شربتهای ضد #عطش
👈 شربتهای ضد عطش کدامند؟
🔅#شربت #سکنجین
🔅شربت آبلیمو و عسل برای رفع گرمازدگی و دفع سموم بدن مفید است.
🔅شربت خاکشیر و عسل نیز ضد عطش و گرمازدگی است.
🔅 شربت تخم شربتی و عسل نیز در فصل تابستان برای رفع عطش استفادہ میشود و خاصیت ضد یبوست دارند.
🔅 شربت بیدمشک و عسل خاصیت آرامبخشی و تقویت قلب داشته و چون اشتهاآور بودہ در فصل گرما که اشتهای افراد کم می شود مؤثر است.
🔅 اگر گلاب هم به آن اضافه شود اثر مفیدی مثل ضد اسهال و ضد نفخ خواهد داشت.
🔅مصرف آب میوههایی مثل طالبی، خربزہ و هندوانه جلوی گرمازدگی و عطش را میگیرد.
نسخه کلی درمان یبوست برای کودکان و بزرگسالان
#یبوست
⭕️تعریف علمی 👈🏻 یبوست
1️⃣باندازه حجمی که خوردین دفع داشته باشید
2️⃣رنگ مدفوع قهوه ای و روبه سیاه نباشه بلکه زرد و سبز باشه
3️⃣خروج مدفوع با پق و پوق نباشه
4️⃣بوش صاحبش آزار نده
5️⃣از موقع خروج از روده بزرگ (مقعد)تا زمانی که به کاسه توالت میرسه منقطع نشه و بریده بریده نباشه
6️⃣خیلی باریک نباشه
7️⃣خیلی کلفت نباشه
8️⃣حالت تخمیری و حبابی داشته باشه
9️⃣موقع شستن ته کاسه توالت از خودش جا نزاره که مجبور بشین مثل کارواش برای تمیز کردنش آب بگیرید
⭕️دلیل اخلاقی 👈🏻 یبوست و مشکلات روده ایی
این افراد برای خودشون خرج نمیکنن وسایل قدیمی لباس و....رو نگه میدارن بی اعتمادی دارند نمیتونن با کسی شریک بشن خلقشون تنگه و سریع راجع به رفتار افراد فکر بد میکنن اما فکر میکنن خودشون خیلی آدمای امانتداری هستن
⭕️درمان عمومی 👈🏻 یبوست و تنبلی روده
1️⃣مصرف ژله سازها مثل بارهنگ.
2️⃣هر روز خاکشیر غلیظ با آب گرم میل کنید.
3️⃣ترنجبین یک لیوان آب جوش + یک قاشق غذاخوری خاکشیر تمیز شده. ترنجبین حل که شد نیم ساعت بعد صاف کنید، خاکشیر تمیز شده اضافه کنید، میل بفرمایید
4️⃣بعد از پاکسازی همواره به غذاتون مقداری فلفل یا گلپر یا پودر تخم کرفس یا دارچین اضافه کنید یا چای زنجبیل میل کنید از خوردن سردیها پرهیز داشته باشید
5️⃣پیاده روی داشته باشید که مجددا گرفتار یبوست نشین.
6️⃣اگر خانم هستین حتماً همراه غذا پودر رازیانه میل کنید.
7️⃣حلوای سیب میل کنید بمدت یک هفته.
(درمان مشترک یبوست و اسهال)
⭕️طرز تهیه حلوای سیب 👇
چند عدد سیب رو پوست بگیرید و هسته و چوبش رو جدا کنید بذارید با یه مقدار آب بپزه تا ابش تموم شه؛
بازم حرارت بدید تا یه مقدار از آب خود سیب هم تبخیر شه...
بعد بذارید تو یخچال, هر روز صبح ناشتا یک قاشق میل کنید تا بهبود حاصل شه.
8️⃣مصرف ۳ قاشق ناشتا روغن زیتون و پشت بندش ۳لیوان اب ولرم
یا
نصف فنجان روغن زیتون طبیعی ناشتا میل کنید، پشت بندش 4تا5 لیوان آب داغ میل کنید.بمدت ده روز.
⭕️ناشتا یعنی 👈🏻صبح پس از بیدار شدن میل کنید و تا 2 الی 3 ساعت بعداز آن چیزی میل نکنید.
⭕️ یبوست نوزاد👼🏻
1️⃣یک قاشق مربا خوری ترنجبین در نصف استکان آب جوش حل کنید صاف کنید، در دفعات مختلف در طی روز 2 قطره چکون کامل میل کنن.
2️⃣با استفاده از روغن زیتون در جهت عقربه های ساعت، روی شکم و اطراف ناف به آرامی ماساژ بدین.
3️⃣ نوزادان بالای 8 ماه می توانند سیب بخار پز میل کنن.
🚼اگر در طی مدت 4 روز با دستورات بالا مداومت کردین و برطرف نشد 👈🏻 با استفاده از روغن زیتون و قطره چکون؛ تنقیه کنید.(دو قطره چکون کامل)
⭕️ یبوست کودک👦🏻👧🏻
1️⃣روزی یک استکان ترنجبین صاف شده
2️⃣میوه های فصل روزی پنج شش تا
آلو ، زردآلو، هلو و.....
3️⃣مصرف مایعات، انواع آب میوه های خانگی
⛔️ پرهیز از مصرف غذاهای طبع سرد و خشک
پرهیز از خوردن میوه سیب و موز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دره_توبیرون در مسیری به طول چند کیلومتر در بخش سردشت در 20 کیلومتری شمال شهر دزفول واقع است.
دیوارههای رفیع آن با ارتفاع بلند و انبوه درختان انگور، انجیر وحشی، برگ های شاووشان، آبشارها و آبچکان ها جلوه بسیار زیبایی به این دره ها داده است.
#طبیعت_زیبا
#ريگ_جن يا مثلث برمودای ايران
مخوف ترين نقطه ايران در جنوب شرق گرمسار است كه مملو از باتلاقهاى مخفي شده در زير رسوبات نمكي است و بومي هاى كوير لقب سرزمين پليد جن ها را به آن داده اند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غار آبی سَهولان ، #مهاباد ، آذربایجان غربی
.
غار «سَهولان» (کردی: سەهۆڵان) در روستای سهولان، ۴۲ کیلومتری جنوب شرقی شهر مهاباد،جاده برهان و روستای عیسی کند.واقع شدهاست.
ارتفاع سقف غار تا سطح دریاچه آن به ۵۰ متر میرسد و عمق آب در برخی جاها به ۶۲ متر میرسد. اختلاف دمای درون و بیرون غار بین ۱۰ الی ۱۵ درجهاست.
سهولان به زبان کردی به معنی یخبندان است و مردم محلی غار را «کونه کۆتر» یعنی لانه کبوتر نیز مینامند. دلیل این نامگذاری وجود تعداد زیادی لانه کبوتر درون غار است.
غار سهولان در سال ۱۳۷۹ در فهرست آثار طبیعی ملی ثبت شده و برای بازدید عموم آماده شد.
.
قایق سواری در دریاچههای غار سهولان یکی از جذابترین جاذبههای این غار است. آب این دریاچهها از سفرههای زیرزمینی و جوشش چشمهها تامین می شود.
.
انواع اشکال آهکی بسیار زیبا در کنار چکیدهها و چکندههایی که طی میلیونها سال تشکیل شدهاند از دیگر جاذبههای دیدنی این غار زیباست.
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: مرحوم حاجی چند سالی در خدمت مرحوم بابا رستم به ریاضت خود ادامه داده شبها را تا صبح بیدار و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
صبح روز بعد که در کاروانسرا را باز میکنند میبینند برف فراوانی باریده است. ولی در جلو سجاده مرحوم حاجی برف نیست. ظاهرة حیواناتی که در طول شب جلو سجاده نشسته بوده اند مانع شده اند که برف در آن قسمت به زمین بنشیند. آثار پاهای حیوانات نیز بر روی برفها مشاهده میگردید. حاجی فرموده بودند: شب گذشته شیری با بچههای خود اینجا آمد و تا صبح همینجا بود. باو گفتم اگر مأموریتی داری من تسلیم هستم ولی معلوم شد مأموریت ندارد. تا صبح اینجا بودند. قبل از رفتن مقداری از آش را خوردند و بعد همگی رفتند.
پس از تشرف به بیت الله مرحوم حاجی به اصفهان باز میگردند و در همان محل تکیه مادر شازده اقامت میکنند یک سال تمام هر روز صبح به کوهی به نام چشمه نقطه میرفتند که در آن کوه غاری و چشمه آبی بود و غروب به تکیه باز میگشتند. مکتب داری که در آن حوالی زندگی میکرد، هر روز یک سیر سنگینک دانه ای مانند نخود) را برای ایشان میپخت تا شب را با آن افطار کنند. سنگینک غذای منحصر ایشان تا شب دیگر بود.
بزرگان ایران خصوصا بزرگان اصفهان همه به مرحوم حاجی ارادت داشته از چشمه فیاض وجود ایشان بهره میگرفتند. مرحوم آقا شیخ محمد نجفی بزرگ نیز از مریدان آن مرحوم بود و هر شب جمعه خدمت رسیده از محضر پر فیض ایشان استفاده میکرد و مشکلات علمی خود را از ایشان جویا میشد.
یکی از این روزها مرحوم حاجی به ایشان میفرمایند جمعه دیگر که میآیید خودتان شخصا یک خروس برای من بیاورید. مرحوم آقا نجفی هم به دستور ایشان عمل نموده، جمعه بعد خروسی را از منزل برداشته زیر عبا میگیرند و سوار بر مرکب شده با مستخدمشان به سوی تکیه مادر شازده راه میافتند. در بین راه خروس سعی میکند سرش را از زیر عبا بیرون آورد. مرحوم آقا نجفی از این مسئله که اگر سر خروس معلوم شود و مردم ایشان را با وجود موقعیت و مرتبه ای که داشتند ببینند که خروسی را زیر عبا گرفته همراه میبرند، چه فکری در باره شان خواهند کرد، بسیار ناراحت بودند مرحوم آقا نجفی تصور میکردند این امر با شئون ظاهری ایشان منافات دارد، لذا این مسافت را با ناراحتی طی کرده به خدمت مرحوم حاجی میرسند و خروس را تقدیم میکنند. مرحوم حاجی خروس را گرفته میفرمایند من از شما خروس خواستم، ولی نه و خروس دزدی!
مرحوم آقا نجفی از این سخن شگفت زده شده عرض میکنند، من از شما تعجب میکنم که چنین سخنی میفرمائید. این خروس را من از منزل خود آورده ام. مرحوم حاجی میفرمایند: تعجب من هم از این بود که اگر این خروس از خود شماست، چرا این
قدر ناراحت بودید که کسی نبیند! فکر کردم شاید مال خودتان نبوده! به این سبب نمی خواستید کسی بفهمد.
بله منظور مرحوم حاجی از این عمل این بود که، انیت و خودبینی را از مرحوم نجفی دور نمایند و این چنین بوده سیره بزرگان در تربیت شاگردان.
#نشان از بی نشانها......
شیخ حسنعلی اصفهانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای عنایت #امام_زمان(عج) به پیرزن آلمانی ...🎙استاد عالی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#لالایی_خدا ۲۶۱ #سوره_نساء آيه ۳۱ #محسن_عباسی ولدی قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
0262Nesa 32.mp3
16.98M
#لالایی_خدا ۲۶۲
#سوره_نساء آيه ۳۲
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت 115: این بوسه، اولین لمسِ احساسم بود، بدونِ هوس.. بد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت 116:
آن مرد رفت؛ وقتی که باران نمیبارید، آسمان نمی غرید و همه ی شهر خواب بودند، به جز من..
حالا آن مرد در عراق بود و همه ی قلبم خلاصه میشد در نفسهایش..
روزها به جانماز و صدایِ مداحیِ پخش شده از تلوزیون پناه میبردم و شبها به تسبیحِ آویزان از تختم.
هر چند روز یکبار به واسطه ی تماسهایِ دانیال با حسام، چند کلمه ی پر قطع و وصل، با تکه ی جدا شده ام، حرف میزد و او از سرزمینِ بهشت میگفت. اینکه جایم خالی ست و تنش سالمت..
اما مگر این دل آرام میشد به حرفهایش؟؟
هروز چشمم به دریچه ی تلوزیون و صحنِ عاشور زده ی امام حسین بود و نجوایی صدایم میزد که بیا.. که شاید فرصت کم باشد.. که مسیرِ بین الحرمین ارزش تماشا دارد..
عاشورا آمد؛ و پروینو فاطمه خانم نذری پزان شان را به راه انداختند..
عاشورا آمد و دانیالِ سنی، بیرق عزا بر سر در خانه زد و نذرهایِ پسرِ علی(ع) را پخش کرد..
عاشورا آمد و مادرِ اهلِ تسنن ام، بی صدا اشک ریخت و بر سینه زد..
علی و فرزندانش چه با دلِ این جماعت کرده بودند که بی کینه سیه پوشی به جان میخریدند؟؟
حسین فرزند علی، پادشاه عالم باشد و دریغش کنند چند جرعه آب را؟؟
مگر نه اینکه علی، نان از سفره ی خود میگرفت و به دهانِ یتیمانِ دشمن مینهاد؟؟
این بود رسم جوانمردی؟؟
گاه زنها از یک لشگر مرد، مردتر میشوند..
به روزهایِ پایانی محرم نزدیک میشدیم و من بیقرار تر از همیشه، دلخوش میکردم به مکالمه هایِ چند دقیقه اییم با حسام. حسامی که صدایش معجونی از آرامش بود و من دلم پرمیکشید برایِ نمازی دو نفره..
و او باز با حرفهایش دل میبرد و مرا حریصتر میکرد محضه یک چشمه دیدنِ صحن و سرایِ حسین..
پادشاهی حسین، کم از پدرش علی نداشت و عشقش سینه چاک میداد مردان خدا را..
حالا دیگر تلوزیون تمرکزش بر پیاده روی ِ اربعین بود.
پیاده روی که چه عرض کنم، سربازیِ پا در برابرِ فرمانِ دل..
دیگر هوسانه هایم به لب رسیده بود و چنگ میکشید بر آرامش یک جا نشینی ام..
هوا رو به تاریکی بود و دانیالِ سرگرم کار با لب تاپش. به سراغش رفتم و بدون مقدم چینی حرف دلم را زدم ( میخوام اربعین برم کربلا.. یعنی پیاده برم..)
با چشمانی گرد شده دست از کار کشید ( چی؟؟؟ خوبی سارا جان؟؟)
بدونِ ثانیه ایی تردید جمله ام را تکرار کردم و او پر شیطنت خندید ( آهاااااان … بگو دلت واسه اون حسامِ عتیقه تنگ شده داری مثه بچه ها بهانه میگیری..
صبر کن یه ساعت دیگه بهش زنگ میزنم، باهاش حرف بزن تا هم خیالت راحت شه ، هم از دلتنگی دربیای..)
چرا حرفم را نمیفهمید..؟؟ دلتنگ امیرمهدیم بود، آن هم خیلی زیاد..باید میرفتم
اما نه برایِ دیدنِ او.. اینجا دلم تمنایِ تماشا داشت و فرصت کم بود..
با جدیدت براش توضیح دادم که هواییِ خاکِ کربلا شدم، که میداند مریضم و عمرم کوتاه.. که نگذارد آرزویِ به ریه کشیدنِ تربت حسین به وجودم به ماند.. که اگر نروم میمیرم..
و او با تمامِ برادرانه هایش، به آغوش کشیدم و قوتِ قلب داد خوب شدنم را و گوشزد که شرایطم محیایِ سفری به این سختی نیست و کاش کمی صبوری کنم..
اما مگر ملک الموت با کسی تعارف داشت و رسم صبر کردن را میدانست؟؟ نه..
پس لجبازانه پافشاری کردمو از حالِ خوشم گفتم و اینکه باید بروم..
و از او قول خواستم تا امیرمهدی، چیزی نفهمید و او قول داد تا تمام تلاشش را برای رسیدن به این سفر بکند و چقدر مجبورانه بود لحنِ عهد بستن اش..
روزها میگذشت و من امیدوارانه چشم به در میدوختم تا دعوت نامه ام از عرش برسد و رسید..
گرچه نفسم بند آمد از تاخیرش، اما رسید. درست در بزنگاه و دقیقه ی نود..
منِ شیعه و دانیالِ سنی.. کنارِ هم.. قدم به قدم..
دو روز دیگر عازم بودیم و دانیال با ابهتی خاص سعی کرد تا به من بفهماند که خستگی ام در پیاده روی اربعین، مساویست با سوار شدن به ماشین و حرفی رویِ حرفش سنگینی نمیکند..
پروین مخالفِ این سفر بود و فاطمه خانم نگران..
هر دو تمامِ سعی شان را برایِ منصرف کردنم، به جریان انداختند و جوابی نگرفتند..
حالا من مسافر بودم..
ادامه دارد..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani - تصنیف : عید ولایت - حجت اشرف زاده.mp3
3.88M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
مهر و مه عالم بالاعلی
هم ولی و والی و والا علی
عید غدیر است بگو یا علی
نور دل و دیده جان مصطفی
خاتم و سر سلسله انبیا
در بر آن برکه به امر خدا
گفت کنون سرور و مولا علی
داد علی دست به دست رسول
روح و ملک در سیلان نزول
این رسد اینک به کمان و وصول
رکن ولایت شده تنها علی
مطلع انوار امامت علی
پرتو خورشید هدایت علی
لایق بر حق ولایت علی
حق و علی هم دم و حق با علی
مژده بده مژده که عید آمده
از بر محبوب نوید آمده
شاهدی از غیب پدید آمده
جلوه زیبای تجلی علی
#اسماعیل_امینی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
https://eitaa.com/zandahlm1357
۴۳. مولای من! اگر پیش از ظهورت مرگم در برسد، به راستی من متوسل به تو و پدران پاکت هستم.
زیارت صاحب الزمان علیه السلام
۴۴. ای مولای من! دوستت را به آرزویش برسان و آمالش را محقق ساز و از خدا آمرزش گناهانش را بخواه.
زیارت صاحب الزمان علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525