eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.......: کاخ اردشیر بابکان، شاه ساسانی💥 ، عضوی از مجموعه «چشم‌انداز تاریخی ساسانی » ، ۲۳مین اثر ثبت شده ایرانی در فهرست میراث جهانی یونسکو در فیروزآباد استان فارس ، ایران . کاخ اردشیر بابکان (پاپکان) بازمانده‌ی شکوه پادشاهان ساسانی که به دست اردشیر بابکان بنیانگذار این پادشاهی در قرن سه میلادی در سه کیلومتری فیروزآباد کنونی در استان فارس ساخته شد. این کاخ مهم ترین اثر تاریخی فیروزآباد است که با مصالح لاشه سنگ و ملات گچ ساخته شده است و در تزییناتش از گچبری‌های زیبا و رنگی استفاده شده است. این کاخ نخستین بنای طاقدار در دوران ساسانی است. اردشیر بابکان این کاخ را نزدیک مدخل تنگاب در کنار چشمه ای بزرگ احداث کرد. کاخ دارای تالارهای تو در تو است و با گذشت سالها هنوز گچبری‌های بالای دیوارهای درونی سالم باقی مانده‌اند. در سمت شرقی چهار ساختمان گنبدی شکل بزرگ قرار دارد که زیبایی خاصی به بنا داده است. 📍آدرس: جاده شیراز به فیروز آباد، بعد از قلعه دختر فیروز آباد زمان بازدید: همه اوقات سال به جز تابستان، بدلیل گرمای فوق‌العاده منطقه) https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: تحصیلات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی و برخی از استادان او مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی از آغاز نوجوانی خود، به کسب دانش و تحصیل علوم مختلف مشغول شدند، خواندن و نوشتن و همچنین زبان و ادبیات عرب را در اصفهان فرا گرفتند و در همین شهر، نزد استادان بزرگ زمان، به اکتساب فقه و اصول و منطق و فلسفه و حکمت پرداختند از درس فقه و فلسفه عالم عامل مرحوم آخوند ملا محمد کاشی فایده‌ها بردند و فلسفه و حکمت را از افادات ذیقیمت مرحوم جهانگیر خان و تفسیر قرآن مجید را از محضر درس مرحوم حاجی سید سینا پسر مرحوم سید جعفر کشفی و چند تن دیگر از فحول علماء عصر بیاموختند. سپس برای تکمیل معارف به نجف اشرف و به کنار مرقد مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شدند. در این شهر، از جلسات درس مرحوم حجة الالسلام حاجی سید محمد فشارکی و مرحوم حاجی سید مرتضی کشمیری و ملا اسماعیل قره باغی اعلی الله مقامهم استفاده می‌کردند. مرحوم پدرم، خود نقل می‌فرمودند، نخستین روزی که برای زیارت و درک حضور مرحوم حاجی سید مرتضی کشمیری به محل سکونت ایشان در مدرسه بخارائیها رفتم، اتفاقا روز جمعه بود و کسی را در صحن و سرای مدرسه نیافتم که جویای اطاق آن مرد بزرگ شوم؛ ناگهان از داخل یکی از حجرات در بسته، صدائی شنیدم که مرا با نام نزد خود می‌خواند، بسوی اطاق رفتم، مردی در را به روی من گشود و فرمود: بیا، کشمیری منم. و نیز پدرم می‌فرمودند: شبی از شبهای ماه رمضان، مرحوم حاجی سید مرتضی کشمیری به افطار، میهمان کسی بود. پس از مراجعت به مدرسه، متوجه می‌شود که کلید در را با خود نیاورده است. و نزدیک بودن طلوع فجر و کمی وقت و بسته بودن در اطاق، او را به فکر فرو می‌برد، اما ناگهان به یکی از همراهان خود می‌فرماید: معروف است که نام مادر حضرت موسی، کلید قفلهای در بسته است، پس چگونه نام نامی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) چنین اثری نکند؟ آنگاه دست روی قفل بسته گذاشت و نام مبارک حضرت فاطمه «سلام الله علیها» را بر زبان راند که ناگهان قفل در گشوده شد. باری مرحوم حاج شیخ حسنعلی، قدس سره پس از مراجعت از نجف اشرف، در مشهد مقدس رضوی سکونت اختیار کردند و در این دوره از زمان، از محاضر درس و تعالیم استادانی چون مرحوم حاجی محمد علی فاضل و مرحوم آقا میر سید علی حائری یزدی و مرحوم حاجی آقا حسین قمی و مرحوم آقا سید عبدالرحمن مدرس بهره مند می‌گردیدند و در عین این احوال و در ضمن تحصیل و تدریس، به تزکیه نفس و ریاضات شاقه موفق و مشغول بودند. و اما در علوم باطنی به طوری که پیش از این یاد آوری شد، نخستین استاد و مرشد ایشان، مرحوم حاجی محمد صادق تخت پولادی بود که از هفت سالگی در تحت مراقبت و مرحمت مخصوص آن مرد بزرگ قرار گرفته؛ لیکن بعد از وفات او، به خدمت سید بزرگوار مرحوم آقا سید جعفر حسینی قزوینی که در شاهرضای اصفهان متوطن بود، راه یافت. پدرم خود نقل می‌فرمود: در یکی از سفرها که عازم عتبات عالیات بودم به شهرضا رفتم که شب عاشورا را در آنجا متشرف باشم و مرسوم من چنین بود که از اول ماه محرم تا عصر عاشورا روزه می‌گرفتم و جز آب چیزی نمی خوردم،. روز هشتم ماه محرم بود که خبر یافتم سیدی جلیل القدر در این شهر سکونت دارد؛ به امید و به انتظار ملاقات سید که از خلق منزی میزیست، نشستم، تا آنکه برای تجدید وضو به کنار حوض آمد، پیش رفتم و سلام کردم، نگاه عمیقی به من افکند و پس از وضو فرمود: حاجتی داری؟ گفتم: غرض تشرف به حضور شما است. فرمود: هر زمان که بخواهی، می‌توانی نزد من بیایی. گفتم: گویا وقت شما مستغرق کار است. گفت: آری ولیکن برای تو هرگز مانعی نیست و این بیت را بخواند: خلوت از اغیار باید نی زیار پوستین بهر دی آمدنی بهار خدمتش رفتم. نظری به من کرد و گفت: نه روز است که چیزی نخورده ای و جز به آب، روزه نگشودهای، ولی در ریاضت هنوز ناقصی، زیرا که اثر گرسنگی در رخساره ات هویدا و ظاهر گشته و آنرا شکسته و فرسوده است، در حالیکه مرد کامل از چهل روز گرسنگی نیز چهره اش شکسته نمی شود. از آن مرد خدا از دیده عامی بود پنهان که عارف داغ بر دل دارد و زاهد به پیشانی خلاصه، با آن مرد بزرگ باب مذاکره بگشودم، و الحق او را دریایی مواج از علوم ظاهری و باطنی یافتم. گفتم: با این مایه از علوم، چرا چنین خلوت گزیده و به انزوا نشسته اید؟ فرمود: در آن زمان که پس از کسب اجازه اجتهاد از مراجع علمی وقت نجف اشرف به ایران باز می‌گشتم، به دوست خود گفتم: از این پس، من تنها عالم بلند پایه قزوین، خواهم بود. دوستم گفت: نه چنین است تو را با یک حمال قزوینی تفاوتی نیست، زیرا اگر در رهگذری مردی به تو و یک حمال جاهل از پشت سر دستی بزند، هر دو محتاجید که برای شناسائی صاحب دست سر بگردانید، در حالیکه سی سال درس و تحصیل باید که اینقدر روشنی به محل ارزانی داشته باشد که بدون باز پس نگریستن، زننده دست را بشناسد. این سخن در دلم چنان اثر کرد که یکسره
از خلق کناره گرفته و در انزوا به تزکیه نفس و تصفیه روح خود سرگرم شدم. از آن سید بزرگوار پرسیدم: شنیده‌ام که وقتی، دست شما شکسته بوده و بدستور طبیب، زفت بر آنها نهاده بودید و مقرر بود تا آن زفت به خودی خود، پوست را رها نکرده است، جدایش نسازید. گفت: آری چنین بود و چهارده روز زفت، دست مرا رها نکرد. گفتم پس برای وضوء در این مدت چه می‌کردید؟ فرمود: از سوی خلاق عالم و آفریننده گیتی، به طبیعت من امر آمد که عمل نکند و خواب هم به چشمم ننشیند و به اراده حضرت حق، در این مدت هیچ مبطلی عارض نگشت. پس از آن فرمود: برای من گاهگاه حالتی عارض می‌شود که از خود بیخود می‌شوم و سر به بیابانها می‌گذارم و در کوه و صحراهای بی آب و علف در حالت جذبه راه می‌سپرم، لیکن در وقت نماز، به خود می‌آیم و باز پس از انجام فرائض، به حالت نخستین می‌افتم و گاهی این احوال تا بیست روز به طول می‌انجامد. چون قصد مراجعت به شهر و آبادی می‌کنم، متوجه می‌شوم که از ضعف گرسنگی و تشنگی در اعضایم قوت بازگشت نیست. دست به دعا بر می‌دارم که: الهی به عشق و محبت تو به اینجا افتاده‌ام و اینک قوتی نیست که به شهر باز گردم. در حال، از غیب، گرده نانی و سبوی آبی ظاهر می‌شود که با تناول آن نیروئی به دست میآورم، سپاس حق میگزارم و به آبادی باز می‌گردم. پدرم می‌فرمود: من خود از افراد دیگری هم شنیدم که می‌گفتند: سید را در حالات جذبه و عشق و شور، تنها در بیابانها و کوهها دیده اند. از بی نشانها...... شیخ حسنعلی اصفهانی https://eitaa.com/zandahlm1357
قسمت بیست و نه: چقدر،دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست. از همان هایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد. در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد. در عکسهای عروسی، دیگر از دانیال من خبری نبود. حالا چهره ی مردی؛ بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم، خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد. کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت. و ای کاش  نشانیِ خانه ی خدا را بلد بود تا پنجره هایش را به سنگ میبستم. در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول، دیگر خبری از او نبود. فقط مردی بود غریبه، با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم، که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده!بیچاره صوفی... پس دانیال، عاشقِ صوفی بوده. اما چطور؟؟ مگر میشود عشق را قربانی کرد؟ و باز هم بیچاره صوفی.. در آن لحظات، دلم فقط برادر میخواست و بس...عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم. چرا نمیتوانستم گریه کنم؟ کاش اسلوبش را از مادر می آموختم. عصبی و سردرگم، پاهایم را مدام تکان میدادم. چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟ دستم را فشار داد: (هییییس.. آروم باش.) صوفی یکی از عکسها رو برداشت و خوب نگاهش کرد:(بعد از گرفتن این عکس، نزدیک بود تصادف کنیم. حالا که گاهی نگاش میکنم، با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هردومون میمردیم.) نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض:(مادربزرگم همیشه میگفت،به درد رویاهات که نخوری... گاهی تو بیست سالگی ،گاهی تو چهل سالگی..  میری تو کمای زندگی! اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتده نفسهات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.. و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا..) نگاهش کردم. چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست، ایستاده مُرده ام. و خوب میدانم، چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد، تازه میفهمی در بودن یا نبودنت، واژه ایی به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد..و این زندگیست که به شَلتاق هم شده، نفست را میکشد.. چه با انگیزه.. چه بی انگیزه.. تکانی خوردم:(خب.. بقیه ماجرا؟) مکث کرد:(اون شب بعد از کلی منت در مورد بهشتی شدنم، اومد سراغم. درست مثله بقیه ی مردها.. انگار نه انگار که یه زمانی عاشقم بود. یه زمانی زنش بودم. یه زمانی بریدم از خوونوادم واسه داشتنش...اون شب صدایِ خورد شدنم رو به گوش شنیدم.خاک شدم.. دود شدم.. حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا، دردناکتره. نمیتونی درک کنی چی میگم.. منم نمیتونم با چندتا کلمه و جمله، حس و حالمو توصیف کنم. اون شب تو گیجی و مستیش؛ دست بردم به غلافِ چاقویِ  کمریشو، کشیدمش بیرون. اصلا تو حال خودش نبود. چاقو رو بردم بالا، تا فرو کنم تو قلبش. اما...اما نشد...نتونستم.. من مثله برادرت نبودم؛ من صوفیا بودم.. صوفی!) ترسیدم...به پوزخنده نشسته در گوشه ی لبش خیره شدم:(رفت.. گذاشتم که بره.. خیلی راحت منو.. زنشو.. کسی که میگفت عاشقشه، سپرد به مشتری بعدی.. میتونی بفهمی یعنی چی؟؟ نه!نمیتونی..) به صورتم چشم دوخت...دستی به گلویش کشید:(اون شب جهنم بود.. نه فقط واسه من. واسه همه زنها..فردا صبح، اون عروس و داماد که شب قبل مراسمشونو به پا کرده بودن؛ اومدن وسط اردوگاه و با افتخار و غرور اعلام کردن که برای رضای خدا از هم جدا شدن و واسه رستگاری به جهاد میرن.مرد به جهادِ رزم و زن به جهاد نکاح!!! داشتم دیوونه میشدم. اصلا درکشون نمیکردم. اصولشون رو نمیفهمیدم... هنوز هم نفهمیدم...تو سر درگمی اون عروس و سخنرانی هاش بودم که یهو صدای جیغ و فریادی منو به خودم  آورد. سربازها دو تا دخترو با مشت و گلد با خودشون میاوردن. پوشیه ها از صورتشون افتاد. شناختمشون. دو تا خواهر ۱۶ و ۱۸ ساله اوکراینی بودن. تو اردوگاه همه در موردشون حرف میزدن. میگفتن یک سال قبل از خونه فرار کردن و یه نامه واسه والدینشون گذاشتن که ما میریم واسه جهاد در راه خدا. ظاهرا به واسطه ی تبلیغات و مانور داعش روی این دو تا خواهرو نامه اشون، کلی تو شبکه های مجازی سرو صدا کرده بودن و جذب نیرو..) خندید.. خنده اش کامم را تلخ کرد. طعمی شبیه بادامِ نم کشیده: (دخترای احمق فکر کرده بودن، میانو معروف میشنو خونه و ماشین مفت گیرشون میاد و میشن مقربِ درگاهِ خدا... اما نمیدونستن اون حیوونا چه خوابی واسه دخترونه هاشون دیدن...چند ماهی میمونن و وقتی میبینن که چه کلاه گشادی سرشون رفته؛ پا به فرار میزارن که زود گیر میوفتن. سربازهای داعش هم این دو تا رو به عنوان خائن و جاسوس آوردن تو اردوگاه تا درس عبرتی شن واسه بقیه!اتفاقا یکی از اون سربازا، برادرت دانیال بود.... باورم نمیشد که دانیال بتونه یه دختر بچه رو اونطور زیر لگدش بگیره. وحشتناک بود.. با تموم بی رحمی و سنگدلی کتکشون میزد. طوری که خون بالا می آوردن و التماس میکردن که تمومش کنه... ادامه دارد.......... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
اخلاق مهدوی 37.mp3
5.39M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 13 👈 پاداش برای تاخیر در اجابت دعا ❇️ 90 جلسه در ماههای و در خدمت شما خواهیم بود با مباحث مهم و اصولی پیرامون ❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در خانه دل ما را جز یار - @Maddahionlin.mp3
1.91M
🌙 ویژه 🍃در خانه دل ما را جز یار نمی گنجد 🍃آنجا که بُود دلدار اغیار نمی گنجد 🎤حاج
۱۷۹. حضرت مهدی (عجّل اللَّه فرجه الشریف) همه بدعتها را از بین می‌برد و همه سنن الهی را برپا می‌کند. وسائل الشیعه ۱۸۰. وزیران حضرت مهدی علیه السلام همه عجم غیرعرب هستند. الزام الناصب https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيام تجليل از شهيدان و ايثارگران انقلاب اسلامى و جنگ تحميلى و خانواده هاى معظم آنها در ششمين روز از پيام تجليل از شهيدان و ايثارگران انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي و خانواده‌هاي معظم آنها در ششمين روز از دهه ي فجر بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدللَّه ربّ العالمين. صلوات و سلام خداوند بر خاتم پيامبران، مظهر اسم اعظم الهي و تجسم همه ي فضايل انساني، حضرت محمّدبن عبداللَّه (صلّي اللَّه عليه واله) و بر اهل بيت پاك و مكرم او، قافله سالاران صراط مستقيم عبوديت و معلمان جهاد و شهادت، و بر حضرت بقيةاللَّه (روحي فداه)، اميد فرداي بشريت. و درود و رحمت خداوند بر شهيدان راه حق و عدالت در همه ي تاريخ، بويژه شهداي عالي مقام انقلاب اسلامي، كه در روزگار غربت فضايل، بر ضد سلطه ي شيطاني ابرقدرتها قيام كردند و جان در راه رضاي خدا و نجات كشور و ملت نهادند و خاطره ي جاودان خود را همچون مشعلي روشن و راهنما، در ذهن و دل و واقعيت زندگي ما باقي گذاردند. و سلام خدا و خلق بر سلسله جنبان آگاهي و ايثار، سلاله ي پاك اولياء در زمان ما، حضرت امام خميني (اعلي اللَّه مقامه). درس بزرگ شهيدان عزيز - كه لحظه يي نبايد از آن غفلت شود - آن است كه جان را و همه ي آنچه را كه براي ما عزيز است، بايد هرگاه كه لازم شود، سپر بلاي ارزشهاي اسلامي كنيم و با همه ي وجود از حاكميت اسلام - كه مايه ي عزت و شرف و آزادگي است - دفاع نماييم. در ظلمات سلطه ي استكبار و ظلم بر جهان امروز، اسلام و قرآن يگانه ملجأيي است كه مي‌تواند ملتها را نجات دهد؛ و به همين جهت، قدرتهاي زورگوي جهاني، تا آن جا كه بتوانند، با اسلام مقابله مي‌كنند و در راه حاكميت آن مانع مي‌سازند. جمهوري اسلامي ايران كه نخستين تجربه ي موفق پيروزي و حكومت اسلام است، به همين جهت مورد بغض و كينه ي آن سلطه هاست و با همه ي توان با آن مبارزه ي آشكار و پنهان مي‌كنند. دفاع از اسلام، امروز نيز مانند صدر اسلام، جز با گذشت و فداكاري ممكن نيست؛ و جان و مال و تلاش و دانش و آبرو و همه ي داشته و اندوخته ي مسلمانان صادق بايد هرگاه لازم شود، در راه دفاع از آن حقيقتِ روشن و مقدس صرف شود. همه ي آحاد ملت، بخصوص كارگزاران حكومت اسلامي، بايد اين درس را از شهيدان همواره به ياد داشته باشند و از خداي متعال توفيق در اين راه را بخواهند. اميد است خانواده‌هاي اين عزيزان و جانبازان و مفقودين مشمول لطف و عنايت الهي باشند و ملت ما قدر اين ايثارگران را همواره بدانند و آنان را در فداكاري الگوي خود قرار دهند. والسّلام عليكم - هفدهم بهمن ماه يكهزاروسيصدوهفتاد - سيّد علي خامنه اي مقام معظم رهبری https://eitaa.com/zandahlm1357
خبرگزارى خبرگزاري بايد درست مثل نبضِ دستگاه عمل كند.... بسيار دقيق و منظم. موارد زايد، اخبار ضعيف و گزارشهاي غير مربوط به مسائل اصلي كشور، بايد بر كنار باشد. خبرها در جهت سياستهاي جاري بايد تنظيم و مرتب شود. خبرهاي خارجي يا خبرهاي دنيا را كه مي‌گيريد، عين آنچه كه اين چند خبرگزاري صهيونيستي معروف دنيا در كانال خبري شان مي‌ريزند، داخل ذهن مردم تلمبه نكنيد! بررسي كنيد ببينيد اين چيزي را كه فلان خبرگزاريِ فلان جا گفته، صحيح است؟ خبرگزاريهاي عمده دنيا، در دست صهيونيستها و سرمايه داران عمده است. یک قمقمه دریا.... https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوس باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست! 📚[/40-41]
- ناشناس.mp3
3.79M
🎵 تلاوت جزء 17 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)