eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
55.1هزار عکس
40.9هزار ویدیو
1.8هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته ها: در آیات قبل خداوند فرمود: اگر بخواهیم چشم را نابینا و قیافه‌ها را دگرگون می‌کنیم؛ این آیه نمونه ای از این دگرگونی را در مورد سالمندان بیان می‌کند. «ننکّسه» از «تنکیس» به معنای واژگون کردن و مراد از آن بازگشت انسان به حالت کودکی است. علمش به جهل و فراموشی تبدیل می‌شود، قدرتش رو به ضعف می‌رود و سعه ی صدرش به زود رنجی می‌رسد، حسّاسیتش زیاد و اشکش روان می‌شود. فرصت طلایی جوانی را از دست ندهید، همیشه شاداب و فارغ نخواهید بود و قدرت و توانایی شما همیشگی نیست. در حدیث می‌خوانیم: پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بدان: جوانیت را قبل از پیری، سلامتت را قبل از بیماری، بی نیازیت را قبل از فقر، زندگیت را قبل از مرگ و فراغتت را قبل از گرفتاری. (۹۴) چنین گفت روزی به پیری جوانی که چون است با پیریت جوانی بگفتا در این نامه حرفی است مبهم که معنیش جز وقت پیری ندانی تو به کز توانایی خویش گویی چه می‌پرسی از دوره ناتوانی متاعی که من رایگان دادم از دست تو گر می‌توانی مده رایگانی پیام ها: ۱- عمر طولانی به دست خداست. «و مَن نعمّره» ۲- سنّت خداوند بر آن است که پیری همراه با شکستگی باشد. «نعمّره ننکّسه» ۳- انسان هم باید به فکر از دست رفتن نعمت‌ها باشد، «طمسنا، مسخنا» و هم به فکر ضعیف شدن آنها. «ننکّسه فی الخلق أفلا یعقلون» ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
«۶۹» وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِینٌ و ما به او (پیامبر) شعر نیاموختیم و سزاوار او نیز نیست، آن (چه به او آموختیم) جز مایه ی ذکر و قرآن روشن نیست. نکته ها: یکی از تهمت‌هایی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌زدند، علاوه بر ساحر و مجنون و کاهن بودن، تهمت شاعر بودن بود، در حالی که: شعر بر خاسته از تخیل است، بر خلاف وحی. شعر بر خاسته از عواطف و احساسات است، بر خلاف وحی. شعر معمولاً آمیخته با اغراق است، بر خلاف وحی. گرچه قرآن دارای جملاتِ موزون و مقطّع همچون شعر است، امّا عنصر اصلی شعر که تخیّل است، در قرآن راهی ندارد. البتّه در مورد شعر و شاعری تندروی و بی انصافی شده و توجّهی به شاعران متعهد نشده است، در حالی که شعر در جای خود بسیار سازنده و اثر گذار است و علاوه بر آنکه شاعران متعهدی همچون حسان و فرزدق و دعبل مورد توجّه و عنایت امامان معصوم بوده اند، از آن بزرگواران مجموعه شعرهایی نیز به دست ما رسیده است. (۹۵) قرآن، جز ذکر نیست. «اِن هو الاّ ذکر» ذکر قدرت و قهر خدا، یاد الطاف و نعمت‌های او، یاد عفو و مغفرت او، یاد سنّت‌ها و قوانین او، یاد انبیا و اوصیا و اولیای او، یادی از تاریخ‌های پر عبرت، یادی از عوامل عزّت و سقوط امّت ها، یادی از نیکوکاران و هدایت شدگان، یادی از تبه کاران و کافران و فاسقان و مجرمان و ستمگران و عاقبت آنان، یادی از اخلاص ها، ایثارها، شجاعت ها، انفاق ها، صبرها و پایان نیک آن، یادی از قتل ها، شکنجه ها، اذیّت ها، تهمت ها، تحقیرها، حقّ کشی‌ها و به استضعاف کشیدن‌ها و عاقبت شوم مستکبران، یادی از اوامر و نواهی و مواعظ و حکمت ها، یادی از آفریده‌های آسمانی و زمینی و دریایی، یادی از آینده تاریخ و پیروزی حکومت حقّ و پر شدن جهان از عدل و داد و محکومیّت ظلم و ستم، یادی از برزخ و معاد و حوادث قبل از قیامت و چگونگی صحنه‌های قیامت و خطرات دوزخ و نعمت های بهشتی. آری، تمام قرآن به نحوی تذکّر و یادآوری است. «اِن هو الاّ ذکر» پیام ها: ۱- در قرآن، سخن