#عقرب
می گویند قورباغه ای بر لب برکه ای نشسته بود..
عقربی نزد او آمد و پس از سلام و احوال پرسی گفت :
منزل من آن سوی آب است، بنا به دلایلی به این سو آمده ام، می توانم خواهش کنم کمک کنی تا به آن طرف بروم ؟
من شنا کردن نمی دانم، اگر مرا بر پشت خود سوار کنی و به آن طرف ببری ، یک عمر ممنون تو خواهم بود !
قورباغه گفت : من حرفی ندارم، اما اگر تو را کول کردم و در میان آب ناگهان تو هوس کنی و مرا نیش بزنی، آن وقت چه کنم؟!
عقرب گفت : امکان ندارد ، من اینقدر نمک نشناس باشم ! نه ممکن نیست من چنین کاری کنم !
قورباغه قبول کرد و عقرب بر پشت او سوار شد..
کمی که از کنار برکه دور شدند، ناگهان عقرب بی اراده نیش خود را برپشت قورباغه فرو کرد !
قورباغه فریاد بر آورد : دیدی نامردی کردی؟!
عقرب نیش دوم را چاشنی کرد و قورباغه طاقت نیاورد و به زیر آب رفت، عقرب در زیر آب دست و پا می زد!
قورباغه که هنوز نیم نفسی داشت، فریاد بر آورد : ای بد طینت در چه حالی؟!
عقرب گفت : دارم غرق می شوم!
قورباغه گفت :
رفتن زیر آب نه از غرض است
ترک عادت موجب مرض است
عقرب هم در جواب گفت :
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#ضربالمثل
#بادنجان_دور_قاب_چیدن'
💫هرگاه بخواهند رفتار خفت بار افراد متملق و چاپلوس را به زشتی بیان کنند از این اصطلاح استفاده می شود.💫
در دوران ناصرالدین شاه، بزرگان و رجال سیاسی برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه، به آشپزخانه شاهنشاهی می رفتند و چهار زانو بر زمین می نشستند و مانند خدمه های آشپزخانه بادنجان ها را پوست می کندند یا آن که بادنجان ها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قاب های آش و خورشت می چیدند.
شادروان عبدالله مستوفی در کتاب " شرح زندگانی من " ( ج ١ ، برگ ۲۸۷ ) می نویسد :
« من خود عکسی از این آشپزان دیده ام که صدراعظم مشغول پوست کندن بادنجان و سایرین هر یک به کاری مشغول بودند»
این رجال سیاسی حساب کار را طوری داشتند که شاه حتما بتواند آنها را هنگام سرزدن به چادرها در حال بادنجان دور قاب چیدن ببیند و در این کار دقت و سلیقه ی بسیار به کار می بردند تا شادی خاطر شاه فراهم آید..
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
خدا به حضرت آدم یک بار فرمود از این درخت سیب نخور
وقتی حضرت آدم میخواست بره سیب رو از درخت بچینه خدا داد نزد
اوهوی مگه به آدم چند بار حرف میزنن؟
دعوا و کتکشم نزد
حتی جلوشم نگرفت
گذاشت کارش رو انجام بده و بعدش نتیجه کارش رو ببینه
واز بهشت رانده بشه
دادن حق انتخاب به فرزند بزرگترین روش تربیتی هست که از قرآن می آموزیم
{دکتراسلامی}
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💖امیرالمؤمنین عليه السلام در این خطبه از حسن رفتار خود با مردمى كه تحت حكومت او مى زيستند، چنین می فرماید :
═════ ೋღ💎ღೋ════
#نهج_البلاغه
🔸به يقين، وظيفه حسن جوار را درمورد شما انجام دادم. من در پشت سر نيز به پاسدارى از شما پرداختم و شما را از بند ذلّت و حلقه هاى زنجير ستم آزاد کردم.
همه اين ها به منظور سپاس فراوان من در برابر نيکى اندکى از سوى شما و چشم پوشى از بدى هاى فراوانى بود که نسبت به من انجام داديد; بدى هاى آشکارى که چشم، آن را مى ديد و بدن، آن را لمس مى کرد.
📘 #خطبه ۱۵۹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
#شرح_حکمت ۸۹
⭕️قسمت اول
❣امیر المومنین _علیه السلام _می فرماید :
✨مَـنْ أَصْلَـحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ أَصْلَـحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ ✨
💠كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى كند
✍ كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح کند يعنى در برابر هر امرى قرار مى گيرد نخست نگاه كند كه رضاى خدا در چيست و آن را برگزيند، چنين كسى به يقين مشمول عنايات الهى قرار مى گيرد و خداوند رابطه او را با مردم سامان مى بخشد.
