eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت يازدهم: و من گفتم...از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو،از تسلیم تمام هستی ام برای داشتن برادر و مبارزه ای که برای رسیدن به دانیال؛ حاضر به قبولش بودم.اما با پرواز هر جمله از دهانم،رنگ چشمان عثمان قرمز و قرمزتر میشد.و در آخر،فقط در سکوت نگاهم کرد.بی هیچ کلامی... من عادت داشتم به چشمانِ پرحرف و زبان لال...پس منتظر نشستم. تماشای باران از پشت شیشه چقدر دلچسب بود. یادم باشد وقتی دانیال را پیدا کردم، حتما او را در یک روز بارانی به اینجا بیاورم. قطرات باران مثله کودکی هام رویِ شیشه لیز میخورد و به سرعت سقوط میکردم...چقدر بچه گی باید میکردم و نشد... جیغ دلخراشِ، پایه صندلی روی زمین و سپس کشیده شدن سریع و نامهربان بازویم توسط عثمان.عثمان مگر عصبانی هم میشد؟؟؟کاپشن و کلاهم را به سمتم گرفت،پیش بندش را با عصبانیت روی میز پرت کرد و با اشاره به همکارش چیزی را فهماند (سارا بپوش بریم..) و من گیج:(چی شده؟؟ کجا میخوای منو ببری؟؟) بی هیچ حرفی با کلاه و شال، سرو گردنم را پوشاند و کشان کشان به بیرون برد.کمی ترسیدم پس تقلا جایز بود اما فایده ایی نداشت،دستان عثمان مانند فولاد دور بازوم گره شده بود.و من مانند جوجه اردکی کوچک در کنارگامهای بلندش میدویدم.بعد از مقداری پیاده روی، سوار تاکسی شدیم و من با ترس پرسیدم از جایی که میرویم و عثمان در سکوت فقط به رو به رویش خیره شد. بعد از مدتی در مقابل ساختمانی زشت و مهاجر نشین ایستادیم.و من برای اولین بار به اندازه تمامِ نداشته هایم ترسیدم...راستی من چقدر نداشته در کنارِ معدود داشته هایم، داشتم!!! از ترس تمام بدنم میلرزید. عثمان بازویم را گرفت و با پوزخندی عصبی زیر گوشم زمزمه کرد:( نیم ساعت پیش یه سوپرمن رو به روم نشسته بود...حالا چی شده؟؟همینجوری میخوای تو مبارزشون شرکت کنی دختره ی احمق؟؟کم کم عادت میکنی... این تازه اولشه...یادت رفته، منم یه مسلمونم..)راست میگفت و من ترسیدم...دلم میخواست در دلم خدا را صدا بزنم!ولی نه...خدا، خدای همین مسلمانهاست...پس تقلا کردم اما بی فایده بود و او کشان کشان مرا با خود همراه میکرد.اگر فریاد هم میزدم کسی به دادم نمیرسید...آنجا دلها یخ زده بود... از بین دندانهای قفل شده ام غریدم: (شما مسلمونا همتون کثیفین؟؟ ازتون بدم میاد..)و او در سکوت مرا از پله های ساختمان نیمه مسکونی بالا میبرد. چرا فکر میکردم عثمان مهربان و ترسوست؟؟ نه نبود..... بعد از یک طبقه و گذشتن از راهرویی تهوع آور در مقابل دری ایستاد . محکمتر از قبل بازویم را فشرد و شمرده و آرام کلمات را کنار هم چید: (یادمه نیم ساعته پیش تو حرفات میخواستی تمام هستی تو واسه داشتن دانیال بدی...پس مثه دخترای خوب میری داخل و دهنتو میبندی.... میخوام مبارزه رو نشونت بدم) و بی توجه به حالم چند ضربه به در زد!! ادامه دارد....... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5852893315992652535.mp3
11.21M
۳۸ ↔️ علامتِ عاشق، کم شدنِ سطح هیجانات کاذب در بدست‌آوردن‌ها، و از دست‌دادن‌هاست! چشمای عاشق؛ فقــط به یک سمت متمرکزه! به سمت معشوقش! برای همینم قلبش، هرزه‌گرد نیست ! به هر کس و هرچیزی مشغول نمیشه ! 🔺 فقــط عاشقه که؛ اتفاق‌های دور و برش هیجان‌زده‌اش نمی‌کنه! حالا چجوری عاشق بشیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-5 - تصنیفِ سوز و ساز.mp3
