گاه متناقض با يكديگر در زندگي موسي بن جعفر (عليهم السّلام) هنگامي معني ميشود و ربط مييابد كه ما آن رشته ي مستمري را كه از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه ي شهادتش ادامه داشته، مشاهده كنيم. اين رشته، همان خط جهاد و مبارزه ي ائمه (عليهم السّلام) است كه در تمام دوران دويست وپنجاه ساله و در شكلهاي گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبيين اسلام ناب و تفسير صحيح قرآن و ارايه ي تصويري روشن از معرفت اسلامي است و ثانياً، تبيين مسأله ي امامت و حاكميت سياسي در جامعه ي اسلامي و ثالثاً، تلاش و كوشش براي تشكيل آن جامعه و تحقق بخشيدن به هدف پيامبر معظّم اسلام (صلّي اللَّه عليه واله) و همه ي پيامبران؛
يعني اقامه ي قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنه ي حكومت و سپردن
زمام اداره ي زندگي به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند. امام موسي بن جعفر (عليه السّلام) نيز همه ي زندگي خود را وقف اين جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعليم و فقه و حديث و تقيه و تربيتش در اين جهت بود. البته، زمان او ويژگيهاي خود را داشت؛ پس جهاد او نيز به تناسب زمان مختصاتي مييافت؛ عيناً مانند ديگر ائمه ي هشتگانه، از زمان امام سجاد (عليه السّلام) تا امام عسكري (عليه السّلام) كه هر يك يا هر چند نفر، مختصاتي در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگي آنان، دوره ي چهارم از زندگي دويست وپنجاه ساله را تشكيل ميدهد كه خود نيز به مرحلههايي تقسيم ميگردد. جاي آن است كه اين بحث اساسي، از اين ديدگاه مورد توجه فضلا و محققان قرار گيرد و در آيينه ي اين دوران پرشكوه و اين مجاهدت بي نظير، راه كمال مسلمين و مخصوصاً پيروان و دوستداران اهل بيت پيامبر (صلّي اللَّه عليه واله) آشكار گردد. بي شك مجامعي از اين قبيل، فرصتهاي مغتنم و ديريابي را در اختيار پژوهندگان اين حقيقت ميگذارد. در اين جا، لازم ميبينم از مديريت انديشمند و لايق و برجسته ي آستان قدس رضوي (عليه الاف التحيّةوالثّناء) به خاطر فراهم آوردن اين مقدمه ي لازم، صميمانه تشكر كنم. اين جانب، عازم و آرزومند شركتي فعال در اين مجمع و عرض ارادتي خاضعانه به مقام والاي حضرت علي بن موسي الرضا (عليه وعلي ابيه المطهّرالمظلوم الاف السّلام) بودم و چون طبعاً از چنين توفيقي محروم شده ام، بدين مختصر كوشيدم خود را در سلك شما خدمتگزاران به معارف اهل بيت (عليهم السّلام) در اين مجمع قرار دهم. در پايان، ولادت با سعادت حضرت نبيّ اكرم (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و ميلاد م
سعود حضرت ابي عبداللَّه الصادق (عليه السّلام) را تبريك ميگويم و توفيق همه ي حضار
محترم را از خداوند مسألت ميكنم. هفدهم ربيع المولود ۱۴۱۰ - سيّد علي خامنه اي
https://eitaa.com/zandahlm1357