از نفی ارزش شعر برای عموم نیست، بلکه سخن از نفی شعر از شخص پیامبر است. «و ما علّمناه الشعر» ۲- خداوند از تهمت به انبیا دفاع می‌کند. «و ما علّمناه الشعر» ۳- ندانستن شعر به ارشاد مبلّغ ضرری نمی زند. «و ما علّمناه الشعر» ۴- رشدهای نابجا و فضاهای فرهنگی غلط شما را متزلزل نکند. (در زمان پیامبر مسأله شعر جایگاهی بیش از متعارف داشت و شعر و شاعری در رأس امور بود. این آیه ابّهت آن را شکست. ) «و ما علّمناه الشعر» ۵ - طبع شعر از سوی خداوند است. «ماعلّمناه الشعر» ۶- معلّم پیامبر، خداوند است. «علّمناه» ۷- هر علمی، برای هر کس سزاوار نیست. «و ما ینبغی له... » ۸ - قرآن، مایه تذکّر و یادآوری است. «اِن هو الاّ ذکر» ۹- محتوای قرآن مطابق با فطرت انسان است و قرآن وجدان انسان و فطرت غبارآلود او را بیدار می‌کند. «اِن هو الاّ ذکر» ۱۰- قرآن، کلامی روشن و قابل فهم و استدلال است. «قرآن مبین» ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
«۷۰» لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ (این قرآن برای آن است که) تا هر کس زنده (دل) است، هشدارش دهد و (حجّت را بر کافران تمام کند) و گفتار خدا درباره آنان محقّق گردد. نکته ها: حیات چند نوع است: ۱- حیات نباتی. «یحیی الارض بعد موتها» (۹۶) خداوند زمین را (با رویاندن گیاهان) زنده می‌کند. ۲- حیات حیوانی. «کنتم امواتا فاحیاکم» (۹۷) شما مرده بودید پس او شما را زنده کرد. ۳- حیات فکری. «دعاکم لما یحییکم» (۹۸) پیامبر شما را به چیزی دعوت می‌کند که (دل‌های مرده) شما زنده می‌کند. ۴- حیات اجتماعی. «و لکم فی القصاص حیاة» (۹۹) حیات (سیاسی و اجتماعی شما که در سایه امنیّت بدست می‌آید) در قصاص و انتقام به حقّ است. ۵ - حیات قلبی و روحی. «لیُنذر مَن کان حیّا» (آیه مورد بحث) قرآن افرادی را که دارای دل‌های زنده و روح‌های پاک و آماده اند هشدار می‌دهد. آری، مؤمنان انسان‌های زنده دل و برخوردار از حیات واقعی و معقولند وکافران همچون مردگان محروم از حیات واقعی. بر اساس روایات، منظور از «حیّاً» انسان عاقل است. (۱۰۰) مسئله قهر حتمی خداوند بر کافران که در این آیه با جمله «یحقّ القول علی الکافرین» آمده، در سوره زمر آیه ۷۱ نیز مطرح است: «و لکن حقّت کلمة العذاب علی الکافرین» هشدارهای قرآن از سرچشمه علم الهی است. هشدارهای قرآن متنوّع، معروف و حکیمانه است. هشدارهای قرآن همراه با بشارت و شیوه‌های ابتکاری است. هشدارهای قرآن همراه با نمونه‌های عینی در زمین و زمان است. انذار دهنده در این آیه «لینذر»، هم می‌تواند قرآن باشد، هم می‌تواند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باشد که در آیه قبل مطرح بود. پیام ها: ۱- هشدارهای قرآن، مایه ی تذکّر و تنبّه است. «اِن هو الاّ ذکر... لینذر» ۲- نشانه ی زنده دلی، پذیرش هشدارهای قرآن است. «لینذر من کان حیّا» ۳- هدایت پذیری از قرآن، در انحصار قوم و نژاد خاصّی نیست. «لینذر مَن کان حیّاً» ۴- هدف از وحی و بعثت انبیا، بیداری و هوشیاری زنده دلان و اتمام حجت با مرده دلان است. «و یحقّ القول علی الکافرین» ۵ - در سنگدلان حتّی کلام خداوند اثر ندارد. «مَن کان حیّاً» ۶- کفّار و کسانی که حقّ را نپذیرند، مردگانی بیش نیستند. (در برابر «مَن کان حیّاً»، «الکافرین» آمده است. ) ۷- وعده قهر الهی برای کافران، کلام قطعی خداست. «یحقّ القول علی الکافرین» انسان بسته می‌شد. «ذلّلناها لهم... و منها یأکلون» اگر همه ی حیوانات وحشی بودند، بسیاری از سفرها انجام نمی گرفت. «ذلّلناها لهم فمنها رکوبهم» لباس انسان نوعاً از حیوانات است. از پشم، صنعت قالی و پتوبافی و کارخانجات نساجی به راه