3.71M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 ساقی بده پیمانه‌ای زآن می که بی‌خویشم کند بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند زان می که در شب‌های غم بارد فروغ صبحدم غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند نور سحرگاهی دهد فیضی که می‌خواهی دهد با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی یغما کند اندیشه را دور از بداندیشم کند 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۱۴۵. همواره در زمین حجّتی است که حلال و حرام را به مردم می‌شناساند و مردم را به راه خدا فرا می‌خواند. اصول کافی ۱۴۶. خداوند از بندگان عملی را نمی پذیرد مگر به معرفت و شناخت ما. اصول کافی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم زندگي كند، خود را تنها حس نمي كند. مقام معظم رهبری https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: پروردگارا! برترين صلوات و سلام و تحيت خود را بر منجي بشريت در همه ي اعصار و قرون و برترين پيامبر و برگزيده ات، حضرت محمّدبن عبداللَّه (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) نازل فرما، كه راه راست را به بشر نشان داد و وحي تو را بر آنان فرو خواند و كليدهاي سعادت دنيا و آخرت را در دسترس آنان نهاد و در حيات بابركتش، سرمشق قرنهاي طولاني انسانيت را گنجانيد. درود و سلام و تحيت تو بر او و اهل بيت طيب و معصومش، بويژه حضرت بقيّةاللَّه الاعظم، مهدي منتظر و حجت خدا بر زمين؛ (عجّل اللَّه فرجه و ارواحنافداه). اينك شما برادران و خواهران كه از نقاط مختلف جهان در محشر عظيم حج گرد آمده و در هجرت از «من» قومي و نژادي و فرقه يي، به «ما»ي اسلامي و قرآني پيوسته ايد، مناسب است مسايلي را در مدنظر داشته، درباره ي آن با ديگر مسلمين تبادل انديشه كنيد و پس از سفر حج، آن را سررشته ي تأمل و فكر و عمل سازيد: ۱) اولين مطلب، قدرشناسي واجب بزرگ و پُر رمز و راز حج بيت اللَّه است. حج مظهر توحيد، و كعبه خانه ي توحيد است. اين كه در آيات كريمه ي مربوط به حج، بارها از ذكراللَّه سخن رفته، نشانه ي آن است كه در اين خانه و به بركت آن، بايد هر عامل غيرخدا از صحنه ي ذهن و عمل مسلمين زدوده شود و بساط انواع شرك از زندگي آنان برچيده شود. در اين محيط، محور و مركز هر حركتي خداست و طواف و سعي و رمي و وقوف و ديگر شعائراللَّه حج، هر يك به نحوي نمايش انجذاب به «اللَّه» و طرد و نفي و برائت از «انداداللَّه» است. اين است آن «ملت حنيف» ابراهيم (عليه السّلام) ؛ بت شكن بزرگ و منادي توحيد بر فراز قله ي تاريخ. شرك همواره به يك گونه نيست، و بت هميشه به شكل هياكل چوب و سنگ و فلز ظاهر نمي شود. خانه ي خدا و حج بايد در همه ي زمانها شرك را در لباس خاص آن زمان، و بت شريك خدا را با جلوه ي مخصوص آن بشناساند و نفي و طرد كند. امروز البته از «لات» و «منات» و «عزّي» خبري نيست، اما به جاي آن و خطرناكتر از آن، بتهاي زر و زور استكبار و نظامهاي جاهلي و استكباري است كه همه ي فضاي زندگي مسلمين را در كشورهاي اسلامي فرا گرفته است. بتي كه بسياري از مردم جهان و از جمله بسياري از مسلمين، امروز به جبر و تحميل، به عبادت و اطاعت از آن وادار مي‌شوند، بت قدرت امريكا است كه همه ي شؤون فرهنگي و سياسي و اقتصادي مسلمين را در قبضه گرفته و ملتها را خواه و ناخواه در جهت منافع و اغراض خود - كه نقطه ي مقابل