🔹اضافه بر اين اصلاح رابطه با خدا مسلتزم صدق و امانت و راستى است.
✔️ كسى كه صدق و امانت و راستى پيشه كند به يقين مردم به او علاقه مند مى شوند و امين مردم خواهد بود و به او اعتماد مى كنند و مشكلى با او نخواهند داشت.
.......:
#شرح_حکمت ۸۹
⭕️قسمت دوم
❣امیر المومنین _علیه السلام _می فرماید :
✨وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ ✨
💠کسی که امر آخرتش را اصلاح کند خداوند امر دنیایش را اصلاح می کند.
✍ كسى كه امر آخرت خويش را اصلاح كند; يعنى اوامر الهى را اطاعت و نواهى او را ترك گويد مشمول لطف خداوند خواهد شد ، خداوند كار دنياى او را نيز سامان مى دهد.
🔹 افزون بر اين، اصلاح امر آخرت به تقوا و پرهيزگارى است و به يقين انسان هاى با تقوا در زندگى مادى خود نيز موفق خواهند بود،
✔️ زيرا راه خلاف در پيش نمى گيرند ، به كسى ظلم و ستم نمى كنند، همه با او مهربان هستند و او نيز با همه مهربان.
.......:
#شرح_حکمت ۸۹
⭕️قسمت سوم
❣امیر المؤمنین _علیه السلام _می فرماید :
✨وَمَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظ.✨
💠کسی که در درون وجودش واعظی داشته باشد خداوند حافظی برای او قرار خواهد داد.
✍واعظ نفسانى , يعنى وجدان بيدار و تقواى درونى داشته باشد كه در برابر گناهان به او هشدار دهد، لطف پروردگار بر او سايه خواهد افكند و او را از گزند حوادث محفوظ مى دارد.
✔️ اضافه بر اين شخصى كه چنين واعظى درونى دارد از امور خطرناك مى پرهيزد و چنين كسى از گزند حوادث محفوظ خواهد بود.
پایان
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
قاچاقچی ها هرروز باهوش تر از دیروز!
دستگیری قاچاقچی هایی که با کبوتر بین عراق و کویت مواد مخدر جابجا میکردند...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از حسین زاده....
داستان
📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت)
✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے
👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.
✨ #مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
آقاے رسولے رییس دانشگاہ دستے بہ صورتش ڪشید و گفت:ڪہ اینطور!
دست هاش رو،روے میز بهم گرہ زد و ادامہ داد:بنیامین عظیمے پروندہ جالبے ندارہ!فڪرڪنم با این چیزایے هم ڪہ گفتے وقتش شدہ اخراج بشہ!
از روے صندلے بلند شدم،ڪیفم رو انداختم روے دوشم.
هرطور صلاح میدونید،دلم نمیخواد آقاے سهیلے بے گناہ این وسط بسوزن!
آقاے رسولے لبخندے زد و گفت:این وصلہ ها بہ امیرحسین نمے چسبہ!خوب میشناسمش!
سرم رو تڪون دادم و گفتم:میتونم برم؟
با دست بہ در اشارہ ڪرد و گفت:آرہ دخترم ممنون ڪہ اطلاع دادے!
با گفتن خدانگهدار از اتاق خارج شدم،سهیلے رو از دور دیدم ڪہ بہ این سمت مے اومد،آروم بہ سمتش رفتم،چند قدم باهام فاصلہ داشت،با صداے آروم گفتم سلام! زیر لب جواب داد خواست بہ راهش ادامہ بدہ ڪہ گفتم:میخواستم باهاتون صحبت ڪنم!
با فاصلہ رو بہ روم ایستاد،دست بہ سینہ جدے،نگاهش رو دوخت پشت سرم!
پیرهن ڪرم رنگ یقہ آخوندے با شلوار ڪتان مشڪے پوشیدہ بود،مثل همیشہ مرتب و تمیز!
محڪم اما با تُن آروم گفت:درخدمتم اما ممنون میشم از این بہ بعد ڪارے داشتید تو ڪلاس ها بگید!
متعجب نگاهش ڪردم جدے رو بہ رو نگاہ مے ڪرد،منظورش رو خوب فهمیدم،درحالے ڪہ سعے مے ڪردم آروم باشم گفتم:عذر میخوام اما عاشق چشم و ابروتون نیستم!خواستم بگم با آقاے رسولے درمورد اتفاقات اخیر صحبت ڪردم.
چیزے نگفت،ادامہ دادم:همہ چیزو حل مے ڪنن ببخشید ڪہ تو دردسر افتادید.
با ڪنایہ اضافہ ڪردم:بہ قدرے براتون آزاردهندہ بودہ ڪہ ذهنتون خستہ شدہ رفتہ سراغ فڪراے بیخودے!
