هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✨﷽✨
#تا_آخر_بخوانید
✍منظور از فلق در قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَق چیست؟ِ
✅فلق چاهی است در جهنم که اهل جهنم از شدت حرارت و خوف و ترس آن چاه به خداوند پناه می برند؛ این چاه از خداوند اذن خواست که نفس بکشد خداوند هم به آن اذن داد، وقتی نفس کشید جهنم پر از آتش شد.
و از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود: در جهنم یک وادی از آتش است که اهل جهنم از حرارت آن روزی 70 هزار بار به خدا پناه می برند. ودر آن وادی ، اتاقی از آتش است و در آن اتاق چاهی از اتش است و در آن چاه ، تابوتی از آتش است و در داخل آن تابوت، ماری از آتش است که 1000 نیش دارد و طول خر نیش آن 500 متر است، و لذا خداوند به پیامبر می فرماید: بگو پناه می برم به آفریدگار فلق
یک طایفه از کسانی که اهل این چاه هستند، شرابخواران می باشند. فلق یعنی صدع، صدع به معنای سوراخ در یک چیز سفت و محکم است و مراد این است که در جهنم ، چاهی است که در آن 70 هزار خانه است و در آن خانه 70 هزار اتاق است و در آن اتاق 70 هزار سیاهی است و در آن سیاهی 70 هزار ظرف سم است که همه اهل جهنم باید از اینجا عبور کنند.
📚بحار، جلد8، مبحث جهنم؛ کفایا الموحدین، مبحث نار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠#قصه_چهارم
💎#آدم
2⃣#قسمت_دوم
✍حضرت حق موجودی بسیار بلند مرتبه خلق نمود که نامش روح بود و از آن در کالبد آدم(ع) دمید(فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي...) اضافه نمودن روح به ذات باری تعالی اضافه ی تشریفیه است؛ زیرا بدیهی است که خداوند روح و جسم ندارد و قابل تجزیه نیست تا از ذات متعالی خود چیزی درون بشر نهاده باشد. در روایات نیز به مخلوق بودن روح تصریح شده است.1
🔸خداوند آدم را آدم نامید، چون از ادیم خلق شده است. یعنی خلقتی خاکی دارد.(مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 100)
🔸اولین چیزی که خداوند به بشر آموخت زبان بود. میبینیم که آدم(ع) از همان ابتدا با خداوند و ملائک سخن میگوید. ظاهر آیات(بقره، 31 و الرحمن، 3و4) اشاره به همین واقعیت دارد. پس زبان اختراع بشر نیست بلکه مخلوق حضرت حق است. خداوند آن را خلق کرد و به بشر آموخت.
🔹خلقت آدم کامل شد. اینک زمان آن رسیده بود که خداوند، آدم(ع) را به جهانیان معرفی کند. عالم باید به استقبال روز های جدید میرفت. روزگاری سخت و پر از فراز و نشیب.
📚1)کلیني، الکافي، ج1، ص 134 باب الروح. مجلسي، بحارالأنوار، ج 4، ص 11 .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تست هوش
حل معما
باما همراه باشید👇👇👇👇
@zandahlm1357
#پاسخ_تست_هوش
✅ جواب گزینه A دست سمت چپش آفتاب سوخته است 😉👏👏🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔑code: #992
#پاسخ_تست_هوش
✅ جواب سمت راستی واقعیه سمت چپی عقربه ساعت خیلی بلند و نمیچرخد👏👏🌹
🍂🍃🌸🍂🍃🌸
🍂🌸🍂
🌸
#جهت_رزق_و_روزی_و_دفع_بلایا 🔰
🌹 صلوات بر حضرت صدیقه طاهره (س) به این صورت
🌼🍃 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها بَعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُکَ 🍃🌼
👈 به تعداد #۵۵۰ مرتبه، باعث رزق فراوان،دفع بلایا و فتح ابواب حوائج
است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
📚(آب حیات،ص۲۲۶)
.......:
✨دعا براي ظهور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه بعد از هر نماز واجب✨
امام صادق عليه السلام:
همانا از حقوق ما بر شيعيان ما اين است كه بعد از هر نماز واجب دستهايشان را بر چانه گذاشته و سه مرتبه بگويند :
يا رَبَّ مُحَمَّدٍ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ ،
يا رَبَّ مُحَمَّدٍ إِحْفَظْ غَيْبَةَ مُحَمَّدٍ ،
يا رَبَّ مُحَمَّدٍ إِنْتَقِمْ لِابْنَةِ مُحَمَّدٍ عليهما السلام .
ای پرودگار محمد؛ فرج وگشایش امور آل محمّد را تعجیل فرما؛ ای پرودگار محمّد؛ محافظت کن (دین را در) غیبت محمّد، ای پرودگار محمّد؛ انتقام دختر محمّد صلّی را بگیر.
https://eitaa.com/zandahlm1357
📚صحیفۀ مهدیّه به نقل از مکیال المکارم
.......:
🌸 امام صادق(علیه السلام) :
☘ درهاى #معصيت را با گفتن «اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم»ببنديد و درهاى #طاعت را با گفتن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بگشاييد.
📚 ميزان الحكمه ج9 ص353
https://eitaa.com/zandahlm1357
@
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت پنجاهم
نماز مغربم که تمام شد، سجادهام را جمع کردم و از اتاق خارج شدم که دیدم مجید تازه نمازش را شروع کرده است. به گونهای که در دیدش نباشم، روی یکی از مبلها به تماشای نماز خواندنش نشستم. دستهایش را روی هم نمیگذاشت، در پایان قرائت سوره حمد «آمین» نمیگفت، قنوت میخواند و بر مُهر سجده میکرد. هر بار که پیشانیاش را بر مُهر می گذاشت، دلم پَر میزد تا برای یکبار هم که شده، تمنا کنم تا دیگر این کار را نکند. سجده بر تکهای گِل، صورت خوشی نداشت و به نظرم تنها نوعی بدعت بود. اما عهد نانوشته ما در این پیوند زناشویی، احترام به عقاید یکدیگر و آزادی ادای آداب مذهبیمان بود و دلم نمیخواست این عهد را بشکنم، هرچند در این یک ماه و نیم زندگی مشترک، آنقدر قلبهایمان یکی شده و آنچنان روحمان با هم آمیخته شده بود که احساس میکردم میتوانم از او طلب کنم هر چه میخواهم!
میدانستم که او بنا بر عادت شیعیان، نماز مغرب و عشاء را در یک نوبت میخواند و همین که سلام نماز مغرب را داد، صدایش کردم: «مجید!» ظاهراً متوجه حضورم نشده بود که سرش را به سمتم برگرداند و با تعجب گفت: «تو اینجا نشستی؟ فکر کردم سرِ نمازی.» لبخندی زدم و به جای جواب، پرسیدم: «مجید! اگه من ازت یه چیزی بخوام، قبول میکنی؟» از آهنگ صدایم، فهمید خبری شده که به طور کامل به سمتم چرخید و با مهربانی پاسخ داد: «خدا کنه که از دستم بر بیاد!» نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «از دستت بر میاد! فقط باید بخوای!» و او با اطمینان پاسخ داد: «بگو الهه جان!»
از جایم بلند شدم، با گامهایی آهسته به سمتش رفتم، خم شدم و از میان جانماز مخملی سبز رنگش، مُهر را برداشتم و مقابلش روی زمین نشستم. مثل اینکه منظورم را فهمیده باشد، لبخندی مهربان زد و با نگاهش منتظر ماند تا حرفم را بزنم. با چشمانی که رنگی از تمنا گرفته بود، نگاهش کردم و گفتم: «مجید جان! میشه نماز عشاء رو بدون مُهر بخونی؟» به عمق چشمانم دقیق شد و من با لحنی لطیفتر ادامه دادم: «مجید! مگه زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مُهر بوده؟ مگه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از مُهر استفاده میکرده؟ پس چرا تو روی مُهر سجده میکنی؟» سرش را پایین انداخت و با سر انگشتانش تار و پور سجادهاش را به بازی گرفت تا با اعتماد به نفس ادامه دهم: «آخه چه دلیلی داره که روی مُهر سجده کنی؟ آخه این یه تیکه گِل...» که سرش را بالا آورد و طوری نگاهم کرد که دیگر نتواستم ادامه دهم.
گمان کردم از حرفهایم ناراحت شده که برای چند لحظه بیآنکه کلامی بگوید، تنها نگاهم میکرد. سپس لبخندی لبریز عطوفت بر صورتش نقش بست. دستش را روی زمین عصا کرد و با قدرت از جایش بلند شد، رو به قبله کرد و به جای هر جوابی، دستهایش را بالا برد، تکبیر گفت و نمازش را شروع کرد در حالی که مُهرش در دستان من مانده و روی جانمازش جز یک تسبیح سرخ رنگ چیزی نبود. همانطور که پشتش نشسته بودم، محو قامت مردانهاش شده و نمیتوانستم باور کنم که به این سادگی سخنم را قبول کرده باشد. با هر رکوع و سجودی که انجام میداد، نگاه مرا هم با خودش میبُرد تا به چشم خود ببینم پیشانی بلندش روی مخمل جانماز به سجده میرود.
یعنی دل او به بهانه محبت من اینچنین نرم شده بود؟ یعنی ممکن بود که باقی گامهایش را هم با همین صلابت بردارد و به مذهب اهل تسنن درآید؟ یعنی باید باور میکردم که تحقق آرزو و استجابت دعایم در چنین شبی مقدر شده است؟ حتی پلک هم نمیزدم تا لحظهای از نمازش را از دست ندهم تا سلام داد. جرأت نداشتم چیزی بگویم، مبادا رؤیای شیرینی که برابر چشمانم جان گرفته بود، از دستم برود. همچنانکه رو به قبله نشسته بود، لحظاتی به جانمازش نگاه کرد، سپس آهسته به سمتم برگشت. چشمانش همچنان مهربان بود و همچون همیشه میخندید. به مُهرش که در دستانم مانده بود، نگاهی کرد و بعد به میهمانی چشمان منتظر و مشتاقم آمد و آهسته زمزمه کرد: «الهه جان! من... من از این نمازی که خوندم هیچ لذتی نبردم!»
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#صوت 🌺 #آرامش ( 13 ) 🌺 🎤 استاد #شجاعی 🌷 محشور شدن در قیامت با افراد الگو یا علاقه ها 🌹 انتخاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گنجیتا14آرامش.mp3
6.41M
#صوت
🌷 #آرامش (14)
🎤 استاد #شجاعی
🌸 آخرت سیستم جداگانه است 🌺 نهایت خوشی و آرامش در بهشت 🌻
مومن در محاصره 5 سختی قرار دارد که موجب تعالی و رشد و اجر اوست 🥀 منفعت فقط مخصوص مومنین است 🌈 تمام غمها و مشکلات ، نعمت اند !! 🌷
https://eitaa.com/zandahlm1357