مصالح مسلمين است - حركت مي‌دهد. عبادت، همين اطاعت بي چون وچراست كه امروز در برابر خواست استكبار و در رأس آن امريكا، بر ملتها تحميل مي‌شود و آنان با شيوه‌هاي گوناگون، به سمت آن سوق داده مي‌شوند. فرهنگ فساد و فحشا كه به وسيله ي دستهاي استعماري در ميان ملتها ترويج مي‌شود، فرهنگ مصرف زدگي كه روزبه روز زندگي ملتهاي ما را بيشتر در لجنزار خود فرو مي‌برد، تا كمپانيهاي غربي - كه مغز و قلب اردوگاه استكبارند - بيشتر سود ببرند، سلطه ي سياسي غرب استكباري كه پايه‌هاي آن به وسيله ي حكومتهاي دست نشانده و ضدمردمي كار گذاشته شده است، حضور نظامي كه با هر بهانه يي شكل آشكارتري به خود مي‌گيرد، اينها و امثال آن، همه مظاهر همان شرك و بت پرستي است كه در ضديت كامل بانظام توحيدي و حيات توحيدي است كه اسلام براي مسلمانان مقرر داشته است. حج و اجتماع عظيم بر گرد خانه ي توحيد، بايد آن مظاهر شرك را نفي كند و مسلمانان را از آن برحذر دارد. حج با اين مفهوم روشن و جلي است كه برترين جايگاه برائت از مشركين شناخته شده و خداي متعال از زبان خود و نبيّ مكرمش (ص)، اعلام برائت از مشركين را به روز حج اكبر موكول ساخته است؛ «و اذان من اللَّه و رسوله الي النّاس يوم الحجّ الاكبر انّ اللَّه برئ من المشركين و رسوله فان تبتم فهو خيرلكم و ان تولّيتم فاعلموا انّكم غير معجزي اللَّه و بشّرالّذين كفروا بعذاب اليم» (۲). فرياد برائت كه امروز مسلمان در حج سر مي‌دهد، فرياد برائت از استكبار و ايادي آن است كه مع الاسف در كشورهاي اسلامي قدرتمندانه اعمال نفوذ مي‌كنند و با تحميل فرهنگ و سياست و نظام زندگي شرك آلود بر جوامع اسلامي، پايه‌هاي توحيد عملي را در زندگي مسلمانان منهدم ساخته و آنان را دچار عبادت غيرخدا كرده اند، و توحيد آنان فقط لقلقه ي زبان و نام توحيد است و از معناي توحيد در زندگي آنان اثري باقي نمانده است. حج همچنين مظهر وحدت و اتحاد مسلمانان است. اين كه خداوند متعال همه ي مسلمانان و هركه از ايشان را كه بتواند، به نقطه يي خاص و در زماني خاص فرا مي‌خواند و در اعمال و حركاتي كه مظهر همزيستي و نظم و هماهنگي است، آنان را روزها و شبهايي در كنار يكديگر مجتمع مي‌سازد، نخستين اثر نمايانش، تزريق احساس وحدت و جماعت در يكايك آنان و نشان دادن شكوه و شوكت اجتماع مسلمين به آنان و سيراب كردن ذهن هر يك تن آنان از احساس عظمت است. با احساس اين عظمت است كه مسلمان اگر تنها در شكاف كوهي
.......: قشرهاي مختلف مردم كوشش كنند كه امر انتخابات و مجلس را هميشه مهم بشمارند. شركت در انتخابات يك وظيفه است. متأسفانه حرف جناح و خط و خطوط، بيش از اندازه همه گير شده است. البته يك مقدارش بد نيست؛ نمكي است در مجموعه ي نظام! به قول خودشان، جناح راست، جناح چپ؛ افتخار هم مي‌كنند. بنده از اين اسمها - راست و چپ و امثال اينها - هيچ خوشم نمي آيد. وقتي خيلي همه ي شئون زندگي را بگيرد، حقيقتاً ديگر كسل كننده و زننده مي‌شود. نبايستي روي اين جناح و اين طور چيزها خيلي تكيه كرد. اهميت انتخابات مجلس اين است كه شما با انتخاب نماينده ي مجلس، در واقع سرنوشت كشور را در چهار سال آينده رقم مي‌زنيد. دشمن مي‌خواهد مجلس ضعيف باشد و انتخابات شور و شوق نداشته باشد و رأي دهندگان كم باشند. انتخابات مجلس مظهر دخالت مردم در سرنوشت خود و كشورشان است؛ چون مجلس مركز قانونگذاري است. آزادانه ترين انتخابات، مستقل ترين مجلس، مردمي ترين حكومت، در جمهوري اسلامي است. حضور مردم در صحنه ي انتخابات و رأي دادن، خود يك كار سياسي است كه مردم بايد انجام بدهند. انتخابات هيچ گروهي نبايد به فكر باشد كه آن گروه ديگر را نفي بكند. من هميشه گفته‌ام كه تشكلها، گروهها و مجموعه ها، حق اثبات خود را دارند؛ اما حق نفي ديگران را ندارند. آفت جوامع بشري اين است كه كساني با داشتن پول، با داشتن پشتيبان، با داشتن قوم و عشيره - چه قوم و عشيره به شكل قديمي آن، چه قوم و عشيره به شكل مدرن و امروزي آن؛ يعني حزب بازي و گروه بازي - حقوق عمومي را نديده بگيرند؛ حق مردم را تضييع كنند؛ فرصتها را منحصراً به اشغال خود در بياورند و جلوي عدالت را بگيرند. سه وظيفه ي اساسي بر دوش تشكلها (ي دانشجويي است: يكي اين كه مجموعه ي دانشجويي را از لحاظ روحي و معنوي تغذيه كنند.... مسئوليت دوم، مسئوليت سياسي است.... مسئله ي سوم... رابطه ي شماها با خودهايتان. امام، اهل تشكيلات و حزب و امثال آن نبود؛ اما تدبير زيادي داشت. همچناني كه اصل انتخابات يك تكليف الهي است، انتخاب اصلح هم تكليف الهي است. قصار نویسنده ؛آیت الله العظمی سید علی خامنه ای(دام ظله) https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-خداوند‌رحمت‌و‌بخشایش‌رابرخویش واجب‌فرموده‌است. 📚-54
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰٓ آتَيْنَاهُ.. 👈مقطعی بسیار دلنشین وآرامش بخش باصدای استاد ✅سوره ی مبارکه ی قصص
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: ملاقات حضرت با دعبل خزاعي در آن غروب رنگ پريده، اول ماه محرم، به سان لبخندى تلخ پديدار شد. ماه در آستانه پنهان شدن در افق خاكسترى رنگ بود. خانه امام در اندوهى ژرف فرورفته بود؛ تو گويى روح شادابى از همهحتى خدمت كارانرخت بربسته بود. مرد گندم گون (ع) در خاطرات عاشورايى غوطه ور بود. مردى بر او وارد شد. امام پرسيد: « اى پسر شبيب! (۱۳۰) آيا امروز روزه اى؟ » خير! در چنين روزى بود كه زكرياى پيامبر از خدايش نسلى پاكيزه خواست . آفريدگار پذيرفت و فرشتگان به اوكه محراب نيايش ايستاده بودمژده دادند. هر كس در اين روز روزه بگيرد و سپس دعا كند، پروردگار مى پذيرد. حضرت آهى آتشين از سينه برآورد و ادامه داد: « اى پسر شبيب! مردم روزگار جاهليت ستم و نبرد را در اين ماه حرام مى دانستند و براى اين ماه ارج مى نهادند؛ اما اين امّت، نه حرمت اين ماه را نگه داشتند و نه احترام پيامبرش را در اين ماه، فرزندان رسول (ص) را كشتند و زنانشان را به اسارت بردند. » اشك در چشمان امام حلقه زد و صدايش بغض آلود شد. با همان حالت ادامه داد: « اى پسر شبيب! اگر قرار است براى چيزى گريه كنى، براى حسين (ع) گريه كن! آسمان‌ها و زمين به خاطر آن گريستند. » (۱۳۱) سكوت حاكم شد؛ چنان كه گويا دو مرد به شيهه اسبى بركرانه فرات گوش سپرده بودند. حضرت زير لب حرف هايى تو گويى با خويشزمزمه مى كرد: سرگذشت حسين تو گويى پلك هاى ما را (شب ها) بيدار نگه داشته و اشك هايمان را روان و عزيز ما را بى ارزش ساخته است. اى سرزمين كربلا! براى ما ناگوارى و بلا به ارث گذاشتى! هرگاه ماه محرم مى شد، در ده روز نخست ديگر كسى پدرم را خندان نمى ديد. روز عاشورا، اوج غمگينى وى (۱۳۲) بود. در چنين روزى بود كه خيمه هاى ما را به آتش كشاندند؛ اموال ما را به غارت بردند و احترام پيامبر (ص) را زير پا گذاشتند. » ريان به خاطر آورد كه براى چه كارى نزد امام آمده است. زمزمه وار خواند: « سر نوه محمد و پسر وصى اش را اى مردان! برنيزه‌ها برافراشتند در چشم انداز مسلمانان چنين كردند نه كسى مويه كرد و نه كسى متنفر شد اى سر! [بريدن تو] لالايى خواب [آرام] دشمن و بيدارى چشم ما شدى و چشمانى كه [با هراس از حقگويى و ستم ستيزى است، به خواب نمى رفتند] آن‌ها را خواب كردى باغى نبود كه آرزو نكند آرامگاه تو باشد. » (۱۳۳) اين كه شعر دعبل خزاعى (۱۳۴) است. آرى سرورم! او اينك به مرو آمده است و از شما اجازه مى خواهد كه وارد شود. پس از نماز عصر. به جز من، كسان ديگرى نيز هستند كه دوست دارند هم اكنون وى را ببينند. شاعر خاندان علوى وارد شد؛ شاعر واژگان كوبنده؛ شاعر كلمات شورش گر؛ شاعرى با ربع قرن آوارگى ؛ شاعر محكوم به اعدام. از چشمان دعبل عشق مى تراويد. گفت: « سرورم! شعرى سروده‌ام و دوست دارم آن را بشنويد. هنوز آن را براى كسى نخوانده ام. » دعبل پارچه سپيد گسترد. پارچه اى واژگان شاعرانه؛ انقلابى. نوشتن شعر بر پارچه اى سپيد مانند احرام حج، بى سابقه بود! نشانه هاى پرسش در چشم‌ها شكل گرفتند. دعبل گويى جواب آن چشم هاى پرسش گر را مى دهد، گفت: « چنين كردم تا در هنگام كوچ به جهان واپسين، همراهم باشند. » (۱۳۵) دعبل غزلى را آغاز كرد كه ابياتش با (ت) پايان مى پذيرفتند؛ غزلى جاودانه در بستر تاريخ با مفهوم زير: « نوحه گران گنگ و گويا با ناله‌ها و آه هاى آتشين خود به گفت و گو پرداختند با نفس هاى خود از راز درون دلباختگان روزگار پرده برگرفتند. معانى لطيف از دل انسانى جارى مى شود كه زندگى خويش را با آوارگى و دور از سرزمين هاى كودكى اش سپرى مى كند. او دردهايش را به سرزمين هايى مى فرستد كه وقتى از آن‌ها مى گريخت، سبز و رؤيايى بودند. سرزمين دختركانى كه زيبايى شان را در عفاف مى ديدند. اين چشم اندازها هنگامى كه شاعر در بيابان عرفات مى ايستد، هنوز در خاطره اش مى درخشند. اما روزگار مى چرخد و همه چيز را با خود مى چرخاند و زمان آوارگى و هجران فرا مى رسد زمانه را بنگر كه با پيمان شكنى‌ها و تفرقه اندازى هاى بسيارش با حكومت هاى بازيچه و كسانى كه به دنبال آن ها، جوياى روشنايى از دل تاريكى‌ها بودند، چه جنايت‌ها به مردم كرد جز عشق به خاندان محمد (ص) اميد ديگرى در زندگى نمانده است. فرزندان هند جگرخوار، با چنگ افكندن بر حق، زندگى را به دوزخى غيرقابل تحمل تبديل كردند اين‌ها دردهايى است كه مزرع سبز فلك را در چشم ما خونين مى نماياند و آب شيرين را بر كام تلخ مى كند. همه چيز از لحظه اى در سقيفه آغاز شد آن چه اين كارها را آسان كرد بيعت ناگهانى و بى انديشه بود از مكه و مدينه، تنها آوارهايى ماندند. سرزمينى كه فرودگاه جبرئيل بود، تهى از ساكنانش شد. درسگاه آيه هاى قرآنى از تلاوت تهى شد و سراى وحى به ويرانى گراييد خانه هاى على و جعفر، حمزه و سجاد ذوثفنات (۱۳۶) خانه هايى كه جايگاه نماز و پارسايى روزه و نيكى هاست سراهايى كه ويران از باران هاى
آمرزش بسيار است، نه از سپرى شدن روزگاران. اى وارثان دانش پيامبر و اى خاندان او درود هماره ما نثار شما باد! » شاعر، لحظه اى خاموش شد. زيرا رضا (ع) از خود بيخود شده بود. دل بزرگ وى نتوانست حماسه واژگان را حمل كند، واژگانى كه چكيده اشك و خون و اندوه بودند. چون حضرت به خويش آمد، با صدايى به غمگينى آواى جارى آب در ناودان فرمود: « بخوان اى خزاعى. » امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357