🔸قدیمی ترین موزه علوم ایران
🔸گنجینۀ نجوم موزۀ مرکزی آستان قدس رضوی، به عنوان قدیمیترین موزۀ علوم ایران، مجموعهای منحصربهفرد از ابزارآلات نجومی را به نمایش گذاشته، که ابزار رصد و پیشبینی کسوف (خورشیدگرفتگی) و خسوف (ماه گرفتگی) از جملۀ آنها است.
👇👇👇👇
🔸اولین موزه علوم ایران
🔹گنجینه نجوم موزۀ مرکزی آستان قدس رضوي با وسعت حدود 400 متر مربع واقع در صحن کوثر حرم مطهرامام رضا(ع)، عنوان اولین موزۀ علوم ایران را دارا است که در سال 1378 شمسی افتتاح شده است.
🔹بسیاری از آثار این گنجینه توسط مرحوم دکتر سيدجلالالدين تهراني(1278-1366 خورشيدي) به آستان قدس رضوی وقف شده است. از اشيای شاخص این مجموعه، دو اسطرلاب مسطح و يك اسطرلاب كروي مربوط به دوره صفوی است که توسط استادان مشهور این دوره ساخته شده است.
🔹همچنین یک حلقه کریمه یا اسطرلاب چوبی و حلقوی ساخت استاد محمدباقر و یک اسطرلاب شبیهسازی شده بر اساس اسطرلاب استاد محمد مقيم اليزدي از دیگر ابزار نجومی شاخص این موزه است.
🔺دوشنبه 24آذرماه، تنها کسوف کامل خورشید در سال 2020 رخ داد. این پدیده از اقیانوس آرام آغاز شد و پس از طی کردن کشورهای شیلی و آرژانتین در آمریکای جنوبی، گرفت کامل در آبهای اقیانوس اطلس به پایان رسید. این پدیده در آسمان ایران قابل مشاهده نبود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
﷽
جوانی نزد عارف بزرگ شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت:
سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
قفل دوم اینکه دوست دارم کسب وکارم برکت داشته باشد.
قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود:
برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.
برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!
شیخ نخودکی فرمود:
نماز اول وقت شاه کلید است!
(#جریمه_یک_مرتبه_عصبانیت_)
حضرت آیت الله بروجردی نذر کرده
بودند که اگر عصبانی شوند، یک سال
روزه بگیرند اتفاقاً یک مورد هم
(سردرس) عصبانی شدند، لذا تمام سال را غیر از روزهای حرام روزه گرفتند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
ماجرای جوان یهودی و رسول خدا - @Maddahionlin.mp3
2.69M
♨️ماجرای جوان یهودی و رسول خدا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجتالاسلام #انصاریان
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
0142 ale_emran 16-17.mp3
6.82M
#لالایی_خدا ۱۴۲
#سوره_آل_عمران آیات ۱۷ - ۱۶
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
«داستانی از کرامات امام هادی علیهالسلام»
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتاب «بحار الأنوار، جلد ۵۰، صفحه ۱۴۱» اثر علامه محمد باقر مجلسی
📓📕📗📘📙📔📒📕
#داستان روزگار من (۶۴)
بعد از تموم شدن نماز شب در حالت نشسته روی سجادم تسبیح رو برداشتمو شروع کردم به ذکر گفتن ...
در اخر هم دستمو گرفتم بالا و از ته دلم دعا کردم خیلی دلم گرفته بود کاش تهران بودم میرفتم سر مزار عباس باهاش
دردو دل میکردم بهش خبر بابا شدنشو میدادم ولی افسوس که راه دوره ... تو همین خیالات بودم که تلفن خونه زنگ زد
اما کسی گوشی رو جواب نمیداد
عه مگه مامان نیست پاشدم رفتم تو پذیرایی تا خواستم گوشی رو بردارم قطع شد ..
مااماان ... مااامااان ...
یعنی مامان کجا رفته قبل نماز که خونه بود ...
در باز شد و مامان اومد خونه ..
سلام مامان کجا بودی ؟؟
دخترم برای شام قرمه سبزی گذاشتم بوش تو کل ساختمون پیچیده بود ... با خودم گفتم اینجوری که نمیشه شاید پایینی ها یه وقت دلشون بخواد یه بشقابم برای اونا کشیدم بردم بنده خداها خیلی خوشحال شدن چقدرم ازم تشکر کردن ...
راستی فرزانه مگه کارم داشتی ؟؟
مامان تو اتاق داشتم دعا میکردم که تلفن زنگ خورد فکر کردم خونه ای جواب میدی
بعد که دیدم خبری نشد خودم بلند شدم ... تا خواستم گوشی رو بردارم که قطع شد...
خب ندیدی از کجاست کی بوده؟؟؟
چرا دیدم بازم خونه زینب اینا
خیر باشه زینب که ظهر با تو حرف زد!!! دخترم یه زنگ بزن دلم شور افتاد ...
شروع کردم به شماره گرفتن ...
احمد اقا گوشی رو برداشت
الوو سلام باباجون...
به به سلام عروس گلم دختر خوبم
چطوری باباجان ...مامانت خوبه ...خودت خوبی؟؟؟
ممنون بابا خوبیم به خوبیتون ...شماها چیکار میکنید
هی شکر خدا دخترم ما هم میگذرونیم
اما دلمون برات تنگ شده چند روزی پاشو بیا اینجا ...
خب منم دلتنگتونم ان شاالله سر فرصت برنامه میچینم میام
راستی بابا شما چند دقیقه پیش زنگ زده بودین اومدم جواب بدم قطع شد؟؟.؟؟
والا دخترم من خبر ندارم تازه از بیرون اومدم گوشی یه لحظه ...
پشت خط منتظر موندم چند ثانیه بعدش زینب گوشی رو جواب داد
الو سلام فرزانه...
سلام ابجی زنگ زده بودی ؟؟
اره زنگ زدم یه کار خیلی مهم باهات دارم
فرزاااانه... جانم بگوو حرفت و
من واقعا شرمندم یه سهل انگاری در حقت کردم الانم دارم از ناراحتی و دق میکنم ...
خب چی شده دختر راحت حرفت و بزن
فرزانه اون روز داداشم موقع اعزام بهم یه پاکت نامه داد ازم خواست که اگه یه وقت خبر شهادتش اومد اون نامه رو بهت بدم ...زینب زد زیر گریه
وااای فرزانه خیلی شرمندم من یادم رفت نامه رو بهت بدم 😭😭😭
نامه ... از طرف عباس ... برای من 😢
توش چی نوشته زینب ؟؟
نمیدونم چون ازم خواست که خودت بازش کنی حالا چیکار میکنی فرزانه
میتونی بیای ...
رفتم تو فکر... والا نمیدونم اخه سر کار میرم شاید صاحب کارم اجازه نده
زینب ـ خب پس چه جوری میخوای بخونیش ؟؟؟
اووووووم اهااان زینب جان یه کاری کن من ادرس خونه رو با پیام بهت میفرستم برام پستش کن میتونی؟؟.
اره .. اره ...چراکه نه فردا این کارو انجام میدم ...
دستت درد نکنه ...
منو که بخشیدی فرزااانه اره؟؟؟
من مگه ازت دلخور شدم که بخوام ببخشمت دیوونه .... دیگه هم الکی خودتو ناراحت نکن....کاری نداری ....
زینب ـ نه ابجی جون ....به مامان سلام برسون
چشم عزیزم بزرگیتو خدا حافظ...
ادامه دارد....
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
📗📘📙📔📕📓📒📘
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_خویشتن_داری ۴۰ ✍ انتخابهای ما، تعیین کنندهی نمرهی خویشتنداری ماست! هرچه در ترازوی انتخا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا