✫⇠قسمت ۲۹
#فصل_یازدهم
خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل همه جا کرده بود. حاج آقایم هلاک بچه ها بود. اغلب آن ها را برمی داشت و با خودش می برد این طرف و آن طرف.
خدیجه از بغل شیرین جان تکان نمی خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. شینا هم برای خدیجه جان نداشت.
همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند شینا. حاج آقا مواظب بچه ها بود. من هم اغلب کنار صمد بودم. یک بار صمد گفت: «خیلی وقت بود دلم می خواست این طور بنشینم کنارت و برایت حرف بزنم. قدم! کاشکی این روزها تمام نشود.»
من از خداخواسته ام شد و زود گفتم: «صمد! بیا قید شهر و کار را بزن، دوباره برگردیم قایش.»
بدون اینکه فکر کند، گفت: «نه... نه... اصلاً حرفش را هم نزن. من سرباز امامم. قول داده ام سرباز امام بمانم. امروز کشور به من احتیاج دارد. به جای این حرف ها، دعا کن هر چه زودتر حالم خوب بشود و بروم سر کارم. نمی دانی این روزها چقدر زجر می کشم. من نباید توی رختخواب بخوابم. باید بروم به این مملکت خدمت کنم.»
دکتر به صمد دو ماه استراحت داده بود. اما سر ده روز برگشتیم همدان. تا به خانه رسیدیم، گفت: «من رفتم.»
اصرار کردم: «نرو. تو هنوز حالت خوب نشده. بخیه هایت جوش نخورده. اگر زیاد حرکت کنی، بخیه هایت باز می شود.»
قبول نکرد. گفت: «دلم برای بچه ها تنگ شده. می روم سری می زنم و زود برمی گردم.»
صمد کسی نبود که بشود با اصرار و حرف، توی خانه نگهش داشت. وقتی می گفت می روم، می رفت. آن روز هم رفت و شب برگشت. کمی میوه و گوشت و خوراکی هم خریده بود. آن ها را داد به من و گفت: «قدم! باید بروم. شاید تا دو سه روز دیگر برنگردم. توی این چند وقتی که نبودم، کلی کار روی هم تلنبار شده. باید بروم به کارهای عقب افتاده ام برسم.»
آن اوایل ما در همدان نه فامیلی داشتیم، نه دوست و آشنایی که با آن ها رفت و آمد کنیم. تنها تفریحم این بود که دست خدیجه را بگیرم، معصومه را بغل کنم و برای خرید تا سر کوچه بروم. گاهی، وقتی توی کوچه یا خیابان یکی از همسایه ها را می دیدم، بال درمی آوردم. می ایستادم و با او گرم تعریف می شدم.
یک روز عصر، نان خریده بودم و داشتم برمی گشتم. زن های همسایه جلوی در خانه ای ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. خیلی دلتنگ بودم. بعد از سلام و احوال پرسی تعارفشان کردم بیایند خانه ما. گفتم: «فرش می اندازم توی حیاط. چایی هم دم می کنم و با هم می خوریم.» قبول کردند.
در همین موقع، مردی از ته کوچه بدوبدو آمد طرفمان. یک جارو زده بود زیر بغلش و چند تا کتاب هم گرفته بود دستش. از ما پرسید: «شما اهل روستای حاجی آباد هستید؟!»
ما به هم نگاه کردیم و جواب دادیم: «نه.»
مرد پرسید: «پس اهل کجا هستید؟!»
صمد سفارش کرده بود، خیلی مواظب باشم. با هر کسی رفت و آمد نکنم و اطلاعات شخصی و خانوادگی هم به کسی ندهم. به همین خاطر حواسم جمع بود و چیزی نگفتم.
مرد یک ریز می پرسید: «خانه تان کجاست؟! شوهرتان چه کاره است؟! اهل کدام روستایید؟!» من که وضع را این طور دیدم، کلید انداختم و در حیاط را باز کردم. یکی از زن ها گفت: «آقا شما که این همه سؤال دارید، چرا از ما می پرسید. اجازه بدهید من شوهرم را صدا کنم. حتماً او بهتر می تواند شما را راهنمایی کند.»
مرد تا این حرف را شنید، بدون خداحافظی یا سؤال دیگری بدوبدو از پیش ما رفت. وقتی مرد از ما دور شد، زن همسایه گفت: «خانم ابراهیمی ! دیدی چطور حالش را گرفتم. الکی به او گفتم حاج آقامان خانه است. اتفاقاً هیچ کس خانه مان نیست.»
یکی از زن ها گفت: «به نظر من این مرد دنبال حاج آقای شما می گشت. از طرف منافق ها آمده بود و می خواست شما را شناسایی کند تا انتقام آن منافق هایی را که حاج آقای شما دستگیرشان کرده بود بگیرد.»
با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر دلواپسی ام برای صمد بود. می ترسیدم دوباره اتفاقی برایش بیفتد.
مرد بدجوری همه را ترسانده بود. به همین خاطر همسایه ها به خانه ما نیامدند و رفتند. من هم در حیاط را سه قفله کردم. حتی درِ توی ساختمان را هم قفل کردم و یک چهارپایه گذاشتم پشت در.
آن شب صمد خیلی زود آمد. آن وضع را که دید، پرسید: «این کارها چیه؟!»
ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «شما زن ها هم که چقدر ترسویید. چیزی نیست. بی خودی می ترسی.»
بعد از شام، صمد لباسش را پوشید.
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «می روم کمیته کار دارم. شاید چند روز نتوانم بیایم.»
گریه ام گرفته بود. با التماس گفتم: «می شود نروی؟»
با خونسردی گفت: «نه.»
گفتم: «می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه کار کنم؟!»
صمد اول قضیه را به خنده گرفت؛
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
عبدالرزاق کاشی ذیل کلمه مطلع در کتاب اصطلاحات مینویسد: مطلع مقام شهود متکلم هنگام تلاوت آیات قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ثروت اندوزی
به حکیمی گفتند: با اینکه هفتاد سال داری، باز مال اندوزی میکنی؟ گفت: انسان پس از مرگش ثروت را برای دشمنانش گذارد، به از آن است که در حیاتش محتاج به دوست شود.
شاعری از عجم همین معنا را به شعر درآورده است.
مال گرد آر در نشیمن خاک
تا در این کهنه خاک دان باشی
گر بمیری و دشمنان بخورند
به که محتاج دوستان باشی
ثروت
گفته شده: اگر ثروتمند باشی، هر ثروتی ثروت توست، و اگر فقیر باشی، حتی فرزندانت تو را قبول ندارند.
دانش، ثروت، کمال
به افلاطون گفتند: چرا مال و دانش جمع نشوند؟ گفت: به خاطر عزت کمال.
#کشکول_شیخ_بهاء
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🍂 🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۶ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۷
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 جنگ، تن به تن شده بود. تا جایی که دیگر گلوله نداشتیم. دشمن هنوز پشت سیل بند بود. به بچه ها گفتم: «عقب بکشید.»
عراقی ها روی سیل بند آمدند و دیدند داریم فرار میکنیم. از عقب ما را به رگبار بستند. یکی از بچه ها به نام جعفر فرحان اسدی جلوتر از من در حال دویدن بود که روی زمین افتاد. به او رسیدم، پرسیدم: «جعفر چی شد؟» گفت: «تیر خوردم!» تیر به پایش خورده بود. گفتم بلند شو هر طور شده خودت را نجات بده. دستم را گرفت و گفت تو را به خدا یک تیر توی سرم بزن، نگذار اسیر شوم.
گروه احمد شوش هم مهماتشان تمام شده و عقب نشسته بودند. احمد گفت: جعفر را بگذار روی دوش من. قوی و محکم بود. کمک کردم جعفر را روی دوشش انداختم. احمد مسافتی دوید و نفسش برید. جعفر از روی شانه اش افتاد؛ هیکلدار و سنگین بود. یک دستش را احمد شوش و دست دیگرش را من گرفتم. او را روی زمین کشیدیم و با خودمان آوردیم. نزدیکی جاده رحمت باقری و شکرالله افشار با یک وانت رسیدند. جعفر را انداختیم توی ماشین. آنها با خودشان یک قبضه خمپاره ۱۲۰ آورده بودند. گفتند عراقیها کجایند؟ میخواستند با خمپاره ۱۲۰ بزنند، ولی بلد نبودند. رحمت سربازی رفته و چیزهایی بلد بود، اما نتوانست از خمپاره استفاده کند. دو کیلومتر عقبتر، در پنج کیلومتری شهر، مقر خواهران سپاه بود. خودمان را به آنجا رساندیم. خواهرها آماده جنگ با نیروهای عراقی بودند. خانم رباب حورسی سلاح روی شانه داشت و مسئول آنجا بود به او گفتم ماندن شما در اینجا صلاح نیست. سریع برگردید عقب.
نمی پذیرفتند، گفتم: «اگر اینجا بمانید حتماً اسیر می شوید.» با اکراه قبول کردند. با عجله آنها را با وانتی که در اختیار خودشان بود و خودروی رحمت باقری به عقب فرستادیم. پای راستم آسیب دیده بود. با سر و روی خاکی و کثیف در حالی که از شلوارم یک لنگه مانده و آن هم پاره شده بود لنگان لنگان خودم را به دروازه شهر رساندم. بچه ها پراکنده شده بودند. پنج نفر از جمله مهدی محمدی همراهم بودند. گوشهایم خوب نمی شنید. از بس فریاد کشیده بودم صدایم در نمی آمد. گروهی از مردم با اسلحه و چوب و چماق و خنجر سر پلیس راه جمع شده و منتظر بودند دشمن بیاید با آنها درگیر شوند. یکی گفت: آقا خسته نباشید! فکر کردم جدی میگوید، گفتم: سلامت باشید. گفت: «ها، در رفتید؟»
چند نفر دیگر هم توهین کردند. می گفتند: «ترسوها، خائنها! چرا عقب نشینی میکنید؟ از دشمن فرار کردید؟» یکی گفت: «این هم پاسدارهایی که دلمان به آنها خوش بود!» مهدی محمدی یک باره زد زیر گریه. گفت: «ببین محمد، ببین اینها چه میگویند!» من هم بغضم ترکید، بدون اینکه جوابی بدهم، راهم را ادامه دادم. نعمت الله مکه بین جمعیت بود، آمد جلو، مرا در آغوش گرفت و بوسید.
جایی برای استراحت نداشتیم. مقر سپاه زیر آتش توپخانه دشمن بود. شب ها در خانه ها را باز میکردیم میرفتیم توی خانه ها چای، قند و شکر بر می داشتیم. توی لوله ها آب نبود، با آب توی سیفون چای درست میکردیم. اگر نان خشکی بود میخوردیم. بچه ها در مغازه ها را باز میکردند کنسرو و مواد غذایی بر میداشتند. برای صاحبان خانه ها و مغازه ها یادداشت میگذاشتند که ما از این اقلام استفاده کردیم، بعد از جنگ به سپاه مراجعه کنید. آن شب حمید مالکی گفت به خانه خاله ام برویم. آنها خانه ای تمیز و پر از خوراکی گذاشته و خانه را ترک کرده بودند. بچه ها ابتدا سراغ یخچال رفتند. یکی شان ملافه ای را تکه تکه کرد و با آن سلاح هایشان را تمیز کردند. توی خانه با کفش و پوتین بودیم. به حمید گفتم منزل خاله ات را به هم ریختیم جواب خاله را چه میدهی؟
بچه مؤدبی بود. گفت اشکال ندارد خاله ام مرا دوست دارد، ناراحت نمیشود.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
Part27_ خار و میخک.mp3
11.29M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 7⃣2⃣
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
چشم انتظاری متقاضیان جوانی جمعیت برای دریافت زمین سه ساله شد 🔹۵۷۰ هزار متقاضی طرح جوانی جمعیت برای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻ابزار جاسوسی
🔹 تکه سنگ جاسوس !
چند وقت پیش بود که حزب الله خبر از کشف یک دستگاه جاسوسی پیشرفته موساد در دل یک سنگ خبر داد. بر اساس گزارش مقاومت حزب الله، کشف و خنثی سازی این ابزار جاسوسی که در پوشش یک تکه سنگ در نوار مرزی بین لبنان و سرزمین های اشغالی کار گذاشته شده بود، به سرعت انجام گرفت و در طول چند ساعت به پایان رسید.
#ابزار_جاسوسی
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
حمله مرگبار با ربات به بیمارستان کمال عدوان غزه
🔹ارتش رژیم صهیونیستی بامداد امروز سهشنبه با حمله مرگبار با یک ربات بمبگذاری شده به محوطه بیمارستان کمال عدوان واقع در شمال نوار غزه، بار دیگر جنایت علیه مردم بیدفاع فلسطین را به نمایش گذاشت.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
💢 ترور ۳ قاضی در سوریه
🔹اسپوتنیک اعلام کرد که ۳ قاضی در اطراف جاده مواصلاتی «حماه» به «مصیاف» در سوریه هدف تیراندازی قرار گرفته و کشته شدهاند.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
💢 اطلاعات صدها شرکت بزرگ صهیونیستی هک شد
🔹 گروه سایبری حنظله با انتشار پیامی گزارش داد که اطلاعات بیش از هزار و ۵۰۰ شرکت بزرگ و معتبر صهیونیستی را هک کرده است.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آزمایش موشک بالستیک ضد کشتی چینی و هدف قرار دادن یک نمونه از ناو هواپیمابر آمریکایی که در بیابان های چین به عنوان هدف تمرینی نصب شده بود.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
💢 آغاز رزمایش عملیاتی «نصرالله» برای برقراری امنیت در مناطق کویری توسط یگانهای ویژه فراجا.....
🔹فرمانده یگان های ویژه پاسداران فراجا گفت: اجرای رزمایش عملیاتی نصرالله(۱) برقراری امنیت کویر و اهداف مهم این رزمایش ارتقاء توان عملیاتی یگان های تکاوری و برقراری هر چه بیشتر امنیت کویری می باشد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 تصاویر منتشر شده در رسانههای اجتماعی، جریان گدازههای آتشفشان کیلاویا یکی از فعالترین آتشفشانهای جهان در هاوایی آمریکا را نشان میدهد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
💢 ترور یکی از مسئولان ارشد نظام اسد توسط شورشیان
📌وزیر کشور در دولت انتقالی سوریه
🔹یکی از تیمهای ما توانست یکی از شخصیتهای ارشد وابسته به نظام سابق را از طریق کمینی در منطقه حیالقدم در دمشق از پای درآورد.
🔹طی درگیری، خودروی این مقام ارشد نظام سابق سوریه بهدلیل داشتن مواد منفجره دچار انفجار شد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
28.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 تبلیغات جعلی تسهیلات بانکی در فضای مجازی تلهای برای مشتریان بانکها
✍ سواستفاده از نام و نشان بانک ها و موسسات اعتباری در تبلیغات اعطای وام، روشی برای جذب مخاطب و کلاهبرداری است.
🔹تبلیغات جعلی تسهیلات بانکی در فضای مجازی تلهای برای مشتریان بانکها به حساب می آید که با هدف پولشویی یا کلاهبرداری انتشار می یابند. متأسفانه در این تبلیغات از نام و نشان بانک ها و شبکه بانکی سوءاستفاده می شود. لذا متقاضیان دریافت تسهیلات ضروری است از مجاری رسمی همچون وب سایت بانک ها، اطلاعات لازم درخصوص تسهیلات را جویا شوند.
🔹 آنچه در ادامه می بینید، حاوی توضیحاتی درخصوص ترفندهای کلاهبرداران در قالب تبلیغات جعلی تسهیلات بانکی در فضای مجازی و معرفی راه های مقابله با این تبلیغات است.
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
#لبیک_یا_خامنه_ای
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
منكرات در خانواده در محيط خانواده هم مى شود نهى از منكر كرد. در بعضى از خانوادهها حقوق زنان رعايت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منكرات اين هاست
امروز دست هايى تلاش مى كنند تا فساد را به صورت نامحسوس نه آن طورى كه شما در خيابان آن را ببينيد و بفهميد و مشاهده كنيد به شكلهاى گروهكى، ترويج كنند و جوانان را به فساد بكشانند؛ پسرها را به فساد بكشانند؛ مردم را به بى اعتنايى بكشانند. منكرات اين هاست؛ منكرات اخلاقى، منكرات سياسى، منكرات اقتصادى.
امر به معروف و نهي از منكر در همه زمينه ها
براى جوان، درس خواندن، عبادت كردن، اخلاق نيك، همكارى اجتماعى، ورزش صحيح و معقول و رعايت آداب و عادات پسنديده در زندگى، همه جزء اعمال خوب است. براى يك مرد، براى يك زن و براى يك خانواده، وظايف خوب و كارهاى بزرگى وجود دارد. هركسى را كه شما به يكى از اين كارهاى خوب امر بكنيد به او بگوييد و از او بخواهيد، امر به معروف است. نهى از منكر هم فقط نهى از گناهان شخصى نيست. تا مى گوييم نهى از منكر، فوراً در ذهن مجسّم مى شود كه اگر يك نفر در خيابان رفتار و لباسش خوب نبود، يكى بايد بيايد و او را نهى از منكر كند. فقط اين نيست؛ اين جزء دهم است. نهى از منكر در همه ى زمينه هاى مهم وجود دارد؛ مثلًا كارهايى كه افراد توانا دستشان مى رسد و انجام مى دهند؛ همين سوءاستفاده ى از منابع عمومى؛ همين رفيق بازى در مسائل عمومى كشور، در باب واردات، در باب شركتها و در باب استفاده از منابع توليدى و غيره؛ همين رعايت رفاقتها از سوى مسؤولان.
خيابان رفتار و لباسش خوب نبود، يكى بايد بيايد و او را نهى از منكر كند. فقط اين نيست؛ اين جزء دهم است. نهى از منكر در همه ى زمينه هاى مهم وجود دارد؛ مثلًا كارهايى كه افراد توانا دستشان مى رسد و انجام مى دهند؛ همين سوءاستفاده ى از منابع عمومى؛ همين رفيق بازى در مسائل عمومى كشور، در باب واردات، در باب شركتها و در باب استفاده از منابع توليدى و غيره؛ همين رعايت رفاقتها از سوى مسؤولان.
#واجب_فراموش_شده
✍#آیت_الله_سید_علی_خامنه_ای
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید بهشتی:
💢 بیتفاوتی یعنی مرگ انقلاب…
#واجب_فراموش_شده
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
34.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 جنگ ارادهها (مرکز رسانه قاسم)🔻
امام خامنهای:
🔷️ سیاست امروز، سیاست ❌️اندلسی❌️ کردن ایران است! ۱۳۸۱/۱۲/۰۶
🔶️ فتح نرم خیابان،
مقدمه فتح خشونت بار و فتح سخت خیابان است.
🔸️امروز جنگ، جنگِ حضور در میدان است...‼️
🔸️ پیشرویِ دشمنان ایران را ببینیم‼️
🔸️تمام کوچه و پس کوچههای مارا گرفتهاند‼️
بفرستید برا اونایی که میگن همه چی اوکی شده
🌀 رسانه باشیم و در #روشنگری و #جهاد_تبیین شریک باشیم.
#نشر_حداکثری
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
تسخیر قلبها از طریق محبت و خدمت و تدبیر زن یا مردی که خالصانه در هر موقعیتی، درصدد کمک به اقوام خو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا