eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.3هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: شهادت امام از هر فرصتى به نفع دين و احكام حيات بخش آن استفاده مى كرد و مأمون كه متوجه اقبال مردم به امام شده بود تصميم گرفت به هر نحوى امام را از ميان بردارد و بدين ترتيب نقشه قتل آن حضرت را عملى كرد، و با خوراندن چند دانه انگور سمى در سال ۲۰۳ ه. ق حضرت را به شهادت رساند، و بدن مباركش را در كنار قبر پدرش كه به" بقعه هارونيه معروف بود دفن كرد و از آن به بعد به عنوان "مشهدالرضا" شهرت يافت و زيارتگاه ارادتمندان و شيفتگان اهل بيت قرار گرفت. مقام عبوديّت حضرت رضا (ع) در اين باب از حضرت رضا (ع) مطلبي نقل است كه مقام عبوديت آن بزرگوار را بر ما روشن مي‌كند. آن حضرت به دعبل خزاعي شاعر معروف عبايي داد و فرمود: « قدر آن را بدان كه در اين عبا هزار شب و هر شبي هزار ركعت نماز خوانده شده است. » آنان كه حضرت رضا (ع) را از مدينه به طوس آوردند، همه از كثرت عبادت و تضرع و انابه و زاري و تهجّد و مواظبت كامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب طلایی "یوحنّابن ماسویه" و "جبرائیل بن بختیشوع" و دیگر پزشکان و فیلسوفان، نزد مأمون گرد آمده بودند. موضوع جلسه، مسایل پزشکی بود. امام رضا علیه السلام در طول جلسه ساکت بودند. مأمون گفت: «یا اباالحسن! شما چه می‌فرمایید؟ » امام علیه السلام فرمودند: «من نظریاتی دارم که آن‌ها را خواهم نوشت». مأمون از مرو به بلخ رفته بود. برای حضرت نوشت: «الوعده؛ وفا! » امام علیه السلام کتابی نوشت شامل علم تشریح، زیست شناسی و بهداشت، وظایف الاعضا، علم الامراض و علم تغذیه و آن را برای مأمون فرستاد. مأمون دستور داد این کتاب را با آب طلا بنویسند و نام کتاب، "رساله ی ذَهبِیه" شد. [۱] ---------- [۱]: . "رساله ی ذهبیه"در کتاب شریف "عیون اخبار الرّضا علیه السلام "، به طور کامل درج شده و در طول تاریخ شرح‌های فراوانی بر آن نوشته شده است. این رساله در عین اختصار، مهم ترین اصول بهداشت، باکتریولوژی، فیزیولوژی، آناتومی و. را به زبان قابل فهم آن روزگار در خود گرد آورده است. یک قمقمه دریا.... https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 من چه کنم که وقتی امر به معروف مهدوی میکنم فایده نداره؟ جدی نمی گیرند آیا بگیم برای ظهور دعا کن یا کنید یا بخواهیم اونا رو با حضرت یا مبحثی از مهدویت آشنا کنیم ولی جدی نگیرند، ما چکار شون کنیم؟ آیا باز هم با اینکه فایده نداره امر به معروف مهدوی کنیم؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 👈🏻اینکه شما بحث مهدوی را به کسی می گویید و طرف گوش نمی کند این دیگر اشکالی بر شما وارد نیست. شما وظیفه شرعی و دینی خودتان را انجام دادید. طرف اگر گوش نمی کند، مشکل از خودش است. 🔸وظیفه ما هدایت کردن نیست وظیفه ما ابلاغ است. شما پیام خودتان را ابلاغ کنید طرف هدایت شد، شد. نشد هم نشد. ولی تا جای ممکن اگر می خواهید یک فردی را با امام زمان (عج) آشنا بکنید سعی کنید از بُعد محبت امام زمان وارد بشوید. ⚠️بارها گفتیم باز هم تکرار می کنیم از بُعد محبتی حضرت، از مباحث محبت هایی که حضرت به شیعیان می کند از این بُعد اگر وارد بشوید یقینا موفق تر خواهید بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
18.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بررسی جریانات انحرافی معاصر در مهدویت (ادعای همسر امام زمان بودن) 🔶🔹🔶
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: ۳۰ به خاطر مطالبی که در مجله سوره نوشته شده بود نامه تندی برای سید مرتضی نوشتم که یعنی «من رفتم. » به خانه رفتم. خسته از سختی‌های روزگار چشمانم را بستم. در عالم رؤیا صدیقه طاهره (س) را دیدم، زهرای اطهر (س) در مقابلم ایستاد. از مشکلاتم گفتم و سختی‌های مجله سوره. حضرت فرمودند: «با فرزند من چه کار داری؟ » و باز گلایه از سید مرتضی و حوزه هنری. دوباره فرمودند: «با فرزند من چه کار داری؟ » تا اینکه برای سومین بار که آن جمله را تکرار کردند ازخواب پریدم. غمی بزرگ در دلم نشست، کاش زمین مرا می‌بلعید و زمان مرا به هزاران سال پیش تر پرت می‌کرد. مدتی بعد نامه ای به دستم رسید: «یوسف جان! دوستت دارم، هرجا می‌خواهی بروی برو، هرکاری می‌خواهی انجام بده، ولی بدان برای من پارتی بازی شده است، اجدادم هوایم را دارند» [۱] ۳۱ از داخل رمل به سمت قتل گاه حرکت کردیم. هیچ ردی از معبر نبود و مجبور بودیم پا روی جا پای نفر جلویی بگذاریم. با انفجار مین والمری همه زمین افتادیم. فوری جمع شدیم بالای سر آقا مرتضی و سعید یزدان پرست. پای سید از زیر زانو قطع شده بود اما چهره ی نورانی اش نشان نمی داد که درد می‌کشد. خواستم از این صحنه فیلم بگیرم که دوربین کار نمی کرد. اصغر آمد بالای سرش و گفت: «سید نترس چیزی نشده! » – حالا خون دارد می‌رود. ترکش مین کار خودش را کرده- سید خندید و گفت: «اصغر جان! نمی ترسم. ما برای همین حرف‌ها به فکه آمده ایم. » ---------- [۱]: یوسفعلی میر شکاک لاله ای در فکه https://eitaa.com/zandahlm1357