فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میری سراغ یخچال و میبینی باقیمانده پیتزای دیشبتو خوردن 😁😍
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کارتون دختری به نام نل از سری کارتونهای دهه شصت قسمت نهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون دختری به نام نل
از سری کارتونهای دهه شصت
قسمت دهم
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و چهاردهم هر چه به مرکز شهر نزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سیصد و پانزدهم
مدتی طول کشید تا سرانجام به اولین ایستگاه ایست و بازرسی ورودی حرم رسیدیم و تازه متوجه شدیم به علت ازدحام جمعیت، امکان ورود به حرم وجود ندارد که تمام درهای ورودی حرم از فشار جمعیت بسته شده بود. آسید احمد پیشنهاد داد تا از هم جدا شویم و به همراه مجید به سمت ورودی مردانه رفتند و ما هم به انتظار خلوت شدن حرم و باز شدن درها، همانجا روی زمین حرم نشستیم و چه سحری بود این سحرگاه انتظار ورود به حرم امام علی (علیهالسلام)! هر لحظه بر انبوه جمعیت افزوده میشد و کمتر از یک ساعت تا اذان صبح مانده بود که مامان خدیجه ناامید از ورود به حرم، همانجا ملحفهای پهن کرد و به نماز شب ایستاد. من و زینب سادات کنار هم نشسته بودیم و از خستگی دو روز در راه بودن، دیگر نفسی برای عبادت برایمان نمانده بود و در سکوتی سرریز از خستگی و لبریز از احساس، تنها به در و دیوار حرم نگاه میکردیم که زینبسادات از کیفش کتاب دعای کوچکی در آورد و رو به من کرد: «الهه جون! زیارت نامه میخونی؟» تا به حال نخوانده و با مفاهیمش آشنا نبودم، ولی حالا که به این سفر آمده بودم بایستی مؤدب به آدابش میشدم که با لبخندی پاسخ دادم: «من که خیلی خوب بلد نیستم. تو بخون، منم باهات میخونم.» و او با صدایی آهسته، طوری که کسی را اذیت نکند، آغاز کرد. گوشم به زمزمه ملایم زیارت نامه بود و با نگاهم ترجمه فارسی عبارات را میخواندم که همگی در مدح امام علی (علیهالسلام) و بیان فضائل حضرتش بود که بانگ با شکوه اذان از مأذنههای حرم بلند شد. حالا تجمع مردم در مقابل هر یک از درهای ورودی حرم چند برابر شده و هنوز به کسی اجازه ورود نمیدادند که ظاهراً داخل صحن جایی برای نشستن باقی نمانده بود که ما هم روی زیرانداز مامان خدیجه به نوبت نماز خوانده و حسرت اقامه نماز جماعت در داخل حرم به دلمان ماند.
هوا رو به روشنی بود که آسید احمد و مجید هم آمدند. صورت مجید پشت پردهای از دلتنگی به ماتم نشسته و وقتی فهمید ما هم به زیارت نرفتهایم، با لحنی لبریز حسرت رو به من کرد: «ما هم نتونستیم بریم حرم!» که آسید احمد دستی سرِ شانهاش زد و با مهربانی پاسخ داد: «عیب نداره بابا جون! میشد ما یه زمان خلوتی بیایم حرم و راحت بریم زیارت و کلی هم با آقا حال کنیم! ولی حالا که خدا توفیق داده اربعین زائر امام حسین (علیهالسلام) باشیم، دیگه نباید به لذت خودمون فکر کنیم! باید هر چی پیش میاد راضی باشیم، حتی اگه نتونیم بریم زیارت و حتی چشم مون هم به ضریح حضرت نیفته! باید ببینیم آقا از ما چی میخواد، نه اینکه دل خودمون چی میخواد!» سپس به خیل جمعیتی که در اطراف حرم در رفت و آمد بودند، اشاره کرد و با حالتی عارفانه ادامه داد: «زمان اربعین اینجا مثل صحرای محشر میشه! اینهمه آدم جمع میشن تا فقط به ندای امام حسین (علیهالسلام) لبیک بگن! زیارت اربعین تکلیفه!» و چه پاسخ عجیبی که نگاه مجید هم محو صورت نورانی آسید احمد شد و من نمیتوانستم به عمق اعتقادش پِی ببرم که در سکوتی ساده سر به زیر انداختم.
از وارد شدن به حرم ناامید شده و بایستی از همین امروز صبح، حرکتمان را به سمت کربلا آغاز میکردیم که با اوج دلتنگی با حرم امام علی (علیهالسلام) وداع کرده و با ارادهای عاشقانه، به سمت جاده نجف به کربلا به راه افتادیم.
با ما همراه باشید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5852679886182812868.mp3
5.94M
#تلنگری
#استاد_شجاعی 🎤
✖️ رفیقم، همکارم، همکلاسیام ... امروز یه چیزی گفت؛ داغونم کرد!
✖️ مادرشوهرم، خواهرشوهرم، جاریام ... بلایی سرم آوردن، که فقــط منتظرم خدا سَر خودشون بیاره !
✖️ باجناقم، مردِ گُنده، فکر کرده، میتونه منو تحقیر کنه، دارَم بَـــراش !
📛 خطـــــر !
شما وارد مسیر انحرافی شدهاید!
سقوط نزدیک است ❗️
@shervamosigiirani - غم زیبا-شهرام ناظری.mp3
1.44M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند
نی آن چنان صیدیست این، کو را توانی کرد بند
ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی
حال دل بیهوش را هرگز نداند هوشمند
بیزار گردند از شهی شاهان اگر بویی برند
زان بادهها که عاشقان در مجلس دل میخورند
خسرو وداع ملک خود از بهر شیرین میکند
فرهاد هم از بهر او بر کوه میکوبد کلند
#مولوی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: و چرا بالاخره در وصيت نامه ي خود، نام فرزندش را به عنوان وصي پس از نام چهار تن ديگر ميآور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيام به حجةالاسلام والمسلمين واعظطبسى، به مناسبت رحلت آيةاللَّه ميرزا جوادآقا تهرانى
پيام به حجةالاسلام والمسلمين واعظطبسي، به مناسبت رحلت آيةاللَّه ميرزا جوادآقا تهراني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاي طبسي (دامت تأييداته) با تأثر و تأسف، خبر ارتحال عالم مجاهد و فقيه پرهيزگار و عبدصالح، آيةاللَّه آقاي حاج ميرزا جوادآقا تهراني (رضوان اللَّه تعالي عليه) را دريافت كردم. آن عالم بزرگوار و پارسا، حقاً از زمره ي انسانهاي والا و برجسته يي بود كه عمر خود را در بندگي خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دين گذرانيد و با بيان و قلم و قدم، در طريق جلب رضاي الهي گام برداشت. ساليان دراز، حوزه ي علميه ي مشهد را با درس فقه و تفسير و عقايد، رونق بخشيد و طلاب و فضلاي زيادي را مستفيض گردانيد. در مقاطع گوناگون از ساليان مرارتبار نهضت اسلامي و بخصوص در حوادث دوران پيروزي انقلاب، پشتيبان و همراه مبارزين و مايه ي دلگرمي آنان بود. پس از پيروزي انقلاب نيز در صحنههاي بسيار مهم و حساس، با حضور مؤثر و با بركت خود، انقلاب را تقويت كرد و از جمله در سالهاي جنگ تحميلي، مكرر لباس رزم پوشيد و باوجود كهولت سن، در صحنه ي نبرد، پيشوا و همگام جوانان مجاهد في سبيل اللَّه شد. رحلت آن بزرگوار، ضايعه يي براي حوزههاي علميه و مصيبتي براي آشنايان به منزلت علمي و عملي اين عالم جليل القدر است. اين جانب، به همه ي علماي اعلام و حوزه ي علميه و مردم مشهد و ديگر ارادتمندان و دوستداران آن عالم جليل و مخصوصاً خانواده ي محترم و فرزندان مكرم ايشان تسليت عرض ميكنم و از خداوند متعال رحمت و علو درجات براي ايشان مسألت مينمايم. سيّدعلي خامنه اي - ۰۲/۰۸/۱۳۶۸
https://eitaa.com/zandahlm1357
راههاي آسمان را رفته بود
راههاي آسمان را رفته بود بايد ببينيد در هر زمان چه چيز مناسب است و آن را تهيه كنيد. اگر بتوانيد مستندسازي را ادامه دهيد، به نظر من كار مهم و خوبي است. البته در مستندسازي، نقش كلام همان كاري كه خود مرحوم شهيد آويني ميكرد خيلي مهم است. هم نوشتار و هم بيان آن نوشتار، بسيار بسيار مهم است. اگر نكته گوييهاي او نبود، خيلي از منظرهها اصلاً معني نداشت. من تا مدّتها كه روايت فتح پخش ميشد، اصلاً شهيد آويني را نمي شناختم؛ ولي از مشتريهاي هميشگي روايت فتح
بودم. يعني هر شب جمعه، حتماً مينشستم و اين برنامه را نگاه ميكردم. روي من تأثير زيادي ميگذاشت و ميديدم كه اين كلام چقدر اثر دارد. يك وقت همان جوانان آمدند پيش من (به نظرم مال جهاد بودند) من در همان جلسه گفتم: «اين صداي نجيبي كه اينها را بيان ميكند، چيز خيلي جالبي است؛ اين را نگهداريد. » خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. كسي هم به من نگفت كه «اين آقاست. » اما بعدها خودِ ايشان به من نوشت: «آن كسي كه اينها را تهيه ميكند، من هستم. » كسي كه ميخواهد چنين برنامههايي بسازد، بايد آن نجابت و معصوميت و استحكام و اطمينان