#ازدواج_با_خواستگار_سید
سلام استاد خداقوت یه سوالی داشتم از خدمتتون
من یه دختر ۲۰ ساله مذهبی هستم که تا الان خواستگاران زیادی هم داشتم
ولی بنده به شدت علاقه قلبی دارم که با یه فرد مناسب که سادات باشن ازدواج کنم و یه جورایی برام تبدیل شده به آرزو …
ولی خب تا الان فقط یه خواستگار سید داشتم که اونم خانواده به خاطر شرایطش موافقت نکردن ..
من الان دارم سعی میکنم که خیلی روی این مورد حساس نباشم ولی بازم ته دلم یه چیز دیگه است ..
من چه کار کنم؟
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
311.mp3
3.93M
#ازدواج_با_خواستگار_سید
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#رفت_و_آمد_با_خانواده
سلام خسته نباشید استاد من دوتا مشکل دارم اول این که خانواده بنده هر موقع ای که می رم بهشون سر بزنم از همسر من و خانواده اش بد گویی میکنن .مخصوصا مادرم .
و مشکل دومم هم اینه که همسر بنده دوست داره من هر شب به خانه مادرشان برویم .و من واقعا ازیت میشم چون مادر همسرم گله و شکایت میکنه و من هم نمیتونه به همسر بگم چون بالاخره مادرشون هستند و ناراحت میشن
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
1_5658797752407031819.mp3
4.61M
#رفت_و_آمد_با_خانواده
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
CQACAgQAAxkDAAFU3_Rh4suiILqc0i2gq6vmmBka0iGeMgACBwgAAu0XgFC_REiMvL7j9yME.mp3
10.35M
🔳 #وفات_حضرت_ام_البنین(س)
🍃آه مِن بعد با غصه همنشینم
🍃آه من ام البنین بی بنینم
🎤 #مهدی_رسولی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و پانزدهم مدتی طول کشید تا سران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سیصد و شانزدهم
موکبهای پذیرایی از زائران، در تمام کوچه خیابانهای شهر نجف مستقر شده و هر یک به وسیلهای به رهگذران خدمت میکردند. در مقابل اکثر موکبها هم صندلیهایی برای استراحت مردم تعبیه شده بود و حسابی ضعف کرده بودیم که در کنار یکی از موکبها نشستیم و هنوز لحظاتی نگذشته بود که خادمان موکب با استکانهایی از شیر داغ و ظرفی پُر از نان شیرین به سمتمان آمدند. ظرف نان را با احترام تعارفمان میکردند و با چه مِهر و محبتی استکانهای شیر را به دستمان میدادند که انگار از نور چشم خود پذیرایی میکردند و در خنکای یک صبح پاییزی، شیر داغ و نان شیرین چه حلاوتی را در مذاقمان ته نشین میکرد که جانی تازه گرفته و دوباره به راه افتادیم.
ساعتی تا اذان ظهر مانده و ما همچنان در جاده نجف به کربلا با پای پیاده پیش میرفتیم و نه اینکه خودمان برویم که یقیناً جذبهای آسمانی ما را از آن سوی جاده به سمت خودش میکشید که طول مسیر را حس نمیکردیم و با چشمه عشقی که هر لحظه بیشتر در جانمان میجوشید، به سمت کربلا قدم میزدیم. سطح مسیر پُر از جمعیت بود و گاهی به حدی شلوغ میشد که حتی بین خودمان هم فاصله میافتاد و به زحمت به همدیگر میرسیدیم. نیروهای امنیتی عراقی از ارتشی و داوطلبین مردمی، به طور گسترده در سرتاسر مسیر حضور داشتند و خودروهای زرهی ارتش مرتب تردد میکردند تا حتی خیال حرکتی هم به ذهن تروریستهای تکفیری نرسد و با چشم خودم میدیدم با همه فتنهانگیزیهای داعش در عراق، مسیر نجف تا کربلا به حرمت اولیای الهی و به همت نیروهای نظامی، از چه امنیت بالایی برخوردار است. مسیر جاده، منطقه ای نسبتاً خشک و صحرایی بود که نخلها و درختهایی به صورت پراکنده روئیده و کمی دورتر از جاده، نخلستانهای محدودی قد کشیده بودند که زیبایی منطقه را دو چندان میکرد. دو طرف جاده پوشیده از موکبهایی بود که غرق پرچمهای سرخ و سبز و سیاه و در میان نوای نوحه و مداحی، برای خدمت به میهمانان امام حسین (علیهالسلام) از جان خود هزینه میکردند؛ از مادرانی که کودکان خُردسالشان را در حاشیه جاده گمارده بودند تا به زائران لیوانی آب مرحمت کرده یا دستمال کاغذی به دستشان بدهند تا پیرمردانی که قهوه مخصوص عراقی را در فنجانی کوچک به زائران تعارف میکردند و جوانانی که بدن خسته مردان را مشت و مال میدادند و حتی نیروهای نظامی و امنیتی که خم شده و قدمهای زائران را نوازش میدادند و چه میکردند این شیعیان عراقی در اکرام عزاداران اربعین حسینی که گویی به عشق امام حسین (علیهالسلام) مست شده و در آیینه چشمان خمارشان جز صورت سید الشهدا (علیهالسلام) چیزی نمیدیدند که هر یک به هر بضاعتی خدمتی میکردند و هر کدام به زبانی اعلام میکردند که خدمت به میهمانان پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افتخار دنیا و آخرتشان خواهد بود. آسید احمد گاهی مجید را رها میکرد و همراه همسر و دخترش میشد تا من و مجید کمی در خلوت خودمان در این جاده شورانگیز قدم بزنیم و ما دیگر چشممان جز عظمت این میهمانی پُر برکت چیزی نمیدید. نمیتوانستم بفهمم امام حسین (علیهالسلام) با دل اینها چه کرده که اینچنین برایش هزینه میکنند و میخواهند به هر وسیلهای از میهمانانش پذیرایی کنند که آهسته با مجید نجوا کردم: «مجید! اینا چرا اینهمه به خودشون زحمت میدن تا از ما پذیرایی کنن؟»
با ما همراه باشید🌹💍https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#تلنگری #استاد_شجاعی 🎤 ✖️ رفیقم، همکارم، همکلاسیام ... امروز یه چیزی گفت؛ داغونم کرد! ✖️ مادرشوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5985487091088231042.mp3
6.8M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
#استاد_رائفی_پور
➕ بعضی مقامها، آنقدر بلندند که ترس همهی وجودت را دربرمیگیرد!
آیا من بعنوان یک انسان عادی، قابلیت ادراک چنین مراتبی را دارم، یا این عاشقیها تنها اختصاص به معصومین و امامزادگان دارد؟
➖ و بانوی کرامت، حضرت امالبنین سلامالله علیها به این سوال ما پاسخی عینی میدهد!
▪️ویژهی وفات حضرت #ام_البنین سلاماللهعلیها