💠 عید رسالت فخر بشر 💠
🌺 قال رسول الله الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم کثیرا سرمدا :
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ ؛
براستى كه من براى به #كمال رساندن #مكارم_اخلاق مبعوث شده ام .
📚 مکارم الاخلاق _ نهج الفصاحه
#اعیاد_ماه_پر_خیر_و_برکت_رجب_الحرام_الاصب
بر همه #دوستان_ائمه #مبارک و شاد باش و به سلامتی 💐💐💐
#مبعث_رسول_اعظم 🕊
#ایام_مبارک #عید 🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬فرازی بی نظیر از استاد حامد شاکر نژاد
📖سوره:نساء
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مردى كه آن را مى نوشت، از خود پرسيد: « على بن موسى الرضا (ع) از چه مى ترسد؟ از اهداف پنهان مأمون؟ »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
شاهد توفان زرد چكمه پوش
چيزى تلخ تر از ديدن لحظه هاى فرو ريختن نيست؛ لرزش چيزهاى ثابت و سپس آوار شدن آنها. همه چيز مى لرزيد. در لحظه اى كه عقل برابر زرق و برق هاى حرص و آز زانو مى زند، صداى انسان به خاموشى مى گرايد تا صداهايى اوج گيرد كه از غرايز دنيا، بر مى آيند. گردبادى است كه مردمانش را مى چرخاند؛ توفانى آتشين ساست. در آن زمانه پست، همه
چيز زير سم هاى اسبان ديوانه مى لرزيد و مردى نزديك به پنجاه ساله با چشمانى كه در آسمان بى كران سفر مى كردند، بر درگاه زمان ايستاده و دستانش را به سوى نقطه اى دراز كرده بود كه كشتى شكستگان در لحظه هاى نا اميدى به آن رو مى كنند.
اى آن كه مرا به خويش رهنمون شدى و دلم با پذيرش تو فروتن گشت. از تو امنيت و ايمان را در اين جهان و آن جهان مى طلبم. (۱۴)
فاطمه وارد شد. كنار برادرش نشست تا در اين دنيايى كه هراس موج مى زند و سرشار از تبهكارى است، براى لحظه اى، لذت آرامش و خير را بنوشد. اندوهى تلخ در چشمانش مى درخشيد؛ اندوهى پنج ساله: از بيست سال پيش كه پدرش را دستگير كرده بودند و او ديگر پدر را نديده بود. به علاوه، آيا مى توانست جان سپردن مادرش را در آن شب سرد زمستانى فراموش كند؟ شبى سرد كه سرماى آن جز در كنار برادرش (على) به گرمى نمى نشست.
و اينك، اين على بود؛ آرامشى در دل توفان. فاطمه كه تا كنون همسرى شايسته نيافته بود، به انسانى عشق مى ورزيد كه در كنارش، خود را به ملكوت نزديكتر حس مى كرد. برايش على همچون درياچه اى بود كه روحش در آن از نور غوطه ور مى شد. با او، هزاران چلچراغ در درونش روشن مى شدند.
آتشفشانى كه در مكه سر بر آورده بود، مدينه را
لرزاند. محمد بن جعفر (۱۵) سر به شورش بر داشته بود؛ اما سپاهيان مأمونهفتمين خليفه عباسى اين آتش را فرو نشانده بودند و اينك اسبان آنها براى انتقام به سوى مدينه مى تاختند.
جلودى (۱۶) آن مرد آهندلبراى غارت خانه هاى علويان سپاه را فرماندهى كرد. اسب هاى غارتگر وارد شهر شدند تا سواران آن ها، همه چيز علويان را مصادره كنند. جلودى از مأمون فرمان مستقيم داشت كه همه زيورهاى و لباس هاى زنان علوى را جز يك دست لباس تنشان، با خود ببرد. ابر هراسان همه جا را فرا گرفت. همه چيز مى لرزيد. اسبان غارتگر همه چيز را مقدس نمى دانستند. على برخاست تا با ترسى كه مى اند رو در رو شود. بانوان را در يك اتاق گرد آورد و خود در برابر غارتگران ايستاد. قلب فاطمه تنها دلى بود كه گنجايش امواج اندوه آن اتاق را داشت. خاطره اش، آكنده از حماسه هاى جاودان بود؛ حماسه اى از تاريخ سنگين غم؛ رنج هاى خديجه؛ كوچ
فاطمه و غم هاى زينب. .......
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357