eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
99-12-20(tarashion).mp3
13.16M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: ( تلاش در جهت بهبود روابط خانواده ) 🔹 قسمت نهم
💑 ویژگی‌های یک شریک زندگی خوب 1. اشتباهات گذشته شما را فراموش می‌کند. 2. مقایسه نمی‌کند. 3. به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد. 4. به تنهایی شما احترام می‌گذارد. 5. گفتگو با شما در اولویت اوست. 6. با مشکلات به سادگی برخورد خواهد کرد و آنرا پیچیده نمی‌کند. 7. رگ خواب شما و یا زبان عشق شما را می‌شناسد. 8. شوخ طبع است. 9. منطقی است. 10. به خودشناسی رسیده است. 11. خوش‌بین است. 12. مسئولیت پذیر است. 13. احساسات خود را کنترل می‌کند. 14. زمانش را با شما تقسیم می‌کند. 15. مستقل است. 16. از شما حمایت می‌کند. 17. معتقد است. 18. قادر به گفتن «ببخشید» است. 19. بهترین دوست شماست. 20. صادق و قابل اعتماد است. 21. همیشه برای بهبود رابطه تلاش می‌کند.
💑 مراقب کلماتتان باشــید !! 🔸خیلی چیزها هست که اصلا نباید به همسر‌تون بگید حتی اگر واقعیت داشته باشند. مثلا نگید که "به نظرت همسایه جدیدمون خیلی جذاب نیست؟" یا مثلا از جملاتی که با "به نظرم مشکل تو اینه که …" شروع میشن اصلا استفاده نکنید. 🔸آیا خودتون هم دوست دارید همچین جملاتی رو از شریک زندگیتون بشنوین؟ باید بدانید چگونه همسرتان را نقد کنید. جملات تاثیر فراوانی در هدایت رابطه دارند، فرقی نمیکنه تو رابطه کاری هستین و یا دارید با دوست قدیمی تون معاشرت می کنید.
💑 به میل خانواده غذا بخوریـــد ✍ پیامبــــر اکــــرم (ص): 🔸المُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ يَأكُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ/ مؤمن به ميل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد، ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده اش تحميل مى كند. 📚كافى ج۴، ص۱۲
💑 همیشه لبخند همراهتان باشد! 🔸چهره زیبا اما عبوس و گرفته، چندان جذابیتی ندارد. اما چهره باز و گشاده، هرچند که از زیبایی بهره چندانی نداشته باشد، برای همسر آرامش بخش و جذاب بوده، موجب جلب محبت است. 🔸خوش اخلاقی، زیبایی بی نظیری دارد. بداخلاقی، بسیـــار زشت و زننده است. 🔸چقدر خوب است که چهره ما در هنگام مواجه به همسر و فرزندان، مهمانی به نام لبخند داشته باشد تا برای دل خانـــواده، ارمغانی به نام آرامش داشته باشیم.
خانواده آسمانی ۲۷.mp3
11M
۲۷ ♥️ تمام هستی بر پایه " عشق " بنا نها شده است. و انسان برای اینکه بتواند با جهان و تمام عوامل آن، در صلح و آرامش باشد نیاز به عشق ورزی (دوست داشتن و دوست داشته شدن)، دارد. ✓ ← اما این عشق ورزی قوانینی دارد که اگر رعایت نشود، تمام هستی برعلیه انسان خواهند شد! 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️کلیپ آموزشی برای بالا رفتن سطح آگاهی در برخورد با چنین مواردی که بسیار اتفاق افتاده و به علت عدم آگاهی مناسب ، شخص خسارات سنگینی را متحمل شده.
📝📝📝 🔖 جانشینی باب 📝 اميرکبير ره به اعدام باب اقدام کرد تا چشم فتنه را کور کند؛ امّا سياستمداري چون او قطعاً ميدانست که تفکر جديد بابی گری مانند صدها تفکر انحرافي ديگر به طور کامل از اجتماع رخت بر نخواهد بست. افرادي که نام و نان خود را در اين بازي جديد يافته‌اند، نخواهند گذاشت بستر اين بساط کامجويی برچيده شود. آنان بار ديگر با ساز و کاری جديد و تمسک به برخي آثار و کلماتي که از باب برجاي مانده بود، راه ناتمام او را پی خواهند گرفت و باکی ندارند که اين موج جديد گمراهي، هر از گاهی ، کسي را به غرقاب جهنم بفرستد. 🔖 پس از مرگ باب و فروکش‌ کردن طوفان حوادث بر سر جانشینی وی ، نزاعهای مختلف براي به دست آوردن سکان رهبری جمعيت بابيه آغاز شد. البته پيروز اين ميدان، کسی نبود که از استدلال و براهين علمی منطقی برخوردار باشد و با ارائه مدارک متقن بتواند جانشيني و صلاحيت خود را به اثبات برساند؛ زيرا باب به عنوان مرکز اين دايره، نه تنها خود واجد اين ویژگی نبود؛ بلکه که براي اثبات هويت مخدوش خود، راه هرگونه استدلال منطقي و صحيح را بسته بود؛ ولي به هر حال 3 گزینه مهم برای جانشینی باب و راهبری جریان منحط بابی وجود داشت ؛ 🔺 1. شیخ علي ترشيزی « عظيم » استاد گرانقدر مرحوم علامه محيط طباطبایی به استناد گزارشهای تاريخی و برخی قرائن ديگر، اظهار کرده است که اساساً موضوع «وصايت» براي باب مطرح نبوده است و رهبري بابيها پس از او به شيخ علي ترشيزی معروف به « عظيم » رسيد. ايشان مينويسند: «وقتی علیمحمد باب به سال 1266 در تبريز کشته شد، شيخ علی خراسانی ترشيزی از ياران کاظم رشتي و ملقب به عظيم، مقام سرپرستی بابيان را يافت. اين جناب عظيم به موقع انتقال باب از اصفهان به تهران و هنگام اعزام او از تهران به چهريق، همواره از نزديک‌ترين مريدان مراقب حال باب بود و درموقع ادعای قائميت باب که پس از مرگ محمدعلی بارفروشی (قدوس) صورت گرفت، از طرف باب با عنوان خاتم باب، مأمور اعلام دعوت مردم دور و نزديک شده و در پيش بابيانِ طبقه اول ، مکانتی ( = منزلت ) يافته بود.» 🔖 علامه محيط طباطبائی در فراز ديگري چنين آورده است: «تصور نميکنم بتوان براي « عظيم » در خلال سالهاي 1267 و 1268 موقعيتی نازل‌تر از رياست حزب بابی قائل شد. ورود نام ميرزا یحیی در اين قلمرو ادعا، شايد از سال 1269 و انتقال ميرزا حسينعلی و ميرزا یحیی از تهران و مازندران به بغداد زمينه مساعدی يافته باشد و به تدريج بر سوابق مربوط به عظيم و دعاوی مشابه شش هفت نفر ديگر، پرده نسيان فرو افکنده و مقام برتر عظيم را از ياد برده باشند.» https://eitaa.com/zandahlm1357
قسمت 9️⃣ ♦️ آلیستر کرولی تصاویری از مرشدها و اساتید نامرئی خود به حای گذاشته است.او این موجودات را (اساتید مخفی Secret Chiefs) نام نهاد و نام LAM را برای یکی از آنها ذکر کرده است. 🔷 این موجود سر بسیار بزرگی دارد و بدن نحیف و کوچکی را دارا می باشد.چانه نوک تیز و او نیز در تصویر دیده می شود. آلیستر کرولی در سال 1947 مرد.(همان سالی که در آن داستان سقوط UFOدر رازول Roswell ذکر شده است و همان سالی که قانون معروف امنیت ملی اجرا شد).... 🔶 پس از مرگ کرولی، قریبا سه دهه بعد ازانجام مراسم Amalantrah working توسط کرولی ،یک دانشمند موشکهای فضایی به نام John Whiteside Parsons به همراه همکارش L. Ron Hubbard (مراسمی مشابه به نام (Babylon Working) را انجام داده و تلاش کردند که دروازه ای که توسط آلیستر کرولی ایجاد شده بود را مجددا بازگشایی کنند. ♦️ جان پارسون و هوبارد قصد داشتند تا با انجام این مناسک و مراسم شیطانی یک دروازه به ابعاد دیگر و ماورا الطبیعه باز کنند. 🔘 ادامه دارد ... 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای دوست شیعه بلژیکی فرستادم؛ می‌دانستم غیر از زبان فرانسوی، انگلیسی هم می‌داند. خیلی ابراز احساس کرد... گفت: عالی است. کار زیبایی ست. خیلی خوشم آمد و البته باید فرماندمون خوشش بیاید... دیدم یک مجریِ خارج نشینِ فارسی‌زبان، این اجرا را به تمسخر گرفته. و از نزدیک دیدم، در روز قدس، بزرگ و کوچکِ ایران‌نشینِ فارسی زبان، سر هر چهارراه، از آخرین احساس قلب، این سرود را هم‌خوانی می‌کردند... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران
رهبر انقلاب شامگاه دوشنبه بر پیکر حجت‌‍‌الاسلام و المسلمین فاطمی‌نیا نماز میت اقامه کردند حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شامگاه دوشنبه (۱۴۰۱/۰۲/۲۶) با حضور در کنار پیکر مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سیّدعبدالله فاطمی‌نیا ضمن قرائت فاتحه، بر آن عالمِ واعظ نماز میت اقامه کردند. در این مراسم جمعی از نزدیکان و بستگان مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین فاطمی‌نیا نیز حضور داشتند. حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سیّدعبدالله فاطمی‌نیا، از وعّاظ خوش‌بیان، محقّقان و مورخان اسلامی و اساتید برجسته اخلاق تهران بود که پس از طی یک دوره بیماری دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ به لقاءالله پیوست. رهبر انقلاب در روز گذشته نیز طی پیامی با تسلیت ارتحال حجت‌الاسلام و المسلمین فاطمی‌نیا، اطلاعات گسترده و بیان جذاب و لحن شیرین این عالمِ واعظِ درس آموز را منبعی پر فیض برای جمع زیادی از جوانان و راهجویان دانستند و از خداوند متعال رحمت و غفران و پاداش وافر برای ایشان مسئلت کردند. فرمانده صلوات @zandahlm1357
🔰 | حمزه سیدالشهداء (ع)، مایه فخر اهل‌بیت(ع) 👈 برشی از مقاله بررسی جایگاه حضرت حمزه از منظر معصومین(ع) 📝 یادداشتی از آقای علی‌جمعه حیدری، پژوهشگر علوم اسلامی 🔹 از فضائل حمزه این است که در قیامت یکی از پرچم‌داران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خواهد بود؛ زیرا طبق روایتی که از آن حضرت نقل شده است، در قیامت چهار لواء به نام حمد، تهلیل، تکبیر و تسبیح به او عطا می‌شود و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله لوای تکبیر را به حمزه سیدالشهدا می‌دهد. 🔸 در روایات متعدد نسبت به زیارت قبور مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه معصومین علیهم‌السلام و همچنین قبور شهدا و اولیای خدا از جمله زیارت قبر حضرت حمزه تأکید و توصیه شده است. در روایتی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است که فرمود: «کسی که مرا زیارت کند و عمویم حمزه را زیارت نکند، در حق من جفا کرده است.» 🔹 حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها برای شمارش تسبیح معروفش (۳۴ الله‌اکبر، ۳۳ الحمدلله و ۳۳ سبحان‌الله)، در ابتدا از نخ پشمینه‌ای که گره‌هایی در آن ایجاد کرده بود، استفاده می‌کرد و بعد از شهادت حضرت حمزه، از تربت قبر او تسبیحی ساخت و تسبیحش را انجام می‌داد. 🔸 امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «(بافضیلت‌ترین زیارات)، زیارت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، زیارت اوصیای آن حضرت، زیارت حمزه و زیارت امام حسین علیه‌السلام است.» فرمانده صلوات @zandahlm1357
🔰 تربیت دینی فرزندان، تقوا در روابط زوجین و اسراف در جامعه، باید در نمازهای جمعه بیان شوند. 🔺رهبرانقلاب: «بیان چگونگی رعایت تقوا در مسائل خانوادگی و وظایف پدران و مادران در تربیت دینی و اخلاقی فرزندان»، «بیان مصادیق تقوا در روابط زوجین و در مسائل مربوط به اسراف در جامعه» و نیز «اجتناب از دروغ و تهمت در کسب‌وکار و معاملات»، از جمله مصادیق عینی و عملی تقوای مورد نیاز جامعه است که باید در نمازهای جمعه بیان شوند. 🌸 ۱۳۹۸/۰۴/۲۵ فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰قرائت خطبه عقد توسط رهبر انقلاب برای فرزندان دو شهید از لشکر ۴۱ ثارالله کرمان (شهید تهامی و شهید مغفوری) با حضور حاج قاسم سلیمانی 🌸اخیرا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره حضور حاج قاسم در پشت درب اتاق عمل برای فرزند این زوج، روایتی نقل کرده بودند. این روایت را از پیوند زیر ببینید: 🔗 http://khl.ink/wfAXf 📌انتشار به مناسبت ایام سالگرد سفر استانی رهبر انقلاب به استان کرمان در سال ۱۳۸۴ فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت پنجاه و پنج: آُسمان ابری بود و چکیدنِ نم نمِ باران رویِ صورتم. از فرطِ درد و تهوع، تک تک سلولهایِ بدنم خستگی را فریاد میزد و پاهایم هوسِ قدم زدن ، داشت.  اینجا ایران بود. بدون رودخانه، میله های سرد، عطر قهوه و محبتهایِ عثمانِ همیشه نگران.اینجا فقط عطر چای بودو نان گرم، و حسامی که نگرانی اش خلاصه میشد در برقِ چشمان به زمین دوخته اش و محبتی که در آوازه قرآنش، گوشواره میشد به گوشهایم.دیگر از او نمیترسیدم اما احساس امنیتی هم نبود.. فقط میدانستم که حسام نمیتواند بد باشد! به قصد بیرون رفتن، در را باز کردم که حسام مقابلم ظاهر شد. با همان صورت آرام و مهربان:(جایی تشریف میبرین سارا خانوم؟؟) ابرو گره زدم:(فکر نکنم به شما مربوط باشه..اینجا خونه ی منه..و اینکه چرا مدام انجا پلاسید، سر درنمیارم..) زبانی به لبهایش کشید:(هر جا خواستید تشریف ببرید من در خدمتتونم.به صلاح نیست تنها برید..چون مسیرها رو بلد نیستید و حالِ جسمی خوبی هم ندارید..) برزخ شدم:(صلاحمو ، خودم بهتر از تو میدونم.. از جلوی راهم برو کنار..) از جایش تکان نخورد. عصبی شدم. با دست یک ضربه به سینه اش زدم که ماننده برق کنار رفت و از حماقتِ مسلمانان در ارتباط با زنانِ به قول  خودشان نامحرم خنده ام گرفت. قدمی به خروج نزدیک شده بودم که به سرعت مانتوام را کشید. چنان قوی و پر قدرت که نتواستم مقاومت کنم و تا نزدیکِ حوضِ وسط حیات به دنبالش کشیده شدم. به محض ایستادن به سمتش برگشتم و سیلیِ محکم به صورتش زدم. صدای ساییده شدنِ دندانهایش را میشنیدم، اما چیزی نگفت و من هر چه بدو بیراه در چنته داشتم حواله اش کردم و او در سکوت فقط گوش داد. بعد از چند ثانیه سرش را بالا آورد:(حالا آروم شدین؟ میتونیم حرف بزنیم؟) شک نداشتم که دیوانگی اش حتمی ست:(اگه عصبانی نمیشین باید بگم تا مدتی بدون من نباید برید بیرون از منزل.. بیرون از این خونه براتون امن نیست.. ) معده ام درد میکرد:(چرا امن نیست؟؟ هان؟؟  تا کی باید صبر کنم ؟ اصلا من میخوام برگردم آلمان) دستی به جایِ سیلی روی صورتش کشید:(فعلا امکان برگشتن هم وجود نداره..فقط باید کمی تحمل کنید.. به زودی همه چی روشن میشه.. سلامت شما خیلی واسم مهمه.. ) سری از روی عصبانیت تکان دادم و بی توجه به حسام و حرفهایش به سمت در رفتم که کیفم را محکم در مشتش گرفت و با صدایی نرم جمله ایی را زمزمه کرد:( دانیال نگرانتونه..) ایستادم:( چرا درست حرف نمیزنی؟ داری دیوونم میکنی؟ اون قصابی که صوفی ازش تعریف میکرد چطور میتونه نگران خواهرش باشه..) به معده ام چنگ زدم و او پروین را برای کمک به من صدا زد. هیچ کدام از پازلها کنار هم قرار نمیگرفت. اینجا چه خبر بود..؟؟ هروز حالم بدتر از روز قبل میشد و حسام نگرانتر از همیشه سلامتیم را کنترل میکرد. و هر وقت درد امانم را میبرید؛ میانِ چهارچوبِ درِ اتاقم مینشست و برایم قرآن میخواند. خدایِ مسلمان، خودش هیچ اما کلامش مسکنی بی رقیب بود و حسام مردی که در عین تنفر حسِ خوبی به او داشتم. و بالاخره بدیِ حالم باعث شد که به تشخیص پزشک  چند روزی در بیمارستان بستری شوم. آن چند روز به مراقبتِ لحظه به لحظه ی حسام از من گذشت.  تمام وقتش را پشت در اتاق میگذراند و وقتی درد مچاله ام میکرد با صدایِ قرآنش، آرامش رابه من هدیه میداد.  گاهی نگرانیش انقدر زیاد میشد که نمازش را در گوشه ایی از اتاقم میخواند و من تماشایش میکردم، با حسی پر از خنکی…خدای مسلمانان نمازش هم تله بود برایِ عادت کردن به خدایی اش .. دیگر نه امیدی به زندگی داشتم، نه زنده ماندن... نیمه های شب یک پرستار وارد اتاق شد.حسام بیرون از اتاقِ رویِ صندلی کنارِ در خوابش برده بود. پرستار بعد از تزریق چند دارو در سِرُم، با احتیاط جعبه ایی کوچک را به طرف من گرفت و با صدایی آرام گفت که مالِ من است،سپس با عجله اتاق را ترک کرد. جعبه را باز کردم یک گوشی کوچک در آن بود.ترسیدم. این راچه کسی فرستاده بود؟  خواستم از تخت پایین بیایم و جریان را به حسام بگویم که چراغِ گوشی،روشن شد. جواب دادم. صدایی آشنایی سلام گفت:( سارا.. منم، صوفی!سعی کن حرف نزنی.. ممکنه اون سگ نگهبانت بیدار شه..) حسام را میگفت؟؟ او مگر ما را میدید: (من ایرانم.. پیداش کردم.. دانیالو پیدا کردم.. اون ایرانه.. ) درباره ی برادر من حرف میزد؟ مجالِ فکر کردن نداد: (سارا.. همه چی با اون چیزی که من دیدم وتو شنیدی فرق داره.. جریانش مفصله ..الان فرصت واسه توضیح دادن نیست!)  ادامه دارد.......... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
1_262377626.mp3
2.81M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 38 👈 انصاف در دعا ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا