eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: نبرد پل طلاييه ابوالفضل هادي ظهر جمعه بود، دومين روز عمليات خيبر. حوالي پل طلاييه صحنه‌هايي سرخ از ايثار و رشادت مردان عاشورايي را در ذهن خود ثبت مي‌كرد. شب قبل به دستور آقا مهدي باكري وارد منطقه شده بوديم؛ دو گردان از لشكر عاشورا و دو گردان هم از لشكر نجف اشرف. تا رسيدن نيروهاي لشكر ۲۷ حضرت رسول بايد با دشمن مي‌جنگيديم. مأموريت ما موفقيت آميز بود و توانسته بوديم به عمق مواضع دشمن نفوذ كنيم و در اطراف پل طلاييه موضع بگيريم. ساعت حوالي چهار بامداد روز شنبه، به فكر افتاديم كه با روشن شدن هوا، دشمن دست به پاتك خواهد زد، بايد چاره اي انديشيد. نتيجه صحبت‌هاي فرماندهان اين شد؛ نيروهاي لشكر نجف و گردان امام حسين (ع) لشكر عاشورا با عمليات غافلگيرانه پل طلاييه را نصرف كنند. يك گروهان از گردان علي اكبر هم با آنها برود و دو گروهان هم جاده منتهي به پل طلاييه را حفظ كنند. من جزو نيروهايي بودم كه در كنار ورمزياري [۳۴] مانديم تا جاده را حفظ كنيم و مانع محاصره بقيه نيروها شويم. زمين مسطح بود. شروع كرديم به كندن جان پناه براي خودمان تحركات زرهي دشمن را مي‌ديديم و سنگرهاي ما هم آسيب پذير بود. با اين حال درگيري‌هاي پراكنده اي با دشمن داشتيم. وقت نماز صبح شده بود. نماز را خوانديم و پس از نماز بود كه صداي مشهدي عبادي فرمانده گردان امام حسين (ع) از ميان خش خش گوشي بي سيم پيچيد: برادر ورمزياري! ما پل را تصرف كرديم. جاي مناسبي است براي پدافند. بهتره با نيروهات بيايي اينجا. تا هوا روشن نشده و دشمن پاتك نزده بيايين... ورمزياري نيروها را حركت داد. در حين حركت متوجه شديم كه جلوتر از ما دو گروه زرهي در دو طرف جاده با همديگر درگير هستند. يكديگر را محكم مي‌كوبيدند. مات و مبهوت نگاه مي‌كرديم به صحنه درگيري. دو تن از بچه‌ها را فرستادند براي كسب اطلاعات. بچه‌ها سريع برگشتند. گفتند هر دو طرف، نيروي دشمن هستند. به خيال اين كه طرف مقابل دشمن است بر سر همديگر آتش مي‌ريزند. اين وضعيت براي ما خوشحال كننده بود كه سرشان به خودشان گرم است؛ ولي گذشتن از ميان اين حجم آتش ممكن نبود، عبور از جاده يعني بردن دو گروهان به كام مرگ! مجبور بوديم از راه ميان بر برويم. راه ميانبر يعني عبور از كنار سنگرها، تانك‌ها و دوشكاهاي دشمن. يعني عبور از جلوي چشم [ صفحه ۸۳] عراقي‌ها كه هر لحظه منتظر ما بودند. ولي هيچ راهي غير از اين نبود. آرام آرام خزيديم توي دشت، مواظب صداي نفس كشيدن مان بوديم كه عراقي‌ها متوجه نشوند. اما با روشن شدن هوا، عراقي‌ها متوجه ما شدند. تيراندازي‌ها به طرف ما شروع شد و فشارها رفته رفته شدت گرفت و عراقي‌ها عرصه را بر ما تنگ كردند. ما هم مقاومت مي‌كرديم. عقربه‌هاي ساعت ده صبح را نشان مي‌داد كه با آقا مهدي باكري تماس بي سيمي برقرار شد. ورمزياري صحبت كرد وضعيت را برايش شرح داد. در آخر پرسيد: «آقا مهدي! حال تكليف چيه؟ چيكار كنيم؟ » آقا مهدي گفت: هنوز از نيروهاي حضرت رسول خبري نيست. از شما انتظار دارم حسين وار در مقابل يزيديان استقامت كنيد... حرف‌هاي آقا مهدي حجت را بر ما تمام كرده و تكليف معلوم شده بود. با اين پيام جان تازه اي گرفتيم. همه مي‌دانستيم كه اگر نيروهاي لشكر حضرت رسول نيايند، اميدي به بازگشت نيست. ولي هيچ كس به فكر بازگشت نبود. نه گلايه اي و نه خمي به ابروئي... تكليف اين بود حسين وار جنگيدن و حسين وار شهيد شدن. حلقه محاصره لحظه به لحظه تنگ تر مي‌شد. نيروهاي عراقي انگار بو برده بودند كه ديگر براي ما نيروي كمكي نمي رسد جسارت شان بيشتر شده و به شكل سازمان يافته به ما هجوم مي‌آوردند. بچه‌ها هر چند دقيقه يكي مي‌افتاد؛ مجروح يا شهيد. زخمي‌ها تا حد امكان مداوا مي‌شدند. ورمزياري يك جا بند نمي شد و هر لحظه به نيروها سر و سامان مي‌داد. ايازي معاون ورمزياري رفت ايستاد پشت دوشكاي غنيمتي. وقتي آتش كرد نفسي تازه كرديم. ورمزياري نگران تلف شدن نيروهايش بود. ده- دوازده نفر با خودش برداشت رفتيم به شكار تانك‌ها و شكستن حلقه محاصره. بقيه را هم داخل كانال فرستاد. حاج مهدي روحاني گردان، ظفركش، مهري، كريم ظاهري، بنده و... گروه ده- دوازده نفري ورمزياري را تشكيل مي‌داديم. تانك‌هاي دشمن با تير مستقيم جاده را مي‌كوبيدند. سطح جاده بالاتر از سطح زمين بود. براي در امان ماندن از تيرهاي مستقيم تانك‌ها از كناره جاده نيم خيز مي‌دويديم. ظاهر شدن هلي كوپترهاي عراقي در آسمان منطقه اوضاع را خراب تر كرد و باران گلوله و تركش بود كه بر سرمان باريدن گرفت. https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: رزق معلوم مقسوم برای هر موجود قوله علیه السلام: وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لاَ یَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لاَ یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ. یعنی: و قرار داده است از برای هر ذی روحی از انواع ذی حیاة چون مطلق حیوانات، حتی در طرف نقصان چون خراطین - و در طرف کمال - چون انسان که نوع الانواع و فصل الفصول است - «رزقی»، أی کلّ ما ینتفع به الإنسان، و یعیش به الحیوان معلوم در علم عنائی و مقسوم در تقدیر خود، به طوری که « لاینقص من زاده ناقص »، یعنی: کم نمی نماید رزق آن را که خدا زیاد نموده ناقص کننده، « و لایزید من نقص منهم زائد »، و زیاد نمی نماید رزق کسی را که ناقص و کم قرار داده زیاد نمایند. کما قال علی علیه السلام: «الرزق مقسوم، و الحریص محروم » [۱] . بالجمله: اگر چه خداوند تعالی نوع انسان را مدنی بالطبع ایجاد نموده و هر یک را در حرکات و تصرّفات مصدر امری و آلتِ کاری در معاونت هم به واسطه تهیه و تکمیل ما یحتاج یکدیگر قرار داده، که عموم در تلاش و حرکت و تهیه رزق و معایش کار یکدیگر را نموده، تا امر تمام به انجام رسد. ولی باید دانست که تلاش و حرص زیاد در کسب رزق و تحصیل معاش موجب زیادتی رزق نشود، و همان طور که کثرت حرص در کسب مذموم است نیز به کلی وجود خود را مهمل و معطل واداشتن از کسب و اهتمام به امور دنیوی و انجام امر معاش مذموم است. کما قال فی القدسی: « لایرزق عبادی إلاّ بکدّ الیمین و عرق الجبین، إلاّ طالب العلم » [۲] . ---------- [۱]: ۱ - غررالحکم، ص ۳۹۶. [۲]: ۲ - بسنجید: تفسیر النسفی، ج ۲، ص ۷. 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: دنیای جاودان حکیمی گوید: چیزی ارزنده تر از زندگی نیست و زیانی برتر وجود ندارد که آن چیز گرانبها را در غیر زندگی جاودانی خرج کنی. عمرو بن عبید و منصور دوانیقی در کتاب وفیات الاعیان آمده است: عمرو بن عبید روزی بر منصور وارد شد، او پیش از خلافت از دوستان وی بود و لذا منصور او را نزد خود نشاند و اکرام کرد و به او گفت: مرا موعظه کن. عمرو مواعظی چند مطرح کرد از جمله: این خلافت که اکنون در دست توست، اگر در دست دیگری می‌ماند به تو نمی رسید، پس بترس از شبی که پس از آن شبی نباشد. وقتی عمرو بن عبید خواست برخیزد منصور به او گفت: دستور داده‌ام ده هزار درهم به تو بدهند. ابن عبید گفت: نیازی به آن ندارم. منصور گفت: به خدا باید بگیری. ابن عبید گفت: به خدا نمی گیرم. مهدی پسر منصور حاضر بود. گفت: امیرالمؤمنین سوگند یاد می‌کند و تو هم سوگند یاد می‌کنی! عمرو به منصور رو کرد و گفت: این جوان کیست؟ منصور گفت: مهدی است پسرم که ولی عهد من است. عمرو گفت: لباس نیکان تن او کرده ای و بنامی که شایسته اش نیست نامیده ای و کاری به او سپرده ای که بیشترین نفعی که از آن به او می‌رسد این است به غیر آن مشغول باشد. سپس عمرو به مهدی روی کرد و گفت: ای برادر زاده! اگر عموی تو سوگند پدرت را بشکند، پدرت برای دادن کفاره از عموی تو قوی تر است. منصور به او گفت: نیازی داری؟ گفت: آری، دنبال من نفرستی برای اینکه به نزد تو آیم، تا اگر خواستم خودم بیایم. منصور گفت: در این صورت نمی آیی، ابن عبید گفت: حاجت من همین بود. او رفت و منصور در حیرت او بود و گفت: همه ی شما آهسته می‌روید به دنبال صید الا عمروبن عبید. وی در سال ۱۴۴ هجری زمانی که از مکه باز می‌گشت، در محلی به نام مران، از دنیا رفت. منصور در رثای او سرود. درود بر تو ای قبری که در مران قرار گرفته ای، قبری که مؤمنی حقیقی را در بر گرفته و یکتایی خدا را تصدیق و با قرآن بود. اگر این زمانه انسان شایسته را باقی می‌گذارد، ابوعثمان عمرو بن عبید را برای ما می‌گذاشت. صلی اللّٰه علیک من متوسد قبراً مررت به علی مران قبراً تضمن مؤمناً متحققاً صدیق (صدق) الاله و دان بالفرقان لو ان هذا الدهر ابقی صالحاً ابقی لنا عمرواً اباعثمان ابن خلکان گوید نشنیده‌ام خلیفه ای جز منصور که در رثای کسی شعر بسراید. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357