می‌افتد. کفش انسان از پوست حیوانات است. برای استفاده از پوست حیوانات کارخانجات چرم سازی به راه می‌افتد و کیف و کفش و کلاه و... تولید می‌شود. غذای انسان از شیر و گوشت حیوانات است. «و لهم فیها منافع» نقش حیوانات در کشاورزی بسیار مهم است. (شخم زدن، آب کشی، کود طبیعی، مصرف علف‌های هرز، حمل بار و محصولات و کوبیدن خرمن از منافع حیوانات برای بشر است. «فیها منافع و مشارب» هم زمین ذلول است، «و الارض ذلولاً» (۱۰۱) و هم حیوانات، «ذلّلناها» امّا انسان که به هر دو محتاج است، طاغی است. «انّ الانسان لیطغی» (۱۰۲) ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
۱- هر چیزی دارای فایده و برای هدفی آفریده شده است. «منها رکوبهم و منها یأکلون» ۲- گیاه خواری مورد مدح اسلام نیست و در مورد مصرف گوشت سفارش شده است. «ومنها یأکلون» ۳- شیر، نعمت ویژه ای است که باید برای آن شکر کرد. (با اینکه شیر جزو منافع حیوانات است، ولی نام آن به خصوص برده شده «مشارب» تا نشانه ویژگی آن باشد. ) «و لهم فیها منافع و مشارب» ۴- شکر، نتیجه ی معرفت است. اگر سرچشمه نعمت‌ها را بشناسیم، سپاسگزار او خواهیم بود. «خلقنا، ذللناها - أفلا یشکرون» ۵ - با سؤال، فطرت‌ها و عواطف خفته را بیدار کنیم. «اولم... - أفلا یشکرون» «۷۴» وَاتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لَّعَلَّهُمْ یُنصَرُونَ و به جای خداوند (یگانه) خدایانی را (به پرستش) گرفتند، به این امید که یاری شوند. «۷۵» لَایَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُّحْضَرُونَ (در حالی که آن) خدایان، توان یاری آنان را ندارند ولی این بت پرستان برای آن بت‌ها لشگری آماده اند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
صآیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفه ای (بی مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویی آشکار شده است. «۷۸» وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِ الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: چه کسی این استخوان‌ها را در حالی که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ «۷۹» قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِ ّ خَلْقٍ عَلِیمٍ (به او) بگو: همان کسی که بار اول آنها را آفرید، (بار دیگر) آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفرینشی آگاه است. «۸۰» الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (اوست) آن که برای شما از درخت سبز، آتش آفرید پس هرگاه بخواهید از آن آتش می‌افروزید. نکته ها: یکی از مشرکان، قطعه استخوان پوسیده ای را در برابر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خورد کرد و بر زمین ریخت و گفت: چه کسی این استخوان‌های پوسیده را زنده می‌کند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد. (۱۰۳) مقصود از درخت در این آیه، دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عرب‌ها با زدن یکی به دیگری جرقه تولید می‌کردند، درست مانند کبریت‌های امروزی. (۱۰۴) تهیه آتش از درخت سبز، مثالی است که عوام می‌فهمند ودانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژی در درخت، راه علمی آن را به دست می‌آورند. «من الشجر الاخضر نارا» «خصیم مبین» هم نشانه قدرت خداوند است که از نطفه ای پست و کوچک انسانی با اراده و با شعور و قدرتمند آفریده و هم نشانه فراموشکاری و غرور انسان است که به صاحب نعمت خود پشت کرده و با قدرتی که خداوند در اختیار او قرار داده به مجادله و مخاصمه با او می‌پردازد. خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسی موجودی فراموشکار معرفی می‌کند، از جمله: ۱- آفریدگار خود. «نسوا الله» (۱۰۵) ۲- آفرینش خود. «نسی خلقه» (۱۰۶) ۳- هویت خود. «تنسون انفسکم» (۱۰۷) ۴- روز حساب. «نسوا یوم الحساب» (۱۰۸) ۵ - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به» (۱۰۹) ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
پیام ها: ۱- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشی نمی کند. «أولم یر الانسان... خصیم» ۲- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت می‌کند. «من نطفة» ۳- بدتر از اصل خصومت با حق، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خصیمٌ مبین» ۴- ستیزه جوئی انسان با خدا، دور از انتظار و شگفت آور است. «فاذا هو خصیمٌ» (کلمه «اذا» برای کار غیر منتظره به کار می‌رود. ) ۵ - نقل و بیان افکار باطل برای پاسخگوئی به آن مانعی ندارد. «ضرب لنا مثلاً» ۶- ریشه ی پاره ای از اشکالات در مورد قدرت خداوند، توجّه نکردن به نمونه‌های مشابه و فراموش کردن سوابق است. «و نسی خلقه» ۷- منکران معاد برهان ندارند، هر چه هست استبعاد است. «مَن یحیی العظام» ۸ - آزادی در اسلام به قدری است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را می‌زنند. «مَن یحیی العظام» ۹- سؤال مانعی ندارد و آن چه بد است انگیزه‌های لجوجانه و مغرورانه است. «مَن یحیی العظام» ۱۰- ریشه ی بعضی از اشکالات عقیدتی، مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَن یحیی العظام» ۱۱- شبهات عقیدتی باید پاسخ داده شود، گرچه القای شبهه از یک نفر باشد. «قال... قل» ۱۲- معاد جسمانی است. «یحیی العظام» ۱۳- زنده شدن مردگان به دو چیز نیاز دارد: قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسان‌ها و علم او به ذرّات پخش شده در خاک. این آیه به هردو اشاره می‌کند. «أنشأها اوّل مرّة» نشانه ی قدرت او و «هو بکلّ خلق علیم» نشانه ی علم اوست. امکان معاد در طول تاریخ، هیچ کس دلیل علمی بر نبودن معاد نیاورده است. تنها چیزی که مخالفان معاد زمزمه می‌کنندآن است که مگر می‌شود انسانِ مرده ای که ذرّاتش پوسیده و پخش شده است بار دیگر زنده شود؟ آیا این محال نیست؟ پاسخ عقل و قرآن آن است که بدون شک و تردید این کار شدنی است؛ زیرا اولاً دلیلی بر ردّ آن نیست وثانیاً در هر شبانه روز نمونه‌هایی از زنده شدن مردگان را به چشم خود می‌بینیم. گرچه استدلال‌های ما از قرآن است، ولی قرآن فکر و عقل ما را دعوت به اندیشه می‌کند و می‌گوید: آیا کسی که نمونه‌های کارش را روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده می‌کنید، باز جایی برای استبعاد و انکار وعده او وجود دارد؟! امام جواد علیه السلام می‌فرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونه ای است که مردن و زنده شدن را برای ما قابل درک می‌کند. آری! مرگ شبیه یک خواب طولانی و عمیق است. بهار و پائیز درختان، نمونه ی دیگری از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر می‌خوانیم: خداست که بادها را می‌فرستد تا ابرها را برانگیزد و آن را به مناطق مرده روانه می‌کند و پس از باریدن، آن دیار مرده را زنده می‌کند، سپس می‌فرماید: «کذلِکَ النُّشور» (۱۱۰) یعنی زنده شدن مردگان هم مانند زنده شدن درختان و گیاهان است. در جای دیگر می‌فرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَةً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (۱۱۱) ما به واسطه ی باران سرزمین مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت. بنابراین، نمونه‌های زنده شدن در آفرینش و جهان هستی هر روز و شب و هر سال و فصل در برابر چشم ما است و مسأله زنده شدن مرده (با آن همه عظمت) را برای ما ساده و ممکن جلوه می‌دهد. نمونه‌های دیگر برای امکان معاد قرآن برای اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالی نیست، نمونه‌های فراوانی را بیان می‌کند، ... ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
ب: حضرت عُزیر علیه السلام (۱۱۳) در سفری از کنار آبادی خراب شده ای عبور می‌کرد، از روی تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده می‌کند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا مانده ای؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز. خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستی، به الاغی که سوارش بودی و غذایی که همراه داشتی نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده، پوسیده و متلاشی شده، ولی غذایی که باید بعد از یکی دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهداری شده است، حالا برای اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینی نگاهی به همین استخوان‌های پوسیده ی الاغ کن که در جلو چشم تو آن را از زمین بلند و گوشت، پوست و روح را به او بر می‌گردانیم تا برای آیندگان نشانه ودرسی باشد. آن حضرت زمانی که زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذای صد ساله را دید گفت: می‌دانم که خدا بر هر کاری قدرت دارد. (۱۱۴) ج: حضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایی می‌گذشت، لاشه ای را دید که گوشه ای از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکی قرار داشت و حیوانات دریایی و صحرایی و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّه ای از آن را یک نوع حیوانی می‌خورد. همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟ (در حالی که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانی گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من نداری؟ گفت: چرا ولی با مشاهده ی عینی، آرامش دل پیدا می‌کنم. آری، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام می‌کند، ولی تجربه و مشاهده دل را اطمینان می‌بخشد. خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالای چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار می‌گیرد و به شکل پرنده ی اوّل ساخته می‌شود. حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرنده‌ها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهی بود، به هم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. (۱۱۵) ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
آری، خداوند برای امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهای ابتدایی و متوسطه قبول شده اند، مرحله ی بالاتری دارد و آنان را به آزمایشگاه‌های مخصوص خود در نظام هستی می‌برد، ولی برای کسانی امثال ما که از پلّه‌های اوّل هم بالا نرفته ایم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت (باطن عالم) و یقین خبری نیست. بنابراین وسوسه ی منکران معاد در دو چیز است: اوّل اینکه آیا می‌شود استخوان پوسیده زنده شود؟ «وقالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَدیدا» (۱۱۶) می‌گویند: آیا هنگامی که ما استخوان‌های پوسیده و پراکنده ای شدیم، دگر بار آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟! دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوان هایِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسی انجام خواهد گرفت؟ «فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذی فَطَرکم اوّلَ مَرّة» (۱۱۷) می‌پرسند چه کسی دوباره ما را برمی گرداند؟ به آنها بگو: همان خدایی که بار اوّل شما را آفرید. کسانی که اینقدر بهم پیوستن اجزای متلاشی مردگان و زنده شدن آنها را بعید می‌دانند، چرا در اصل آفرینش شکی ندارند؟ اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکل تر است! اگر یک کارگر ساده خشت مال بگوید که من خشت خودم را خرد می‌کنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازه ای می‌سازم، آیا اینقدر تعجّب می‌کنند؟! اگر کسی که هواپیما می‌سازد بگوید: من این هواپیما را باز می‌کنم و درهم می‌ریزم و دوباره می سازم، آیا باید در سخن او شک کرد؟ هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسی که کار مشکلی انجام داد، کار آسان تر را هم می‌تواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بی نهایت او هیچ چیز مشکل نیست. ) به سراغ قرآن می‌رویم که در این زمینه می‌فرماید: او خدایی است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز می‌آورد و باز آوردن حتی در نظر شما آسان تر است. «هُو الّذی یَبدؤا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه» (۱۱۸) باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بی جان، موجودات جاندار و بی جان ساخته می‌شود: ۱- گاو علف می‌خورد و از ذرّات علف شیر بیرون می‌آید. ۲- انسان قطعه نانی میل می‌کند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و... ساخته می‌شود. ۳- مَشک دوغی را مکرر تکان می‌دهید، سپس ذرّات پخش شده چربی همه یکجا و بر روی آن جمع می‌شود. چگونه قبول می‌کنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد و شما بتوانید با حرکتی که به مشک می‌دهید ذرّات پخش شده ی چربی را جمع نمایید، امّا همین که می‌شنوید خدا زمین را حرکت می‌دهد؛ «اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها» (۱۱۹) و ذرّات استخوان‌های پوسیده ی ما را از هر جایی که باشد یک جا جمع می‌کند، قبول نمی کنید؟ در پایان این بحث، چند آیه ی ساده و کوتاه را متذکّر می‌شوم، از جمله: * «کما بَدَأکم تَعُودون» (۱۲۰) همان گونه که شما را در آغاز پدیدآورد، زنده می‌کند. * «و لَقَد عَلِمتُم النَشأةَ الاُولی فَلولا تَذَکّرون» (۱۲۱) ای منکران معاد! شما که به آفرینش نخستین آگاهی دارید، پس چرا پند نمی گیرید و باز لجاجت می‌کنید؟ * «فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق یَخرُجُ من بَین الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه علی رَجعِه لَقادِر» (۱۲۲) باید انسان بنگرد که از چه خلق شده، از آبی جهنده آفریده شده که این آب جهنده از میان کمر و دنده‌ها بیرون می‌آید. آری، خدایی که شما را از چنین آبی آفرید از برگردانیدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
* «ألَیس ذلِکَ بِقادرٍ علی أن یُحیِی المَوتی» (۱۲۳) آیا خدایی که شما را از نطفه آفرید، نمی تواند دوباره مردگان را زنده کند؟ * «أفَعَیِینا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فی لَبسٍ من خَلقٍ جَدید» (۱۲۴) مگر ما از خلقت اول وامانده شدیم که (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم) ولی با این همه دلائل روشن، باز از خلقت جدید در شک و شبهه افتاده اند. * «أوَلَم یَروا انّ اللّه الّذی خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ علی أن یَخلُقَ مِثلَهم» (۱۲۵) آیا مشاهده نمی کنند خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، می‌تواند مثل ایشان را نیز بیافریند؟ * «أوَلا یَذکُر الانسان أنّا خَلقناه من قَبل و لم یَکُ شَیئا» (۱۲۶) آیا کسی که معاد را باور ندارد به یاد ندارد که ما از اوّل او را آفریدیم در حالی که هیچ نبود؟ چون بنای این نوشتار بر فشرده گویی است، بنابراین از نمونه‌های دیگری که در قرآن آمده و از ماجراهایی نظیر داستان اصحاب کهف که بیدارشدن یک عدّه جوانمرد خداشناس بعد از ۳۰۹ سال خواب است، صرف نظر می‌کنیم. «۸۱» أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ آیا کسی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، توانا نیست که مثل آنها را بیافریند؟ آری، (می تواند) و او آفریدگار بسیار داناست. نکته ها: انسان مرکّب از جسم و روح است؛ جسم انسان با مرگ متلاشی می‌شود و در حال حیات نیز دائماً در حال تغییر است، ولی روح و شخصیّت انسان ثابت است. در قیامت روح انسان همان روح دنیوی است، ولی جسم انسان در قالبی مشابه قالب جسم دنیوی او می‌باشد. «یخلق مثلهم» پیام ها: ۱- گاهی باید سؤال را با سؤال و یا با چند جواب، پاسخ داد. «مَن یحیی العظام... أولیس الّذی... » ۲- سؤال راهی است برای بیدار کردن وجدان ها. «أو لیس الّذی... » ۳- در گفتگو با منکران، از مسائل کوچک آغاز کنیم تا به مسائل بزرگ برسیم. (ابتدا نطفه، سپس درختِ سبز و آنگاه آفرینش آسمان ها. ) «خلق السموات» ۴- چون که صد آمد نود هم پیش ماست. کسی که آسمان‌ها و زمین را آفرید می‌تواند انسان‌ها را هم بیافریند. «خلق السموات... بقادر» ۵ - کار او خلق کردن است، چه در دنیا و چه در قیامت. «هو الخلاّق» ۶- دلیل معاد، علاوه بر حکمت و عدالت الهی، داشتن قدرت و علم اوست. «هو الخلاّق العلیم» ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
«۸۲» إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ چون چیزی را اراده کند، فرمانش این است که بگوید: «باش» پس بی درنگ موجود می‌شود. «۸۳» فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِ ّ شَیْ ءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ پس منزّه است کسی که حاکمیّت و مالکیّت همه چیزی به دست اوست و به سوی او باز گردانده می‌شوید. نکته ها: از آن جا که ایمان به معاد باید بسیار جدی و قوی باشد، هر گونه شبهه زدایی از آن باید طوری انجام گیرد که ذره ای خلل در ذهن باقی نماند. خداوند در پاسخ کسی که استخوان پوسیده ای را خورد کرد و به زمین ریخت، چندین جواب داد که آخرین آن این آیه است. «انّما امره اذا... » تحقّق فرمان و اراده ی الهی زمان نمی خواهد، بلکه مثل یک نگاه است. «وما امرنا الاّ واحدة کلمح بالبصر» [۱] ---------- [۱]: ۱۲۷) سوره قمر، آیه ۵۰. خداوند حتّی نیاز به گفتن کلمه «کُن» ندارد، زیرا این خود نیاز است و در شأن او نیست، بنابراین مراد از کلمه «کُن» همان اراده و حکم اوست. به فرموده ی حضرت علی علیه السلام «لا بصوت یقرع و لابنداء یسمع» (۱۲۸). پیام ها: ۱- برای خداوند، آفرینش همه اشیا یکسان است. «اذا اراد شیئاً» ۲- خداوند در آفرینش، نه وسیله می‌خواهد نه کمک و نه کسی که موانع را برطرف کند. «کن فیکون» ۳- میان اراده ی خدا و انجام کار هیچ فاصله ای نیست. «کن فیکون» ۴- چگونه خدا را در برپایی قیامت عاجز می‌دانید؟ او از هر عجز و ناتوانی منزّه است. «فسبحان الّذی» ۵ - هم مالکیت هستی به دست اوست و هم بازگشت همه چیز به سوی اوست. «بیده ملکوت کلّ شی ء و الیه ترجعون» ۶- مرگ فنا و نیستی نیست، بلکه حرکت و بازگشت به سوی خداست. «الیه ترجعون» ۷- خداوند از اینکه موجودی بی فایده و بی هدف بیافریند منزّه است. «فسبحان الذی... الیه ترجعون» «و الحمد للّه ربّ العالمین» [۲] ----------پایان [۲]: ۱۲۸) نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357