eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
55.1هزار عکس
40.9هزار ویدیو
1.8هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عزیز جان صبح بخیر من یه پست برای مادر همسرم فرستادم چون همسرم تاکید داره یک روز در میان مطلب بفرستم و هفته ای ۱ بار زنگ بزنم من ۴آذر عقد کردم و ۷شهریور نامزد هنوز خونه پدرم هستم ولی واقعا منظوری از فرستادن این پست من نداشتم که به مادر همسرم بر خورده سعی میکنم رابطم با ایشون هم عالی باشه من الان از بعد عقدم فقط ۱ بار اونم هفته بعد عقد رفتم خونه مادر شوهرم همسرم هفته ای ۵ بار خونه ما میاد ۲شب هم میمونه جالبه من اصلا نمیتونم خونه مادر شوهرم بمونم نه این که پدرم نزاره نه مادر همسرم نمیزاره اگر هم من ۱ماه بهشون زنگ نزنم خبری از من نمیگیرن ما خودمون خانواده خیلی با محبتی هستیم مادرشوهر جاری خواهر شوهر اصلا نداریم جاری های مامانم بهش میگن ابجی رابطه مون واقعا عالیه مهمونی خونه هم حداقل هفته ای ۱بار خانواده مادر یا پدرم میبینم ولی خانواده همسرم یه چیز فرمالیته هست که باید اجرا کنند واقعا ادم احساس معضب بودن داره این که همسرم میگه هر روز صبح پیام صبح بخیر بده به نظر من یه کار بیهودس که چی واقعا ادم مطالب اموزشی بفرسته الان واقعا من از همسرم خیلی راضی هستم ولی مادرشون بعضی وقتا اذیت میکنند ولی من تا حالا به مادرشون چیزی نگفتم مخصوصا به همسرم الان چند وقته به هیکل من گیر دادند که باید چاق بشی اونم جلو جمع جلو خواهر شوهرام و شوهراشون من قدم ۱۶۳ وزنم۵۱ هست واقعا هیکل ایده الی دارم درصورتی که خواهر شوهرام هم مثل من هستند من نمیدونم چرا نمیشه من خونه شوهرم بخوابم واقعا ۱ماه به ۱ماه شاید برم خونه مادر همسرم من دلم میخواد هفته ای ۱بار برم اونم باید از ۳روز قبل اعلام بشه بدون هماهنگی اصلا ناراحت میشن که برم فکر نکنیدا میخوان تدادک ببینن نه ماکارانی سالاد الویه میزارن جلوم ولی بدون هماهنگی ممنوع حتما من ۱بار سرکار بودم همسرم اومد اونجا ببینمش سرکارم نزدیک خونشون بود چون ماشین نداشت گفتم خودم میرسونمت رفتیم دم در خونه گفت خب امشب بیا شام اینجا منم قبول کردم ۴۵ دقیقه تو ماشین جلو در خونه مادرشوهرم منتظر موندم تا آماده بشن من بیام ما خودمون نوه ها عروس ها داماد ها کلید دارن اصلا از همون اول مادر منم کلید داده به همسرم ولی نمیدونم چرا اینطوری هستند سرکارخانم مشاور خانواده سلام ببینید شما وقتی ازدواج می کنید با یک فرد چه خانم چه آقا از دو فرهنگ متفاوت دو نگرش دو خانواده متفاوت هستید .شما با یک سری قوانین بزرگ شدید و همسرتون با یکسری قوانین دیگر بعد می آید با هم تشکیل خانواده می دهید و خود شما یک سری قوانین رو که با هم مشترک هستند رو اجرا می کنید حالا خانواده همسر شما فکر می کنم‌بیشتر زن سالاری است و قوانین خودش رو داره و شما تا جای که می توانید احترام بگذارید در زندگی زناشویی اول احترام به خودتون و همسرتان بعد خانواده ها به شما میگن چاق شو اشکال نداره یک‌لبخند بزنید و دیگر هیچ وقتی می گویند منزل ما قانون داره چه اشکال داره رعایت بشه نباید ناراحت بشوید سعی کنید یواش یواش با آن ها وفق پیدا کنید و به همین ترتیب با خودشون ارتباط بگیرید . وقتی مطالب آموزشی برای ایشون می فرستید احساس می کند دارید موضوعی رو بهشون آموزش و یاد آوری می کنید بهتر است همان سلام و صبح به خیر باشد عزیزم وقتی ازدواج می کنی با یک فرد پیمان می بندی و با یک خانواده و فرهنگ‌متفاوت با احترام رفتار کن در عینی که کاری که خودت دوست داری انجام می دهی به همسرت احترام بگذار ایشان شناخت بیشتری از مادر و خانواده اش دارد خیلی خوبه ک بااین لحن و محبت بشما یادآوری میکند چون خواهان ارتباط زیبا و صمیمی بین خانوادش و شماست شماهم همان نکات را رعایت کنید و از زندگیتون لذت ببرید موفق باشید https://eitaa.com/zandahlm1357
سوال سلام وقت بخیر من دوبار ازدواج کردم ،و از ازدواج اولم یه دختر ۶ ساله دارم، شوهر اولم ازدواج کرده و خانمش بچه رو رد کرده خودم ۳۰ سالمه شوهرم ۳۳ سالشونه ،نحوه آشناییم با همسرم هم فامیل دور بودن،با واسطه مادربزرگم اومدن خواستگاریم. طلاق شوهرم از زن اولش خیانت و رسوایی بوده، علت طلاق خودمم شوهرم خیانت میکرد و رفیق باز بود،۴سال برنامش این بود که ظهر پنجشنبه میرفت تا ظهر جمعه،مانع رفتنش که میشدم کتکم میزد ،خیلی شدید. بچه رو هم دادگاه میداد به من ولی خانوادم گفتن اگه بگیریش کسی نمیاد باهات ازدواج کنه. دیگه توافق کردیمو دادم بهشون ،۲ساله ازدواج کردم ،الان بچه پیش مادر شوهر سابقمه، شوهر دومم رو باهاش صحبت کردم و روز اول وجود این بچه رو پذیرفت،بعد که رفتیم سر زندگی ،گفت بچه تو حق نداره بیاد و بره و ممکنه وجودش بچه منو ناراحت کنه، با وجود اینکه من بچه ایشونو پذیرفتم، ولی اون منو اذیت میکنه و بعضی اوقات اسم بچه رو هم که میارم متحول میشه، اون میاد پیشم ملاقات و همه دلخوشیش منم، چون پدرشو هم ازش گرفتن و بهش بی توجهی میشه، بچه من دختر و بچه شوهرم پسره و جفتشون ۶ ساله هستن. خواسته شوهرم اینه که من قید دخترمو بزنم،من چیکار باید بکنم؟ سرکار خانم مشاور خانواده سلام ببنید بیشتر مشکلاتی که بعد از تجردد زوجین دچار می شوند همون بچه ها هستند و دیدی که نسبت به زندگی تیره شده ،شما از همسرت بخواه که برای آزمایشی چند ماه مثلا ۳ ماه دخترت پیش شما باشد و نحوه رفتار شما رو بسنجد، نسبت به دو کودک و شما هم سعی کن اصلا فرق بینشون‌نگذارید. جون هر دو کودک از سمت والدین خود ضربه روحی خورده اند. چون بی گناهان همین کودکان طلاق هستند. این درخواست خودتون رو در آرامش و در فرصت مناسب بیان کنید و اگر جواب منفی شنیدید عصبانی نشده بلکه با حفظ خونسردی ازش بخواهید چند روز روی پیشنهاد شما فکر کند و این رو در نظر بگیرد که مادر هستید و هر دو رو درک می کنید وقتی شما آرامش داشته باشی بهتر می توانی جواب بگیری ،در همین‌حین بیشتر به همسرت توجه کن و در کنارش باش بذار دلش گرم‌بشه و دیدش نسبت به شما بهتر دو طرف سختی دیده اید فکر نکنید ایشون روی لجبازی می گوید نه بر عکس نگران است شما باید اعتماد رو جلب کنید سوال دیگر کاربر گرامی👇 ممنون از شما ولی ایشون میگن ،حتی حق نداری بغلش کنی دخترتو. یا حتی اسمشم که میاد یه جوری متاثر میشه ، من به بچه ایشون حتی بیشتر توجه دارم ولی ایشون به تفاوت بچه ها توجه نداره ،میگه فقط برای خودم باشی و نمیتونم طاقت بیارم که تو بچه داری و به اونم باید توجه کنی.من خیییلی زیاد به شوهرم توجه دارم و خیلیم بهشون علاقه نشون میدم ،ولی هرچقدر محبت میکنم تشنه تره. در مورد بچه هم وقتی باهاش صحبت میکنم متقاعد میشه و میگه باشه ،ولی بعد یه مدت که میگذره ،دوباره تا حرفشو میزنم ،دعوام میکنه، منم از این رفتارش میترسم بچه رو وارد زندگیم کنم ،میترسم بچم آسیب ببینه ،که وارد یه اوضاع متشنج بشه. مثلا دوهفته دیگه تولدشه ،مادرم گفت خودم واسش تولد میگیرم،وقتی بهش گفتم ،ناراحت شد و گفت چرا بیخیالش نمیشی و چرا میخای تولد بگیری. کار نمیزاره بکنم ،پولمم نمیده که مبادا خرج بچم بشه،با وجود اینکه قبلا که کار میکردم،خرج بچه خودشم میکردم، الانم قالی میبافم،گفتم عید که قالیم تموم شد ،واسه بچه ها خودم همه چیز میخرم، اصلا احساسی نشون نداد که بفهمم خوشحال شد یا ناراحت، گفت به من چه . مشاور👇عزیز سلام عزیزم علت رفتار همسرت همون موردی که باعث طلاقش شده و نگران شما باید مجابش کنی که من مادر هستم و دخترم را دوست دارم و الان که تولدش است باید در کنارش باشم حتی همه باهام‌ بیاید چه اشکالی داره همون جور که وظایفی در قبال شما ها دارم در قبال فرزند خودم‌هم دارم بهش بگید خوبه من هم بگم فقط من و بچه شما نباید باشه چه حسی بهت دست می ده . همه رو با آرامش و لفظ خوب بگو https://eitaa.com/zandahlm1357
سوال سلام و خسته نباشید خودم ۱۶ و همسرم ۲۲ راهیانور بودیم که،اونجا دیده بودن منو و بعد از اینکه از راهیان برگشتیم بعد دو هفته اومدن خواستگاری و بعد از کلی تحقیق و سه جلسه صحبت کردن جواب مثبت دادم من هفت ماهه که عقد کردم همسرم خیلی مهربونه خیلی من یه کارایی در گذشته انجام دادم که به شوهرم گفتم و هروقت یه بحثی بینمون بع وجود میاد همسرم از اون کارا اسم نمیبره ها فقد میگه کارایی که کردی و ... چن وقت پیش مامان من نبودن و رفته بودن مسافرت و من به دختر خالم گفته بودم بیاد پیشم و دختر خالم هم به دوسش گفته بود و اونم اومد خونه ما و شوهرم خیلی ناراحت شد که چرا از من اجازه نگرفتی اون دوست دختر خالت اومده خونتون و کلی ناراحت شد ولی من بازم حرف زدم باهاش و گفتم از این به بعد تکرار نمیشه دیگه. امروز یکی از دوستام اومده بود،پیشم و همسرم ناراحت شده که چرا به من نگفتی و.... قبل ازدواجمون خیلی گیم نت ‌ (بازی اینترنتی) میرفته ولی بعد ازدواج دیگه اصلا نرفته باهاش تماس گرفتم کلی ناراحته که من از این به بعد مثل شما هرکاری بخوام میکنم و گفت میرم گیم نت از این به بعد واقعا نمیدونم چیکار کنم یه جورایی خسته شدم که همش سره مسائل کوچیک بحث میکنیم و من همیشه کوتاه میام و صبر میکنم و معذرت خواهی میکنم چون طاقت ناراحتیشو ندارم کمکم کنید چیکار کنم واقعا خودمم نمیدونم چرا راجب گذشته ام بهش گفتم خـیلی پشیمون خــیلی هیچ کدوم تجربیات گذشته ام مورد خاصی ندارند ولی شوهرم دوست داره بهش بگم من در مورد گذشته کاملا بهش،اطمینان دادم که اون مشکل دیگه پیش نمیاد و خودشم اینو میدونه من فقط یه داداش مجازی،داشتم که بهش گفتم البته من خیلی احمقم که خودمو توجیه میکردم 😔😔😔 من سعی کردم در بیشتر موارد اعتمادشو جلب کنم و موفق بودم ولی بعضی اوقات که یه بحثی بینمون پیش میاد خیلی اذیت میشم اینم بگم که همسرم واقعا خیلی مهربونه چشم پاکه. خیلی زحمت کشه و براش پول حلال دراوردن خیلی مهمه همش سعی میکنه خوشحالم کنه فقد همون بحثای کوچولو رو نمیدونم چیکار کنم سرکارخانم مشاور خانواده سلام وقت به خیر اولا که بارها عنوان کردیم اگر گذشته مشکل آفرین نداشتید هیچگاه برای همسرتان تعریف نکنید دوم‌اینکه فقط مسایلی از قبیل طلاق و موارد قضایی رو از اول بگوید که بعد مشکل ساز نشود سعی کنید اگر مسایلی که خود شما توش مقصر بودید یک عذرخواهی کنید و تمام و یا با هم بنشینید و در کمال خونسردی گفتگو کنید ولی هرگز مدام معذرت خواهی نکنید برای اینکه دوستش دارید خوب ایشون هم باید شما رو دوست داشته باشد یعنی یک رفتار متقابل حالا ایشون مایل است قبل از هر کاری باهاش مشورت و نظر خواهی کنید خوب کار سختی نیست انجام دهید که در آخر از بحث و عذر خواهی جلوگیری شود . مسایل کوچک از سوء تفاهم های بسیار ریز به وجود می آید همین که بهش گفتید حالا سر هر مسئله کوچک اگر منظوری هم نداشته باشد شما احساس می کنید دارد و یا همسرت تق به تقی یادآوری غیر محسوس دارد به عقیده بنده بنشینید و یکبار برای همیشه درباره مورد گفته شده باهاش صحبت کنید و بخواهید هر دو فراموش کنید ،گرو کشی در زندگی زناشویی یک سم است حالا که تو اینکار رو کردی من هم اون کار رو می کنم بزرگترین اشتباه است زندگی تکمیل شدند است تبدیل من به ما. موفق باشید https://eitaa.com/zandahlm1357