دست هاش رو از دور سینہ ش آزاد ڪرد،صورتش رو بہ روے صورتم بود اما چشم هاش من رو نگاہ نمے ڪرد!
_خانم هدایتے یہ سوال بپرسم؟
با دلخورے گفتم:بفرمایید!
_سوتفاهم هایے ڪہ براے عظیمے پیش اومدہ براے شما ڪہ پیش نیومدہ؟!
با چشم هاے گرد شدہ نگاهش ڪردم!
فڪر مے ڪرد منظورے دارم ڪہ باهاش صحبت مے ڪنم،خودش ڪمڪ ڪرد!
دلم نمیخواست ماجراے امین اما بہ صورت توهمات این طلبہ شروع بشہ!
بہ قدرے عصبے شدم ڪہ ڪم موندہ بود فحشش بدم!
صدام رو ڪنترل ڪردم اما با حرص گفتم:براتون نامہ فدایت بشوم ڪہ نفرستادم ڪمڪم ڪنید خودتون دخالت ڪردید!
انگشت اشارہ م رو،رو بہ پایین گرفتم و ادامہ دادم:از هرچے فڪر ڪنید ڪمترم اگہ دیگہ تو ڪلاس هاتون شرڪت ڪنم تا توهماتتون بیشتر از این ادامہ پیدا نڪنہ!
نگاهش رو دوخت بہ ڪفش هاش آروم گفت:منظورے نداشتم اما اینطور بهترہ!
نگاہ تندے بهش انداختم و با قدم هاے بلند ازش دور شدم،با خودش چے فڪر مے ڪرد؟!
بهار با ناراحتے گفت:حالا جدے نمیاے؟
با یادآورے ماجراے چند روز پیش عصبـے شدم،با حرص گفتم:نہ پس الڪے الڪے نمیام،پسرہ ے...
ادامہ ندادم،بهار بطرے آب معدنے رو گرفت سمتم.
_بیا آب بخور حرص نخور!
با عصبانیت دستم رو ڪوبیدم روے نیمڪت و گفتم:آخہ با خودش چے فڪر ڪردہ؟ڪہ عاشقشم؟لابد عاشق اون ریش هاش شدم!
بهار ڪمے از آب نوشید و نفس عمیق ڪشید!
متعجب گفتم:چرا اینطورے میڪنے؟
ڪمے رفت عقب انگار ترسیدہ بود! _خشم هانیہ!
پوفے ڪردم:بے مزہ!
یهو بهار با ترس بہ پشت سرم زل زد و بلند شد ایستاد،سریع گفت:سلام استاد سهیلے!
نفسم تو سینہ حبس شد!
دهنم باز موندہ بود،یعنے حرف هام رو شنیدہ؟!
بہ زور دهنم رو بستم،آب دهنم رو قورت دادم،هانیہ مگہ مهمہ؟خب شنیدہ باشہ!
اصلا حق داشتے!
سرفہ اے ڪردم و بلند شدم اما خبرے از سهیلے نبود!
با صداے خندہ ے بهار سرم رو برگردوندم!
با خندہ نشست،چپ چپ نگاهش ڪردم،همونطور ڪہ داشت مے خندید گفت:واے هانیہ!قبض روح شدیا!
حق بہ جانب گفتم:اتفاقا میخواستم ڪلے حرف بارش ڪنم!
چادرم رو مرتب ڪردم و دوبارہ نشستم!
_نمیشہ ڪہ نیاے!
بطرے آب معدنے رو برداشتم،همونطور ڪہ بہ بطرے زل زدہ بودم و مے چرخوندمش گفتم:خودم میخونم چند تا جلسہ ڪہ بیشتر نموندہ،جزوہ ها رو برام بیار!
بهار چیزے نگفت،چند دقیقہ بعد با تعجب خیرہ شد بہ ورودے ساختمون دانشگاہ سریع بلند شد و گفت:هانیہ پاشو بریم!
زل زدم بهش:چرا؟
دستم رو گرفت،بلند شدم،بنیامین با عجلہ داشت مے اومد بہ سمتمون،سهیلے و رسولے هم پشت سرش!
همہ چیز رو حدس زدم،چند قدم موندہ بود بنیامین بهم برسہ ڪہ سهیلے از پشت بازوش رو گرفت و با اخم گفت:سریع برو بیرون!
بنیامین پوزخندے زد و گفت:حسابم با تو جداست برادر!
رسولے با تحڪم گفت:ولش ڪن امیرحسین،الان از حراست میان!
سهیلے همونطور ڪہ بازوے بنیامین رو گرفتہ بود گفت:ولش ڪنم یہ بلایے سرشون بیارہ؟!
بنیامین انگشت اشارہ ش رو بہ سمتم گرفت و گفت:خودت بازے رو شروع ڪردے،منم عاشق بازے ام!
بدون اینڪہ حرف هاش روم تاثیر بذارہ زل زدم توے چشم هاش بدون ترس!
چیزے نگفتم،بازوش رو از دست سهیلے جدا ڪرد و از دانشگاہ خارج شد!
سهیلے همونطور ڪہ با اخم بہ رفتن بنیامین نگاہ مے ڪرد گفت:
شما مگہ ڪلاس ندارید؟!عذر تاخیر قبول نیست!
رسولے با دست زد رو شونہ ش و گفت:استاد من برم تا ترڪشت بہ من نخوردہ!
معلوم بود خیلے صمیمے هستن،سهیلے برگشت سمتش و آروم چیزے گفت،رسولے رو بہ من گفت:خانم هدایتے نگران چیزے نباشید حرف زیادے زد پروندہ ش براے همیشہ بستہ شد!
با خونسردے سرم رو تڪون دادم،بهار بازوم رو گرفت با لبخند گفت:نشنیدے استاد چے گفتن؟!بدو بریم سرڪلاس!
چشم غرہ اے بهش رفتم.
_برو بهار ڪلاست دیر نشہ!
سهیلے برگشت سمتم با تحڪم گفت:خانم هدایتے من اجازہ ندادم ڪلاس هام نیاید!سریع سر ڪلاس وگرنہ طور دیگہ اے برخورد مے ڪنم!
با تعجب نگاهش ڪردم،با خودش چند چند بود؟!
خواستم چیزے بگم ڪہ بهار بازوم رو بشگون گرفت و سریع دنبال خودش ڪشید بہ سمت ساختمون!
سهیلے همونطور ڪہ نزدیڪمون راہ مے اومد گفت:منظور من چیز دیگہ اے بود،اشتباہ برداشت ڪردید!
منظورش برام مهم نبود،ڪلا برام مهم نبود!
ادامــه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌏🌕تقویم نجومی اسلامی🌕🌍
✴️ جمعه 👈 ۲۵ خرداد ۹۷
👈 ۱۵ ژوئن ۲۰۱۸ 👈 اول شوال ۱۴۳۹
❇️ عید سعید فطر #تعطیل
☣ روز سوم ماه حزیران رومی:
این ماه سی و یک روز است. غلبه بلغم و خون از بین رفته و دوره ی استیلای صفرا شروع میشود. در این ماه سفارش شده تا: از زحمت زیاد دوری شود 👈 گوشت زیاد یا پرچرب مصرف نشود👈 از بوییدن مشک و عنبر دوری شود 👈 خوردن سبزی های خنک مانند کاسنی، خیار سبز، خرفه، خیار چنبر، شیر خشت مفید است 👈 خوردن میوه های مرطوب، ترشی ها و گوشت بره شش یا هفت ماهه و گوشت بز یکساله و مرغهای خانگی نیز مفید است 👈 همچنین خوردن شیر گاو وماهی تازه نیز نافع است.
🌓 این جمعه #قمر در #برج_سرطان واقع است.
✅ این روز ، روز مبارکی برای امور زیر است:
🔘 امور آبرسانی
🔘 سفر
🔘 کندن چاه و قنات
🔘 نو بریدن و نو پوشیدن
❤️ برای #مباشرت در این جمعه شب دستور خاصی روایت نشده است.
⚫️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، موجب ایمن شدن از بلاها میگردد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، رأس طبابت ذکر شده و برای افراد دموی،بلغمی و سوداوی مناسب تر است.
⚪️ اما جمعه ها طبق برخی روایات، برای #نوره_کشیدن مناسب نیست.
🔵 جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕 جمعه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره : در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر
❇️️ ذکر روز جمعه نیز: اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ززندگیتون شاد🌸
📚 منابع مطالب ما:
📔حلیة المتقین
🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر
📖 مفاتیح الجنان
🗒تقویم جامع رضوی
📗 بحارالانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
وقتی قهرمان شدم فهمیدم..
برای آویختن مدال بر گردنم
باید بیشتر خم بشوم!
⚡️جهان پهلوان تختی⚡️
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
قشنگ ترین متن مردونه ای بود که خوندم :
((برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختی))
از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود..
دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ...!
تعجب کردم و پرسیدم: داداش واسه کی میخری.؟ ما که تازه از حموم در اومدیم، اونم اینهمه !!!
گفت: تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه.!!!
پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه، برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ... !!!
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
«قارون» هرگز نمی دانست
که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند...
و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است...
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند،
کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید...
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند
هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید ...
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد ...
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم !
و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم !
خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما🙏
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از حسین زاده....
داستان
📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت)
✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے
👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