eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سیره واقعی یک سالک الی الله استاد مجاهدی نقل می کنند : هنگامی كه حضرت آقای ره در قم اقامت داشتند با مسجد مقدس و (= در نزدیكی‌های روستای جمكران) بسیار مأنوس بودند. در آن زمان هنوز مسجد همان حالت قدیمی خود را داشت و معنویت عجیبی بر فضای آن حاكم بود و ایشان می فرمودند: مسیر عبور حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه – از زمینی كه مسجد مقدس جمكران در آن واقع است. هنوز روشن و عطرآگین است و جان آدمی را می‌نوازد و آدمی را به خضوع و خشوع وا می‌دارد برزمینی كه نشان كف پای تو بود سال‌ها سجده صاحبنظران خواهدبود كوه خضر نیز از اماكن مورد علاقه ایشان بود و در آن جا خلوت می‌كردند و به دعا و توسل می‌پرداختند. آن سال تصمیم گرفته‌بودند كه اربعینی را در كوه خضر سپری كنند و لذا ده روز پیش از فرا رسیدن ماه مبارك رمضان به كوه خضر رفتند و در اتاقی كه در آنجا بود ساكن شدند و ارتباطشان را جز با معدودی از دوستان قطع كردند. بعد از گذشت روزها آخرین روز از ماه مبارك فرا رسید و جناب آقای مجتهدی فرموده بودند كه در آخرین روز ماه مبارك مهمان آقای حاج میرزا یدالله غروی خواهم بود. حجت الاسلام غروی از علاقه‌مندان و اطرافیان حضرت آیت الله العظمی بودند و با آقای مجتهدی نیز الفتی دیرینه داشتند، منزل مسكونی ایشان درخیابان بهار بود و دوستان بعد از افطار برای دیدار آقای مجتهدی در آنجا جمع شده بودند و حضرت آقای مجتهدی پاسی از افطار گذشته بود كه آمدند. ایشان در مدت این چهل روز به خاطر روزه داری و غذای بسیار كمی كه مصرف كرده بودند و نیز به علت شب زنده ‌داری‌ها و ریاضات شرعی، به طور محسوسی لاغر و تكیده شده ‌بودند ولی طراوت وجودی شان بیشتر از پیش به نظر می‌رسید. پس از ورود به خانه و احوال پرسی از دوستان، دست و روی خود را در آب زلال حوضی كه در وسط حیاط بود شستشو دادند و بعد دستمالی از جیب پیراهن بلند عربی خود درآوردند و همین كه آن را باز كردند تا دست و روی خود را خشك كنند، حال ایشان منقلب شد! و انقلاب حال شان به خاطر مورچه‌ای بود كه در داخل دستمال دیده بودند! دستمال را آهسته جمع كرده و در جیب خود گذاشتند و فرمودند: « من ناخواسته این مورچه را از لانه خود دور كرده‌ام و آوارگی او را نمی‌توانم تحمل كنم! باید بروم! قبض او مرا آزار می‌دهد! » دوستان هر چه اصرار كردند كه شما خسته‌اید و تازه از راه رسیده‌اید، اجازه دهید تا با ماشین سواری شما را تا كوه خضر همراهی كنیم، نپذیرفتند و فرمودند: « تاوان این غفلت، پیاده رفتن به كوه خضر و پیاده برگشتن است! » حضرت آقای مجتهدی پیاده به كوه خضر رفتند و در جایی كه بیتوته می‌كردند مورچه را به لانه خود رهنمون شدند و پس از گذشت چند ساعت به قم بازگشتند.