#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هستى در خوابى ژرف فرو رفته بود. على (ع) رو به خانه اى ايستاد كه ابراهيم آن را بنيان نهاده بود. او به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمزمه هاى بهار، بغض شكوفه هاى ابر
جمادى رفت و رجب آمد. بادهاى سرد بهمن هم در سرزمينها و شهرها پرسه مى زدند. مأمون به چيزى جز واگذارى خلافت فكر نمى كرد. امام همچنان نمى پذيرفت. تنها دغدغه او، همين بود. شورش زنگيان در مرداب هاى اطراف بصره آن قدر فكرش را مشغول نكرده بود كه خبرهاى رسيده از قيام زيد بن موسى (ع) برادر امام هشتمدر شهر بصره. بعضى كارگزاران خبر دادند: بابك خرم دين در آذربايجان شورش كرده و با امپراتور بيزانس، ميخائيل دوم هم دست شده است.
اما اينها همه براى او هيچ بودند. او فقط فكر مى كرد كه چگونه مى تواند اين نرد علوى را قانع كند. او را به نزد خود آورده بود، اما نمى دانست او را چگونه وادار به انجام خواست خود كند. اين بار تصميم گرفت كه
وزيرش سهل را در جريان رخدادها نگذارد.
آن روز، هنگامى كه امام در نزديكى خليفه نشست، مأمون لبخندى دروغين زد تا در وراى آن، كينه شعله ورش را پنهان سازد؛ كينه اى كه با وجود سرماى شديد، شعله ورتر مى شدند؛ سرمايى كه درختان انار را به شاخه هاى خشك چوبين تبديل مى كرد. مأمون سخن خود را با صحبت از آب و هوا شروع كرد.
چقدر بهمن سرد است. تازه يك روزش رفته و بيست و نه روز ديگرش مانده است.
امام لبخندى زد و گفت: « در اين ماه، بادهاى گوناگونى مى وزد. باران بسيار مى بارد. سبزه مى رويد. آب در زير زمين جريان مى يابد. در اين ماه، خوردن سير، گوشت پرندگان و ميوهها مفيد است. بايد شيرينى كم خورد. تحرك بسيار و ورزش در اين ماه خوب است. » (۹۰)
مأمون كه به سخنان گرم امام گوش سپرده بود، ناگاه به خود آمد. وانمود كرد كه لباسش را مرتب مى كند. دستش را جلوى دهانش گرفت و سرفه اى كرد؛ او تلاش مى كرد تا خود را از دايره تأثير مردى كه كنارش نشسته بود و نور شگفتى مى تاباند، خارج سازد؛ نورى كه مى خواست در دلى آهنين راه يابد. مأمون گفت اى اباالحسن! حالا كه خلافت را نمى پذيرى، بايد وليعهدى را بپذيرى. تو مى دانى كه من قصدى جز مصلحت مردم ندارم. » (! [pagebreak] ( صفحه ۲۵۷)
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
برگ سبز
صديق معظم سيد مكرم حاج سيد محمد معروف به امين الذاكرين نقل فرمود: يك نفر از تجار محترم خرمشهر بنام حكيم به مشهد مقدس براي زيارت مشرف شده بود و چون مريض بود من به همراهي حضرت حجة الاسلام حاج سيد علي اكبر خوئي شب ماه مبارك رمضان به عيادتش رفتيم.
در آن مجلس ذكري از زيارت حضرت رضا (ع) شد. آن مريض گفت من حكايتي در خصوص مرحمت آن حضرت درباره زائرينش دارم و آن اينست:
در يكي از مسافرتهاي خود كه به مشهد مقدس مشرف شده بودم شبي به مجلس ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء (ع) رفته بودم در آنجا شخصي را ديدم كه به زبان طائفه بختياري سخن ميگفت لكن به لباس عرب بود. من به او گفتم كه من شما را بشكل عرب ميبينم اما به زبان بختياري صحبت مينمائي؟
گفت بلي چون من اصلا بختياري هستم لكن از زمان پدر خود تاكنون در بصره سكونت دارم لذا بصورت عربم و من چند سال است كه هر سال به مشهد مقدس مشرف ميشوم و هر سال يك ماه توقف ميكنم و آنگاه از خدمت حضرت رضا (ع) مرخص
مي شوم و به محل سكونت خود بصره ميروم و سبب تشرف من هر سال اين است كه چون سفر اول مشرف شدم يازده ماه ماندم و توقف نمودم و در آن سفر شبي در عالم خواب ديدم آمدهام براي تشرف بحرم مطهر چون به نزديك در پيش روي امام (ع) رسيدم كه آنجا اذن دخول ميخوانند ديدم طرف دست چپ تختي است و خود حضرت رضا (ع) روي آن نشسته است و هر نفري كه ميآيد و ميخواهد وارد حرم شود آن حضرت برمي خيزد و ميايستد و چند قدمي استقبال آن زائر مينمايند تا او داخل حرم ميشود آنگاه مينشيند و كسي از آن در خارج نمي شود پس من هم داخل شدم.
چون نگاه كردم ديدم زائرين بعد از زيارت هنگام خروج از حرم از در پائين پاي مبارك بيرون ميروند لذا من هم از همان در خارج شدم. در آنجا ديدم تختي طرف دست چپ گذاشته شده و خود حضرت رضا (ع) روي آن تخت تشريف دارد و ميزي در برابر آن حضرت هست و روي آن ميز جعبه اي است و در آن جعبه برگهاي سبزي است. و نيز ديدم هر يك نفر از زائرين تا از حرم مطهر بيرون ميآيد امام (ع) از جاي خود برمي خيزد و يكي از آن برگهاي سبز را برمي دارد به آن زائر عطا مينمايد و ميفرمايد (خذ هذا امان من النار و انا ابن رسول الله) يعني بگير اين را كه اين امان است از آتش منم پسر رسول خدا (ص) چون آن زائر ميرفت آن جناب چند قدم براي بدرقه او برمي داشت.
در
آن حال هيبت و عظمت و جلالت آن سرور مرا چنان گرفته بود كه جرأت نداشتم كه نزديك شوم. بالاخره بخود جرأت دادم و پيش رفتم و دست و پاي آن جناب را بوسيدم و عرض كردم آقا زوار بسيار است بر شما سخت و اذيت و دشوار است كه اين قدر از جاي خود حركت ميفرمائيد.
فرمود آنها بر من واردند و بر من است كه ايشان را پذيرايي نمايم آنگاه برگ سبزي هم به من عطا نمود فرمود (خذ هذا امان من النار و انا ابن رسول الله) و من آن برگ را گرفتم ديدم كه بخط طلا آن عبارت نوشته شده بود.
از خواب بيدار شدم و از اين جهت من براي زيارت آن حضرت هر سال مشرف ميشوم و يكماه ميمانم و مرخص ميشوم. [۷۶].
امام ثامن و ضامن حريمش چون حرم آمن
زمين از عزم او ساكن سپهر از عزم او پويا
نهال باغ عليين بهار مرغذار دين
شميم روضه ياسين نسيم دوحه طاها
ز رويش پرتوي انجم ز جودش قطره اي قلزم
جنابش قبله هفتم رواقش كعبه دلها
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 می خواستم اگر امکانش هست در رابطه با دلایل منطقی و عقلانی ضرورت وجود امام زم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
استاد ارجمند یک نفر بمن میگه وقتی اسم ظهور امام زمان می آید دلشوره میگیرم من نمیدونم چی بگم بهش میشه راهنمایی بفرمایین ...؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
👌🏻خُب، شما باید از دستاوردهای ظهور و از جهانی که پس از ظهور ما قرار هست در آن زندگی بکنیم، آن نعمت ها و فوایدی که آن جهان پس از ظهور دارد باید برای این فرد از این مطالب بگویید تا اگر دلهره یا تشویشی نسبت به ظهور امام زمان دارد، این دلهره برطرف بشود.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
اگر ان شاءالله امام زمان (عج) بزودی ظهور کردند، آیا بلافاصله با دشمنان میجنگند؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
👈🏻بله، ظهور امام زمان (عج) همراه با جنگ هست ولی بعد از ظهور این جنگ ها به مرور تمام می شود، و داریم که سفیانی 9 ماه پس از ظهور زنده می ماند و بعدش دیگر از بین می رود.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا