#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: آمبولانس، لودری شملچه بودیم! گلوله صاف اومد رو آمبولانس و تیکه، تیکهاش کرد. اسماعیل گفت:«
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
آمبولانس شیخ مهدی
شیخ اکبر فرمانده ی مقر بود و شیخ مهدی راننده ي مایلِر و شوخ و خوشمزه. نزدیک اذان ظهر بود که شیخ مهدی گفت: «آهای شیخ اکبر! من میخوام یه دور با این آمبولانس بزنم». شیخ اکبر گفت: «تو بی خود کرده ای! اگه سوار آمبولانس شدی از مَقر اخراجت میکنم». و رفت داخل سنگر. هنوز نرفته بود تو سنگر فرماندهی، که شیخ مهدی پرید تو آمبولانس. اکبر کاراته هم نشست کنارش. آمبولانسو روشن کرد. پشتِ سرشو نگاه کرد. پدال گازو فشار داد و زد دنده جلو. تا اومد به خودش بیاد آمبولانس رفت نوک خاکریز. شکم آمبولانس نشست رو سرِ خاکریز و مثل اَلّاکُلَنگ، این طرف و آن طرف می شد.
با صدای خنده ي بچهها، شیخ اکبر از سنگر دوید بیرون. دو دستی زد تو سرش و گفت:« شیخ مهدی برای همیشه برو. اصلا از جبهه برو!» شیخ مهدی سرشو از پنجره آمبولانس بیرون کرد و گفت:« حالا که رفتم تو هوا !»
آمبولانس شیخ مهدی
مجموعه اکبرکاراته
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه همچین هموطنان باحالی داریم؟
🔸بچه های دهه شصتی با تحریم بزرگ شدن😅
در یخچالمون هم قفل داشت😅
# نوستالژی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فیلم داستان زندگی (هانیکو) نوستالژی دهه شصت قسمت 12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 13
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت پنجاه: او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت پنجاه و یک:
جیغ زدم..بلند...دوست نداشتم خودم را ببینم..پس آینه محکوم شد شکستن.. پروین هراسان به اتاقم آمد.با فریاد این زنِ تپل و مهربان را به بیرون هُل دادم. تا جاییکه از دستم برمیآمد شکستم و پاره کردم و در این بین در زدنهای گریان پروین پشت در اتاق قصد قطع شدن نداشت. صدایش را میشنیدم:( آقا حسام، مادر.. تو رو خدا خودتو زود برسون.. این دختره دیوونه شده...در اتاقم بسته..میترسم یه بلایی سر خودش بیاره.. من که زبون این بچه رو نمیفهم..)
مدتی گذشت...تتمه ی توانم را صرفِ خانه خرابیم کرده بودم و حالی برایِ ادامه نبود.. روی زمین، تکیه زده به کمد نشستم.. دیگر چه چیزی از همه ی نداشته هایم، داشتم تا برایش زندگی کنم..؟؟با ضعیفی عجیب تکه ی خورد شده از آیینه را برداشتم...
تمام لحظه های نفس کشیدنم را مرور کردم...معدود خنده هایم با دانیال... شوخی هایش..جوک های بی مزه اش.. سر به سر گذاشتن های بچه گانه اش.کل عمرم خلاصه میشد در دانیال. تکه ی تیزِ آیینه را روی مچ دستم قرار دادم.. مردن هم جرات میخواست و من یکبار نخواسته تجربه اش کرده بودم. چشمانم را بستم.که ناگهان ضربه ایی آرام به در خورد:( سارا خانووم.. لطفا درو باز کنید.. ) خودش بود...قاتل خوش صدای تنها برادرم...
صدایش را شنیدم.درست مانند وقتی که قرآن میخواند نرم و خوش آهنگ.. اما من متنفر بودم، نه از صدا، که از صاحبش..
دوباره ضربه ایی به در زد:( سارا خانووم..خواهش میکنم درو باز کنید..)
زیادی آلمانی را خوب حرف میزد. به همان خوبی که ته مانده ی انگیزه ی زندگیم را گرفت. دیگر چه داشتم که دل وصل کنم به بودن و نفس گرفتن؟ زیبایی، آخرین چیزی بود که از دست دادم و حالا به امید مرگ باید لحظه های آغشته به سرطانم را میشمردم.. صدایش در گوشم موج زد:( سه ثانیه صبر میکنم.. در باز نشد، میشکنمش..)
پس سه ثانیه برای گذشت از زندگی و نجات از دستِ این مسلمان داعش مسلک وقت داشتم.. باید داغِ این رستگاریِ نکاحین را به دلش میگذاشتم.تکه ی آیینه را با وجودی لرزان شده از ترس روی مچ دستم فشار دادم.. مُردن کارِ ساده ایی نبود، دستم سوخت،چند ضربه ی محکم به در خورد، من با تمام وجود وحشت کردم، و در شکست...
با موهایی پریشان.. صورتی خوابیده در ریش و لباسی که عدم هماهنگی در رنگهایش، عجله برای رسیدن به این خانه را نشان میداد. با رنگی پریده، سری پایین و چشمانی چسبیده به دستم، حیرت زده روبه رویم ایستاد:
(صبر کن.. داری چیکار میکنی..) زخم دستم سطحی بود..پروین با دیدنم جیغ زد.عصبی فریاد زدم:( دهنتو ببند!)
حسام با آرامشی هیستیریک از پروین خواست تا اتاق را ترک کند. دو قدم به سمتم برداشت. خودم را عقب کشیدم... آرزوی این تَن را به دل میگذاشتم. (نزدیک نیا عوضی..) ایستاد. دستانش را تسلیم وار بالا برد.حسِ جوجه اردکی را داشتم که در حصاری از گربه های گرسنه دست و پا میزند. (باشه.. فقط اون شیشه رو بنداز کنار.. از دستت داره خون میاد..)
روزی میخواستم زندگی را به کامش زهر کنم. اما حالا داشتم جانم را برای اخلاصی از دستش معامله میکردم. ترس و خشم صدایم را میخراشید: (بندازم کنار که بفرستیم واسه جهاد نکاح؟؟ مگه تو خواب ببینی..وقتی دانیالو ازگرفتی..وقتی با اون خدا و اسلامت تنها خوشیمو آتیش زدی و کَردیش یه قصاب عین خودتو اون دوستای لعنتیت، عهد کردم که پیدات کنمو خِرخِرتو بجوئم.. اما تو پیدام کردی اونم به لطف اون عثمان و یانِ عوضی..و درست وقتی که حتی انرژی واسه نفس کشیدن ندارم.. نمیدونمم دنبال چی هستی.. چی از جوونم میخوای.. اما آرزوی اینکه منو به رفقای داعشیت بدی رو به دلت میذارم.)گوشیم به صدا درآمد و حسام به سمتم دوید..غافلگیر شدم..به شیشه ی مشت شده در دستم چنگ زد و من با تمام نیرویی که ترس، چند برابرش کرده بود در عین مقاومت، حمله کردم.
نمیدانم چند ثانیه گذشت.. اما شیشه در دستش بود و از پاره گیِ به جا مانده رویِ سینه اش خون بیرون میزد.. هارمونی عجیبی داشت قرمزیِ رنگ خون و پیراهن اسپرت و دودی رنگش.. روی دو زانو نشسته بود و جای زخم را فشار میداد. کاش میمیرد.. چرا قلبش را نشکافتم؟؟ مبهوت و بی انرژی مانده بودم..
شیشه را به درون سطل پرتاب کرد.. چهره اش از فرط درد جمع شده بود اما حرفی نمیزد. شالِ آویزان شده از میزم را برداشت و روی سرم انداخت. گوشی مدام زنگ میخورد..مطمئن بودم یان است. گوشی را برداشت با صدایی گرفته از سلامتیم گفت.. این آرامش از جنسِ خاطراتِ صوفی نبود.. مشتی دستمال کاغذی برداشت و روی زخم گذاشت که در برقی از ثانیه، تمامش خونی شد!
ادامه دارد.......
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 #مبانی_دعا 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی 🎬 جلسه 34 👈 انواع بلاها در زندگی ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_255875804.mp3
3.42M
💠 #مبانی_دعا
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
🎬 جلسه 35
👈راه رفع بلاهای دنیایی چیست
❇️ 90 جلسه
@shervamusiqiirani-9 - تصنیف : مدارا نکنی.mp3
2.21M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی
#حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.......:
۲۲۱. مضطرّترین انسانها، فرزند ما مهدی موعود است.
هزار و یک نکته
۲۲۲. خداوند، صاحب الامر را با سه لشکر از فرشتگان و مؤمنان و رعب تأیید میکند. فصلنامه انتظار
۲۲۳. هنگامی که یکی از شما حج بجا میآورد، آن را به دیدار ما ختم کند؛ زیرا آن از تمامیت حج است. فصلنامه انتظار
https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
.......:
🔆 حاج اقا نورالله نجفی اصفهانی
💠 از علمای مشروطه خواهی که در مقابل استبداد شاهان ایستاد و وقتی دید رضاخان، قوانین مشروطه ای که خون مردم بخاطر آن ریخته شد را زیر پا گذاشت علیه او قیام کرد و در نهایت در دی ماه 1306 ش ،توسط اعلم الدوله، پزشک رضاخان ، توسط تزریق آمپول هوا به شهادت رسید.
✳️ ایشان را معرفی کردم به این دلیل که یکی از مهمترین کارهای او این بود که وقتی ظل السلطان، پسر ناصرالدین شاه، که حاکم اصفهان بود، بخاطر مخالفت با صفویه، تصمیم به تخریب آثار باستانی اصفهان که در زمان صفویه ساخته شده بود گرفته بود، این روحانی شیعه ، جلوی او ایستاد و نگذاشت چهل ستون و عالی قاپو ، تخریب شود.
💠 این هم تقدیم به آن مثلا روشنفکرهایی که فکر می کنند روحانیت ، مخالف آثارباستانی و ایران هستند.
منبع : کتاب تاریخ بیست ساله ایران، نوشته حسین مکی ، ج 4 ، ص 402
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔰 عکسی دردناک از تحصن طلاب و روحانیون بی بصیرتی که در سفارت انگلستان تجمع کرده بودند تا انگلیس به داد آنها برسد و به مشروطه دست پیدا کنند!!!!!!
چقدر خون دل خورد شهید شیخ فضل الله نوری وقتی از این قضیه مطلع شد
⬅️ آری ، اگر این جماعت بی بصیرت ، از قراردادهای ننگین تنباکو و روئیتر که انگلیس بر سر ما آورده بود ، عبرت می گرفتند و در سفارت انگلیس تحصن نمی کردند، شاید مسیر تاریخ عوض می شد...
#مشروطه
#شیخ_فضل_الله_نوری
https://eitaa.com/zandahlm1357
جریان شناسی نفوذ 5_Default_1617284838.mp3
5.67M
#صوت
#کتاب_صوتی
#جریان_شناسی_نفوذ_در_انقلابها
✍ حجة الاسلام علی سعیدی شاهرودی ( نماینده رهبر انقلاب در سپاه )
🔸 ادامه نفوذ جریان نفاق و فتنه در حکومت امیرالمؤمنین ع ؛ عوامل انحراف ابوموسی اشعری ها
🔸 انقلاب مشروطه و آغاز نفوذ در مجلس و حکومت ایران / دسته بندی عوامل نفوذی در ایران ⚠️
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
💠 امروز ، سالروز صدور فتوای تاریخی میرازی شیرازی درباره تحریم تنباکو است.
👈 چرا در صدا و سیما که در بهترین ساعات و بهترین شبکه ها، مستندی درباره این قضیه پخش نمی کند.
👈 چرا معلمان و اساتید تاریخی که این مبحث را سریع و گذرا برای شاگردان خود می گویند و می روند.
👈 اگر این قضیه خوب باز می شد، یک درس دشمن شناسی عالی بود برای برخی ها.
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
🌀 عکسی که شاید تا به حال ندیده باشید.
👈 دستخط بالا : سوال علمای تبریز از میرزای شیرازی درباره حکم مصرف تنباکو بعد از قرارداد ننگین رژی.
👈 دست خط پایین: دستخط و نوشته مبارک حکم میرزای شیرازی که فرمود امروز ، استعمال تنباکو به هر صورتی در حکم محاربه و جنگ با امام زمان است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
😳 #روحانیت_فدای_مردم!!!🤗👇
🔰 یه عزیزی می گفت :
هرجا ایران می خواست پیشرفت کنه، این آخوندها جلوش رو گرفتن و نذاشتن!!!🤬
💠 گفتم داداش میشه به من بگی قراردادهای ننگین رژی ( تنباکو) ، روئیتر ، 1919 وثوق الدوله ، دارسی ، و... رو چه کسانی امضا کردند ؟ جز این هست که کت و شلواری های کراواتی غرب زده این قرارداها رو به سر ما آوردن؟
جز این هست که قراردادهای ترکمنچای و گلستان رو یک غرب زده متمایل به انگلیس امضا کرد؟
💠 آیا جز علما و مراجعی همچون میرزای شیرازی و ملاعلی کنی و شیخ فضل الله نوری .... بودند که جلوی این ها ایستادگی کنند؟
مردم با فتوای چه کسانی به خیابان ها ریختن و جلوی این قراردادهای ننگینی که کراواتی های غرب زده برای ما نوشتن رو گرفتن؟؟؟
⛔️STOP⛔️↘️
⭕️کمی #تاریخ بخوانیم بد نیست!!!
✍️ احسان عبادی
.......:
💠 همراهی دین با سیاست یا جدایی ؟ کدام عزت می آورد و کدام ذلت؟
🔰 پرده اول
در سال 969 ه ق ، انگلستان ، توسط سفیر خود جنکینسون، نامه ملکه انگلستان را برای شاه طهماسب اول صفوی می آورد. او نامه را پاره می کند و می گوید نیازی به برقراری رابطه با کفار نداریم!!!
وقتی سفیر داشت از کاخ خارج می شود، درباریان پشت سر او خاک می ریختند به این جهت که یک کافر آمده و دربار ما را نجس کرده است!!!
#عزت
🔰 پرده دوم
نیازی به گفتن سال نیست، بلکه تقریبا هرسالی از دوران قاجار، ردپای نفوذ و قدرت انگلیس بر ایران را مشاهده می کنیم، قرارداد روئیتر و تنباکو گرفته تا نقش آنها در تنظیم قراردادهای ترکمنچای و گلستان و خیانت آنها به ایران در جنگ ایران و روس و از همه مهمتر ، انحراف در مشروطیت
#ذلت
🔰 پرده سوم
همین بس که دو شاه پهلوی ما را انگلیسی ها روی کار آوردند و رضاخان را با ذلت هر چه تمام تر از ایران بیرون کردند ، پیروزمندانه در تهران جشن گرفتند و حتی به دیدار شاه ایران هم نرفتند ، بماند که چه ناله هایی کرد محمدرضا تا توسط انگلیس، شاه ایران بشود .
نگوئیم که محمدرضا تا کمر خم می شد برای بوسیدن دست ملکه انگلستان!!!
#ذلت
🔰 پرده چهارم
جمهوری اسلامی ایران است و اقتدار نظامی اش بر روی عرشه نفتکش انگلیسی ، پیش از این هم در سال 2007 ، قایق آن ها را توسط چند نیروی جوان پاسدار و آن هم با ساده ترین سلاح مثل کلاشینکف ، توقیف کرده بودیم. گریه های آنان، معذرت خواهی های آنان، حتی خیس کردن شلوارشان از ترس ، همیشه در خاطره ایران می ماند.
#عزت
✅ نتیجه ، آری ، در دو مقطع در تاریخ معاصر، دین و سیاست ،همراه با هم بودند در ایران. در زمان صفوی و در زمان جمهوری اسلامی. این همراهی دین و سیاست بود که برای ایران ، #عزت آورد و جدایی این دو در زمان قاجارو پهلوی، چیزی جز #ذلت برای ما نداشت. همین یک تحلیل ساده کافیست برای اثبات همراهی دین و سیاست
✍️ احسان عبادی
@shervamusiqiirani - خاک مهر آیین - وحید تاج.mp3
3.41M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
ای سرزمین من ، شورآفرین میهن
دور از تو باد ای مرز باور ، دست اهریمن
ای خاک مهر آیین ، آیینه ی ایمان
ای در پناه لطف یزدان ، جاویدان ایران
تو که در دامانت لاله می جوشد
سحر از چشمانت ژاله می نوشد
وطنم ای دل ها جمله مجنونت
مست و شیدا کوه و صحرا ، دشت و هامونت
ای سرزمین من ، شورآفرین میهن
دور از تو باد ای مرز باور ، دست اهریمن
ای خاک مهر آیین ، آیینه ی ایمان
ای در پناه لطف یزدان ، جاویدان ایران
تا جان به تن دارم ، مهر وطن دارم
آیینه ی دریاست ، این شوری که من دارم
در جان تو جاری ، آواز بیداری
با آسمان عهد و پیوندی دیرینه داری
ای سرزمین من ، شورآفرین میهن
دور از تو باد ای مرز باور ، دست اهریمن
ای خاک مهر آیین ، آیینه ی ایمان
ای در پناه لطف یزدان ، جاویدان ایران
#اسماعیل_فرزانه
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357