eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: بامداد خونین خدا انتخاب می‌کند. گلچین می‌کند. عده ای را مشغول و بعضی‌ها را برای خود می‌برد. این دفعه هم یک توپ، چند قدم آن طرفتر، شاید ۲۰ متر پایین تر. دو گل، دو دلاور، دو علمدار، شاید در آخرین لحظه‌ها هر دو به یکدیگر گفتند که می‌خواهیم شهید شویم. می‌خندیدند. مثل همیشه. حاج رحیم تعریف می‌کرد و حاجی (مسئول گردان) لبخند می‌زد. هر چه بود از آسمان آمد. حاجی می‌گفت: «حتی وقتی این گلوله‌ها را در کشورهای کفر می‌سازند، نام هر شهید به روی آن تکه ترکش از جانب خدا نوشته می‌شود و مأموریت می‌یابد که بیاید و بیاید و در محل معین و در ساعت مقرر و به قسمت خاصی از بدن تو بخورد. همه چیز دست خداست... » حالا گلوله ی حاجی هم شلیک شد. گلوله ی هر دو یکی بود. نام هر دو بر یک گلوله نوشته شده بود. سرعت باد و برق هم بی فایده است. افتاده اند. غرقه به خون. رفته اند. شهید شده اند. جسمشان باقی است. روحشان متعالی. در آغوش پیامبرند. دست در دست امیرمؤمنان پشت سر فاطمه زهرا می‌روند. جوانان اهل بهشت به آنها خوش آمد می‌گویند. صبحی خونین. هیچ کس نمی داند. نه فرمانده لشکر، نه نیروهای گردان. نه [صفحه ۲۰۸] مادر و پدر و نه عیال و فرزند. آنها به سعادت رسیده اند ولی هنوز هیچ کس از سعادتمند شدن آنها اطلاع ندارد. خوشا به حال آنها. با هم آمدیم ولی باید بدون آنها برگردیم. پیکرشان را در پتو قرار می‌دهیم و پشت تویوتا می‌گذاریم. نمی دانم چرا گریه‌ام نمی گیرد. خون را از سر و صورتشان پاک و دستها و پاهایشان را مرتب می‌کنم. حاجی شهید شده. حاج رحیم شهید شده. یا علی. چه کنیم؟ کجا برویم؟ ماشین با یک حرکت از جا در آمد و مأموریتشان پایان یافت. گویی به ماشین هم اجازه نداده بودند بالا بیاید تا زمان و مکان منظم بماند. خبر شهادت حاجی اشک فرمانده لشکر را جاری کرد. گریست، با صدای بلند، اما نه طولانی. یک مجلس ترحیم چند دقیقه ای. کربلا رفتن خون می‌خواهد. نمی توان به خاطر از دست رفتن حاجی ها، کار را متوقف ساخت. جنگ خیلی جدی است. حاجی هم آمده بود تا جنگ کند. پس باید راه او را ادامه بدهیم. تا کنون هزاران شهید، فدایی راه اباعبدالله الحسین شده اند، ولی هیچ گاه عملیات متوقف نشده، بلکه انگیزه‌ها جزم تر و اراده‌ها راسختر شده. صدها نفر مثل حاجی و بالاتر از حاجی از میان فرماندهان به خیل عظیم شهدا پیوسته اند، ولی هر بار، علمداری، علم افتاده را برداشته و راه را ادامه داده است. حاجی هم باید شهید شود، ما هم باید شهید شویم. این میدان خون می‌خواهد. این راه خونین است. راه سرخ سردارهاست. سربداران متحیر این راههایند. معاون لشکر، مسئولیت حاجی را در گردان به عهده می‌گیرد و قرار می‌شود ما برویم و بچه‌ها را برای انجام عملیات آماده سازیم. اینجا کسی دنبال مقام نیست. حرفهای دنیوی، بچگانه است. معاون لشکر می‌تواند یک فرمانده گردان و یا حتی یک رزمنده ی عادی باشد. آنچنان که شهید همت در آزادسازی خرمشهر، خودش آرپی جی شلیک می‌کرد. اینجا سرزمین عشق است. هیچ کس برای مقام و پست نیامده است و بالاترین امر، انجام تکلیف است. باید این گردان به روی آن تپه برود. یک فرمانده می‌خواهد. خیلی راحت است. کسی که سابقه و تقوای بیشتری دارد، فرمانده است. معاون دوم لشکر، عارف، عاشق، وارسته، فدایی، با سابقه، رزمنده، بسیجی و... زودتر از ما، خبر شهادت حاجی به گردان رسیده است. حزن و اندوه تمام گردان را فرا گرفته و هیچ کس حاضر نیست این واقعیت را به طور کامل قبول کند. اما با رسیدن ما به محوطه ی گردان، همه چیز حقیقت می‌یابد. ما هم تازه متوجه این فقدان شده ایم. گریه می‌کنیم. گریه مان می‌اندازند. عده ای شیون می‌کنند. ماتم می‌گیرند. بر روی زمین نمناک می‌نشینند و زانوی غم در بغل می‌گیرند. وضع عجیبی است. همه به حاجی فکر می‌کنند. شرح ماجرا، داغها را عمیقتر می‌کند. گریه‌ها بلندتر می‌شود. گریه بر شهید ثواب دارد. حالا یک نفر باید جریان را به دست گیرد و روحیه‌ها را برگرداند. هنوز نیروها از مأموریت جدید اطلاع ندارند. شاید فکر می‌کنند باید همراه با پیکر پاک فرمانده ی محبوب گردانشان به تهران بروند و در شهادت او سینه بزنند. یک نفر باید بچه‌ها را متوجه وضعیت بکند. روحانی گردان! چند جمله از سوی او کارسازتر از ساعتها صحبت از جانب فرماندهان است. او می‌داند چه بگوید؟ چگونه بگوید؟ خدا هم کمکش می‌کند. دفاع مقدس سینای شلمچه https://eitaa.com/zandahlm1357
شهادت را به تماشاچی‌ها نمی‌دهند! اگر که عاشقِ شهادتی اول باید سرباز خوبی باشی خوب مبارزه کنی و حتی تو این راه مجروح بشی اما هیچ‌وقت کم نیاری.
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
شهادت مسلم و هانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خمول یکی از سلاطین بنی اسرائیل خانه ای وسیع و مزینی ساخت. سپس پرسید عیب آن کجاست؟ کسی عیبی در آن نیافت جز سه نفر، گفتند: دو عیب دارد، اول اینکه ویران می‌شود. دوم آنکه صاحبش می‌میرد. سلطان گفت: خانه ای هست که این دو عیب در آن نباشد؟ گفتند: خانه آخرت. سلطان ترک حکومت کرد و مدتی با آنان به عبادت شد و سپس از آنان خداحافظی کرد. عابدان گفتند: از ما بدی دیدید که ما را ترک می‌کنی؟ سلطان گفت: نه، شما مرا می‌شناسید و با آن سابقه مرا احترام می‌گذارید، سوی کسی روم که مرا نشناسد. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357