به سخن را داشته باشد. گاهي حرفي را كسي ميزند و حرف بزرگي است؛ اما پيداست كه خودش اعتقادي به اين حرف ندارد. امّا اين صدا، آن صدايي است كه بزرگترين حرفها را ميزد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً ميگفت: «اين جوانان ما، به راههاي آسمان آشناترند تا به راههاي زمين. » اين را چنان ميگفت كه گويا راههاي آسمان را خودش رفته، ديده و ميداند كه اينها آشناتر هستند! ما خيال ميكنيم صداي جنگي بايد صداي كلفت و نخراشيده اي باشد. امّا ايشان آن طور صدايي نداشت. صدايي بود معصوم و نجيب و درعين حال استحكامي ويژه داشت؛ در قالب نوشتاري قوي و هنرمندانه. مصاحبه توسط تهيه كنندگان مجموعه ي «روايت فتح» ۱۱/۰۶/۱۳۷۲
https://eitaa.com/zandahlm1357
#هرروزیک_آیه
✨يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قَٰتِلُوا۟ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم
✨مِّنَ ٱلْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا۟ فِيكُمْ غِلْظَةًۭ ۚ وَٱعْلَمُوٓا۟
✨أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلْمُتَّقِينَ (۱۲۳)
✨اى كسانى كه ايمان آوردهايد،
✨با كافرانى كه مجاور شما هستند
✨نبرد كنيد؛
✨و آنان بايد در شما شدت و خشونت
✨(و قاطعیت) بيابند؛
✨و بدانيد كه خداوند با پرهیزکاران است(۱۲۳)
📚سوره مبارکه التوبه ✍ آیه ۱۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️تلاوت ارسالی♻️
📖مقطعی بی نظیر و بسیار زیبا از سوره:انسان
👤باصدای استاد:شحات محمد انور(جوانی های استاد)
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هستى در خوابى ژرف فرو رفته بود. على (ع) رو به خانه اى ايستاد كه ابراهيم آن را بنيان نهاده بود. او به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمزمه هاى بهار، بغض شكوفه هاى ابر
جمادى رفت و رجب آمد. بادهاى سرد بهمن هم در سرزمينها و شهرها پرسه مى زدند. مأمون به چيزى جز واگذارى خلافت فكر نمى كرد. امام همچنان نمى پذيرفت. تنها دغدغه او، همين بود. شورش زنگيان در مرداب هاى اطراف بصره آن قدر فكرش را مشغول نكرده بود كه خبرهاى رسيده از قيام زيد بن موسى (ع) برادر امام هشتمدر شهر بصره. بعضى كارگزاران خبر دادند: بابك خرم دين در آذربايجان شورش كرده و با امپراتور بيزانس، ميخائيل دوم هم دست شده است.
اما اينها همه براى او هيچ بودند. او فقط فكر مى كرد كه چگونه مى تواند اين نرد علوى را قانع كند. او را به نزد خود آورده بود، اما نمى دانست او را چگونه وادار به انجام خواست خود كند. اين بار تصميم گرفت كه
وزيرش سهل را در جريان رخدادها نگذارد.
آن روز، هنگامى كه امام در نزديكى خليفه نشست، مأمون لبخندى دروغين زد تا در وراى آن، كينه شعله ورش را پنهان سازد؛ كينه اى كه با وجود سرماى شديد، شعله ورتر مى شدند؛ سرمايى كه درختان انار را به شاخه هاى خشك چوبين تبديل مى كرد. مأمون سخن خود را با صحبت از آب و هوا شروع كرد.
چقدر بهمن سرد است. تازه يك روزش رفته و بيست و نه روز ديگرش مانده است.
امام لبخندى زد و گفت: « در اين ماه، بادهاى گوناگونى مى وزد. باران بسيار مى بارد. سبزه مى رويد. آب در زير زمين جريان مى يابد. در اين ماه، خوردن سير، گوشت پرندگان و ميوهها مفيد است. بايد شيرينى كم خورد. تحرك بسيار و ورزش در اين ماه خوب است. » (۹۰)
مأمون كه به سخنان گرم امام گوش سپرده بود، ناگاه به خود آمد. وانمود كرد كه لباسش را مرتب مى كند. دستش را جلوى دهانش گرفت و سرفه اى كرد؛ او تلاش مى كرد تا خود را از دايره تأثير مردى كه كنارش نشسته بود و نور شگفتى مى تاباند، خارج سازد؛ نورى كه مى خواست در دلى آهنين راه يابد. مأمون گفت اى اباالحسن! حالا كه خلافت را نمى پذيرى، بايد وليعهدى را بپذيرى. تو مى دانى كه من قصدى جز مصلحت مردم ندارم. » (! [pagebreak] ( صفحه ۲۵۷)
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
برگ سبز
صديق معظم سيد مكرم حاج سيد محمد معروف به امين الذاكرين نقل فرمود: يك نفر از تجار محترم خرمشهر بنام حكيم به مشهد مقدس براي زيارت مشرف شده بود و چون مريض بود من به همراهي حضرت حجة الاسلام حاج سيد علي اكبر خوئي شب ماه مبارك رمضان به عيادتش رفتيم.
در آن مجلس ذكري از زيارت حضرت رضا (ع) شد. آن مريض گفت من حكايتي در خصوص مرحمت آن حضرت درباره زائرينش دارم و آن اينست:
در يكي از مسافرتهاي خود كه به مشهد مقدس مشرف شده بودم شبي به مجلس ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء (ع) رفته بودم در آنجا شخصي را ديدم كه به زبان طائفه بختياري سخن ميگفت لكن به لباس عرب بود. من به او گفتم كه من شما را بشكل عرب ميبينم اما به زبان بختياري صحبت مينمائي؟
گفت بلي چون من اصلا بختياري هستم لكن از زمان پدر خود تاكنون در بصره سكونت دارم لذا بصورت عربم و من چند سال است كه هر سال به مشهد مقدس مشرف ميشوم و هر سال يك ماه توقف ميكنم و آنگاه از خدمت حضرت رضا (ع) مرخص
مي شوم و به محل سكونت خود بصره ميروم و سبب تشرف من هر سال اين است كه چون سفر اول مشرف شدم يازده ماه ماندم و توقف نمودم و در آن سفر شبي در عالم خواب ديدم آمدهام براي تشرف بحرم مطهر چون به نزديك در پيش روي امام (ع) رسيدم كه آنجا اذن دخول ميخوانند ديدم طرف دست چپ تختي است و خود حضرت رضا (ع) روي آن نشسته است و هر نفري كه ميآيد و ميخواهد وارد حرم شود آن حضرت برمي خيزد و ميايستد و چند قدمي استقبال آن زائر مينمايند تا او داخل حرم ميشود آنگاه مينشيند و كسي از آن در خارج نمي شود پس من هم داخل شدم.
چون نگاه كردم ديدم زائرين بعد از زيارت هنگام خروج از حرم از در پائين پاي مبارك بيرون ميروند لذا من هم از همان در خارج شدم. در آنجا ديدم تختي طرف دست چپ گذاشته شده و خود حضرت رضا (ع) روي آن تخت تشريف دارد و ميزي در برابر آن حضرت هست و روي آن ميز جعبه اي است و در آن جعبه برگهاي سبزي است. و نيز ديدم هر يك نفر از زائرين تا از حرم مطهر بيرون ميآيد امام (ع) از جاي خود برمي خيزد و يكي از آن برگهاي سبز را برمي دارد به آن زائر عطا مينمايد و ميفرمايد (خذ هذا امان من النار و انا ابن رسول الله) يعني بگير اين را كه اين امان است از آتش منم پسر رسول خدا (ص) چون آن زائر ميرفت آن جناب چند قدم براي بدرقه او برمي داشت.
در
آن حال هيبت و عظمت و جلالت آن سرور مرا چنان گرفته بود كه جرأت نداشتم كه نزديك شوم. بالاخره بخود جرأت دادم و پيش رفتم و دست و پاي آن جناب را بوسيدم و عرض كردم آقا زوار بسيار است بر شما سخت و اذيت و دشوار است كه اين قدر از جاي خود حركت ميفرمائيد.
فرمود آنها بر من واردند و بر من است كه ايشان را پذيرايي نمايم آنگاه برگ سبزي هم به من عطا نمود فرمود (خذ هذا امان من النار و انا ابن رسول الله) و من آن برگ را گرفتم ديدم كه بخط طلا آن عبارت نوشته شده بود.
از خواب بيدار شدم و از اين جهت من براي زيارت آن حضرت هر سال مشرف ميشوم و يكماه ميمانم و مرخص ميشوم. [۷۶].
امام ثامن و ضامن حريمش چون حرم آمن
زمين از عزم او ساكن سپهر از عزم او پويا
نهال باغ عليين بهار مرغذار دين
شميم روضه ياسين نسيم دوحه طاها
ز رويش پرتوي انجم ز جودش قطره اي قلزم
جنابش قبله هفتم رواقش كعبه دلها
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 می خواستم اگر امکانش هست در رابطه با دلایل منطقی و عقلانی ضرورت وجود امام زم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا