هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: شرح حال مرحوم حاج محمد صادق تخت فولادی قدس سره قدوه السالکین مرحوم حاج محمد صادق مشهور به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
سالی دیگر میگذرد. یک روز که مرحوم حاجی برای انجام حاجتی به شهر میروند در راه مقداری کشمش خریده و میخورند. پس از مراجعت مرحوم بابا با تغیر و تشدد میفرمایند: هنوز هم گرفتار هوای نفسی.
مرحوم حاجی میفرمایند آنگاه تصمیم گرفتم چند ساعتی از نزد ایشان دور شوم بلکه غضب مرحوم بابا فرو نشیند. ولی به محض آنکه راه افتادم از اطراف بر من سنگ بازیدن گرفت ناگاه مرحوم بابا با صدای بلند فرمودند: دو سال است زحمت ترا کشیدهام کجا میروی؟ برگشتم و فهمیدم که غضب ایشان بر حسب ظاهر خشم و غضب است ولی در باطن جز رحمت و محبت چیزی نیست. یکروز مرحوم بابا رستم به مرحوم حاجی میفرمایند: بروید شهر مقداری ماست بخرید و بیاورید، مرحوم حاجی طبق دستور عمل میکنند. در مراجعت با یکی از سوارهای حکومتی برخورد میکنند. سوار از ایشان میخواهد که از لباسها و اسبش
نگهداری کنند تا او در رودخانه شنا کند، مرحوم حاجی میفرمایند وقت ندارم و باید بروم آن مرد جاهل با دسته تازیانه به سر حاجی میزند بطوریکه سر ایشان میشکند و ماستها میریزد مرحوم حاجی با سکوت در کنار رودخانه خود را تمیز میکنند. مجددا
ماست میخرند و مراجعت مینمایند. مرحوم بابا علت تأخیر را جویا میشوند مرحوم حاجی قضیه را شرح میدهند. مرحوم بابا سؤال میکنند شما چه عکس العملی نشان دادی؟ مرحوم حاجی میگویند هیچ نگفتم و جزای عمل او را به خدا واگذار نمودم.
می فرمایند: کار خوبی نکردی. برای اینکه او سر شما را شکسته به خدا واگذارش نمودی. فورآ با عجله برگرد و با او تغیر و تشدد نما. مرحوم حاجی فورا بر میگردند. ولی هنگامی میرسند که کار از کار گذشته و اسب او را بر زمین زده و هلاکش کرده بود.
چه خوب میگوید مولانا:
اولیا اطفال حقند ای پسر
غائبی و حاضری بس باخبر
غائبی مسندیش از نقصانشان
کو کشد کین از برای جانشان
گفت اطفال منند این اولیا
در غریبی فرد از کار و کیا
از برای امتحان خوار و یتیم
لیکن اندر سر منم یار و ندیم
#نشان از بی نشانها......
شیخ حسنعلی اصفهانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢جوانی که به دستور امیرالمومنین(ع) از مرگ نجات پیدا کرد
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#لالایی_خدا ۲۵۹ #سوره_نساء آيه ۲۸ #محسن_عباس ولدی قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
0260Nesa 29-30.mp3
9.71M
#لالایی_خدا ۲۶۰
#سوره_نساء آيات ۳۰_۲۹
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت 102: گیج و منگ به درخواستهایِ در گوشیِ فاطمه خانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت 103:
خاطراتِ اولین دیدارش در این اتاق مقابل چشمانم سبز شد.. بیهوشی.. تصویر تار این جوان.. بیمارستان.. سرطان.. نجوایِ قرآن.. خانه.. آینه.. اولین تماشایِ صورت بعد از شیمی درمانی.. قفل شدنِ در اتاق.. شکستنِ آینه.. قصد خودکشی.. شکسته شدنِ در.. ورود حسام.. درگیری.. خون.. زخم رویِ سینه اش..
راستی چه بر سر کلید این اتاق آورده بود؟ ( کلید اتاقمو چیکار کردی؟؟ )
گوشه ابرویش را خاراند ( پیش منه.. )
ابرو در هم کشیدم و دست جلو بردم ( پسش بده.. )
لبهایِ متبسمش را در هم تنید ( جاش پیش من امنه.. نگران نباشید..)
این مرد زیادی از خود متشکر نبود؟؟
وقتی صدای نفسهای عصبی و بلندم را شنیدم، لبخندش کش آمد ( قول نمیدم اما شاید دفعه ی بعد که اومدم آوردم براتون.. البته به این شرط که دیگه هوس نکنید درو قفل کنید و خودتونو زندانی..)
داشت یادآوری میکرد.. تمام خاطرات آن روز را..
گفت دفعه ی بعد؟؟ یعنی باز هم قصد حضور و عذابم را داشت؟؟
دندانهایم را از شدت خشم بر هم ساییدم و خواستم فریاد بزنم که دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا آورد ( باشه.. باشه..
حرف بزنیم؟؟)
این جوان مذهبی چه حرفی با یک دختر نامحرم داشت؟ ( حرف زدن با نامحرم مشکل شرعی نداره احیانا؟؟ برااادر… ) کمی با کنایه حرف زدن که ایرادی نداشت.
دستی به محاسنش کشید و مکث کرد ( اگه واسه خاستگاری باشه.. نه..
خواهرِ، دانیال.. )
چشمانم گرد شد.. او چه گفت؟؟ خواستگاری؟؟
از کدام خواستگاری حرف میزند.. همان که به شیوه ی مذهبی هایِ ایرانی از طریق مادرش بیان شد؟؟ همان که فاطمه خانم آبِ پاکی را رویِ دستانم ریخت که مریضم.. که پسرش، تک فرزندست.. که آرزوها دارد برایش..
نمیدانستم چه بگویم.. فقط تواناییِ سکوت را داشتم و بس..
و او اینبار پر از جدیت کمر صاف کرد (وقتی از علاقم به شما با مادر صحبت کردم، شوکه شدن و مخالفت کردن. البته دلایل مادرانه ی خودشونو داشتن که واسه من قانع کننده نبود.
پس باهاشون حرف زدم. از عمری که دستِ خداست گفتم تا برگی که اگه بالاسری نخواد از درخت نمیوفته. ظاهرا قانع شدن و قبول کردن تا بیان واسه صحبت با شما.
اومدن. و بهم گفتن که شما مخالفت کردین. خب منم فکر کردم که یه “نه” قاطعانست..
و کلا به ازدواج با آدمی مثله من فکر هم نمیکنید..
دروغ چرا؟؟ ناراحت بودم، خیلی زیاد.. اما نه به این خاطر که غرورم خورد شده، نه..
به این دلیل که واقعا فکر و دلم رو مشغول کرده بودین..
ولی من شبیه خودمو اعتقاداتم فکر میکنم و نمیتونستم هروز یه شاخه گل بگیرم دستمو با حرفهایِ صد من یه غاز دلتونو ببرم که جواب مثبت بگیرم.
توکل کردم به خدا که هر چی خیره، که زور که نیست، خب سارا خانووم از تو خوشش نمیاد..
و مدام خودمو با این حرفا مثلا، آروم میکردم.. ولی نمیشد..
تا اینکه دیشب مامان اومدم اتاقمو سیر تا پیاز ماجرا رو با چشم گریون، برام تعریف کرد..
اینکه چه چیزهایی گفته و چه درخواستی کرده..)
دلیلِ تغییرِ عقیده ی فاطمه خانم برایِ معما شد (چرا.. چرا مادرتون همه چیزو گفت؟؟)
پنجه هایش را در هم گره زد ( خب شاید حرفی که میزنم به نظرتون کمی جهان سومی بیاد.. اما ما به بهشون اعتقاد داریم..
مادر میگن، چند شبِ پدرِ شهیدمو خواب میبینن که ازشون رو برمیگردونن و ناراحتن.)
مذهبیا دنیایشان فرایِ باورهایِ زمینی ست..
و چقدر پدرِ این جوانِ با حیا، با دلم راه آمد..
ادامه دارد..
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 #مبانی_دعا 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی 🎬 جلسه 85 👈دعاهایی که ما را جهنمی میکند! ❇️ 90 ج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اخلاق مهدوی 110.MP3
3.61M
💠 #مبانی_دعا
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
🎬 جلسه 86
👈دعاهایی که معنویت را از ما دور میکند!!!
❇️ 90 جلسه
@shervamusiqiirani-6 - افسانه.mp3
1.66M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
حیلت رها کن عاشقادیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو همخانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
#مولوی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۱۵. دشمنان تفکر و اعتقاد به مهدویت، همواره تلاش کرده اند تا آن را از اذهان مردم بزدایند و یا مفاهیم اعتقاد به مهدویت را تحریف کنند. مقام معظم رهبری
۱۶. امروز در نقطه مقابل تلاش دشمنان، باید در جهت اعتماد و عمل و تبلیغ و تبیین حقیقت مهدویت حرکت کنیم.
مقام معظم رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم