هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داستان واقعی
زندگی شهید دفاع مقدس 👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸
🌸 #داستان_زندگی_احسان 🌸
👇👇حتما بخونید قشنگه👇👇
قسمت5⃣
🍃🍃در بازشد...
يه دختر قد بلند...
با موهاي بلند، آرايش غليظ...
⁉️اما سارا که اين شکلي نبود،
يعني واقعا اين دختر همون ساراست که موهاي فر مشکي داشت و
هميشه يه سر وگردن از احسان کوتاه بود...
سارا به اطراف حياط نگاه ميکرد و مدام خالشو صدا ميزد.
اما کسي جوابشو نميداد.
در خونه رو بست و وارد حياط شد. چمدان چرخدارش رو روي زمين
ميکشيد و آرام آرام نزديک ساختمان ميشد. احسان همچنان از پشت
پرده به حياط و سارا خيره شده بود، شايد بتونه با نزديک شدن سارا
بهتر بشناستش.
پنج دقيقه بعد صداي سارا از توي خونه، طبقه پايين ميومد.
صدا ميکرد خاله جان کجاييد. پسرخاله....
پسرخاله...
احسان به خودش اومد، بايد ميرفت استقبال سارا.
اما پاهاش ميخ شده بود توي زمين...
احساس کرد صداي سارا هر لحظه نزديکتر ميشه.
ترسيد که وارد اتاق بشه. باسرعت رفت سمت در. در رو که باز کرد،
سارا رو روبروي خودش ديد.
سارا که يه لحظه از حضور ناگهاني احسان ترسيده بود، لبخند بلندي
زد و گفت: به به پسرخاله عزيز
فکر کردم کسي خونه نيست. نيم ساعته دارم صداتون ميزنم...
چند قدمي جلو اومد، طوري که صورتش کاملا روبروي صورت احسان
قرار گرفت.
لبخند کشداري روي لبش بود.
دستش رو به سمت احسان دراز کرد.
احسان به دستهاي سارا خيره شده بود.
نميدونست بايد چه عکس العملي نشون بده....
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
●❥﷽❥●
🌺هم نشینی آیات🌺
🔷وَقَالَالَّذِينَكَفَرُوالَاتَسْمَعُوالِهَٰذَا الْقُرْآنِوَالْغَوْافِيهِلَعَلَّكُمْتَغْلِبُونَ
🔶وکافرانگفتند:بهاینقرآنگوش فراندهیدوسخنانلغووباطلدر آنالقاءکنیدتامگربراوغالبشوید.
🔸And those who disbelieve say,"Do not listen to this Qur'an and speak noisily during it that perhaps you will overcome."
📙آیه۲۶سورهفصلت
📬 پیام ها 💌
1📤- تبليغات سوء عليه دين، هميشه بوده است. «قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا»
2📤- كسانى كه حرف منطقى ندارند، مردم را از شنيدن حرف منطقى ديگران نيز منع مىكنند. لا تَسْمَعُوا ...
3📤- شنيدنِ قرآن، داراى جاذبه و اثر بخشى خاص است كه دشمنان از آن هراس دارند. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ»
4📤- پيامبر اسلام همواره به تبليغ مشغول بود و كفّار از اين صحنهها رنج مىبردند. «لا تَسْمَعُوا»
5📤- دشمن، هم مردم را از شنيدن قرآن منع مىكند و هم براى مبارزه با آن از طريق هوچيگرى و هياهو تلاش مىكند. لا تَسْمَعُوا ... وَ الْغَوْا
6📤- ابزار كار كفّار، ياوه سرايى است. «وَ الْغَوْا فِيهِ»
7📤- ايجاد پارازيت در كلام حقّ كار كفّار است. «وَ الْغَوْا فِيهِ»
8📤- دشمن حتّى با احتمال پيروزى دست به كار مىشود. «لَعَلَّكُمْ»
9📤- دشمن هميشه به ياران خود نويد پيروزى مىدهد. «تَغْلِبُونَ»
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داستان واقعی
زندگی شهید دفاع مقدس 👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸
🌸 #داستان_زندگی_احسان 🌸
قسمت6⃣
🍃🍃...من برم به درسام برسم.
اينو احسان گفت و رفت توي اتاقش.
سارا شونه اي بالا انداخت و وارد اتاق بغلي شد.
احسان روي تختش نشست، يک دقيقه نگذشته بود که يهو چيزي يادش اومد و مثل برق از جا پريد.
پرده اتاق کاملا کشيده نشده بود و اگه سارا ميومد توي بالکن، ميديد که احسان سر درسش نيست. سريع پرده اتاقش رو کشيد و خوب
گوشه هاي پرده رو صاف کرد که مبادا از گوشه پرده سارا به اتاق ديد داشته باشه.
همون موقع سايه سارا رو توي بالکن ديد که داره به حياط نگاه ميکنه.
احسان سريع به سمت تختش برگشت تا مبادا سايه اش از پشت پرده پيدا باشه.
روي تخت، کنار سه گوش ديوار کز کرد و زانوهاش رو توي بغلش گرفت و به يه گوشه اتاق خيره موند.
حالش کاملا منقلب بود.
قبل از اومدن سارا انتظار دختر سر و ساده اي رو نميکشيد؛
اما سارا واقعا با اونچه انتظارش رو هم ميکشيد، فرق داشت.
ميدونست کار درستي کرده که با سارا دست نداده، اما از اين اتفاق احساس خوبي نداشت.
تا حالا هيچ دختري اينطوري باهاش رفتار نکرده بود و موقعيت غيرمنتظره اي رو تجربه کرده بود.
مدام به خودش ميگفت کاش امروز بعد مدرسه به خونه نميومدم و تا شب صبر ميکردم تا بابا و مامان بيان.
شايد اين صحنه اتفاق نميفتاد.
اما ديگه کار از کار گذشته بود و توي اولين برخورد سارا و احسان، زمينه يه شناخت مختصر براي دو طرف به وجود اومده بود.
احسان فکر ميکرد اين خودش يه امتياز خوب محسوب ميشه تا سارا حساب کار دستش بياد و نخواد با احسان صميمي بشه.
همينطور که گوشه اتاقش نشسته بود و توي افکارش غرق بود، يه صداهايي از اتاق کناري ميشنيد.
انگار سارا داشت دستي به سر و روي اتاق ميکشيد و اين باعث ميشد رشته افکار احسان پاره بشه.
هرچي فکر کرد ديد نميتونه بره سراغ درسش.
هنوز خيلي مونده بود تا اذان مغرب.
اما احسان شديدا احساس نياز ميکرد که دو رکعت نماز بخونه.
بلند شد و سجادش رو که هميشه پشت کتاباش توي قفسه قايم ميکرد، برداشت.
به رسم عادت هميشگيش که موقع نماز اول در اتاق رو قفل ميکرد، به سمت درب اتاق رفت و آروم کليد رو توش چرخوند.
برگشت سر سجاده و چون هميشه عادت داشت وضو داشته باشه، ايستاد.
اما نميدونست با چه نيتي نماز بخونه.
✨توي دلش گفت،
خدايا به عشق خودت و نيت کرد...✨
نمازش که تمام شد سرش رو روي مهر گذاشت و اشکهاش جاري شد.
احساس ميکرد آرامش و تنهايي که تا ديروز همه وقتش رو پر ميکرد، از دست داده.
فکر ميکرد خوب شد که تمام شد و به خير گذشت.
اما نميدونست که اين تازه خاکستر زير آتشيه که قراره بعدها شعله ور بشه.
همون جا، غرق در افکارش بود که روي سجادش خوابش برد.
بعد از چند ساعتي با سر وصداهاي بيرون اتاق و صداي رفت وآمد پشت در، از جا پريد...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هر كه كار آخرتش را درست كند (كارى انجام دهد كه از #عذاب_رستخيز برهد و همه كوشش را در امر دنيا بكار نبرد) #خدا كار دنياى او را درست نمايد (او را در امر زندگى سرگردان نكند، چنانكه در قرآن كريم مى فرمايد: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ى وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ يعنى هر كه از خدا ترسيده پرهيزكار شود خدا راه بيرون شدن «از گرفتاريها» را بر او مى گشايد، و از جائيكه گمان نبرد باو روزى عطا فرمايد)
#نــــهـــج_البلاغه
#حکمت۸۶
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
در ترغيب به بندگى
چه دور است بين دو عمل و كردار عملى (نافرمانى) كه لذّت و خوشى آن بگذرد و زيان (كيفر) آن بماند، و عملى (طاعت و بندگى) كه رنج آن بگذرد و پاداش و مزدش بماند.
#نــــهـــج_البلاغه
#حکمت۱۱۷
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه ؏ــلے یا مولـا علیہ السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠💠💠
استاد عبادی؛
✳️ این روزها خیلی ها به طعنه می گویند، چطور جمهوری اسلامی می تواند موشک بسازد، اما از پس تولید پوشک بر نمیاید؟!!!
پس معلوم است ادعاهای ساخت داخلی موشک و هواپیمای جنگی و... دروغی بیش نیست.
✳️ در جواب این عزیزان باید گفت، نه تنها این اخبار نظامی دروغ نیست، بلکه توان نظامی ما به مراتب بیشتر از اینهاست که بخاطر محرمانه بودن نمی گویند.
اما چرا آنجا می توانیم و اینجا نمی توانیم؟
✳️ جواب بسیار ساده هست.
به این دلیل که در صنایع موشکی و نظامی ، کار مستقیما زیر نظر رهبری است و ایشان هم کارهای موشکی را به جوانان سپردند.
جوانانی که می گویند می توانیم و توانستن را ثابت کردند.
✳️ اما مدیریت تولید پوشک دست افرادی است که سالهاست بر این مسند تکیه زده اند و خودشان هم میدانند بی عرضه اند، اما خودشان را بهترین میدانند و جوانان این کشور را بدترین...
✳️ آری، اختلاف موشک و پوشک، از لحاظ ظاهری، فقط حرف اولشان است، اما اختلافشان از نظر مدیریتی، از زمین تا آسمان است.
✳️ ایکاش برخی ها بفهمند که یک ایرانی، همیشه می تواند ....
🌐🌐🌐🌐
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
جات اهل ايمان، يك سنّت و قانون خداوند است. «كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» 16- هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مىيابد. إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا ... كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 489
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
﷽ آیه گرافی ﷽:
🌺هم نشینی آیات قرآن 🌺
🔷 لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «87»🔷
🔸(خداوندا!) جز تو معبودى نيست، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمىبايست مردم را بخاطر سرسختىشان رها كرده و تنها بگذارم).🔶
✳️تفسیر نور (محسن قرائتی)
🔷وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «87»🔷
🔶و ذوالنون (يونس را به ياد آور) آن هنگام كه خشمگين (و با قهر از ميان مردم بيرون) رفت و گمان كرد كه (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، (امّا همين كه در كام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست) پس در آن تاريكيها ندا داد كه (خداوندا!) جز تو معبودى نيست، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمىبايست مردم را بخاطر سرسختىشان رها كرده و تنها بگذارم).🔶
🔹فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «88»
🔸پس (دعاى) او را اجابت كرديم و او را از آن اندوه نجات داديم و ما اين چنين، مؤمنان را نجات مى دهيم.
جلد 5 - صفحه 487
☑️نکته ها
🔵آنچه پيرامون داستان حضرت يونس در تفاسير آمده اين است كه آن حضرت سالهاى بسيارى مردم را به سوى خداپرستى دعوت كرد ولى از اين ميان تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يكى شخصى عابد و ديگرى انسانى عالم، وقتى وضع بدين صورت ادامه يافت، عابد به يونس عليه السلام پيشنهاد نفرين كرد و حضرت كه از سرسختى و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به اين كار اقدام نمود و به محض پيدا شدن آثار بلا، بدون كسب اجازه از محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به اين گمان كه ديگر از دست آنان راحت شده است، امّا نمى دانست كه خداوند بخاطر اين كار زندگى را بر او سخت خواهد كرد.
🔵وقتى از آنجا خارج شد، به سوى دريا رفت، سوار بر كشتى شده و به منطقهاى ديگر عزيمت نمود. در ميانهى راه ناگهان كشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ، دچار اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل كشتى غرق شوند.
🔵صاحبان كشتى تصميم گرفتند تا براى رفع اين بلا، يك نفر از ساكنان كشتى را به دريا بيندازند و خود را از اين مصيبت رها سازند و چون قرعه كشيدند، نام يونس عليه السلام درآمد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد و به درون دريا رفت، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد.
🔵يونس عليه السلام در آن تاريكىهاى شكم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف كرد، پس خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. از آن پس يونس لقب «ذوالنون» به معناى صاحب ماهى يافت.
⚪️در آيات 143 و 144 سورهى صافّات آمده است كه: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» يعنى اگر نبود كه او از زمرهى تسبيحكنندگان به شمار مىرفت، هر آينه تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس مىگرديد.
✳️پیام ها
💠1- در بيان تاريخ، هميشه از شيرينىها و موفّقيّتها سخن نگوييم، بلكه به حوادث تلخ و شكستها نيز اشاره كنيم. «وَ ذَا النُّونِ»
جلد 5 - صفحه 488
💠2- هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم. «إِذْ ذَهَبَ»
💠3- گاه يك حركت عجولانه، بدون حساب و بىاجازه، كيفر سختى را بدنبال مىآورد. «إِذْ ذَهَبَ- فَنادى فِي الظُّلُماتِ»
💠4- خداوند بر خيالات، افكار و گمانهاى ما آگاه است. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»
💠5- گاهى انبيا بر حوادث آيندهى خود آگاهى ندارند. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»
💠6- يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مىكند. «مُغاضِباً- فَنادى»
💠7- گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمتها مىگردد. «الظُّلُماتِ»
💠8- در تحليل گرفتارىها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمهى آن را در عملكرد خود جستجو نماييم. «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ»
💠9- اگر حركتها و حبّ و بغضها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت. «ذَهَبَ مُغاضِباً- إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
💠10- اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
💠11- دعايى كه در آن، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد، مستجاب است. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
💠12- تنزيه خداوند و اقرار به گناه، رمز نجات از مصائب و محروميّتهاست. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
💠13- تنها راه نجات، خواست و ارادهى الهى است. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ»
💠14- داستانهاى قرآن، يك واقعهى تمام شده نيست، يك جريان و سنّت دائمى است. «كَذلِكَ»
💠15- ن
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داستان واقعی
زندگی شهید دفاع مقدس 👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸
🌸 #داستان_زندگی_احسان 🌸
قسمت7⃣
🍃🍃احسان خوابالوده، گوشاشو تيز کرد.
صداي مادر و دخترخالش بود که هر لحظه نزديکتر ميشدند.
انگار داشتند از پله ها بالا ميومدند.
احسان يه نگاه به ساعت انداخت.
اما ساعت تازه نه شب بود و تا ساعت يازده، که وقت اومدن پدر ومادرش بود دوساعتي مونده بود.
احسان سريع از جاش بلند شد.
در عرض چندثانيه، سجاده نمازش رو جمع کرد و پشت کتاباش مخفيش کرد.
سريع به سمت درب اتاق رفت تا قفل در رو باز کنه.
اما قبل از رسيدن به در، دسته در از پشت به سمت پايين کشيده شده بود.
احسان سرجاش ميخکوب شد.
چند ثانيه اي وقت کم آورده بود، براي همين اعصابش از دست خودش خورد شده بود که چرا بي موقع خوابش برده.
مادرش از پشت در مدام صدا ميزد، احسان، احسان....
چرا درو قفل کردي؟!
احسان وقت نداشت که فکر کنه بايد جواب مادرشو چي بده، صداي مادر هرلحظه بلندتر ميشد و مدام دستگيره در پايين و بالا ميرفت.
بالاخره احسان از جاش تکون خورد و قفل درب رو باز کرد.
مادرش که هنوز دستگيره در رو تکون ميداد، با باز شدن قفل، در رو به سمت جلو هل داد.
اونقدر سريع که در به پاي احسان خورد و صداي ناله کوتاه احسان بلند شد.
مادر احسان با حالت خشم و تعجب، و بدون اينکه سلامي بکنه يا منتظر سلام کردن احسان بمونه، پرسيد:
درو چرا قفل کردي؟
احسان يه نگاهي به مادر انداخت و نيم نگاهي هم به سارا که پشت مادرش ايستاده بود و لبخند معناداري به لب داشت.
مادر باز پرسيد:
چرا جواب نميدي؟
چرا در اتاقت رو قفل کردي؟
چرا اتاقت تاريکه؟
سارا با شيطنت خاصي وسط حرف خالش پريد و گفت:
حتما ميترسيده من برم تو اتاقش...
مادر و سارا همزمان لبخند نيش داري زدند، اما نگاه مادر هنوز به احسان بود.
احسان ديد اگه نخواد جواب بده، مادرش مدام سوال ميپرسه.
براي همين سرش رو انداخت پايين و جواب داد:خوابم برده بود!
مادر احسان مکثي کرد و انگار داشت فکر ميکرد چي بگه.
اما بعد يه سکوت کوتاه با لبخندي مصنوعي گفت:
امشب به خاطر اومدن سارا، دو ساعتي زودتر اومدم خونه.
ساندویج خريدم،
بيا پايين باهم بخوريم.
قبلشم يه سر بيا اتاقم کارت دارم....
بعد دست سارا رو گرفت و به سمت اتاق بالکني رفتند.
دوباره صداي خنده هر دوشون بلند شد.
مادر احسان به سارا ميگفت:
بيا ببينم اتاقتو چي جوري چيدي، دوست داشتي اتاقتو...
احسان ديگه به حرفاي مادرش با سارا گوش نميکرد. همه حواسش به اين بود که حالا به مادرش چي بايد بگه. يعني بايد راستش رو
بگه...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠💠💠
#سوال_کاربران
✳️ سوال یکی از کاربران عزیز👇
💠باسلام
لطفا از استاد عبادی بپرسید آیا واقعا نظر علامه طباطبایی این بود که ذوالقرنین همان کوروش است؟
✳️ جواب 👇
💠 با سلام به شما بزرگوار
اولا باید بدانیم در موضوعات علمی ، هیچوقت نباید درب نقد را بست و تعطیل کرد، نقد علمی به هرکسی جز معصومین وارد است، بطور مثال، ایت الله جوادی آملی در تفسیر قرآن، برخی نظرات علامه را قبول ندارند، یا همین الان در دروس خارج فقه و اصول، برخی نظرات فقهی امام خمینی رد می شود. هیج اشکالی ندارد، تا وقتی علم هست، نقد هم هست.
✳️ علامه بزرگوار طباطبایی، در تفسیرالمیزان، نظرات گوناگونی که راجع به ذوالقرنین هست را بیان می کنند و سپس می رسند به کوروش.
در اینجا استناد ایشان به کتاب فردی بنام ابوالکلام آزاد است که یک نویسنده هندی می باشد، علامه میگوید هرچند نظرات ایشان خالی از اشکال نیست اما نزدیک تر به کوروش است.
پس می بینید که علامه صد در صد قبول نکرده، از طرفی امروزه با پیشرفت علم و تاریخ نگاری، بسیاری از نظرات ابوالکلام آزاد رد شده و نقدهایی به آن هست که کتبی هم چاپ شده.
اگر علامه الان زنده بودند قطعا یا احتمالا تجدید نظر می کردند.
درضمن شهید مطهری بعنوان شاگرد علامه، اصلا نظریه ذوالقرنین بودن کوروش را قبول نداشت.
✳️ امروزه هم با نشر ترجمه های اصلی و بدون تحریف منشور کوروش، معلوم میشود در موحد بودن او هم بحث هست، چه برسد به اینکه ذوالقرنین باشد.
درضمن فراموش نشود، ذوالقرنین به هیچوجه پیامبر نبود، بلکه بنده ای از بندگان صالح خدا بود...
🌐🌐🌐🌐
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ ویدئو نوحه خوانی سه تا دختر هندی به زبان فارسی
════✙❆♡❆✙════
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
.......:
#ابتکار_شیرین
💠سال تحویل دور هم بودیم. علی به همه #عیدی داد غیر از من. گفت: «بیا بالا توی اتاق خودمون». یه #قابلمه دستش گرفت و گفت: «من میزنم روی قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیهات رو پیدا کن».
گذاشته بود توی #جیب لباس فرمش. یه شیشه #عطر بود و یه #دستبند. این قدر برام لذت بخش بود که تا حالا یادم مونده.
#شهید_خلبان_علیرضا_یاسینی
نیمه پنهان ماه، جلد ۵،ص۳۲
https://eitaa.com/z
.......:
🔴 #تکنیک_سکوت
💠 گاهی اوقات #سکوت بهترین پاسخه
همیشه قرار نیست در مقابل هم جبهه بگیریم و #جدل کنیم.
💠 قرار نیست هر وقت هر اتفاقی افتاد تلاش کنم که نشون بدم حق با منه!
💠گاهی باید سکوت کنم تا به #آرامش برسیم و بعدا منطقی صحبت کنیم!
💠 سکوت به موقع به شما #محبوبیت خواهد بخشید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
🌺🍃
💠 #خانواده_اهل_ایمان 1⃣
🔵صرف زن یا مرد بودن نه حقارت است و نه کرامت. این دو با هم تشکیل خانواده میدهند. اما عنصر محوری در خانواده زن است.
❇️ممکن است که مرد یا زنی به ازدواج علاقه نداشته باشد و تا پایان عمر خود را از تشکیل خانواده محروم کند اما نمیتوان این خواسته را به خداوند مستند کند؛
🌷👌 چرا که خداوند به تشکیل خانواده دستور داده است
و محال است که خداوند از یک طرف انسانی را به انجام کاری دستور دهد ولی از طرف دیگر به آن انسان توانایی انجام چنین کاری را نداده باشد
⭕️و یا میل و علاقه ای در او قرار ندهد و چونان دست و پا بسته ای از او بخواهد که در مسابقه شنا شرکت کند!
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
🔴 #باور_غلط_زناشویی
💠 یکی از باورهای #غلط زناشویی این است که فکر میکنم اگر همسرم من را #دوست دارد باید همه نیازهایم را برآورده کند.
💠 تواناییها و ظرفیتهای افراد #متفاوت است و گاهی #شرایط مالی، شغلی، زمانی، مکانی و دیگر شرایط موجود در زندگی مثل خستگی، فراموشی و صدها دلیل دیگر مانع برآوردن نیاز همسر میگردد.
💠شرایط یکدیگر را #درک نمایید!
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
🔴 #صمیمیت_به_همراه_احترام
💠 مهم نیست که چند وقت از #ازدواج شما میگذرد، #صمیمیت و به هم #احترام گذاشتن هرگز ضد هم نیستند.
💠 در گفتگوهای خود از کلماتی مانند: لطفاً، متشکرم، متأسفم، ببخشید و ... استفاده کنید.
💠 طرز #گفتار و #رفتار شما نشان میدهد چقدر برای همسرتان #ارزش قائل هستید و به او احترام میگذارید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
----------------
🔶در آن روز رسول عرض کند: بارالها (تو آگاهی که) امّت من این قرآن را به کلّی متروکورها کردند
-----------------
🔸And the Messenger has said, "O my Lord, indeed my people have taken this Qur'an as [a thing] abandoned."
------
📙 آیه۳۰ سوره فرقان
📬 پیام ها 💌
1📤- در قيامت يكى از شاكيان، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است. «وَ قالَ الرَّسُولُ»
2📤- انتقاد از كسانى است كه آگاهانه قرآن را كنار مىگذارند. اتَّخَذُوا ... و نفرمود:
«كان عندهم مهجورا»
3📤- جمعآورى و تدوين قرآن، در زمان شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام شده و لذا مورد اشاره و خطاب قرار گرفته است. «هذَا الْقُرْآنَ»
4📤- مهجوريّت قرآن و گلايهى پيامبر و مسئوليّت ما قطعى است. ( «قالَ» فعل ماضى نشانهى حتمى بودن است)
5📤- تلاوت ظاهرى كافى نيست، بلكه مهجوريّتزدايى لازم است. «مَهْجُوراً»
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
(قابل توجه همراهان )
⭕️ #اعلام_زمان_قمردرعقرب ⭕️
از چهارشنبه ۲۱ شهریور ماه ساعت حدود ۲۲ وارد #قمردرعقرب میشویم تا روز شنبه ۲۴ شهریور ، که حدود ساعت ۶ صبح اتمام #قمردرعقرب میباشد.
👈در طول این مدت از انجام امور اساسی، مهم و زیر بنایی زندگی بپرهیزید.
⭕️ مخصوصا عقد و ازدواج، انعقاد نطفه فرزند، سفر، شروع کار جدید ، امور لباس
👈اگر در این مدت مجبور به انجام کاری بودید صدقه دادن ، خواندن آیت الکرسی و توکل بر خدای متعال را فراموش نکنید.
⭕️ نکته: (برخی بزرگان ، صبر نمودن برای امور مهم را تا حدود دو روز بعد از قمردرعقرب نیز رعایت میکنند.)
📣📣📣📣📣📣👆👆👆👆👆👆👆
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داستان واقعی
زندگی شهید دفاع مقدس 👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸
🌸 #داستان_زندگی_احسان 🌸
قسمت8⃣
🍃🍃احسان توي افکارش بود که مادرش از کنار اتاق رد شد و گفت:
پايين منتظرم. احسان نميدونست چي بايد به مادرش بگه که دروغ نشه.
از سه سال پيش که نماز خوندن رو شروع کرده بود، نگذاشته بود مادر و پدرش از اين موضوع مطلع بشند.
حتي شب ها يک بطري آب دنبال خودش به اتاق ميبرد تا بتونه راحت براي نماز صبح وضو بگيره. نميخواست مجبور بشه براي مخفي
کردن اين موضوع، به مادرش دروغ بگه.
بعد چند دقيقه از پايين رفتن مادر، احسان فکري به ذهنش خورد و از اتاقش خارج شد.
همون موقع سارا هم از اتاق بغلي خارج شد و وقتي احسان رو ديد، لبخندي زد و با کنايه گفت: درساتو خوب خوندي پسرخاله.
احسان ميخواست سرشو بالا کنه و جوابي بده که وقتي نگاهش رو بالا آورد، منصرف شد و بدون گفتن کلمه اي به سمت پله ها رفت.
⁉️سارا هنوز از راه نرسيده خيلي راحت شده بود. لباسهايي پوشيده بود که احسان شرم کرد بايسته و پاسخش رو بده. دامني که
پاهاش رو کامل نپوشونده بود و لباسي تنگ...
شال روي سر ساراهم، انگار بيشتر از باب برخورد اوليه سارا با پدر احسان بود. چون روزهاي بعد، ديگه حتي خبري از همين شال کوتاه
هم نبود.
احسان روبروي درب اتاق مادر ايستاد، چند ضربه به در زد و وارد اتاق شد.
مادر مثل هميشه روبروي آينه بود و مشغول مرتب کردن موهاش.
احسان بعد از چند ثانيه، وقتي متوجه شد مادرش نميخواد صحبت رو آغاز کنه، گفت:کاريم داشتيد؟
مادر بي مقدمه و انگار منتظر اين جمله احسان بود، باصدايي که سعي ميکرد بلند نشه، شروع کرد:
تو نميخواي بزرگ شي. تاکي بايد آبروي مارو پيش هرکسي ببري. اون از مهموني نيومدنات که بايد براي همه يه بهونه بيارم. اينم از
مهمون داريات که دخترخالت بعد چندسال، اومده ديدن ما، اونوقت تو از ظهرتاحالا رفتي توي اتاقت و درو قفل کردي!!
فکر نميکردم هنوز اونقدر بچه باشي که نتوني از يه مهمون براي چندساعت پذيرايي کني، اگه ميدونستم همون ظهر مطب رو تعطيل
ميکردم، ميومدم خونه...
مادر همچنان داشت ادامه ميداد که با صداي بلند سارا، سکوت کرد و....
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